شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ما و ابن‏خلدون


ما و ابن‏خلدون
درد ابن خلدون درد فکری و سیاسی ما هم هست و بدون اغراق راه حل طراحی شده و تجویزهای وی برای زمان ما نیز کارساز است. از این رو باز شناسی سنت فکری و حتی روش شناختی ایران و اسلام جای تامل فراوان دارد.
کتاب «تاریخ العبر» ابن خلدون از نظر مکانی ناظر به مطالعه فیلسوفانه فرآیندهای تاریخی اسلام باختری یعنی شمال آفریقا و جنوب اروپا است. او تاریخ را طوری مطالعه می کند که بتوان بادرک "چرایی" رخدادها و با توجه به ثبات برخی مولفه های بشری به شناخت وضعیت فعلی و پیش بینی آینده نایل آمد.(عبرت گیری از تاریخ)
مقوله محوری توجهات ابن خلدون «علم عمران» است که مرادف با علم فرهنگ می باشد. به عبارتی او می کوشد پایه سیاست و حکومت که بر پایه عمران و فرهنگ است را مورد تفهم قرار دهد. (از این رو به صواب او را بنیانگذار هرمنوتیک درجامعه شناسی می دانند)
از آنجا که فرهنگ، دارای ثبات نسبی است، بنابراین سیاست کشورها نیز نقاط ثقل و نسبتا ثابت دارد که تنها جلوه های آن عوض می شود. درک عقبه های سیاست خارجی و کنش و واکنش دولتمردان نیز حاصل نمی شود مگر با توجه شایسته به مقوله فرهنگ.
وی مشکل بزرگ حوزه اسلام باختری را در سیاستمداران می دید و مشکل برجسته سیاستمداران را در این که آنها "منطق تاریخی" جهان و کشور خود و دیگران (عصبیت مبتنی بر عمران) را درک نمی کنند. لذا در تحلیل رفتار سیاسی مردمان خود و دیگران عاجزند. آنها نگاه سطحی و "وقایع نگارانه" به تاریخ دارند.
ابن خلدون معتقد است، اگر یک سیاستمدار سوابق تاریخ یک کشور که مبتنی بر "قاعده مندی ابتنا یافته بر عنصر عصبت" است را به دست آورد، خواهد توانست لواحق برآمده آتی را شناخته و به اتخاذ سازوکار صحیح هجومی دفاعی و... اقدام نماید. به عنوان مثال اگر این تفکر درباره شناخت آمریکا بهره برداری شود، قدرت پیش بینی ما به نحو فوق العاده ای افزایش خواهد یافت.
بدترین فرض این است که ما سیاست خارجی آن کشور را با واقع گرایی تحلیل نماییم. عاطفه گرایی، آرمان گرایی، معلم مسلکی، انگیزش فراتر از توان و اعتقاد به شان ویژه خود به عنوان مولفه های فرهنگی ایدئولوژیک محضورات قدرت را تحت پوشش قرار می دهند. (رک - رویارویی آرمانشهر گرایان - از راقم این سطور )
این بدان معنی است که آن شناخت چیزی فراتر از تفکر استراتژیک است و در بطن پسینی آن قرار می گیرد. گرچه موفق نشده اند تعریف مبرهنی از "شناخت فیلسوفانه" بدست دهند، با این حال طرح موضوع می تواند خود و دیگران را به تعمق وا دارد.
متاسفانه کمتر کسانی به این مسال توجه داشته اند. اساسا این حوزه بایکوت شده و مقفول بوده و هست. به عبارتی، مسایل دخیل در این حوزه مسایلی محوری و مهم هستند که درحاشیه واقع شده و یا به کلی از حیاط ساقط شده اند.
برای اینکه با مشی دانشجویی و ملموس تر سخن بگویم، ازتذکرات دکتر عماد افروغ درمجلس شورای اسلامی در این باره و سخنان در هم تنیده و دقیق وی تمجید می کنم. اما افسوس که...
راقم این سطور این توان رادر خود می بیند که با استفاده از موارد تاریخی و مثال های عینی در مقام احراز کلیات آن دراین مجال مختصر برآید:
- ناپلون درسال ۱۸۱۴در "سنت هلن" گفت که جهان آینده محل تنازع امپراتوری روسی و جمهوری امریکایی خواهد بود. اگر پیش بینی قدرت دو کشور براساس موقعیت ژئوپولوتیک و غیره رقم بخورد،می تواند ناشی از نگره استراتژیک باشد. اما توجه به مساله جمهوریت و امپراتوری قطعا برخاسته از مطالعات فرهنگی و علوم انسانی است. شبیه این پیش بینی را "الکسی دوتوکویل" هم دارد.(رک - یکی بدون دیگری - اندره فونتن - ترجمه هوشنگ مهدوی)
- مثال بعدی توصیه های "وبر" به متفقین و تهیه کنندگان "صلح ورسای" درباره ماهیت کشور آلمان است . وقتی اتفاق مثلث در جنگ نخست بین الملل با ترسیم معاهده ورسای به ترتیبی که درتاریخ ثبت شده است ، غرورملی آلمانی ها را لگدمال کرد، "وبر" بدانها هشدار دادکه : «می توان یک ملت را بمباران نمود ولی نمی توان آنها تحقیر نمود و گرنه آلمان ها ۲۰ سال بعد جنگ جهانی دیگری را به دنیا تحمیل خواهند کرد.» اتفاقا دقیقا ۲۰ سال بعد (۱۹۳۹) هیتلر با حمله به چکسلواکی جنگ دوم را شروع نمود. شاید اگر غربی ها فراتر از نگرش استراتژیک ژئوپولوتیک به ایستارهای فرهنگی و فیلسوفانه توجه داشتند، هیتلر اینچنین با اقبال مردم آلمان مواجه نمی شد .(رک - تاریخ روابط بین الملل - احمد نقیب زاده)
امروز هم یکی از عمده ترین مشکل ما فقدان و یا ضعف "اندیشه فیلسوفانه" است که بسیاری از اعمال و اقدامات را عقیم می نماید؛ ازجمله تقسیم بندی جناحهای کشور به "اصول گرا" و "اصلاح طلب" - دراین باره اشارات دکتر افروغ ناظر بر رعایت جایگاه مفاهیم آموزنده است - که دراین باره سخن فراوان است و یا پی جستن ارزش آزادی بدون توجه به ارزشهای دیگر و یا عدالت بدون توجه به ارزشهای دیگر. البته این امر ما را در برنامه ریزی و اقدام محتاط می کند که ممکن است بعضا به محافظه کاری و کوتاهی تعبیر شود.
به عنوان مثال اگر ارزش "کارآمدی" که یک ارزش ثانوی است، از طریق فشار گزاف بر کارمندان و مدیران و ایجاد ترس غیرعقلایی جستجو شود، ممکن است آنها را مجبور به دروغ و کارهای خلاف دیگر نماید. نتیجه اینکه ممکن است نیل به کارآمدی، به فداشدن ارزشهای اصالی دیگر بینجامد. تمییز تمام اینها نیازمند نگاه فیلسوفانه است.
به نظر می‏رسد، تغلب اندیشه مهندسی و پروژه ای در جمهوری اسلامی، سیاست و حکومت را به حوزه ای پارتیزانی و کوتاه نگر تبدیل می نماید. اکثر مواقع کار حتی به برداشتهای استراتژیک هم نمی رسد.
حوزه سیاست حوزه عمل است نه باشگاه روشنفکری اما عمل باید مستظهر براندیشه پیشرو باشد.
نعمت‏الله مظفرپور
منبع : سایت الف


همچنین مشاهده کنید