جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
مجله ویستا
مصاحبه با دکتر جهانخانی
مهمترین نکته این است که کشور ما توازن درست و حسابی ندارد، در کشور ما کسی عکس یک مدیرعامل راروی نشریات در گیشههای مطبوعاتی نمیبیند. عکسها حول و حوش دو تیپ است؛ معمولاً هنرپیشهها یا فوتبالیستها و ورزشکارها، اگر هم کودک زیبایی باشد عکس او را روی مجلات خانوادگی میبینیم؛ اما در کشورهای پیشرفته این توازن وجود دارد.به همین علت ، ما تصمیم گرفتیم کسانی را که در ایران در بخش مدیریت زحماتی کشیدهاند معرفی کنیم و دیدگاههای آنها را بهطور شفاف به جامعه مدیریتی و بهخصوص برای پیشرفت مدیریت کشور مطرح کنیم.
● به عنوان اولین سؤال ،توسعه مدیریت کشور را درچه میبینید هم از لحاظ معنا و مفهوم و هم از زاویه کاربردی، یعنی؛ چهجوری توسعه مدیریت در کشور اتفاق میافتد چون ما روی آن به جمعبندی کامل نرسیدیم. از نظر جناب عالی توسعه مدیریت چیست؟ و چهجور در کشور حاصل میشود ؟ البته بهاین اعتقاد هم هستیم که توسعه مدیریت یک امر دفعی نیست و دفعتاً ایجاد نمیشود. قطعاً تدریجیست اما چه طور؟
▪ من تخصص در زمینه مدیریت واقعاً ندارم ولی براساس همین تجربه اندکی که پیدا کردم فکر میکنم که توسعه مدیریت یک مقدار تابع انتظارات و توقعاتیست که صاحبان واحدهای اقتصادی از مدیر دارند . در جایی که مدیر باید در قبال عملکردش پاسخگو باشد، میبینیم که آنجا مدیریت علمی بیشتر بکار گرفته میشود و مدیر سعی میکند از امکانات و منابعی که در اختیارش هست بهتر استفاده کند چون میداند که باید پاسخگوی عملکردش باشد.
برای همین هم ، واقعاً در آنجایی که این الزام به پاسخگویی بوده، شاهد پیشرفت و گسترش مدیریت بودیم. یک مسیری که بعد از انقلاب رفتیم و شاید بعضی نسبت به آن انتقاد دارند؛ دولتی کردن واحدهای اقتصادی بود که باعث شد مدیر احساس نکند که باید پاسخ بدهد ، یعنی کسی از مدیر توقع نداشت که از آن امکانات و منابعی که در اختیارش هست خوب استفاده کند و به اصطلاح کارنامۀ خوبش را ارائه بدهد . یک قسمت قضیه هم فکر میکنم بحث جا انداختن سیستمهای انگیزشی پاداش در واحدهاست. ما میبینیم در جاهایی که سیستمهای پاداش مستقر میشود، هم مدیران کوشش بیشتری به کار میبرند و هم دیگران را به تلاش بیشتر هدایت میکنند بنابراین خود به خود چون محیطی مناسب برای بهکارگیری روشهای نوین مدیریت ایجاد میشود؛پس مدیریت هم رشد میکند.
● آقای دکتر منظورتان از پاسخگویی ، همان شکل پاسخگویی است مثل مجمع یا مجامع یا به شکل دیگری است؟
▪ نه، دقیقاً همان است . یعنی در هر صورت مدیر میداند که یک سری مدعی دارد که آخر سال میخواهند بیایند کارنامهاش را بررسی کنند و این نگرانی و دغدغه در وجودش هست که باید امور شرکت را به گونهای بکار بگیرد که بتواند پاسخگو باشد.
● در نظامی که عمدۀ شرکتهای اصلی ، دولتیاند، مجامع هم دولتی هستند بنابراین چگونه پاسخگویی صورت میگیرد؟
▪ در واقع شرکتهای دولتی هم ، مجمع دارند ولی نماینده مجمع چون صاحب سرمایه نیست اگر مقداری از پول شرکت هم کم شد ضرر و زیانی به آن شخص نماینده وارد نمیشود؛ برای همین ، مجامع آنجا مجامع محکمی هستند.
● چون همواره شکل پاسخگویی وجود داشته اما پاسخگویی حقیقی وجود نداشته است ؟
▪ باید معیار را هم تعریف کنیم. پاسخگویی این نیست که من کار میکنم تو جواب بده. پاسخگویی کسب بازده مناسب روی سرمایه است (به نظر من) در هر صورت شرکتهایی که خصوصی هستند، صاحب سرمایه آمده اینجا پول گذاشته و قطعاً انتظار دارد که بازدهی که مدیر به او میدهد بیشتر از بازده فرصتهای مشابه باشد بنابراین در مجمع ، سین جین میکند.در مجمع، عملکردها را میشکافد، کالبد شکافی میکند، نقطه ضعفها را در میآورد که این اقدامات ، به تغییر مدیریت منجر شود. در این وضع مدیر احساس میکند که شغلش در خطر است. خوب وقتی که احتمال از دست دادن شغل وجود دارد منافع هم گرفتن پاداش است ، قطعاً مدیر طور دیگری عمل میکند.
● آقای دکتر ، بعضی اعتقاد دارند تا اقتصاد مبتنی بر بازار شکل نگیرد این مفاهیم در کشور ما اصطلاحاً پا نمیگیرد.آیادرست است؟
▪ دقیقاً ، من هم همین را میگویم.
● حالا اگر یک کشوری را پیدا کردیم که اقتصادش مبتنی بر بازار نیست ولی پیشرفت کرده است آن وقت خلافش ثابت نمیشود؟مثلاً کشوری مانند کانادا را میتوانیم بگوییم اقتصادش مبتنی بر بازار است ؟
▪ بله
● کامل ؟
▪ ببینید، من متخصص اقتصاد نیستم ولی در هر صورت اقتصاد کانادا یک اقتصاد سرمایهداری است یعنی اصول حاکم بر اقتصاد سرمایهداری آنجا هم حاکم است. شرکتها مالکیت خصوصی دارند و باید مدیر در جهت کسب سود و رساندن فایده و نهایتاً افزایش رفاه عمومی تلاش کند و من فکر میکنم که در کشورهای دیگر هم که اقتصادشان سرمایهداری نیست، آنجا ( البته من میگویم، آشنا نیستم با اقتصادهای مختلف) ولی حالا نمونههایش را داریم. در اقتصاد کمونیستی ما شنیدیم و خواندیم که واحدهای اقتصادیشان خوب عمل نمیکردند هم از لحاظ نوآوری ضعیف بودند هم از لحاظ بهکارگیری منابع و در مجموع جامعه در رنج بود و بهخوبی از امکانات آن استفاده نمیشد. حالا من نمیخواهم از اقتصاد سرمایهداری دفاع کنم. این بحثی است که من تخصصی در آن ندارم ولی شواهد و قرائنی را داریم که در آنجاها مدیر چون خودش را تحت فشار میبیند که باید سود وفایده را بالا ببرد، قطعاً سعی میکند از مبانی علمی مدیریت در کارهایش استفاده کند.
● آقای دکتر، الان در کشور ما ، اگر فرض کنید مبنا همان بخش خصوصی باشد یا اقتصاد مبتنی بر بازار باشد آیا ما مدیران لایق برای پست مدیریت کشور داریم ؟
▪ قطعاً داریم. من فکر میکنم مدیران وقتی که در جای مناسب قرار بگیرند خود به خود ساخته میشوند . باز میگردم به همان حرف اصلیام) شما وقتی در جایی مدیر شوید که از شما انتظار عملکرد خوب هست ، خود به خود تواناییهای شما اگر هم پنهان باشد آشکار خواهد شد؛ ضمن اینکه من تصورم این است که در ایران، هم ما میتوانیم از خدمات شرکتهای مشاوره مدیریت استفاده کنیم که آنها در واقع با تشکیل تیمی از مدیران با تجربه که دارای شناخت کافی در رشتههای مختلف هستند به کمک مدیران میآیند و آنها را در انتخاب نوع استراتژی، نوع فانکشنهایی که باید انجام بدهند مالی، بازاریابی یا سرمایهگذاری، کمک میکنند و خود به خود ، هم واحد اقتصادی منتفع میشود هم مدیران از آن تیمهای مشاور، چیزهایی یاد میگیرند. البته در خارج به شکل خیلی گستردهای از تیمهای مشاوره استفاده میشود که در ایران هم شروع شده حالا قطعاً به آن گستردگی که جاهای دیگر هست در ایران نیست . قطعاً من بر این باورم که در اینجا هم مدیران حرفهای وجود دارند که میتوانند با همان ترویج پولسازی و به کارگیری سیستمهای انگیزشی و غیره ،حرفهایتر هم شوند.
● آقای دکتر، من با مدیران که صحبت میکنم (شما مستحضرید دیگر) بحث مشاوره را که مطرح میکنم میگویند که، ما وقتی به مشاور میگوییم شما دراین زمینه چه کارهایی قبلاً کردهاید؟ میبینیم تازه میخواهند با ما شروع کنند! وقتی اعلام میکنیم که مثلاً مشاور برای سرمایهگذاری میخواهم، باز هم میبینیم همهی کسانی که رزومه دادهاند، همه فن حریفند، اما کسی نمیتواند بگوید بروید، از مدیرعامل فلان شرکت سؤال کنید که بنده مشاوره سرمایهگذاریش بودم درصورتی که در کشورهای پیشرفته وقتی مشاور میگوید این رزومهی من است، سابفهی کارش را در آن میبینم بعد انتخابش میکنم، یا حتی قیمت سؤال نمیکنم چون مطمئنم اینقدر به نفع من است که میتواند بهعنوان مغز منفصل یا عمل منفصل من ، عمل کند. یعنی استفاده از مشاور برای مدیران عامل ما تبدیل به مشکل میشود.
▪ من هم فکر میکنم این مشکل را ما داریم، برای اینکه، ما در ابتدای رواج استفاده از گروههای مشاوره مدیریت هستیم و این صنعت در کشور ما، صنعت نوپاییست. تا یک مدتی طولانی واحدهای ما همه دولتی بودند، احساس نیاز نمیکردند که از مشاوره استفاده کنند، پس گروه مشاورهای تشکیل نمیشد یا خیلی محدود بود. حالا که نیاز پیش آمده، یک عدهای آمدند و شروع کردند ، خوب طبیعی است آنها رزومهی طولانی در این زمینهها ندارند چون تازه شروع کردهاند. ولی جای نگرانی نیست به نظر من همینکه تعدادی شروع میکنند به این کار و دست به کار میشوند اگرخوب عمل بکنند ، خود به خود بحث مشاوره در مملکت مطرح میشود و آن موقع تقسیم کار تخصصی انجام میشود و یکسری افراد حرفهای میآیند، یکی در بحث Marketing میگوید آقا من صاحب نظرم اینهم رزومهام. یکی در finance . الان ممکن است نباشد اما من میتوانم آن روزی را ببینم که این مؤسسات حرفهای تخصصی تشکیل بشوند. من دیروز تعجب کردم که یک گروهی آمد در زمینهی Invester mainting واقعاً حرف داشت با اینکه خوب در جریانم که در ایران تا دو سه سال پیش کسی نیاز به این خدمات، نمیدید ولی الان که نیازش مطرح شده،که شرکتها خودشان منابعشان را تهیه کنند، نیاز به خدمات این گروهها، احساس شده و یک عده هم از خارج، تجربیات خودشان را آوردند اینجا و شرکت زدند، افراد به اصطلاح این کاره را جمع کردند و سرویس میدهند.
● شما راهکار هم برای مدیران ارائه کردید؛ چون مدیران نمیتوانند الان بیایند ریسک کنند وبه یک گروهی بهعنوان مشاوره، پرداخت کنند بعد هم از آنها چیزی در نیاید بهنظرم میرسد گروههای مشاوره که در کشور ما تشکیل میشود باید بروند با گروه مشاورهای که در دنیا تجربه دارند همکاری مشترکی را شروع کنند سپس با انتقال تجربیاتشان، در داخل اقدام کنند.
▪ در هر صورت آنهایی که توانستند در مشاوره joint بشوند، قطعاً دارای یک مزیت رقابتی در این بازار خواهند بود ، چون شرکتها راحتتر میتوانند تصمیمگیری کنند و از خدمات آنها استفاده کنند.
مدیران ما همواره tangible هستند و محصول tangible میپسندند. به محض اینکه چیزی ناملموس شود، برایشان خیلی جا نمیافتد، آن وقت یک مشاور حرفهایست که میتواند موضوع را برایش ملموس کند یا حداقل اینکه ، شبه ملموس کند تا مدیر بتواند تصمیم بگیرد. البته شما مستحضرید وقتی شرکتی با توجه به مشاورهای، با موفقیت پیش رود قطعاً شرکتهای دیگر از این تجربه استفاده میکنند بخصوص در بحث استراتژی، ما هر جا که رفتیم و با مدیران مصاحبه داشتیم ، مدیران میگویند که در بحث استراتژی تا به حال نتوانستیم کسی بیاوریم که بتواند برایمان استراتژی طراحی کند.● همه آمدند یک SWOT هم برای ما طراحی کردند اما وقتی گفتیم آخرش چی؟ گفتند خوب همین است دیگر! اصلاً این جوری هیچ مشاوری در دنیا وجود ندارد.
در حال حاضر، روش انتصاب مدیران را در کشور چه جوری میبینید ؟ در بخش خصوصی، بخش دولتی، بخش عمومی، در این سه بخش نظرتان چیست؟ اگر تخصصی هم بفرماییدمتشکر میشوم، مثلاً وقتی در مجامع شرکت میکنم زمانی که مدیر عامل میگوید : خوب ، مدیر مالی گزارش بدهد ، معلوم است که مدیر عامل اصلاً از این چیزها سر در نمیآورد که بخواهد گزارش بدهد. البته در بخش مالی وضعیت الحمد الله خوب شده است؛ یعنی سعی شده که مدیران مالی، متخصص باشند، حالا اگر حرفهای هم نباشند حداقل باید با کارشان، تطبیق داشته باشد در مورد روش انتصاب مدیران ارشد و هیئت مدیره نیزواقعاً مشکل وجود دارد ، اگر پاسخ بدهید متشکرم .
▪ همانطور که برای هر کالایی Market هست؛ میتواند یک Job market هم برای مدیران باشد که آن Job market درواقع کمک میکند به شرکتها تا بتوانند مدیران کارآمد و لایق را پیدا کنند.در خارج ، مؤسساتی است که کارشان شناسایی مدیران لایق با کارنامه درخشان است. این شرکتها اطلاعات مربوط به پست مدیریتی را جمعآوری میکنند و موقعی که شرکتی نیاز به مدیر دارد با آن مؤسسات تماس میگیرد و آنها در قبال دریافت مبلغی این اطلاعات را میدهند و مدیر مناسب برای آن پست انتخاب میشود، اما در ایران، در واقع ما سازمانی نداریم که فایلی داشته باشد و مثلاً بگوید در Marketing این مدیران خیلی خوب بوده یا در تولید مدیرانی دیگر، یا در استراتژی...
برای همین هم وقتی پستی خالی میشود سردرگم میشویم که چگونه پرش کنیم. معمولاً در اینجا افراد با دوستان و آشنایان تماس میگیرند ، فلانی کسی را آشنا نداری. او هم بالاخره یک نفر را معرفی میکند که معلوم نیست آن شخص شایستهترین فرد برای این قضیه باشد چون در ایران معمولاً ارتباط و روابط خیلی وجود دارد.
بنابر این ما فعلاً کمی مشکل داریم البته من فکر میکنم این هم درآینده حل میشود ، در هرصورت همینکه شرکتها خصوصی بشوند، همینکه اهمیت مدیر حرفهای کم کم مطرح بشود خود به خود شرکتها هم حاضر میشوند برای پیدا کردن مدیر بها بدهند و وقتی آنها حاضربشوند بها بپردازند، یک سری شرکتها ممکن است درست بشود که این سرویس را بفروشد و آن موقع مشکلمان حل میشود. الان خوب ما مشکل داریم. بخصوص در جاهایی که مدیران از طریق حکم دولتی منصوب میشوند آنجا اطمینان کمتری هست که مدیران براساس شایستگی انتخاب بشوند.
● آقای دکتر مسئله کاملاً روشن شد اما خود حضرتعالی هم استادید هم در حقیقت یک مسئولیت اجرایی دارید، یک سؤال دیگر مطرح میکنم، یکی از معضلاتی که مدیران عامل، مطرح میکنند این است که: برای ما اداره منابع انسانی شرکتمان، خیلی سخت است، اما از همه سختتر، مدیریت اولین سطحی است که باآنها طرف میباشیم؛ یعنی اکثرشان میگویند: ما ظاهراً مدیریت میکنیم، درصورتی که تقریباً هر چیزی که معاونان ما میگویند به نحوی بر ما غالب میشود (شاید بیش از ۳۰ تا از شرکتهایی که جزو صد شرکت برتر کشور هستند و در بورس نیز هستند) میگویند: ما هم با معاونان شرکت مشکل داریم یعنی در روش اداره آنها ماندهایم در حقیقت اداره این دسته از مدیران برای ما مشکلتر از کل منابع انسانی است. نظر شما چیست؟
▪ شما اگر به نحوهی ارتقاء مدیران در شرکتهای خارجی نگاه کنید میبینید که در بسیاری از این شرکتها، مدیران در داخل سازمان پرورده میشوند. نردبان ترقی را پلهپله بالا میروند تا به آنجا میرسند ، مدیرانی که به این شیوه ارتقا پیدا میکنند، چون همه کارهای اجرایی را انجام دادهاند بنابراین در کارشان مسلطند ، در چنین حالتی آنها به راحتی از معاونشان بازی نمیخورند. چون شما وقتی بازی داده میشوید که ندانید چه میگذرد و به مدیر زیردستتان متکی باشید و خوب ایشان هم در مقابل، هر جوری بخواهد شما را بازی میدهد؛ اما اگر در کار مسلط باشد، دیگر آن مسائل پیش نمیآید. نکته دوم اینکه در هرصورت ما وقتی که مدیری را انتصاب میکنیم ، هم تخصصش را قبول داریم هم صداقتش را؛ بنابراین هر چیزی که آنها میگویند ، همان حرف اصلحیاست که باید گفته شود. ما علاقهمندیم که درواقع، انتخابمان اینقدر خوب باشد که پیشنهادی که معاون به ما میدهد همان پیشنهاد بهینهای باشد که میتواند داده شود.
● آقای دکتر فکر نمیکنید اصلاً کار گروهی در کشور ما بسیار ضعیف است یعنی در بحث Team Working مشکل داریم.
▪ بله، مشکل داریم. حالا یک عده میگویند مشکل فرهنگی است ،بعضیها میگویند؛ تجربهاش را نداریم ، در هرصورت مسئله Team Working ضعیف است. درسازمانها وشرکتها میباشد. در سازمان خودمان هم که نگاه میکنم اتفاقاً پریروز که با مدیرانمان جلسه داشتیم، آنها میگفتند ما علاقهمندیم بیشتر به صورت Team work کار کنیم. من فکر میکنم یک مقدار به این دلیل است که بعضی مدیران احساس میکنند سرتر از بقیهاند و بنابراین حوصلهی گوش دادن به حرف دیگران را ندارند.قطعاً این عیب سازمان است؛ ما اعتقاد داریم که دو فکر همیشه بهتر از یک فکر است و در کارهایی که براساس مشارکت جمعی باشد احتمال خطا کمتر است. البته کار تیمی با تأخیر انجام میشود چون، جمعبندی نظرات و رسیدن به نقطهنظر واحد طول میکشد، بنابراین در ایران که ما میخواهیم همه کارهایمان را ضربتی انجام بدهیم، کار تیمی با استقبال روبهرو نشود.
● آقای دکتر، (برای این که بحث را عملیاتی کنم عرض میکنم)در ایران وقتی ماه محرم هست در هیئت عزاداری امام حسین میبینید که همه، از استاد دانشگاه، کارگرو.... با هر تیپ شخصیتی و با هر مقام و منصبی، به راحتی یک هیئت را اداره میکنند ما اسمش را میگذاریم« هیئتی کارکردن»، آنجا هیچ کس دستور به کسی نمیدهد و تابع آن مقام و منصب خودش نیست، با آن هدفی که دارند یک هیئت هزار نفره، دوهزار نفره را اداره میکنند مسائل مالی و سازماندهی حل میشود ، برنامهریزیها انجام میشود و کسی هم دستور نمیدهد، میخواهم بگویم که در فرهنگ ما، کار گروهی را میشود در برخی مسائل بهخوبی دید.اما اگر همان افراد یا همان هیئت ، بخواهد یک شرکت را اداره کند، اینجا دیگر مسئله دار میشود. چرا؟
▪ فرق میکند.در آن یک کار داوطلبانه میکنید، کاردل است، آنجا دیگر سازماندهی نیست، اورگانیزیشن و چارتی نیست به نحوی تقسیمبندی کار میکنند، میگویند آقا تو بیا چادر را بنا کن، فرش را پهن کن ، دستورات از جایی ابلاغ نمیشود برای همین آنجا، کار تیمی ، به راحتی انجام میشود.ولی وقتی شما ادارهای را سازماندهی میکنید، خوب قطعاً آنجا سلسله مراتب مطرح میشود ، مشخص میکنید چه کسی مسئولیت دارد، چه کسی رهبری میکند، چه کسی باید جوابگو باشد خوب این وضعیت فرق میکند.
● در اینباره من فکر میکنم مردم ما نگاهشان، دیدگاهشان و ذهنشان نسبت به Business یک ذهن مثبت نیست ، هدف غایی در آن نمیبیند که بگویید: چون ارزشمند است ، پس همه با هم یک حرکت جدی انجام دهیم. سؤال بعدی، شما فکر میکنید که یک شرکت ایرانی چه ویژگیهایی را باید داشتهباشد تا به عرصهی جهانی وارد شود؟
▪ همان ویژگیهایی که شرکتهای دیگر دارند. بحث این است که شما تا چه حد impetion میتوانید کارها را اداره کنید.
● آقای دکتر ، من تاریخ را که مرور کردم دیدم آقای ماهاتیر محمد و آقای میرحسین موسوی تقریباً در یک زمان به نخستوزیری رسیدند؛ اما الان آقای ماهاتیر محمد توانسته پترورراس خود را در مجموعه ۵۰۰ Fortune وارد کند اما ما موفقیتی نداشتیم. به همین علت سؤال کردم که چگونه یک شرکت، میتواند در عرصه جهانی وارد شود ؟ چه شاخصهایی باید داشته باشد؟ آیا فقط نوع ورود به بازارهای جهانی مطرح است یا این شرکتها، باید دارای ویژگی های خاص باشند تا بتوانند بخشی از بازار جهانی را از آن خود بکند؟
▪ یکسری نکات اصلی در مباحث مدیریت مشخص شده مثلاً شما اگر میخواهید شرکتی باشید که حرف گفتنی داشته باشید باید ببینید Competitive Advantage که چیست؟ یعنی شرکت را باید بر آن مبنا ، پایهگذاری کنید و معنایش این است که شما چه مزیتهایی در مواد، در فکر، در نوآوری، در نیروی کار و در نزدیکی به بازار صادراتی دارید ، بالاخره چیزی را دارید که به شما این امکان را میدهد تا کالای بهتر با قیمت تمام شدهی مناسبتر و قابل رقابت در دنیا تولید کنید؛ در کنار این، شما هم باید هنر مدیریت را به کار ببرید، نیروی انسانی کارآمد را جمعآوری کنید، استراتژی طراحی کنید، هدایت، رهبری، همان چیزهایی که شماها به ما یاد دادید !
به هرصورت شما اول باید ببینید بازار چی نیاز دارد یعنی؛ اول، شناسایی نیاز بازار است، آنرا شناسایی میکنید سپس بررسی میکنید که من چه توانایی دارم که بتوانم که آنرا بهتر از بقیه تولید کنم؛ حالا اگر شمادر آن نیاز اولیه اشتباه کردهباشید، خوب مشخص است زحمت کشیدید، منابع به کار بردهاید؛ اما میبینید که مسیر اشتباه بودهاست .
● در حقیقت میشود گفت استراتژی کسب و کار در کشور ما نامشخص است. یعنی جایی نیست که بتواند این استراتژی را بیان کند، اکنون، کسب و کار ما بیشتر صنعتی است؟ خدماتیاست؟ بازرگانیست؟ کشاورزیست؟
▪ این بحث کلان اقتصادی است که استراتژی چیست؟ در ایران دیدیم و آن این است که ما در ایران به دلایل عدیده، نگاه میکنیم دیگران چه کار میکنند ما میرویم آن مسیر را انتخاب میکنیم؛ مثلاً دریک زمان، همه به دنبال این هستند که صنعت کاشی بزنند، چون یک زمانی کاشی سود زیادی داشته اما حرکت همزمان، این صنعت را با مشکل مواجه میکند. اکنون این پدیده در صنعت سیمان دارد شکل میگیرد. فکر میکنم که آن کسانی که استقلال فکری دارند، آنها راحتتر میتوانند دورنمای کارشان و موفقیتشان را ببینند چون تقلید نمیکنند، چون آنهایی که دنبالهروی دیگران هستند؛ معمولاً سرنوشتشان مشخص است،سرنوشتی که زیاد اقتصادی نخواهد بود.
منبع : نشریه میثاق مدیران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست