شنبه, ۲۴ آذر, ۱۴۰۳ / 14 December, 2024
مجله ویستا

چرا کسی گوستاو زابلستان را نمی‌بیند؟!


چرا کسی گوستاو زابلستان را نمی‌بیند؟!
در جهان غرب و به‌ویژه آمریکا، اخبار مربوط به توفان سهمناک گوستاو، مدتی است که اغلب خبرهای دیگر را به حاشیه برده و حتی کنوانسیون سالانه‌ حزب جمهوریخواه در آمریکا را نیز متاثر کرده است؛ آن هم در زمانی که همه‌ نگاه‌ها متوجه معرفی کاندیدای منتخب حزب، جان مک کین و معاونش بود. حتی اگر جست‌وجوی کوتاهی در رسانه‌های داخلی هم بکنیم، درمی‌یابیم که تقریبا رسانه‌ای درون‌مرزی را نمی‌یابیم که به انعکاس گوستاو نپرداخته باشد. در این سوی آب، اما انگار همچنان ارزش‌های خبری آکسفورد و مدارک دکترایش یا فلان گفته‌ فلان مقام درباره‌ مردم فلان کشور، بیشتر از خاکی می‌ارزد که اینک چند هفته‌ای است بر سر هموطنان محروم‌مان در استان سیستان و بلوچستان و به خصوص دشت سیستان و دیار زابلستان می‌ریزد.
دیروز که با همکار عزیزم در مرکز تحقیقات کشاورزی و منابع طبیعی زابل- علیرضا راشکی- گفت‌وگو می‌کردم، وی عنوان داشت که حجم توفان و شدت آن به مرز تحمل‌ناپذیری رسیده، به نحوی که روز گذشته تمامی ادارات دولتی و بنگاه‌های خصوصی نیز در سطح منطقه به دستور فرماندار تعطیل شده بود و مردم حتی توان نفس کشیدن را نیز به دشواری فراهم می‌دیدند! اما بر عکس گوستاو، کمتر رسانه‌ای را می‌بینی که به ابعاد لوار یا همان بادهای مشهور ۱۲۰روزه سیستان پرداخته باشد؛ بادهایی که در سال جاری با سرعتی بیش از ۹۰ کیلومتر در ساعت وزیدن گرفته و به دلیل خشکسالی کم‌سابقه در منطقه بر شدت حمل گرد و خاک نیز افزوده‌اند. به نحوی که همان‌گونه که در تصاویر ماهواره‌ای می‌بینید، علاوه بر ایران، دو کشور پاکستان و افغانستان نیز به شدت از آثار این توفان سهمگین متاثر شده‌اند. اما آنجا نیز احتمالا ماجراهای مربوط به طالبان و بمبگذارهای انتحاری و استعفای ژنرال و انتخاب رئیس‌جمهور جدید، مجالی برای پرداختن به فجایع ناشی از توفان فراهم نکرده است! خلاصه اینکه انگار مظلومان و محرومان عالم، در همه‌ موارد باید مظلوم و محروم باقی بمانند. نگاه کنید که چقدر فیلم خبری از همین توفان گوستاو از رسانه ملی خودمان در هفته‌های اخیر پخش شده و آن را مقایسه کنید با فیلم‌های خبری از فاجعه زابل و تعطیلی ادارات در سیستان (و یا موارد مشابه‌اش در خوزستان).
درباره‌ دلایل وجودی لوار باید گفت: در اردیبهشت‌ماه هوای گرم منطقه سیستان و جنوب غربی افغانستان به طبقات بالای سطح زمین صعود کرده و در همین زمان در کوه‌های مرتفع شرقی و مرکزی افغانستان که دارای قلل مرتفع و همیشه پوشیده از برف است، هوای سرد دائمی با فشار زیاد وجود دارد. هوای مذکور با سرعت به سمت دامنه‌های جنوب غربی پایین آمده، از منقطه ریگستان (در جنوب غربی افغانستان) به سمت دامنه‌های جنوب غربی پایین آمده، به سمت سیستان و کویر لوت حرکت می‌کند و به دلیل مقدار وزش، به بادهای ۱۲۰ روزه مشهور است. بیشینه‌ سرعت این بادها در تیرماه تا ۱۰۰کیلومتر در ساعت و در بعضی از منابع برای بیشترین سرعت این باد ارقام بالاتری نیز ذکر شده است. متوسط سرعت باد در ماه‌های تابستان، حدود ۲۶ کیلومتر در ساعت و در ماه‌های زمستان به ۱۳ کیلومتر در ساعت می‌رسد. در مورد منشأ پیدایش بادهای ۱۲۰روزه عده‌ای آن را دنباله موسمی‌های اقیانوس هند دانسته‌اند که به دلیل وجود مراکز فشار در بیابان Tahr تغییر شکل داده، در ناحیه سیستان با جهت شمال شرقی- جنوب غربی می‌وزد.
همچنین اختلاف فشار هوا بین کوهستان‌های افغانستان و دشت سیستان را نیز عامل تشدیدکننده‌ این جریان دانسته‌اند. آنچنان که در معجم‌البلدان آمده است: «باد سیستان لحظه‌ای از جنبش نمی‌ایستد». گروهی دیگر مسئله را اینگونه شرح می‌دهند که منطقه مورد مطالعه به دلیل واقع شدن در دو کانون پرفشار و کم‌فشار- به ترتیب در جنوب اقیانوس هند و شمال خراسان- در معرض جابه‌جایی هوا و بادهای نسبتا شدید ۱۲۰روزه قرار دارد. گفتنی آنکه هرچند جریان باد در سیستان در تمامی فصول سال برقرار است، اما بیشترین موارد وزش باد مربوط به ماه‌های خرداد، تیر، مرداد و شهریور بوده که از شهریور به تدریج از شدت وزش بادها کاسته و هوا به آرامش می‌رسد. بیشترین جهت وزش باد نیز مربوط به بادهای شمال و شمال‌غربی است.
پرسش اصلی این است که چرا کسی گوستاو (بخوانید لوار) زابلستان را نمی‌بیند و در اندیشه مهار آن برنمی‌آید؟ چرا سرمان را مانند کبک در برف کرده و تصور می‌کنیم با پاک کردن صورت‌مسئله همه چیز حل می‌شود؟ چرا تا این حد به واقعیت‌های طبیعی منطقه دهن‌کجی کرده و می‌کنیم، وقتی که حتی از فناوری لازم برای مقابله با آن نیز برخوردار نیستیم. آن همه بوته‌کاری و بادشکن و مالچ‌پاشی چه شد؟ چرا درنمی‌یابیم که برای تضمین حیات سیستان راهی جز احیای مجدد تالاب هامون نداریم و بقیه راهکارها جز مسکنی کم‌اثر و پرضرر، ثمری دربرنخواهد داشت. بار دیگر تاکید می‌کنم: شرط حکومت بر طبیعت، پیروی از قوانین آن است و نه گردن‌کشی در برابر آن.
محمد درویش
darvish۱۰۰.blogfa.com
منبع : روزنامه کارگزاران