جمعه, ۱۶ آذر, ۱۴۰۳ / 6 December, 2024
مجله ویستا

تروریسم و استعمار جدید


تروریسم و استعمار جدید
تروریسم با تمام خصلت‌های درندگی و سرطانی‌اش بازگشته است و هیچ هدفی جز کشتار و نابودی ندارد. حملات تروریستی در حالی افزایش یافته که از یک سو بحث بر سر ضرورت اصلاحات دموکراتیک در خاورمیانه و از سوی دیگر سخن از خروج آمریکا از این منطقه مطرح است، اما تروریسم مانع از انجام اصلاحات شده و توجیه کافی به برخی دولت‌ها داده است تا آزادی‌ها را محدود و قوانینی سخت و دشوار علیه حقوق ملت‌ها وضع کنند، به‌عنوان به آمریکا و برخی هم‌پیمانان آنکه در شکل استعمارگران جدید عمل می‌کنند این اجازه را داده تا نسبت به حمله نظامی علیه کشورها اقدام کنند و امنیت و ثبات را در کشورهائی که به ادعای آنها مروج‌ تروریسم هستند به‌هم بریزند.
به‌نظر می‌رسد که میان ادعاهای داشتن آزادی و دلایل جنگ بر ضد تروریسم تناقض وجود دارد، به همین دلیل ترادف میان تروریسم و استبداد و میان افراط‌گرائی کورکورانه و محدوده کردن آزادی‌ها و حتی نقیض حقوق بشر آشکار می‌شود و این معادله‌ای دشوار است که چگونه می‌توان در آن واحد با تروریسم و دیکتاتوری مبارزه کرد؟ اما هنگامی‌که در نقشه کشورهای عربی و اسلامی دقیق می‌شویم می‌بینیم که چگونه تروریسم به نام دفاع از استقلال ملت‌ها و حاکمیت آنها و در جنگ با استعمار جدید، اقدام به کشتار و نابودی از سواحل شرق اندونزی تا سواحل غرب اقیانوس اطلس می‌کند.
تروریسم همچنین مفاهیم را خلط کرده است و میان مقاومت ملی مشروع در برابر استعمار خارجی با اقدامات تروریستی که هم شهروندان عادی و هم‌نظامیان اشغالگر خارجی را هدف قرار می‌دهد، تفاوتی قائل نیست. مقاومت مسلحانه در فلسطین، عراق، افغانستان و سومالی به اعتبار اینکه حقی مشروع است، قابل توجیه می‌باشد، اما اقدامات تروریستی خونین که اخیراً در مراکش و الجزایر و پیش از آن نیز در تونس، مصر، یمن، اردن، سوریه، عربستان سعودی و غیره به وقوع پیوسته را چه نامی بر آن باید نهاد، اقداماتی که تنها شهروندان بی‌گناه را هدف قرار می‌دهد ترویج و گسترش تروریسم و افراطی‌گری در برخی کشورهای عربی و اسلامی هم ریشه داخلی دارد و هم خارجی.
دلایل داخلی آن ریشه در برخی انحرافات فکری و کوتاهی‌ها در درک دین و همچنین باس و ناکامی در نسل‌های جدید آنان به دلیل وجود بحران‌های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در داخل این جوامع و همچنین عدم افق و چشم‌انداز آینده برای نسل‌های رو به رشد آنها دارد. اما ریشه خارجی آن که بسیار ظالمانه‌تر از دلایل داخلی است، تهاجم استعماری به رهبری آمریکا علیه کشورهای عربی و اسلامی به‌ویژه از زمان حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ در واشنگتن و نیویورک می‌باشد که این مسئله موجب سوءاستفاده و بهره‌برداری بسیاری از قدرت‌های دیگر نیز شده است.
آنچه مسلم است اینکه حملات ۱۱ سپتامبر شاید توجهی برای تهاجم استعمار جدید بر ضد کشورهای عربی و اسلامی نبوده باشد، اما سرآغاز حملات نظامی بر ضد این ملت‌ها بود، زیرا نو محافظه‌کاران آمریکا و لابی صهیونیستی - آمریکائی ادعا می‌کنند که این ملت‌ها مروج تروریسم هستند که همین ام باث شده است تروریست‌ها در اندیشه نظاماز فرهنگ غرب برآیند اما دلایل داخلی و خارجی که ذکر آن رفت باعث شد که افکار و اندیشه‌های افراطی به سرعت در میان ملت‌های برخی کشورهای عربی و اسلامی گسترش یافت و گروه‌های تروریستی هم از فرصت استفاده کرده و بسیاری از جوانانی را که از اوضاع اجتماعی - اقتصادی و سیاسی در کشورهای خود ناراضی بوده و در عین حال خالف دخالت و حضور خارجی و استعمار جدید در کشورهای خود هستند و تمایل به ترویج افکار، اصول و سیاست‌های خود با زور اسلحه دارند، جمع‌آوری کردند.
در عین حال اگر قدرت‌های استعمارگر خارجی جنگ‌ها و حملات خود بر ضد کشورهای عربی و اسلامی را به نام گسترش دموکراسی و انجام اصلاحات سیاسی و اقتصادی در این کشورها توجیه می‌کند، بسیاری از مردم این کشورها نیز افراطی‌گری و کشتار و نابودی را تنها سلاح نافذ برای دفاع در برابر حملات خارجی و دفاع از حقوق ملت‌های خود در برابر نظام‌های استبدادی غرب می‌دانند.
این امر موجب شده تا گروهای تروریستی به نفع خود استفاده کرده و دامنه نفوذ خود را گسترش دهند از جمله گروه القاعده که از ”افغانستان فعالیت خود را آغاز کند اکنون به مراکش و الجزایر رسیده و نام القاعده در کشورهای مغرب اسلامی را بر خود نهاده است. القاعده به حمله تاریخی خود به آمریکا در ۱۱ سپتامبر بسته نکرده و پس از آن مادرید و لندن را هدف قرار داد، اما پس از آن عملیات خود را به کشورهای عب یو مسلمان با ادعای آزاد‌ سرزمین اسلام از استعمار غرب و مزدوران حاکم آن سوق داد، معنی این مسئله این است که رابطه‌ای تنگاتنگ میان رشد اقدامات تروریستی از یک سو و ظلم اجتماعی و خشم سیاسی با حمایت استعمار خارجی از سوی دیگر وجود دارد این تئوری مورد تأیید بسیاری از هیئت‌های تحقیقاتی آکادمیک و سیاسی در جهان غرب و اروپا و آمریکا نیز قرار گرفته و آنها نیز در خصوص خطرات و پیامدهای این موضوع هشدار داده‌اند.
به‌‌عنوان مثال یک گزارش مهم تحقیقی که جدی قبل از طرف مرکز مطالعاتی آکسفورد در انگلیس منتشر شد، می‌گوید، جنگ بر ضد تروریسم و به‌ویژه جنگ بر ضد عراق به میزان بسیار زیادی خطر حملات جدید علیه جهان غرب را افزایش داده است و در عین حال به‌دلیل سیاست‌ها و اقدامات تند و خشونت‌آمیزی که غرب دنبال می‌کند، حمایت‌های سیاسی از اسلام در کشورهای عربی و اسلامی افزایش یافته است براساس گزارش آکسفورد، این مسئله همچنین باعث شد که آمریکا به‌عنوان دشمن شماره یک و بزرگترین خطر علیه صلح جهانی شناخته شود و البته چنانکه مشاهده می‌شود تعامل فعلی آمریکا با اوضاع عراق به نام بخشی از جنگ بر ضد تروریسم موجب رشد و گسترش تروریسمی جدید با درندگی بیشتر شده است.
البته وضعیت عراق بسیار پیچیده است. زیرا سال ۲۰۰۳ که آمریکا به این کشور حمله کرد تاکنون واکنش‌های بسیار قوی بر ضد آمریکا در جریان است کهاگرچه از همان ابتدا مقاومت ملی بر ضد حضور آمریکا در عراق آغاز شد، اما برخی گروه‌های تروریستی با ورود به این کشور، مقاومت ملی مشروع را از رفتار و سازمان‌های افراطی که اصول و افکار آنها مبتنی بر اقدامات تروریستی است، تفکیک نکردند در مورد فلسطین نیز وضعیت به همین صورت است یعنی در حالی‌که گروه‌های مقاومت ملی فلسطین از سال‌های قبل بر ضد اشغالگری اسرائیل، سلاح به‌دست گرفته‌اند. و این یک حق مشروع و قانونی برای آنها است، اما ورود و نفوذ گروه‌های تروریستی به سرزمین‌های فلسطینی، مقامات ملی فلسطینیان را تحت‌الشعاع قرار داده است که از آن جمله ربودن خبرنگاران و تروریست‌های خارجی در فلسطین می‌باشد.
موضوع دیگری که لازم است به آن اشاره شود این است که یک خلط خطرناک‌تر مفاهیم زمانی است که میان اصلاحات دموکراتیک آزادی و حقوق بشر با اقدامات تروریستی که شهروندان بی‌گناه را قتل عام می‌کند و امنیت ملت‌ها را به خطر می‌اندازد ارتباط ایجاد کرد. در پایان ذکر این نکته ضروری است که اگرچه غرب با ادعای گسترش دموکراسی و آزادی، کشورهای عربی و اسلامی را مورد حمله قرار می‌دهد، اما در خود کشورهای غربی نیز آزادی و حقوق شهروندان نقض می‌شود و از آن جمله تفاوت بر اقدامات شهروندان در آمریکا و شنود مکالمات تلفنی آنها است.
منبع: الاهرام
منبع : روزنامه آفتاب یزد