سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
پدر تباری در جامعه اسلامی
● مقدمه
پدرتباری (Patrilineal) یکی از شاخصهای مهم ارجحیت مرد بر قشر زن میباشد که در تمام جوامع پدرسر (Patriarchy) مشاهده شده است. منظور ما از جامعه پدرتبار، جامعهای است که در آن پدرنیائی (Agnation) حکمفرماست و خانواده پدرنام (Patronymic family) میباشد و فرزندان به پدر متعلق هستند و رحِم مادر به مثابه ظرفی است که از امانت پدر، نگهداری میکند.
با توجه به زمینه پدرتباری تام، که محیط نزول قرآن یعنی جزیرةالعرب وجود داشت، این موضوع در محیط اسلامی، طرح و برداشتهای متفاوت از نظریه اسلام در این باره ارائه شده است. در این مقاله برآنیم، پدیده پدرتباری را، با دیدگاه جامعهشناسی، در قبل و بعد از اسلام بررسی نموده و نشان دهیم تفسیرهای دینی در این باب، تا چه اندازه متأثر از جریانات سیاسی و اجتماعی میباشند.
● پیشینه پدرتباری
از ادوار تاریخی طبقهبندیهای مختلفی با دیدگاههای متفاوت ارائه شده است. جهت سهولت بیان و مراعات اختصار «پدرتباری» را طبق طبقهبندی «گرهارد وجین لنسکی» (۱۹۷۸) که بر مبنای تحول تکنولوژی معیشتی، جامعه بشری را به چهار دوره تقسیم میکند،۱ بررسی میکنیم.
۱) دوره شکار و گردآوری خوراک (تا ۷۰۰۰ سال قبل از میلاد)
۲) دوره بوستانکاری (باغداری) (از ۷۰۰۰ سال ق.م تا ۳۰۰۰ سال ق.م)
۳) دوره کشاورزی (از سال ۳۰۰۰ سال ق.م تا ۱۸۰۰ سال ب.م)
۴) دوره صنعت (از ۱۸۰۰ سال ب.م تا زمان حاضر)
ـ در دوره شکار و گردآوری خوراک، خانواده گسترده، بر اساس روابط خویشاوندی میان افراد مذکر استوار بود. یعنی از یک گروه از برادران و خانوادههایشان یا از یک پدر و پسرانش، خانوادههای آنها تشکیل میشد. این امر تا حدودی نمایانگر سلطه جنس مذکر در جوامع متکی بر «شکار» است.
در خانواده هستهای که معمولاً عضو گروه وسیعتری از خویشاوندان (خانواده گسترده) بود، تفوق و برتری مرد مشهود است، زیرا چندزنی رواج داشت و داشتن زنان متعدد نوعی موجودی اقتصادی و نیز نوعی نشانه برتری پایگاه اجتماعی تلقی میشد.
ـ در جامعه بوستانکار، بستگان مادر اهمیت داشتند. به عقیده لنسگی، این الگوی غیر عادی ظاهرا نقشی است که زنان جوامع بوستانکار در تأمین معاش به عهده دارند. در بسیاری از این نوع جوامع، بیشترین بخش عملیات کشت و کار را زنان انجام میدهند و این امر موجب رواج و توسعه الگوی مادرتباری میشود.
بر خلاف نظریه فوق، که مادرتباری را متعلق به عصر بوستانکاری میپندارد، به عقیده «باشوفن» و سپس «بریفولت» جامعه در اصل مادرسر بوده است. (در جامعه مادرسر، مادرتباری نیز مشهود است).
قطع نظر از اینکه مادرسری به کدامین دوره تاریخی متعلق باشد، خودش در حد یک فرضیه مطرح است. «ژاکوبسن» و «اشترن» مادرسری را فرضیهای غیر محتمل میدانند. گذشته از این در اغلب جوامع نیز که قدرت در خانه به دست زن سپرده شده، باز مرد دیگری به عنوان دایی فرزندان قدرت را به دست میگیرد و موجبات پیدایی نظامی را فراهم میسازد که داییسری (Avunculate) خوانده میشود.۲
ویلدورانت که از عصر طلایی زن و نقش حساس وی در امر تولید و ترقیات اقتصادی در جوامع اولیه نام میبرد، معتقد است دوره زنسالاری در دوره کشاورزی پایان یافت. پس از دیدگاه او نیز زنسالاری محدود به جوامع بوستانکاری و ماقبل آن است:
«هنگامی که صنعت و زراعت پیشرفت کرد و سبب به دست آمدن عایدی بیشتر شد، جنس قویتر بتدریج استیلای خود را بر آن وسعت داد. با ترقی فن پرورش حیوانات اهلی منبع تازه ثروتی، به دست مرد افتاد و به این ترتیب زندگانی، نیرومندتر و باثباتتر گردید. حتی کشاورزی که در نظر شکارورزان عصر قدیم، عمل پیش پا افتادهای به شمار میرفت، در پایان کار، مرد را به تمامی به طرف خود جلب کرد و سیاست اقتصادی را که برای زن از این عمل حاصل شده بود، از چنگ وی بیرون آورد. زن تا آن هنگام حیوان را اهلی کرده بود، مرد این حیوان را در زراعت به کار انداخت و به این ترتیب سرپرستی عمل کشاورزی را خود به عهده گرفت و مخصوصا چون گاوآهن اسباب خیشزدن شد و نیروی عضلانی بیشتری برای به کار انداختن آن لازم بود، خود این عملِ انتقال سرپرستی زراعت را از زن به مرد تسهیل کرد. زیاد شدن دارایی قابل انتقال انسان از قبیل حیوانات اهلی و محصولات زمینی، بیشتر به فرمانبرداری زن کمک کرد. چه مرد از او میخواست که کاملاً وفادار باشد تا کودکانی که به دنیا میآیند و میراث میبرند، فرزندان حقیقی خود مرد باشند، مرد بدین ترتیب پا به پا پیش رفت و چون حق پدری در خانواده شناخته شد، انتقال ارث که تا آن موقع از طریق زن صورت میگرفت، به اختیار جنس مرد در آمد. حق مادری در برابر حق پدری سر تسلیم فرود آورد و خانواده پدرشاهی، در اجتماع به منزله واحد اقتصادی و قانونی و سیاسی و اخلاقی شناخته شد.»۱
ـ در جامعه کشاورزی به عقیده ویلدورانت جنس قویتر به تدریج استیلای خود را وسعت داد تا جایی که «لنسگی» میگوید: «در خانوادههای کشاورز، برتری مرد قاعدهای بیچون و چرا بود. چرا که اطاعت و فرمانبرداری به طور معمول یکی از صفات پسندیده نزد کودکان و زنان به شمار میرفت.»۲
ـ در دوره صنعت نیز به رغم امتیازاتی که به جنس زن داده شد، هنوز جنس مذکر استیلای خود را حفظ نموده و پدرسری قاعده حاکم بر کلیه جوامع بشری است. به گفته «جمیله کدیور» در حال حاضر هیچ مورد شناخته شده در جوامع امروزی نمیبینیم که در آن زنان قدرتمندتر از مردان و یا حداقل در سطحی مشابه مردان باشند.
نتیجه میگیریم پدرتباری که نشانگر تفوق دیرپای مردان بر زنان میباشد، قاعده عادی در همه اعصار تاریخی است. همچنان که دیدیم «لنسگی» اهمیت نقش زنان را در دوره بوستانکاری الگوی غیر
عادی خواند. بر فرض صحت تاریخی مادرتباری در یک دوره تاریخی در تامیّت آن تشکیک کردهاند. به عقیده «کلاینبرک»، حتی در اجتماعاتی مانند اجتماعات «ملانزی» که مادر نسبی است، اختیار فرزندان در دست خانواده مادری است. این اختیار به مردان این خانواده داده شده است نه به زنان.۱ پس رواج پدرتباری از سه هزار سال قبل از میلاد تا کنون تقریبا اجماعی است.
● پدرتباری، در جزیرةالعرب
در میان اعراب قبل از اسلام زنان از هیچ شأن و منزلت اجتماعی برخوردار نبودند. دخترکان اگر در زیر خاک مدفون نمیشدند، همچون کنیزکانی بودند که پدر میتوانست
آنها را بفروشد. بعد از ازدواج نیز که شباهت زیادی به مبادله (بیع) داشت، دارایی شوهر به شمار میرفتند. زنان همواره از ارث محروم بودند و در مواردی (همچون زن پدر) همانند سایر کالاها به ارث برده میشدند. در فرهنگ ایشان تبار از ناحیه پدر بود. اعراب نوههای دختری را از آن دیگران میدانستند و نوههای پسری را از آن خود میدانستند. یکی از اشعار معروف عرب که ورد زبان آنان بود این فرهنگ را به خوبی نشان میدهد:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد و انما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب آباء۲
یعنی: فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند، فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بیگانه میباشند، مادران مردم، به مثابه ظروفی جهت نگهداری از امانت پدر به شمار میروند، و همانا نسب صرفا از جهت پدران است.
از این روی، فرزند متعلق به پدر بود، گو اینکه مادر هیچ نقشی در پیدایش فرزند نداشت فقط همانند ظرفی (وعاء) بود که نُه ماه از امانت مرد نگهداری میکرد. البته این امانتداری اجباری بود، زیرا زن بودن به مثابه مملوکیت بود پس جای هیچ گونه تقدیر نبود. اصولاً زن کارکردی جز خدمت به مرد و زادن پسران نیرومند نداشت.
محیط خشن عربستان و خست طبیعت موجب ناامنی و پیدایش فرهنگ غارت و چپاول و آن هم به نوبه خود سبب اهمیت یافتن مردان جنگآور و دارای زور بازو شد، از این رو داشتن فرزند پسر سرمایه گران پدر به شمار میرفت و به عکس، تولد دختر که ممکن بود مورد تهاجم دیگران قرار بگیرد و در نهایت تولید آن، محصول دیگران در دوره صنعت نیز به رغم امتیازاتی که به جنس زن داده شد، هنوز جنس مذکر استیلای خود را حفظ نموده و پدرسری قاعده حاکم بر کلیه جوامع بشری است.
بود، دردسری بیش نبود.
در میان اعراب به مردی که از فرزند محروم بود ابتر (دمبریده) میگفتند.۳ پدرخطی (Patrilineal) دقیقا همین معنی را میرساند، یعنی ارتباط خانوادگی و نام خانواده از طریق پدر همچون نخی امتداد پیدا میکند. با نبود فرزند پسر، این خط ممتد قطع میگردد و کسی نیست نام پدر را زنده نگه دارد، لذا مرد دمبریده و مقطوعالنسل میگردد. در فرهنگ عرب دختر لیاقت نداشت این ریسمان را متصل نگه دارد.
● پسرخواندگی
داشتن فرزند (به عنوان مهمترین نماد پدرتباری) پسر در محیط عربستان آنچنان با اهمیت تلقی میشد که مردان عرب به هر نحو ممکن تلاش میکردند، از آن محروم نمانند. با انتخاب همسران متعدد و آزمایش و خطا در حد امکان شانس پسردار شدن خود را امتحان میکردند، حتی با خریدن کنیزکان یا امانت گرفتن از سعی و کوشش خود فروگذار نمیکردند.
نکاح استبضاع که فرهنگ عربستان آن را مشروع میدانست در همین راستا قابل توجیه است. یعنی مردی که همه تلاش خود را نموده و از آوردن فرزند مذکر مأیوس میگشت، زن خود را به مرد دیگری که معمولاً عضلانی و پرزور بود میسپرد تا همسرش از او باردار شود و در این مدت، تا ظهور حمل، شوهر از وی دوری میگزید. نکاح بضعی (استبضاعی) به هدف دست یافتن به فرزند نجیب و دلاور صورت میگرفت، چرا که محیط خشن عربستان این امر را میطلبید.۴
فرزندخواندگی آخرین تلاش اعراب برای جبران داغ بیپسری بود. فرزندخواندگی بدین معنا بود که مردی که دارای ثروت، ولی محروم از فرزند مذکر بود، با یک جوانی که گاه یک برده بود قرارداد بنوّت (فرزندی) میبست و فرزندخوانده از پدرِ اعتباریِ خویش ارث میبرد و همچون فرزند از پدر حمایت میکرد. همچنان که این قضیه در باره زید بنحارثه غلام حضرت محمد(ص) اتفاق افتاد. پیامبر(ص) زید را به فرزندی انتخاب نمود و مردم به جای اینکه غلام محمد(ص) یا زید بنحارثه بگویند، زید
ابنمحمد(ص) خطاب میکردند.
فرزندخواندگی یعنی پذیرش اعتبار و قرارداد به جای واقعیت و حقیقت، فرزند قراردادی به جای فرزند صلبی. حال این سؤال پیش میآید که این فرهنگ از کدامین ساختار تبعیت میکند و ریشههای پسرخواندگی چیست؟
● عوامل فرزندخواندگی
به لحاظ جامعهشناختی میتوان دو عامل را در رواج پسرخواندگی (پذیرش فرزندی مبتنی بر اعتبار و قرارداد به جای فرزند صلبی۱) مؤثر دانست.
الف) اهمیت ویژه پسر
ب) چندشوهری (Polyandry)
اعراب نوههای دختری را از آن دیگران میدانستند و نوههای پسری را از آن خود میدانستند.
یکی از عوامل و شاید عمدهترین عامل رواج فرزندخواندگی، اهمیت فرزند پسر برای مردان عرب بود که در کارزارها و حملات سایر قبایل به عنوان بازوی پدر عمل میکرد. به نظر میرسد این فرهنگ، خود از محیط کویری و سنگلاخ عربستان و خست طبیعت سرچشمه بگیرد. بعضی از تحقیقات جدید، همبستگی مثبتی را میان رفاه اقتصادی و بهبود وضع زنان نشان میدهند. با قبول چنین فرضی نمیتوان تأثیر محیط جغرافیایی را در فرهنگ پسرسالاری انکار نمود.
ـ عامل دیگر که اعتبار را به جای تکوین مینشاند رواج چندشوهری است. در نظامی که چندشوهری رایج است، خودِ سیستم باید تکلیف فرزندان را مشخص کند که فرزندخواندگی یکی از این راهکارها است.
نکاح رهط: تعدادی مرد، که همواره میبایست تعدادشان از ده نفر کمتر میشد، با یک زن روابط زناشویی برقرار میکردند. وقتی کودکی متولد میشد، زن آن را به یکی از اعضاء رهط، الحاق مینمود و وی ناچار از پذیرش پدری آن کودک بود. یعنی سیستم فرهنگی عرب اینگونه اقتضاء میکرد و اگر نبود این سیستم، کودکی که در میان ده نفر مردّد است بلاتکلیف و بی سرپرست میماند؛ به خصوص زمانی که فرزند دختر بود. پس میبینیم در نکاح رهط با اینکه انتساب صلبی فرزند به پدر معلوم نیست ولی از آنجاکه پدر در یک ازدواج اشتراکی شرکت جسته ناچار از پذیرش پدری است و همه وظایف پدری در باره وی جاری میشود.
نکاح بغاء: برخلاف رهط که تعداد شوهران محدود بود در نکاح بغاء عدهای از زنان عرب بربالای پشت بام پرچمی، به نشانه اجازه ورود، نصب میکردند. هر کسی که تمایل داشت میتوانست با زن مذکور رابطه زناشویی ایجاد کند. وقتی زن در نتیجه این روابط نوزادی به دنیا میآورد، به قیافه شناس مراجعه میکردند. قیافهشناس پدر کودک را از میان همه مردانی که با مادر کودک رابطه داشتند، با به کارگیری علم قیافهشناسی، انتخاب مینمود و طبق رسوم اعراب، پدر ناچار از پذیرش کودک به عنوان فرزندی بود. تفاوت نکاح بغاء با روسپیگری جدید در همین نکته نهفته است چه اینکه در روسپیگری مرد تعهدی در قبال فرزند ندارد، ولی در نکاح بغاء همه مردان متعهدند. به عبارت عامتر در جاهلیت اولی، تعهد بیش از جاهلیت کنونی میباشد. در دو نوع ازدواج فوق، با اینکه انتساب فرزند از حیثیت خونی (از جهت اینکه از تخمک کدام مرد به وجود آمده) به پدر حدسی است ولی فرهنگ عرب، اینگونه پدران را، پدر حقیقی فرزندان الحاقی تلقی میکند. آیا نمیتوان گفت، رواج چند شوهری (دو نوع ازدواج مذکور) زمینه را برای رواج فرزند خواندگی مهیّا میکند؟ با مشروعیت ازدواجهای فوق، اعتبار، به جای حقیقت مینشیند. بعضی مردم با فرهنگ پذیرش اعتبار و قرارداد، به جای واقعیت عینی، خو میگیرند تا جایی که برای جبران داغ بیپسری، فرزند دیگری را به خود الحاق میکنند. همچون پسری از تمام مزایای فرزند حقیقی بهرهمند میگردد، باشد که دل پدر بیپسر التیام یابد. پس چرا فرهنگ عرب چنین ساز و کاری را ایجاد میکند؟ زیرا پدر تباری حاکم است و دختران نمیتوانند تبار را حفظ کنند، لذا مردان عرب برای حفظ نام و تبار خویش به پسر خواندگی روی میآورند، بدین ترتیب فرزند خواندگی رواج پیدا میکند. رواج فرزند خواندگی، نشانگر اهمیت جنس مذکر و پستی موقعیت اجتماعی دختر در فرهنگ اعراب قبل از اسلام میباشد. متغیرهای مؤثر در رواج فرزند خواندگی را میتوان به صورت مدل ذیل ترسیم نمود.
البته نگارنده محیط جغرافیایی را تنها متغیر مستقل و علتالعلل نمیداند. مدل فوق تقریبی است. ممکن است عوامل متعدد دیگری در به وجود آوردن فرهنگ پسر سالاری مؤثر باشند که از بررسی آن صرف نظر شد.
● پدر تباری در اسلام (متون دینی)
▪ تعلق فرزند به پدر و مادر
فرزند از آن کیست؟ پدر، مادر یا هردو؟ سه پاسخ مفروض است. البته امروزه علم به این سؤال پاسخ داده است و جای هیچ شبهه و چانهزنی نیست. علم تجربی تعلق خونی فرزند را به هردوی پدر و مادر ثابت میکند ولی در تاریخ اندیشه، دو نظریه دیگر نیز طرفدارانی دارد.
الف) مادر تباری: عدهای از طرفداران تقدم دوره مادر سری به پدر سری معتقدند، بشر اولیه از نقش پدر در به وجود آوردن نوزاد آگاهی نداشت و فرزندان را متعلق به مادران میدانست. این قضیه در دورهای مطرح است که مردم در کلانها۲ زندگی
میکردند و روابط جنسی به صورت مشاع صورت میگرفت، لذا به خاطر اشتراک همسران از نقش پدران غافل بودند. البته این اندیشه طرفداران چندانی ندارد.
ب) پدر تباری: فرزند متعلق به پدر است؛ شکم مادر همانند ظرفی است که از امانت پدر نگهداری میکند. خمیر مایه و مواد اولیه انسان از آن پدر میباشد. روی همین اساس اعراب نوههای دختری را فرزندان خویش نمیدانستند، زیرا معتقد بودند مادر نقشی در به وجود آمدن کودک ندارد و کودک متعلق به مردان دیگری است که دختر ایشان از او باردار شده است. دین ترتیب میبینیم پدر تباری حاکم است. و تبار از طریق فرزندان ذکور منتقل میگردد؛
«و انّما امهات الناس اوعیة
مستودعات و للانساب آباء»۱
(مادران همچون ظرفی، حاوی امانت پدرانند و نسبها از آن پدران میباشد).
ج ) دو تباری: طبق آیات قرآن، فرزند متعلق به هر دوی پدر و مادر میباشد؛ و نسب، دو جانبی (descent bilateral) است؛ فلینظرِ الانسانُ ممَّ خُلق ـ خُلق مِن ماءٍ دافِقَ ـ یَخرُجُ مِنْ بیْنِ الصُّلْب و التَّرائبِ.(سوره طارق ـ آیه ۷، ۶، ۵) (انسان باید نگاه کند از چه چیز آفریده شده؟ از یک آب جهنده آفریده شده است. آبی که خارج میشود از میان «پشت» و «سینهها»).
منظور از «صلب» و «ترائب» در این آیه چیست؟ در میان مفسران در این باره گفتگوی بسیار است و تفسیرهای فراوانی برای آن گفتهاند. تفسیر «نمونه» ضمن درج شش نوع تفسیر، احتمال اول را چنین بیان میکند:
● «صلب» اشاره به خود مردان و «ترائب»
اشاره به زنان است، چرا که مردان مظهر صلابت، و زنان مظهر لطافت و زینتند، بنا براین آیه اشاره به ترکیب نطفه انسان از نطفه مرد و زن میکند و در اصطلاح امروز «اسپرم» و «اوول» نامیده میشود»۲
طبرسی ضمن نقل احتمالات دیگر، از عطاء احتمال فوق را نقل میکند که آیه، صلب مرد و ترائب زن را میگوید، زیرا فرزند از آب زن و مرد بوجود میآید.
داشتن فرزند پسر در محیط عربستان آنچنان با اهمیت تلقی میشد که مردان عرب به هر نحو ممکن تلاش میکردند، از آن محروم نمانند.
«قال عطاء: یرید صلب الرجل و ترائب المراة،الولد لایکون الا من الماءین»۳
از دیدگاه قرآن، انسانها از نطفه مخلوط (منی مرد و زن) آفریده شدهاند. قرآن به این اشتراک تصریح میکند: انّا خلقنا الانسان من نطفة امشاجٍ (سوره انسان، آیه ۲)، ما انسان را از نطفه مختلط آفریدیم.
طبرسی در مجمعالبیان مینویسد: (اناخلقنا الانسان) یعنی ولد آدم(ع) (من نطفة) و هی ماءِ الرجل و المراة الذی یخلق منه الولد (امشاج) ای اخلاط من ماء الرجل و ماء المراة فی الرحم.۴
قرآن کریم زایش فرزند را به پدر و مادر هر دو نسبت میدهد. بیش از پانزده بار «والد» به صورت تثنیه در قرآن به کار رفته است و در آیه ۱۵ سوره احقاف، و آیه ۱۴ سوره لقمان ضمن نسبت زایش فرزند به هر دوی پدر و مادر، با اشاره به دوره بارداری مادر، نقش وی را برجستهتر میکند. این ایده درست در مقابل اندیشه اعراب پیش از اسلام قرار میگیرد که فرزند را از آن پدر میدانستند.
نظریه قرآن مطابق با نظریه علمی است که امروزه مورد اتفاق زیستشناسان میباشد. در جانورانی که تولید جنسی دارند، از جمله انسان، معمولاً جنس نر و ماده وجود دارد و افراد هر جنس دارای گناد یا غدد جنسی هستند. گناد نر بیضه نام دارد که تولید گامت نر یا اسپرماتوزوئید را میکند و گناد ماده به تخمدان معروف است که تولید تخمک یعنی گامت ماده را مینماید.
گامتها سلولهای n کروموزومی بوده و نیمی از عوامل وراثتی لازم را برای ساختن یک فرد کامل دارا میباشند. از اتحاد گامت نر و ماده (لقاح) سلول تخم یا زیگوت به وجود میآید که سلول n۲ کروموزومی بوده و با رشد و نمو خود، فرد بعدی را ایجاد میکند.
پروفسور «توماس. وی. سادلر» کتاب «رویانشناسی پزشکی» خود را با این جمله آغاز میکند:
«تکامل یک انسان با عمل باروری (Ferti۱ization) شروع میشود، فرایندی که در طی آن اسپرماتوزوئید (تومه) از مرد و اورسیت (تخمک) از زن با هم یکی شده تا عضو جدیدی به نام تخم (Zygote) ایجاد نماید. برای آمادگی باروری، سلولهای
ژرمینال هر دو زن و مرد دستخوش تعدادی تغییرات در کروموزوم و نیز سیتوپلاسم میشوند.»۱
با ملاحظه دستاوردهای علمی، بعید به نظر میرسد که مفسرین جدید به احتمالات دیگر در تفسیر آیات اعتنایی بکنند. به خصوص اینکه، همین تفسیر در عصر قدیم نیز به عنوان قویترین احتمال مطرح بود. تفسیرهایی را که از مجمعالبیان نقل نمودیم، طبرسی در قرن ششم هجری از پیشینیان نقل میکند و در ترجمه (نطفه امشاج) بدون اعتناء به احتمالات دیگر، اتحاد و اختلاط آب مرد و زن را بیان میکند.
به قول «ورداسبی» طرز فکر قرون وسطایی «اصلم پدره که مادرم رهگذره» از دیدگاه قرآن باطل و مهمل است.۲
▪ حکم پسر خوانده در اسلام
قبلاً گفتیم اعراب در مواردی اعتبار و قرارداد را به جای واقعیت مینشاند، پسر خوانده در فرهنگ عرب حکم پسر را داشت. پسر خوانده و پدر خوانده از همدیگر ارث میبرند و پدر خوانده نمیتوانست با مطلقه پسرخوانده (عروس اعتباری) خویش ازدواج کند.
قرآن کریم زایش فرزند را به پدر و مادر هر دو نسبت میدهد. بیش از پانزده بار «والد» به صورت تثنیه در قرآن به کار رفته است.
پدرتباری (Patrilineal) یکی از شاخصهای مهم ارجحیت مرد بر قشر زن میباشد که در تمام جوامع پدرسر (Patriarchy) مشاهده شده است. منظور ما از جامعه پدرتبار، جامعهای است که در آن پدرنیائی (Agnation) حکمفرماست و خانواده پدرنام (Patronymic family) میباشد و فرزندان به پدر متعلق هستند و رحِم مادر به مثابه ظرفی است که از امانت پدر، نگهداری میکند.
با توجه به زمینه پدرتباری تام، که محیط نزول قرآن یعنی جزیرةالعرب وجود داشت، این موضوع در محیط اسلامی، طرح و برداشتهای متفاوت از نظریه اسلام در این باره ارائه شده است. در این مقاله برآنیم، پدیده پدرتباری را، با دیدگاه جامعهشناسی، در قبل و بعد از اسلام بررسی نموده و نشان دهیم تفسیرهای دینی در این باب، تا چه اندازه متأثر از جریانات سیاسی و اجتماعی میباشند.
● پیشینه پدرتباری
از ادوار تاریخی طبقهبندیهای مختلفی با دیدگاههای متفاوت ارائه شده است. جهت سهولت بیان و مراعات اختصار «پدرتباری» را طبق طبقهبندی «گرهارد وجین لنسکی» (۱۹۷۸) که بر مبنای تحول تکنولوژی معیشتی، جامعه بشری را به چهار دوره تقسیم میکند،۱ بررسی میکنیم.
۱) دوره شکار و گردآوری خوراک (تا ۷۰۰۰ سال قبل از میلاد)
۲) دوره بوستانکاری (باغداری) (از ۷۰۰۰ سال ق.م تا ۳۰۰۰ سال ق.م)
۳) دوره کشاورزی (از سال ۳۰۰۰ سال ق.م تا ۱۸۰۰ سال ب.م)
۴) دوره صنعت (از ۱۸۰۰ سال ب.م تا زمان حاضر)
ـ در دوره شکار و گردآوری خوراک، خانواده گسترده، بر اساس روابط خویشاوندی میان افراد مذکر استوار بود. یعنی از یک گروه از برادران و خانوادههایشان یا از یک پدر و پسرانش، خانوادههای آنها تشکیل میشد. این امر تا حدودی نمایانگر سلطه جنس مذکر در جوامع متکی بر «شکار» است.
در خانواده هستهای که معمولاً عضو گروه وسیعتری از خویشاوندان (خانواده گسترده) بود، تفوق و برتری مرد مشهود است، زیرا چندزنی رواج داشت و داشتن زنان متعدد نوعی موجودی اقتصادی و نیز نوعی نشانه برتری پایگاه اجتماعی تلقی میشد.
ـ در جامعه بوستانکار، بستگان مادر اهمیت داشتند. به عقیده لنسگی، این الگوی غیر عادی ظاهرا نقشی است که زنان جوامع بوستانکار در تأمین معاش به عهده دارند. در بسیاری از این نوع جوامع، بیشترین بخش عملیات کشت و کار را زنان انجام میدهند و این امر موجب رواج و توسعه الگوی مادرتباری میشود.
بر خلاف نظریه فوق، که مادرتباری را متعلق به عصر بوستانکاری میپندارد، به عقیده «باشوفن» و سپس «بریفولت» جامعه در اصل مادرسر بوده است. (در جامعه مادرسر، مادرتباری نیز مشهود است).
قطع نظر از اینکه مادرسری به کدامین دوره تاریخی متعلق باشد، خودش در حد یک فرضیه مطرح است. «ژاکوبسن» و «اشترن» مادرسری را فرضیهای غیر محتمل میدانند. گذشته از این در اغلب جوامع نیز که قدرت در خانه به دست زن سپرده شده، باز مرد دیگری به عنوان دایی فرزندان قدرت را به دست میگیرد و موجبات پیدایی نظامی را فراهم میسازد که داییسری (Avunculate) خوانده میشود.۲
ویلدورانت که از عصر طلایی زن و نقش حساس وی در امر تولید و ترقیات اقتصادی در جوامع اولیه نام میبرد، معتقد است دوره زنسالاری در دوره کشاورزی پایان یافت. پس از دیدگاه او نیز زنسالاری محدود به جوامع بوستانکاری و ماقبل آن است:
«هنگامی که صنعت و زراعت پیشرفت کرد و سبب به دست آمدن عایدی بیشتر شد، جنس قویتر بتدریج استیلای خود را بر آن وسعت داد. با ترقی فن پرورش حیوانات اهلی منبع تازه ثروتی، به دست مرد افتاد و به این ترتیب زندگانی، نیرومندتر و باثباتتر گردید. حتی کشاورزی که در نظر شکارورزان عصر قدیم، عمل پیش پا افتادهای به شمار میرفت، در پایان کار، مرد را به تمامی به طرف خود جلب کرد و سیاست اقتصادی را که برای زن از این عمل حاصل شده بود، از چنگ وی بیرون آورد. زن تا آن هنگام حیوان را اهلی کرده بود، مرد این حیوان را در زراعت به کار انداخت و به این ترتیب سرپرستی عمل کشاورزی را خود به عهده گرفت و مخصوصا چون گاوآهن اسباب خیشزدن شد و نیروی عضلانی بیشتری برای به کار انداختن آن لازم بود، خود این عملِ انتقال سرپرستی زراعت را از زن به مرد تسهیل کرد. زیاد شدن دارایی قابل انتقال انسان از قبیل حیوانات اهلی و محصولات زمینی، بیشتر به فرمانبرداری زن کمک کرد. چه مرد از او میخواست که کاملاً وفادار باشد تا کودکانی که به دنیا میآیند و میراث میبرند، فرزندان حقیقی خود مرد باشند، مرد بدین ترتیب پا به پا پیش رفت و چون حق پدری در خانواده شناخته شد، انتقال ارث که تا آن موقع از طریق زن صورت میگرفت، به اختیار جنس مرد در آمد. حق مادری در برابر حق پدری سر تسلیم فرود آورد و خانواده پدرشاهی، در اجتماع به منزله واحد اقتصادی و قانونی و سیاسی و اخلاقی شناخته شد.»۱
ـ در جامعه کشاورزی به عقیده ویلدورانت جنس قویتر به تدریج استیلای خود را وسعت داد تا جایی که «لنسگی» میگوید: «در خانوادههای کشاورز، برتری مرد قاعدهای بیچون و چرا بود. چرا که اطاعت و فرمانبرداری به طور معمول یکی از صفات پسندیده نزد کودکان و زنان به شمار میرفت.»۲
ـ در دوره صنعت نیز به رغم امتیازاتی که به جنس زن داده شد، هنوز جنس مذکر استیلای خود را حفظ نموده و پدرسری قاعده حاکم بر کلیه جوامع بشری است. به گفته «جمیله کدیور» در حال حاضر هیچ مورد شناخته شده در جوامع امروزی نمیبینیم که در آن زنان قدرتمندتر از مردان و یا حداقل در سطحی مشابه مردان باشند.
نتیجه میگیریم پدرتباری که نشانگر تفوق دیرپای مردان بر زنان میباشد، قاعده عادی در همه اعصار تاریخی است. همچنان که دیدیم «لنسگی» اهمیت نقش زنان را در دوره بوستانکاری الگوی غیر
عادی خواند. بر فرض صحت تاریخی مادرتباری در یک دوره تاریخی در تامیّت آن تشکیک کردهاند. به عقیده «کلاینبرک»، حتی در اجتماعاتی مانند اجتماعات «ملانزی» که مادر نسبی است، اختیار فرزندان در دست خانواده مادری است. این اختیار به مردان این خانواده داده شده است نه به زنان.۱ پس رواج پدرتباری از سه هزار سال قبل از میلاد تا کنون تقریبا اجماعی است.
● پدرتباری، در جزیرةالعرب
در میان اعراب قبل از اسلام زنان از هیچ شأن و منزلت اجتماعی برخوردار نبودند. دخترکان اگر در زیر خاک مدفون نمیشدند، همچون کنیزکانی بودند که پدر میتوانست
آنها را بفروشد. بعد از ازدواج نیز که شباهت زیادی به مبادله (بیع) داشت، دارایی شوهر به شمار میرفتند. زنان همواره از ارث محروم بودند و در مواردی (همچون زن پدر) همانند سایر کالاها به ارث برده میشدند. در فرهنگ ایشان تبار از ناحیه پدر بود. اعراب نوههای دختری را از آن دیگران میدانستند و نوههای پسری را از آن خود میدانستند. یکی از اشعار معروف عرب که ورد زبان آنان بود این فرهنگ را به خوبی نشان میدهد:
بنونا بنو ابنائنا و بناتنا بنوهن ابناء الرجال الاباعد و انما امهات الناس اوعیة مستودعات و للانساب آباء۲
یعنی: فرزندان پسران ما فرزندان ما هستند، فرزندان دختران ما، فرزندان مردان بیگانه میباشند، مادران مردم، به مثابه ظروفی جهت نگهداری از امانت پدر به شمار میروند، و همانا نسب صرفا از جهت پدران است.
از این روی، فرزند متعلق به پدر بود، گو اینکه مادر هیچ نقشی در پیدایش فرزند نداشت فقط همانند ظرفی (وعاء) بود که نُه ماه از امانت مرد نگهداری میکرد. البته این امانتداری اجباری بود، زیرا زن بودن به مثابه مملوکیت بود پس جای هیچ گونه تقدیر نبود. اصولاً زن کارکردی جز خدمت به مرد و زادن پسران نیرومند نداشت.
محیط خشن عربستان و خست طبیعت موجب ناامنی و پیدایش فرهنگ غارت و چپاول و آن هم به نوبه خود سبب اهمیت یافتن مردان جنگآور و دارای زور بازو شد، از این رو داشتن فرزند پسر سرمایه گران پدر به شمار میرفت و به عکس، تولد دختر که ممکن بود مورد تهاجم دیگران قرار بگیرد و در نهایت تولید آن، محصول دیگران در دوره صنعت نیز به رغم امتیازاتی که به جنس زن داده شد، هنوز جنس مذکر استیلای خود را حفظ نموده و پدرسری قاعده حاکم بر کلیه جوامع بشری است.
بود، دردسری بیش نبود.
در میان اعراب به مردی که از فرزند محروم بود ابتر (دمبریده) میگفتند.۳ پدرخطی (Patrilineal) دقیقا همین معنی را میرساند، یعنی ارتباط خانوادگی و نام خانواده از طریق پدر همچون نخی امتداد پیدا میکند. با نبود فرزند پسر، این خط ممتد قطع میگردد و کسی نیست نام پدر را زنده نگه دارد، لذا مرد دمبریده و مقطوعالنسل میگردد. در فرهنگ عرب دختر لیاقت نداشت این ریسمان را متصل نگه دارد.
● پسرخواندگی
داشتن فرزند (به عنوان مهمترین نماد پدرتباری) پسر در محیط عربستان آنچنان با اهمیت تلقی میشد که مردان عرب به هر نحو ممکن تلاش میکردند، از آن محروم نمانند. با انتخاب همسران متعدد و آزمایش و خطا در حد امکان شانس پسردار شدن خود را امتحان میکردند، حتی با خریدن کنیزکان یا امانت گرفتن از سعی و کوشش خود فروگذار نمیکردند.
نکاح استبضاع که فرهنگ عربستان آن را مشروع میدانست در همین راستا قابل توجیه است. یعنی مردی که همه تلاش خود را نموده و از آوردن فرزند مذکر مأیوس میگشت، زن خود را به مرد دیگری که معمولاً عضلانی و پرزور بود میسپرد تا همسرش از او باردار شود و در این مدت، تا ظهور حمل، شوهر از وی دوری میگزید. نکاح بضعی (استبضاعی) به هدف دست یافتن به فرزند نجیب و دلاور صورت میگرفت، چرا که محیط خشن عربستان این امر را میطلبید.۴
فرزندخواندگی آخرین تلاش اعراب برای جبران داغ بیپسری بود. فرزندخواندگی بدین معنا بود که مردی که دارای ثروت، ولی محروم از فرزند مذکر بود، با یک جوانی که گاه یک برده بود قرارداد بنوّت (فرزندی) میبست و فرزندخوانده از پدرِ اعتباریِ خویش ارث میبرد و همچون فرزند از پدر حمایت میکرد. همچنان که این قضیه در باره زید بنحارثه غلام حضرت محمد(ص) اتفاق افتاد. پیامبر(ص) زید را به فرزندی انتخاب نمود و مردم به جای اینکه غلام محمد(ص) یا زید بنحارثه بگویند، زید
ابنمحمد(ص) خطاب میکردند.
فرزندخواندگی یعنی پذیرش اعتبار و قرارداد به جای واقعیت و حقیقت، فرزند قراردادی به جای فرزند صلبی. حال این سؤال پیش میآید که این فرهنگ از کدامین ساختار تبعیت میکند و ریشههای پسرخواندگی چیست؟
● عوامل فرزندخواندگی
به لحاظ جامعهشناختی میتوان دو عامل را در رواج پسرخواندگی (پذیرش فرزندی مبتنی بر اعتبار و قرارداد به جای فرزند صلبی۱) مؤثر دانست.
الف) اهمیت ویژه پسر
ب) چندشوهری (Polyandry)
اعراب نوههای دختری را از آن دیگران میدانستند و نوههای پسری را از آن خود میدانستند.
یکی از عوامل و شاید عمدهترین عامل رواج فرزندخواندگی، اهمیت فرزند پسر برای مردان عرب بود که در کارزارها و حملات سایر قبایل به عنوان بازوی پدر عمل میکرد. به نظر میرسد این فرهنگ، خود از محیط کویری و سنگلاخ عربستان و خست طبیعت سرچشمه بگیرد. بعضی از تحقیقات جدید، همبستگی مثبتی را میان رفاه اقتصادی و بهبود وضع زنان نشان میدهند. با قبول چنین فرضی نمیتوان تأثیر محیط جغرافیایی را در فرهنگ پسرسالاری انکار نمود.
ـ عامل دیگر که اعتبار را به جای تکوین مینشاند رواج چندشوهری است. در نظامی که چندشوهری رایج است، خودِ سیستم باید تکلیف فرزندان را مشخص کند که فرزندخواندگی یکی از این راهکارها است.
نکاح رهط: تعدادی مرد، که همواره میبایست تعدادشان از ده نفر کمتر میشد، با یک زن روابط زناشویی برقرار میکردند. وقتی کودکی متولد میشد، زن آن را به یکی از اعضاء رهط، الحاق مینمود و وی ناچار از پذیرش پدری آن کودک بود. یعنی سیستم فرهنگی عرب اینگونه اقتضاء میکرد و اگر نبود این سیستم، کودکی که در میان ده نفر مردّد است بلاتکلیف و بی سرپرست میماند؛ به خصوص زمانی که فرزند دختر بود. پس میبینیم در نکاح رهط با اینکه انتساب صلبی فرزند به پدر معلوم نیست ولی از آنجاکه پدر در یک ازدواج اشتراکی شرکت جسته ناچار از پذیرش پدری است و همه وظایف پدری در باره وی جاری میشود.
نکاح بغاء: برخلاف رهط که تعداد شوهران محدود بود در نکاح بغاء عدهای از زنان عرب بربالای پشت بام پرچمی، به نشانه اجازه ورود، نصب میکردند. هر کسی که تمایل داشت میتوانست با زن مذکور رابطه زناشویی ایجاد کند. وقتی زن در نتیجه این روابط نوزادی به دنیا میآورد، به قیافه شناس مراجعه میکردند. قیافهشناس پدر کودک را از میان همه مردانی که با مادر کودک رابطه داشتند، با به کارگیری علم قیافهشناسی، انتخاب مینمود و طبق رسوم اعراب، پدر ناچار از پذیرش کودک به عنوان فرزندی بود. تفاوت نکاح بغاء با روسپیگری جدید در همین نکته نهفته است چه اینکه در روسپیگری مرد تعهدی در قبال فرزند ندارد، ولی در نکاح بغاء همه مردان متعهدند. به عبارت عامتر در جاهلیت اولی، تعهد بیش از جاهلیت کنونی میباشد. در دو نوع ازدواج فوق، با اینکه انتساب فرزند از حیثیت خونی (از جهت اینکه از تخمک کدام مرد به وجود آمده) به پدر حدسی است ولی فرهنگ عرب، اینگونه پدران را، پدر حقیقی فرزندان الحاقی تلقی میکند. آیا نمیتوان گفت، رواج چند شوهری (دو نوع ازدواج مذکور) زمینه را برای رواج فرزند خواندگی مهیّا میکند؟ با مشروعیت ازدواجهای فوق، اعتبار، به جای حقیقت مینشیند. بعضی مردم با فرهنگ پذیرش اعتبار و قرارداد، به جای واقعیت عینی، خو میگیرند تا جایی که برای جبران داغ بیپسری، فرزند دیگری را به خود الحاق میکنند. همچون پسری از تمام مزایای فرزند حقیقی بهرهمند میگردد، باشد که دل پدر بیپسر التیام یابد. پس چرا فرهنگ عرب چنین ساز و کاری را ایجاد میکند؟ زیرا پدر تباری حاکم است و دختران نمیتوانند تبار را حفظ کنند، لذا مردان عرب برای حفظ نام و تبار خویش به پسر خواندگی روی میآورند، بدین ترتیب فرزند خواندگی رواج پیدا میکند. رواج فرزند خواندگی، نشانگر اهمیت جنس مذکر و پستی موقعیت اجتماعی دختر در فرهنگ اعراب قبل از اسلام میباشد. متغیرهای مؤثر در رواج فرزند خواندگی را میتوان به صورت مدل ذیل ترسیم نمود.
البته نگارنده محیط جغرافیایی را تنها متغیر مستقل و علتالعلل نمیداند. مدل فوق تقریبی است. ممکن است عوامل متعدد دیگری در به وجود آوردن فرهنگ پسر سالاری مؤثر باشند که از بررسی آن صرف نظر شد.
● پدر تباری در اسلام (متون دینی)
▪ تعلق فرزند به پدر و مادر
فرزند از آن کیست؟ پدر، مادر یا هردو؟ سه پاسخ مفروض است. البته امروزه علم به این سؤال پاسخ داده است و جای هیچ شبهه و چانهزنی نیست. علم تجربی تعلق خونی فرزند را به هردوی پدر و مادر ثابت میکند ولی در تاریخ اندیشه، دو نظریه دیگر نیز طرفدارانی دارد.
الف) مادر تباری: عدهای از طرفداران تقدم دوره مادر سری به پدر سری معتقدند، بشر اولیه از نقش پدر در به وجود آوردن نوزاد آگاهی نداشت و فرزندان را متعلق به مادران میدانست. این قضیه در دورهای مطرح است که مردم در کلانها۲ زندگی
میکردند و روابط جنسی به صورت مشاع صورت میگرفت، لذا به خاطر اشتراک همسران از نقش پدران غافل بودند. البته این اندیشه طرفداران چندانی ندارد.
ب) پدر تباری: فرزند متعلق به پدر است؛ شکم مادر همانند ظرفی است که از امانت پدر نگهداری میکند. خمیر مایه و مواد اولیه انسان از آن پدر میباشد. روی همین اساس اعراب نوههای دختری را فرزندان خویش نمیدانستند، زیرا معتقد بودند مادر نقشی در به وجود آمدن کودک ندارد و کودک متعلق به مردان دیگری است که دختر ایشان از او باردار شده است. دین ترتیب میبینیم پدر تباری حاکم است. و تبار از طریق فرزندان ذکور منتقل میگردد؛
«و انّما امهات الناس اوعیة
مستودعات و للانساب آباء»۱
(مادران همچون ظرفی، حاوی امانت پدرانند و نسبها از آن پدران میباشد).
ج ) دو تباری: طبق آیات قرآن، فرزند متعلق به هر دوی پدر و مادر میباشد؛ و نسب، دو جانبی (descent bilateral) است؛ فلینظرِ الانسانُ ممَّ خُلق ـ خُلق مِن ماءٍ دافِقَ ـ یَخرُجُ مِنْ بیْنِ الصُّلْب و التَّرائبِ.(سوره طارق ـ آیه ۷، ۶، ۵) (انسان باید نگاه کند از چه چیز آفریده شده؟ از یک آب جهنده آفریده شده است. آبی که خارج میشود از میان «پشت» و «سینهها»).
منظور از «صلب» و «ترائب» در این آیه چیست؟ در میان مفسران در این باره گفتگوی بسیار است و تفسیرهای فراوانی برای آن گفتهاند. تفسیر «نمونه» ضمن درج شش نوع تفسیر، احتمال اول را چنین بیان میکند:
● «صلب» اشاره به خود مردان و «ترائب»
اشاره به زنان است، چرا که مردان مظهر صلابت، و زنان مظهر لطافت و زینتند، بنا براین آیه اشاره به ترکیب نطفه انسان از نطفه مرد و زن میکند و در اصطلاح امروز «اسپرم» و «اوول» نامیده میشود»۲
طبرسی ضمن نقل احتمالات دیگر، از عطاء احتمال فوق را نقل میکند که آیه، صلب مرد و ترائب زن را میگوید، زیرا فرزند از آب زن و مرد بوجود میآید.
داشتن فرزند پسر در محیط عربستان آنچنان با اهمیت تلقی میشد که مردان عرب به هر نحو ممکن تلاش میکردند، از آن محروم نمانند.
«قال عطاء: یرید صلب الرجل و ترائب المراة،الولد لایکون الا من الماءین»۳
از دیدگاه قرآن، انسانها از نطفه مخلوط (منی مرد و زن) آفریده شدهاند. قرآن به این اشتراک تصریح میکند: انّا خلقنا الانسان من نطفة امشاجٍ (سوره انسان، آیه ۲)، ما انسان را از نطفه مختلط آفریدیم.
طبرسی در مجمعالبیان مینویسد: (اناخلقنا الانسان) یعنی ولد آدم(ع) (من نطفة) و هی ماءِ الرجل و المراة الذی یخلق منه الولد (امشاج) ای اخلاط من ماء الرجل و ماء المراة فی الرحم.۴
قرآن کریم زایش فرزند را به پدر و مادر هر دو نسبت میدهد. بیش از پانزده بار «والد» به صورت تثنیه در قرآن به کار رفته است و در آیه ۱۵ سوره احقاف، و آیه ۱۴ سوره لقمان ضمن نسبت زایش فرزند به هر دوی پدر و مادر، با اشاره به دوره بارداری مادر، نقش وی را برجستهتر میکند. این ایده درست در مقابل اندیشه اعراب پیش از اسلام قرار میگیرد که فرزند را از آن پدر میدانستند.
نظریه قرآن مطابق با نظریه علمی است که امروزه مورد اتفاق زیستشناسان میباشد. در جانورانی که تولید جنسی دارند، از جمله انسان، معمولاً جنس نر و ماده وجود دارد و افراد هر جنس دارای گناد یا غدد جنسی هستند. گناد نر بیضه نام دارد که تولید گامت نر یا اسپرماتوزوئید را میکند و گناد ماده به تخمدان معروف است که تولید تخمک یعنی گامت ماده را مینماید.
گامتها سلولهای n کروموزومی بوده و نیمی از عوامل وراثتی لازم را برای ساختن یک فرد کامل دارا میباشند. از اتحاد گامت نر و ماده (لقاح) سلول تخم یا زیگوت به وجود میآید که سلول n۲ کروموزومی بوده و با رشد و نمو خود، فرد بعدی را ایجاد میکند.
پروفسور «توماس. وی. سادلر» کتاب «رویانشناسی پزشکی» خود را با این جمله آغاز میکند:
«تکامل یک انسان با عمل باروری (Ferti۱ization) شروع میشود، فرایندی که در طی آن اسپرماتوزوئید (تومه) از مرد و اورسیت (تخمک) از زن با هم یکی شده تا عضو جدیدی به نام تخم (Zygote) ایجاد نماید. برای آمادگی باروری، سلولهای
ژرمینال هر دو زن و مرد دستخوش تعدادی تغییرات در کروموزوم و نیز سیتوپلاسم میشوند.»۱
با ملاحظه دستاوردهای علمی، بعید به نظر میرسد که مفسرین جدید به احتمالات دیگر در تفسیر آیات اعتنایی بکنند. به خصوص اینکه، همین تفسیر در عصر قدیم نیز به عنوان قویترین احتمال مطرح بود. تفسیرهایی را که از مجمعالبیان نقل نمودیم، طبرسی در قرن ششم هجری از پیشینیان نقل میکند و در ترجمه (نطفه امشاج) بدون اعتناء به احتمالات دیگر، اتحاد و اختلاط آب مرد و زن را بیان میکند.
به قول «ورداسبی» طرز فکر قرون وسطایی «اصلم پدره که مادرم رهگذره» از دیدگاه قرآن باطل و مهمل است.۲
▪ حکم پسر خوانده در اسلام
قبلاً گفتیم اعراب در مواردی اعتبار و قرارداد را به جای واقعیت مینشاند، پسر خوانده در فرهنگ عرب حکم پسر را داشت. پسر خوانده و پدر خوانده از همدیگر ارث میبرند و پدر خوانده نمیتوانست با مطلقه پسرخوانده (عروس اعتباری) خویش ازدواج کند.
قرآن کریم زایش فرزند را به پدر و مادر هر دو نسبت میدهد. بیش از پانزده بار «والد» به صورت تثنیه در قرآن به کار رفته است.
۱ ـ ساروخانی، همان، ص۱۴۰.
۱ ـ ویلدورانت، تاریخ تمدن مشرقزمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ص۴۳.
۱ ـ فرزند صلبی: فرزندی که از نطفه شخص به وجود آمده است.
۱ ـ مکارم شیرازی، ناصر، (و دیگران)، تفسیر نمونه تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۲، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۲، ص۴۴۶.
۱ ـ سادلر، توماس وی، رویانشناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر مسلم بهادری ـ دکتر عباس شکور، تهران، شرکت سهامی چهر، سال ۱۳۷۲، ص۱.
۱ ـ فرید، احمد، خانواده از عصر شکار تا دنیای فراصنعتی، مجله زنان، سال اول ۱۳۷۱، ش۷، ص۵۰.
۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.
۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.
۲ ـ علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج۴، ۱۳۶۳، ص۲۴۲.
۲ ـ مکارم شیرازی، همان، ج۲۶، سال ۱۳۶۶، ص۳۶۵.
۲ ـ ساروخانی، باقر، مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۴۰.
۲ ـ فرید، همان، ص۵۲.
۲ ـ کلان: گروه خانوادگی بزرگ که معتقد بودند از تبار یک توتم هستند و توتم را که یک شیء یا حیران بود نیای خویش میپنداشتند و به آن تقدس قایل بودند. ازدواج میان اعضاء کلان حرام بود. محرمات کلان را «تابو» میگویند. برخی از مردم شناسان معتقدند اولین نوع گروه خانوادگی به صورت کلان به منصه ظهور رسید. اعضاء کلان از دیگر قبایل زن میگرفتند و دختران خویش را به دیگر قبایل تزویج مینمودند. زن در کلان اشتراکی بود و متعلق به کلیه مردان کلان بود لذا ممکن بود پدر صلبی کودک تشخیص داده نشود و یا اعضاء به نقش مردان در فرزندزایی واقف نباشند.
۳ ـ طبرسی، شیخ ابی علی الفضل بنالحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، ج ۱۰، چاپ دوم، (سال ۱۴۰۸هـ۱۹۸۸م)، ص۷۱۵.
۳ ـ قرآن کریم، سوره کوثر، آیه ۳، رجوع کنید به تفاسیر.
۴ ـ همان، ص۶۱۵.
۴ ـ الباجوری، جمال محمد، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق، طبع دارالفکر، ج۱، سال ۱۹۸۶م، ص۳۳، رجوع کنید به فصل اول.
منابع:
۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.
۲ ـ ساروخانی، باقر، مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۴۰.
۱ ـ ویلدورانت، تاریخ تمدن مشرقزمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ص۴۳.
۲ ـ علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج۴، ۱۳۶۳، ص۲۴۲.
۳ ـ قرآن کریم، سوره کوثر، آیه ۳، رجوع کنید به تفاسیر.
۴ ـ الباجوری، جمال محمد، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق، طبع دارالفکر، ج۱، سال ۱۹۸۶م، ص۳۳، رجوع کنید به فصل اول.
۱ ـ فرزند صلبی: فرزندی که از نطفه شخص به وجود آمده است.
۲ ـ کلان: گروه خانوادگی بزرگ که معتقد بودند از تبار یک توتم هستند و توتم را که یک شیء یا حیران بود نیای خویش میپنداشتند و به آن تقدس قایل بودند. ازدواج میان اعضاء کلان حرام بود. محرمات کلان را «تابو» میگویند. برخی از مردم شناسان معتقدند اولین نوع گروه خانوادگی به صورت کلان به منصه ظهور رسید. اعضاء کلان از دیگر قبایل زن میگرفتند و دختران خویش را به دیگر قبایل تزویج مینمودند. زن در کلان اشتراکی بود و متعلق به کلیه مردان کلان بود لذا ممکن بود پدر صلبی کودک تشخیص داده نشود و یا اعضاء به نقش مردان در فرزندزایی واقف نباشند.
۱ ـ مکارم شیرازی، ناصر، (و دیگران)، تفسیر نمونه تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۲، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۲، ص۴۴۶.
۲ ـ مکارم شیرازی، همان، ج۲۶، سال ۱۳۶۶، ص۳۶۵.
۳ ـ طبرسی، شیخ ابی علی الفضل بنالحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، ج ۱۰، چاپ دوم، (سال ۱۴۰۸هـ۱۹۸۸م)، ص۷۱۵.
۱ ـ سادلر، توماس وی، رویانشناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر مسلم بهادری ـ دکتر عباس شکور، تهران، شرکت سهامی چهر، سال ۱۳۷۲، ص۱.
۱ ـ ویلدورانت، تاریخ تمدن مشرقزمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ص۴۳.
۱ ـ فرزند صلبی: فرزندی که از نطفه شخص به وجود آمده است.
۱ ـ مکارم شیرازی، ناصر، (و دیگران)، تفسیر نمونه تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۲، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۲، ص۴۴۶.
۱ ـ سادلر، توماس وی، رویانشناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر مسلم بهادری ـ دکتر عباس شکور، تهران، شرکت سهامی چهر، سال ۱۳۷۲، ص۱.
۱ ـ فرید، احمد، خانواده از عصر شکار تا دنیای فراصنعتی، مجله زنان، سال اول ۱۳۷۱، ش۷، ص۵۰.
۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.
۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.
۲ ـ علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج۴، ۱۳۶۳، ص۲۴۲.
۲ ـ مکارم شیرازی، همان، ج۲۶، سال ۱۳۶۶، ص۳۶۵.
۲ ـ ساروخانی، باقر، مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۴۰.
۲ ـ فرید، همان، ص۵۲.
۲ ـ کلان: گروه خانوادگی بزرگ که معتقد بودند از تبار یک توتم هستند و توتم را که یک شیء یا حیران بود نیای خویش میپنداشتند و به آن تقدس قایل بودند. ازدواج میان اعضاء کلان حرام بود. محرمات کلان را «تابو» میگویند. برخی از مردم شناسان معتقدند اولین نوع گروه خانوادگی به صورت کلان به منصه ظهور رسید. اعضاء کلان از دیگر قبایل زن میگرفتند و دختران خویش را به دیگر قبایل تزویج مینمودند. زن در کلان اشتراکی بود و متعلق به کلیه مردان کلان بود لذا ممکن بود پدر صلبی کودک تشخیص داده نشود و یا اعضاء به نقش مردان در فرزندزایی واقف نباشند.
۳ ـ طبرسی، شیخ ابی علی الفضل بنالحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، ج ۱۰، چاپ دوم، (سال ۱۴۰۸هـ۱۹۸۸م)، ص۷۱۵.
۳ ـ قرآن کریم، سوره کوثر، آیه ۳، رجوع کنید به تفاسیر.
۴ ـ همان، ص۶۱۵.
۴ ـ الباجوری، جمال محمد، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق، طبع دارالفکر، ج۱، سال ۱۹۸۶م، ص۳۳، رجوع کنید به فصل اول.
منابع:
۲ ـ اباذر ورداسبی، حریت و حقوق زن در اسلام، تهران، انتشارات میلاد، چاپ سوم، ۱۳۵۸، ص۲۵.
۲ ـ ساروخانی، باقر، مقدمهای بر جامعهشناسی خانواده، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۵، ص۱۴۰.
۱ ـ ویلدورانت، تاریخ تمدن مشرقزمین گاهواره تمدن، ترجمه احمد آرام، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۵، ص۴۳.
۲ ـ علامه طباطبایی، المیزان، ترجمه سیدمحمد باقر موسوی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، ج۴، ۱۳۶۳، ص۲۴۲.
۳ ـ قرآن کریم، سوره کوثر، آیه ۳، رجوع کنید به تفاسیر.
۴ ـ الباجوری، جمال محمد، المرأة فی الفکر الاسلامی، عراق، طبع دارالفکر، ج۱، سال ۱۹۸۶م، ص۳۳، رجوع کنید به فصل اول.
۱ ـ فرزند صلبی: فرزندی که از نطفه شخص به وجود آمده است.
۲ ـ کلان: گروه خانوادگی بزرگ که معتقد بودند از تبار یک توتم هستند و توتم را که یک شیء یا حیران بود نیای خویش میپنداشتند و به آن تقدس قایل بودند. ازدواج میان اعضاء کلان حرام بود. محرمات کلان را «تابو» میگویند. برخی از مردم شناسان معتقدند اولین نوع گروه خانوادگی به صورت کلان به منصه ظهور رسید. اعضاء کلان از دیگر قبایل زن میگرفتند و دختران خویش را به دیگر قبایل تزویج مینمودند. زن در کلان اشتراکی بود و متعلق به کلیه مردان کلان بود لذا ممکن بود پدر صلبی کودک تشخیص داده نشود و یا اعضاء به نقش مردان در فرزندزایی واقف نباشند.
۱ ـ مکارم شیرازی، ناصر، (و دیگران)، تفسیر نمونه تهران، دار الکتب الاسلامیه، ج ۲، چاپ شانزدهم، ۱۳۶۲، ص۴۴۶.
۲ ـ مکارم شیرازی، همان، ج۲۶، سال ۱۳۶۶، ص۳۶۵.
۳ ـ طبرسی، شیخ ابی علی الفضل بنالحسن، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت، دارالمعرفة، ج ۱۰، چاپ دوم، (سال ۱۴۰۸هـ۱۹۸۸م)، ص۷۱۵.
۱ ـ سادلر، توماس وی، رویانشناسی پزشکی لانگمن، ترجمه دکتر مسلم بهادری ـ دکتر عباس شکور، تهران، شرکت سهامی چهر، سال ۱۳۷۲، ص۱.
منبع : طوبی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست