پنجشنبه, ۱۵ آذر, ۱۴۰۳ / 5 December, 2024
مجله ویستا
خالق زیباترین لحظات سینمای ما
● صدای سازم همه جا پر شده - مانی حقیقی
ارزشمندترین خاطرهای که از خسرو شکیبایی برای من باقی میماند، پوستکلفتی و استقامت اوست. در روزهای آینده بیتردید خاطرههای زیادی درباره او خواهیم شنید. از فروتنیاش خواهیم شنید و از عشق سرشارش به بازیگری. ولی مهمترین درسی که من از او آموختم، درس استقامت است. حال خسرو شکیبایی سالها خوب نبود.
پیکرش آرامآرام فرو پاشیده بود و در یکی، دو سال گذشته، بارها خبر ناگوار بستری شدنش در بیمارستان را شنیده بودیم اما در همین سالها و در اوج همین سختیها، شکیبایی بعضی از زیباترین لحظات سینمای ما را خلق کرد.
حضورش فیلمهای خوب را درخشان میکرد و فیلمهای متوسط را دیدنی میساخت. فهمیده بود که فقط با توسل به هنرش میتواند مرگ را از خود براند و در برابر انهدام، استقامت کند. بیخود نبود که تا این حد دلبسته سنتوری شده بود. آخرین باری که دیدمش، از من سراغ سرنوشت فیلم مهرجویی را گرفت: <بالاخره نگذاشتند؟ همینه دیگه... ای بابا...> در سکوت تا دم در تاکسی بدرقهاش کردم. ناگهان ایستاد و برگشت. گفت: <صدای سازم همه جا پر شده/ هر کی شنیده از خودش بیخوده/ اما خودم پر شدم از گلایه/ هیچی ازم نمونده جز یه سایه.> از اینکه چشمانش پر از اشک شده بود، جا خوردم. گفت: <قشنگهها. حیف...>
و سوار شد و رفت.
● عاشق دردهای مردم - پوران درخشنده
مرگ خسرو شکیبایی، خبر وحشتناکی بود. نمیتوانم آن را باور کنم، بیشتر فکر میکنم شبیه یک شوخی بود. واقعا این حادثه برایم ناگوار است. نمیتوانم باور کنم. به این فکر میکنم که من روزهای اول کارم را با خسرو شکیبایی آغاز کردم؛ با این همه عشقی که ما به کارمان داشتیم. با چنین حس و حالی کارمان را آغاز کردیم. ۲۲ سال قبل بود جزو اولین کارهای سینمایی شکیبایی بود. ما به طور مداوم رفت و آمد داشتیم تا فیلم <رابطه> را ساختیم. او در این فیلم در نقش یک معلم ظاهر شد. فکر میکنم خوب درخشید. همکاریمان در <عبور از غبار> ادامه یافت.
همکاری با او در آن فیلم هم یک خاطره بود. عاشق بودیم، عاشق دردهای مردم. در این فیلم بازهم شاهد رفتوآمدهای مداوم بودیم. مدتی بعد او در <هامون> بازی کرد. او همین طور حرکت رو به جلوی خودش را ادامه داد. به هر حال فقدان خسرو شکیبایی، ضایعهای اسفناک برای جامعه هنری است. خیلی دردناک است. پر کردن جای خالی این عزیزان دشوار است، شاید اصلا نشود جای خالی آنها را پر کرد. من در اینجا به خانواده مرحوم شکیبایی، پسر، دختر و همسرش تسلیت میگویم. شخصیت ارزندهای از میان ما رفت. یادش گرامی باد.
● بازیگری صاحبسبک بود - داوود رشیدی
ما یک بازیگر استثنایی و متعهد را از دست دادیم. خسرو شکیبایی بازیگری خوشبرخورد، دوستداشتنی و هنرمند بود. او بازیگر بزرگی بود. واقعا استثنایی و صاحبسبک بود. بازیگری بود که فرهنگش و ادبش، فوقالعاده بود. امیدوارم روحش قرین رحمت شود.
همین چند روز پیش بود که او را در مراسمی دیدم؛ ولی مریضاحوال به نظر نمیآمد و بیماریاش چندان ظاهر نبود. وقتی روز گذشته پرویز پرستویی زنگ زد و گفت خبر بدی دارد، ذهنم به همه جا رفت جز خسرو شکیبایی. فکر نمیکردم ما او را از دست داده باشیم. او یکی از تاثیرگذارترین بازیگران سینمای ایران بعد از انقلاب است. همین چند وقت پیش بود که جزو چند هنرمند تاثیرگذار بعد از انقلاب معرفی شد. باز هم تکرار میکنم که جایگاه بسیار تاثیرگذاری داشت و یک بازیگر صاحبسبک بود. بازیگران ما باید به او تأسی کنند و او را الگو قرار دهند. فروتنی او مهم است. درگذشت این بازیگر ارزنده را به خانوادهاش و جامعه هنری کشور تسلیت میگویم.
● شوکه شدم - خسرو سینایی
اولا باید بگویم که من از شنیدن این خبر [درگذشت خسرو شکیبایی] شوکه شدم. من هم به نوبه خود از این واقعه متاسف هستم و فقط میتوانم بگویم که او یکی از مستعدترین و تواناترین بازیگران در سینمای ایران است.
بار اولی که من نقش مدرس را در تلویزیون دیدم، مانده بودم که این بازیگر کیست که با قدرت این نقش را بازی میکند. این نقش قوی مرا به سوال واداشت و به من گفتند که او خسرو شکیبایی است. به هر حال، سال گذشته در برنامهای که در آبادان برگزار شده بود ما هر دو به آنجا دعوت شده بودیم. در اتومبیلی که از آبادان به اهواز برمیگشتیم فرصتی برای یک گفتوگوی مفصل ایجاد شد و ما هر دو در آنجا اظهار تمایل کردیم تا با هم یک کار مشترک انجام بدهیم. امیدواریم که یادش و جایش همیشه برایمان محترم باشد و به زودی او را به فراموشی نسپاریم. من الان شوکه شدهام و بیش از این نمیتوانم حرفی بزنم.
● سینما بیرحم است و بزرگوار - کاظم معصومی
خسرو شکیبایی برای بازی اولین نقش اول خود در فیلم دزد و نویسنده از جان مایه گذاشت. او برای اثبات تواناییها و اقتدار بازیگری خود، تلاش طاقتفرسایی را متحمل شد. هنوز که هنوز است به بازیگران خوب و توانمند و شایسته که استعداد فوقالعادهای دارند و صاحب صدای قوی و آهنگین هستند، انگ تئاتری میزنند. آن زمان موانع زیادی بر سر راه شکیبایی ایجاد کردند تا وارد سینما نشود. اما او دست به هر تلاشی زد تا حقانیت خود را در سینما به نمایش بگذارد. شاید آن موقع خود نمیدانست که حاصل تلاشهایش روند و جریان بازیگری را تغییر خواهد داد و نطفه بازیگر مولف در جامعه سینمایی بسته خواهد شد و میبینیم که چنین شد و از سویی تکنیک صدای سر صحنه به لطف صدای چنین بازیگرانی جان گرفت و رایج شد. یادم میآید که در فیلم دزد و نویسنده نتوانستند بگویند صدای او خوب نیست. گفتند صدایش قویتر از تناسب فیزیکیاش است و به درد نمیخورد. من اصرار کردم که خسرو به جای خودش حرف بزند و چقدر خوشحال شد. اما وقتی پشت میکروفن قرار گرفت، کاری کردند که او بیاید دستهای مرا بگیرد و بگوید که من از صدایش بگذرم. آن شب اشک در چشمان من و خسرو جمع شد و با هم گفتیم سینما بیرحم است و بزرگوار... روحش شاد... او در تاریخ سینمای ایران ماندگار و جاودان شد.
● هرکی خسرو رو دوست داره... - پرویز شیخطادی
آنهایی که اسم خسرو را شنیدند، آنهایی که فیلمهای خسرو را دیدند، آنهایی که صدای خسرو را شنیدند، آنهایی که جایزههای خسرو را دیدند، آنهایی که خسرو را دنبال میکردند رو مجلهها، آنهایی که ازش امضا و باهاش عکس میگرفتند، آنهایی که باهاش دست دادند و تبریک گفتند، آنهایی که یکی دو ساعت باهاش بودند، افسوس، افسوس که هیچی از خسرو نمیدانند. اسم و چهره و صدا و تلویزیون و سینما و جایزهها و جشنوارهها، همه پیش قلب خسرو محو و ناپدید بودند. در برابر خصوصیات اخلاقی، در برابر خصایل معرفتی و رفتاری خسرو هیچ بود. یک دنیا هوش، استعداد و ذکاوتش از دنیای عاشقانه درونش به دیگران کوچکتر بود.
علاقهاش به فرزندانش، به همسرش، به همکارانش، به همسایههاش، به رانندهای که میبرد و میآوردش، به کسی که یک چای جلویش میگذاشت، به کسی که جلویش نمیتونست بازی کنه، به اونی که بلد نبود، به اونی که گاهی بهش زخم میزد... خلاصه همه رو دوست داشت. همه رو میشناخت و دوست داشت. هر کی دوستش داره، یه یاعلی بگه و دو رکعت نماز باحال براش بخونه. بسمالله!
● وداع با آقای خاطره - علیرضا بهنام
با رفتن خسرو شکیبایی دیگر به جرات میتوان گفت برای عاشقان سینمای مولف دهه ۶۰ دیگر همه چیز به خاطرهای مبهم تبدیل شده است که در عبور از غبار اندکاندک رنگ میبازد. صفهای طویل و پرشوری که مقابل سینماهای آن روز برای تماشای فیلمهایی چون <هامون> تشکیل میشد را امروز با هیچ تمهیدی نمیتوان به نسل جدید <دیویدی> و <بلوتوث> باوراند. و حالا بازیگر اول آن سینما نیز مانند خاطره بازیهای خوبش از دستمان میرود بی آنکه توانسته باشیم جای خالیاش را با چهرهای تازه نفس پر کنیم. سالها پیش در تحلیلی بر کارنامه بازیگری خسرو شکیبایی نوشته بودم که قدرت بازیگری او در فیلم خاطرهانگیز <هامون> از تلفیق دو سبک عمده بازیگری یعنی بازی برونگرا و زیرپوستی سرچشمه میگیرد.
امروز هم که سینمای ایران این بازیگر بزرگ را از دست داده است بر این باورم که تسلط او بر هر دو نوع بازیگری از جمله نکاتی است که کارنامه کاری او را از دیگران به گونهای مشخص متمایز میکند. این نکته به ویژه در سکانسهای مشهور هامون مانند سکانس افتتاحیه آپارتمان و سکانس دادگاه به نحو بارزی مشهود است.
در این سکانسها شکیبایی از یکسو با حرکات اغراق شده بدن و میمیک چهره ضرباهنگ صحنه را شدت میدهد و از سوی دیگر با نگاه حسی و فرم راه رفتن و نشستن خود به طریقهای زیرپوستی احساسی عمیق را به بیننده منتقل میکند. پاسکاریهای حسی او با بازیگر کهنهکاری چون انتظامی در این فیلم از دیگر نقاط درخشانی است که در سینمای این روزهای ما فقدان نظایر آن به گونه بارزی احساس میشود.
شگرد بازیگری شکیبایی همان است که ریشه در تئاتر دارد و مبنای بازیگری بزرگانی چون داستینهافمن، رابرت دنیرو و مارلون براندو بوده است؛ شیوه گرایی. در این سبک بازیگری، یکی شدن بازیگر با نقش و اضافه کردن ویژگیهای شخصیتی بازیگر به نقش اهمیت زیادی دارد و درست به همین دلیل است که پرسونای بازیگرانی چنین همواره از خلال نقشهایی که بازی میکنند به چشم میآید. به جرات میتوان گفت حتی اگر هامون تنها نقطه درخشش کارنامه بازیگری شکیبایی بود باز هم کافی بود تا سینمای ایران نام او را از یاد نبرد.
اما واقعیت این است که حافظه سینمایی یک نسل پیش از این درخششهای دیگری را نیز از این بازیگر در خود حفظ کرده است که امروز و در فقدان او با دریغ بسیار به مرور در میآید. رابطه (پوران درخشنده)، دزد و نویسنده (کاظم معصومی)، ابلیس (احمدرضا درویش)، پری (داریوش مهرجویی)، روانی (داریوش فرهنگ) و دو نقش متفاوت و خاطرهانگیز تلویزیونی مدرس و مرادبیک (سریال روزی روزگاری) تنها گوشهای از این کارنامه درخشان است که در یک مرور کوتاه به یاد نگارنده میآید.
با این همه و با عوض شدن گفتمان غالب در سینمای ایران در سالهای اخیر دیگر مجال برای درخشش بازیگرانی چون شکیبایی کمتر پیدا شده است.
آخرین نقشی که نام او را به میان نام برندگان سیمرغ معروف فجر کشاند، اتوبوس شب (کیومرث پوراحمد) بود که در آن نقشی فرعی اما کلیدی بر عهده داشت. نقشی که به رغم هنرنمایی شکیبایی نمیتوانست یادآور روزهای اوج او در سینمای دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ باشد. در حقیقت گفتمان سهلپسند سینمای امروز دیگر پذیرای بازیگران مولفی چون شکیبایی نیست و متاسفانه باید پذیرفت سینمایی که دوستش داشتیم همراه با ستارگانش به خاطرهها پیوسته است.
● به یاد خسرو شکیبایی؛ صدای شاعرانه سینمای ایران - رضا قنبری
باران یکریز
بر پروانه و درخت مینشیند
صدایت میشکند
پروانهای بر گوشه تابستان مینشیند
آفتاب بر خندهات عمود میتابد
درخت، ایستاده به تماشا
تو میروی
در بارانی یکریز
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست