جمعه, ۲۸ دی, ۱۴۰۳ / 17 January, 2025
مجله ویستا
جان استوارت میل، بنیانگذار لیبرالیسم مدرن
● زندگی و دوران رشد
جان استوارت پسرارشد جیمز میل اندیشمند و نظریه پرداز سیاسی انگلیس است. جیمز پدر که در اثر معروف "رسالهای درباره دولت"[۱] به دفاع جانانه از نهادهای دمکراتیک پرداخته بود، سخنگوی حلقهای از روشنفکران و اندیشمندان انگلیسی موسوم به "فلاسفه رادیکال" بود. این اندیشمندان و متفکران انگلیسی شامل گروهی بودند که همردیف فلاسفه روشنگری فرانسه بشمار میروند. بهرحال جان استوارت نیز گام به راه پدر نهاد و آوازهای بلند در قلمرو اندیشه و فلسفه سیاسی یافت. نو آوریهای فکری جان استوارت میل در چند موضوع مهم فلسفه و اندیشه سیاسی و نیز علم اقتصاد و اخلاق بخشی از ادبیات سیاسی کلاسیک جهان امروز بشمار میاید . یکی از نوآوریهای مهم او حاصل انتقاد از اندیشههای لیبرالی اما محافظه کارانه پدر است. جان استوارت میل در واقع از طریق آمیزش اندیشههای لیبرالی آزادیخواهانه با عدالت اجتماعی که از نیازهای سوزان جامعه وقت انگلستان و همه اروپا بود، موفق به پایه گذاری مکتب سوسیال لیبرالیسم شد که امروزه منبع الهام بخش احزاب و گرایشهای مدرن لیبرالی بشمار میآید.
در اواخر سده هیجدهم حلقه معروف به "فلاسفه رادیکال" با طرح افکار فایده باورانه [۱] که از سوی جرمی بنتام [۲] پیش کشیده شده بود دست به تجدید حیات تازهای زد. قصد آنها این بود که این حلقه فکری ادامه کاری یابد و رهبری آن در آینده به جان استوارت میل سپرده شود. با چنین چشم اندازی بود که جان استوارت میل از همان دوران کودکی با هدف ویژهای تربیت شد و زیر نظر معلمان و مربیان ورزیده آموزشهای لازم را در خانه و بدون اینکه به مدرسه رود، فرا گرفت. همه مراحل تربیت و تعلیم جان استوارت میل زیر نظر مستقیم و دقیق جیمز میل پدرش و نیز جرمی بنتام جریان داشت. این کوششها و مراقبتهای تعلیم و تربیتی ویژه به تسریع رشد فکری جان استوارت منجر شد و او در دوران کوتاهی به فردی آموزش دیده و فرهیخته تبدیل شد. جان استوارت هنگامی که هنوز به ده سالگی نرسیده بود نه تنها زبان کلاسیک لاتین بلکه ادبیات دوران باستان را نیز بطور کامل فراگرفته بود. با وجود همه این پیشرفتها و آموزشهای فوق العاده، هنگامی که جان استوارت به سن بزرگسالی رسید، معلمان خود را از این نظر که به رشد و تکامل جنبه مهم دیگری از شخصیت وی یعنی احساسات او بی توجهی کرده بودند، مورد انتقاد قرار داد. جان استوارت میل از جمله بدلیل دوران تربیتی و رشد کاملا مخصوصی که از سر گذرانده بود، در بیست سالگی دچار یک بحران روحی شد و تعادل فکری خود در برقراری یک توازن درست میان انواع علوم و آموزشهایی را که کسب کرده بود، برای مدتی از دست داد.
با وجود آنکه اساس تفکر جان استوارت میل در دوران خلاقیت فکری او مبتنی بر قرائت فایده باورانه است، اما نوآوریهای فکری او بسیار فراتر از اندیشههایی است که از جانب لیبرالهای نسل قدیم یعنی پدرش و یا جرمی بنتام پیش کشیده شده بود. آثار جان استوارت میل نه تنها از منظر تاریخی بلکه در میان هم عصران او نیز اهمیت و گسترش قابل توجهی یافت. لذا بخش اصلی کتابهای وی جزو آثار کلاسیک اندیشههای سیاسی ، فلسفه سیاسی و علوم اجتماعی بشمار میآید.
● آثار
جان استوارت میل در قلمروهای گوناگون مانند اخلاق، سیاست، تئوری شناخت علمی و اقتصاد آثار مهمی از خود بجا گذاشته است. سه اثر مهم جان استوارت میل که تاثیرات زیادی در روند تکامل اندیشه سیاسی بجا گذاشته است عبارتند از: «درباره آزادی» ، «تاملاتی درباره حکومت انتخابی» [۲] و «فایده باوری».[۳] تاثیر بسزایی در پایه گذاری علوم جان استوارت میل همچنین با نوشتن اثر معروف «نظم منطقی» اجتماعی مدرن گذاشت. وی یکی از دانشمندان برجسته علوم اجتماعی است که سنت تجربه گرایی و علمی داوید هیوم را تکامل داد. در این کتاب او به تشریح مبانی نگرش منطقی و نیاز به کاربرد دادههای دقیق برای استنتاجات اجتماعی و لزوم تفکیک میان «مشخص» از «تجرید» میپردازد. جان استوارت میل با انتقاد از اندیشههای کلاسیک لیبرالی ونیز سوسیالیستی مکتب تازهای را پایه ریخت که سوسیال لیبرالیسم نامیده میشود و امروزه از مهمترین منابع الهام احزاب مدرن لیبرالی بشمار میآید.
در این مقال ما میکوشیم که تنها به برخی از نوآوریها و بدعتهای جان استوارت میل که عمدتا به دفاع از نهادها و نظام دمکراتیک اختصاص دارد، بسنده کنیم. باید در نظر داشت که جان استوارت میل نظریه پردازی روشن بین و فرهیخته است که در آثار خود برخلاف بسیاری از متفکران هم عصر از روش علمی و قانونمند پیروی میکرد. استدلالهای او نه بر اساس تخمین یا در نظر گرفتن اهداف سیاسی بلکه متکی بر مشاهدات و دادههای جدی جامعه شناختی است. وی با آگاهی از روش تحقیق، دادههای خود را به گونه سیستماتیک و منطقی بکار میبرد و حتی برای مستدل کردن یک نظریه فلسفی نیز خود را از دقت علمی بی نیاز نمیبیند. از این نظر میتوان تمایز جان استوارت میل را نه تنها با بسیاری از متفکران صاحب نام بلکه حتی با دو اندیشمند کلاسیک و پرآوازه هم عصر او یعنی مارکس و توکویل نیز بازشناخت. البته میان جان استوارت میل و توکویل میتوان شباهتهای زیادی از جمله در این زمینه که دغدغه اصلی هر دو امر آزادی و دمکراسی است ملاحظه کرد. اما جالب آنجاست که با وجود آنکه موضوع آزادی از دیدگاه دو متفکر فوق در دو شرایط کاملا متفاوت و دو نظام سیاسی جداگانه مورد بررسی قرار گرفته است، هر دو در این استنتاج اساسی توافق نظر دارند که میان دمکراسی و مشارکت سیاسی و رشد شخصیت انسانها نسبت روشنی وجود دارد.
● فایده باوری
جان استوارت میل مهمترین آموزههای «فایده باوری» را می پذیرد، ولی آنها را برای دست یابی به دمکراسی کافی نمیداند. لذا برای درک نقطه حرکت اندیشه ورزی او ابتدا باید آشنایی مختصری با این مکتب فکری و قرائت آن درباره سیاست و اخلاق یافت. فایده باوری بطور کلی از دو جز مهم تشکیل شده
است که عبارتند از: : معیار ارزشگذاری مبتنی بر رفاه و اصل نتیجه داری[۳] در کنش راستین. علاوه بر دو مولفه فوق، فایده باوری حاوی یک روش یا متد ویژه اندازه گیری رفاه در میان گروههای اجتماعی نیز میباشد.
نخستین مولفه فایده باوری پاسخ به این پرسش است که برای سنجش و ارزشگذاری نهادها و رفاه جامعه چه معیاری باید برگزید. فایده باوری در پاسخ به این پرسش بر این باور است که معیار سنجش رفاه و یا نهادها باید بر اندازه گیری میزان رضایت افراد جامعه از وضعیت خودشان استوار باشد. به عبارت دیگر باید سنجید افراد جامعه تا چه حد از وضعیت خود خشنودند و یا آرزوهایشان تا چه حد تحقق یافته است. عامل تعیین کننده در این سنجش نه موقعیت عینی افراد بلکه دریافت ذهنی آنها از زندگی شان صرفنظر از عوامل و شرایط بیرونی است. این بدان معنی است که هرچه امکان تحقق آرزوهای افراد جامعه بیشتر باشد، خشنودی شان نیز بیشتر و وضعیت شان بهتر است. بنابراین رضایت قلبی افراد در این سنجش اهمیت تعیین کنندهای دارد. البته این میزان سنجش افراد دارای پیچیدگیهایی است که مورد توافق همه فایده باوران قرار ندارد. بعنوان مثال برخی از منتقدان دریافت فوق این پرسش را مطرح میکنند که آیا زندگی در شرایط بردگی، به فرض آنکه خود فرد از آن رضایت داشته باشد، نیز آیا از همان ارزشی زندگی در شرایط آزاد میتواند برخوردار باشد؟ آیا زندگی در شرایط بردگی و یا استبداد میتواند معیار سنجش رفاه و خوشبختی قرار گیرد؟ البته پاسخ جان استوارت میل برخلاف بسیاری دیگر از فایده باوران به این پرسش منفی است که به آن خواهیم پرداخت. مولفه دوم فایده باوری اصل نتیجه مندی در انتخاب کنش راستین است. این نظریه مبتنی بر این است که میان گزینههای گوناگون کنش، باید گزینهای را در پیش گرفت که ما را به نتیجه مطلوب برساند. فایده باوری بر این اصل استوار است که هنگام ارزیابی و انتخاب نوع کنش باید بهترین نتیجه ممکن را در نظر گرفت. از تعامل و آمیزش این اصل و اصل مربوط به رفاه یک حکم اخلاقی بدست میاید که کنش بر اساس به حداکثر رساندن رفاه و نیکبختی درونمایه آن است. بنابراین درباره فایده باوری بر این جمع بندی میرسیم که هرچه بیشتر در راه رضایت انسانها کوشش کنیم، به همان نسبت کنش ما از نتیجه مندی بهتری برخوردار است. فایده باوری حاوی یک روش یا متد ویژه اندازه گیری رفاه نیز میباشد که طبق آن همه علایق و منافع افراد جامعه از ارزش یکسانی برخوردار است و نمیتوان با دخالت دادن سلیقهها و یا معیارهای گوناگون یکی را برتر از دیگری شمرد. طبق این روش هر کنش را باید بطور بی غرضانه سنجید و فواید و زیانهای آنرا بحساب آورد. در اینجا نیز معیار رضایت افراد جامعه است و نباید هیچ عامل ایدئولوژیک، دینی و اصولا هرگونه غرضی را مهمتر از اصل بی طرفی و سنجش سود و زیان هر کنش که امری فردی است، دانست.
● مشارکت، قانونگذاری و رفاه
ابتدا باید در نظر داشت که جان استوارت میل در کتاب «تاملاتی درباره حکومت انتخابی» میان دو عنصر پایهای در هر نظام سیاسی تفکیک قائل میشود. وی یک عنصر نظام سیاسی را «دستگاه اجرایی و اداری» مینامد که عهده دار وظایف اجرایی و عملیاتی و اداری است و عنصر دیگر را قانون اساسی [۵] مینامد. هر دو عنصر فوق را جان استوارت میل بر اساس ارزشهای فایده باورانه، یعنی از منظر توان نظام سیاسی در حداکثر رساندن رفاه و نیکبختی جامعه مورد نقد و بررسی قرار میدهد. دغدغه اصلی او این است که هر دو عنصر نظام سیاسی چگونه باید در خدمت تامین حداکثر رضایت و خشنودی شهروندان قرار گیرد. میل در تاملات و بررسیهای خود اهمیت بیشتری به قانون اساسی و اصول قانونگذاری میدهد و معتقد است که این عنصر از اهمیت بالاتری نسبت به عنصر اجرایی و اداری آپارات حکومت برخوردار است. پرسش اصلی میل را میتوان چنین جمع بندی کرد: قانونگذاری چگونه باید صورت گیرد؟ پاسخ وی به این پرسش این است که قانونگذاری باید به گونهای انجام گیرد که چارچوب قانون پژواک رضایت و مطالبات مردم باشد. پس از تعمق بیشتر تاکید میکند که قانون باید همسو و مطابق خواست اکثریت جامعه باشد. البته در ادامه خواهیم داد که تاکید جان استوارت در مورد خواست اکثریت اگر تهدید کننده دمکراسی و آزادی باشد، چندان بی قید و شرط نیست.
پرسش بعدی این است که چگونه میتوان به همسویی میان محتوی قوانین و خواست اکثریت دست یافت؟ جان استوارت میل پاسخ میدهد که درجه این همسویی بستگی به امکان مشارکت شهروندان در تدوین قوانین دارد. او میگوید: « هرچه میزان مشارکت مردم بیشتر باشد، قوانین نیز انعکاس بیشتری از خواست اکثریت است.» این نتیجه گیری را میتوان استدلال فایده باورانه در امر مشارکت نامید. میل میگوید هر شخص بهترین سخنگوی خواستهای خویش است. لذا برای تامین و تضمین منافع همگانی، همه اشخاص خود باید بتوانند بیان کننده خواستهای خویش باشند. چنین پیش شرطی از دیدگاه جان استوارت میل اهمیتی جهان گستر برای تامین حقوق سیاسی افراد دارد. لذا در صورت فقدان چنین شرطی همواره این خطر وجود دارد که به هر دلیل و یا بهانه ای، منافع و حقوق شهروندان ضایع گردد. چنین دیدگاه فایده باورانهای در مستدل کردن اهمیت مشارکت افراد به معنای آن است که « ایده آل ترین نظام سیاسی دمکراسی مستقیم» است. زیرا در «نظام مردم سالاری مستقیم و خدشه ناپذیر همه شهروندان بالغ جامعه به معنای واقعی کلمه در قانونگذاری مشارکت میجویند.» میل میگوید: « هرچه حقوق سیاسی افراد جامعه فراگیر تر باشد، ارضای منافع و خواستهای افراد جامعه از امکان تحقق بیشتری برخوردار میگردد.» اما میل بلافاصله میگوید: «برقراری یک نظام دمکراتیک بر مبنای مشارکت مستقیم شهروندان بندرت در عمل قابل دسترسی و تحقق میباشد.» جان استوارت میل میگوید بنابراین باید در جستجوی برقراری مدل بهتر بعدی بر آمد که از طریق «جلب بیشترین تعداد ممکن افراد جامعه برای مشارکت در قانونگذاری» میتواند فراهم گردد. بنابراین آنچه که در عمل برای جان استوارت میل از اهمیت واقعی برخوردار میشود، دمکراسی انتخابی است که بهترین راه حل قانونی برای تحقق حداکثر مشارکت شهروندان در نظام سیاسی از منظر فایده باوری است.
● پیش شرطهای دمکراسی
اما از استدالهای جان استوارت میل نباید به این نتیجه رسید که او معتقد به این است که نظام دموکراسی بهترین نظام برای همه جوامع و در هر زمان و بدون قید و شرط است. از توضیحات وی در کتاب «تاملاتی درباره حکومت انتخابی» چنین بر میآید که نظام دمکراسی دارای چهرهها و جنبههای خوب و بد است. لذا وی تاکید میکند که دمکراسی بشرطی بهترین نظام سیاسی است که قادر به نشان دادن چهره خوب خود باشد. جان استوارت میل بر این باور است که برای تامین چهره خوب دمکراسی نیاز به تحقق پیش شرطهایی است. اما این پیش شرطها کدام است؟
وی پس از تاملات بسیار و بازگشت به اندیشه لزوم همسویی میان قانون و خواست اکثریت جامعه، نکته دیگری را پیش میکشد که با اندیشه فوق ناسازگار است. در این تعمق وی مشکل مهمی را که میتواند در تحقق دمکراسی پیش آید، «وضعیت ذهنی» شهروندان میداند که به گفته وی بد است. دفاع جانانه و محکم جان استوارت میل از دمکراسی هنگامی که بر توضیح «وضعیت ذهنی شهروندان» میرسد، دچار نوعی سکته و توقف میگردد. او میگوید: « پیش شرطهای ذهنی لازم برای برقراری یک نظام دمکراتیک نیرومند در همه جوامع وجود ندارد.»
جان استوارت میل در توضیح این پیش شرطهای ذهنی و روانی چند موضوع را پیش میکشد. اول اینکه شهروندان قادر به اندیشیدن بی غرضانه باشند. آنها باید به نوعی بلوغ فکری رسیده باشند تا چنان غرق در منافع فردی خود نشوند که از جاده انصاف خارج شده و یا جانب اعتدال را از دست دهند. در مورد نخستین پیش شرط دمکراسی جان استوارت میل از جمله تاکید میکند که: «شهروند بالغ کسی است که به تامین حقوق دیگر شهروندان نیز عنایت کند». نکته دیگری که بویژه نگرانی جان استوارت میل را بر میانگیزد « خطر قانونگذاری طبقاتی» است. این خطر بدین معنی است که دمکراسی به گونه تاویل شود که شهروندان طبق اصل خواست اکثریت که جنبه عددی و کمی دارد، کیفیت دمکراسی را نادیده بگیرند و همه قوا را به گروهی سلطه جو بسپارند. جان استوارت میل در کتاب «تاملاتی درباره حکومت انتخابی» در این باره تاکید میکند: «در نظام دمکراسی باید خطر استبداد اکثریت را در نظر داشت. زیرا این امکان وجود دارد که قدرت حکومتی در دست برخی گروهها قرار گیرد که تنها منافع طبقاتی معینی را در نظر دارند و حکومتشان هرگز قادر به عنایت بی غرضانه به منافع همگانی جامعه نیست.»
بنابراین خطر استبداد اکثریت یعنی درست همان خطری که نگرانی توکویل را برانگیخته بود، یکی از بزرگترین مشکلات نظام دمکراسی است. اما اگر توکویل راه چاره را تمرکز زدایی میدانست، جان استوارت میل راه غلبه بر این مشکل را در ذهنیت شهروندان و «بلوغ ذهنی» مردم میداند و بر ضرورت اندیشه و روحیه بی غرضانه مردم تاکید میورزد. میگوید: « مردم باید دارای حد معینی از وجدان و روح اجتماعی باشند.» مینویسد: « تا هنگامی که این بلوغ فکری و نگرش بی غرضانه در شهروندان پدیدار نشده باشد، نمیتوان به پیدایش و تحکیم یک نظام دمکراسی موفقیت آمیز چشم امید داشت»
یک شرط مهم دیگر دمکراسی از دید جان استوارت میل روحیه قانونگرایی شهروندان است. وی تاکید میکند: «شهروندان موظف به احترام به قانون و تصامیم قانونی اند، حتی اگر با برخی نکات قانون نیز توافق نداشته باشند.» زیرا درصورت، عدم همراهی مردم با قانون امکان این وجود دارد که تصامیمی اتحاذ شود که بکلی فاقد مبنای قانونی باشد. بنابراین موضع قانونگرایانه شهروندان اهمیت بزرگی برای کار آمدی نظام دمکراتیک دارد. بنا به توضیحات جان استوارت میل قانونگرایی رابطه نزدیکی با رفتار بی غرضانه و عنایت به منافع دیگر گروههای اجتماعی دارد. زیرا شهروندی که به منافع همگانی جامعه میاندیشد دارای توانایی همراهی و میل به تفاهم نیز میباشد. البته جان استوارت میل در توضیح علت و معلول میان نسبت قانونگرایی و بلوغ فکری شهروندان، تاکید اصلی خود را بر روحیه قانونگرایی میگذارد و میگوید قانونمداری شرط اصلی پیدایش بلوغ فکری و روحیه همراهی و تفاهم جویی است و به همین دلیل «فرمانبری» قانونی و مدنی شهروندان شرط اصلی تحقق و پیدایش یک نظام دمکراسی کارآمد است.
اما پرسش این است که روحیه فرمانبری قانونی شهروندان در برابر حکومت چگونه برانگیخته میشود؟ پاسخ جان استوارت میل به این پرسش کاربرد اجبار به گونه است که شهروندان از روی تجربه زندگی بیاموزند که مقاومت در برابر اجرای قانون مفید به فایده نیست. بنابراین در دیدگاه جان استوارت میل تمرکز قدرت سیاسی یکی از شرایط ضرور شتاب بخشیدن به روند بلوغ فکری است. مینویسد: «تا آنجا که من میدانم تاریخ نمونهای عرضه نکرده است که طبق آن بازیگران سیاسی بتوانند با توده مردم یکی شوند و تجربه ملی کسب کنند، قبل از آنکه یک قدرت مرکزی آنها را مجبور به پذیرش اشتراک همگانی کرده باشد. از طریق عادت به گردن نهادن به حکومت و اهداف و برنامههای اوست که یک ملت شعور پذیرش منافع فراگیر را مییابد و در محدوده جغرافیایی معین داری وحدت میکند.»
لذا در دیدگاه جان استوارت میل در صورت فقدان پیدایش ذهنیت قانونگرایی و فرمانبرداری، دمکراسی نه تنها محکوم به ناکارآمدی است بلکه قادر به کوبیدن مهر خود در اندیشه و شعور نیز شهروندان نیست. حکومت دمکراتیک تا هنگامی که روحیه اجتماعی پدید نیاید، ضعیف و ناکار آمد است و از سوی دیگر یک حکومت ضعیف قادر به ایجاد چنین روحیهای در ملت نیست. جان استوارت میل همچنین تاکید میکند که یک حکومت انتخابی که متشکل از نمایندگان نواحی و استانهای مختلف کشور است نیز به تقویت روحیه نا فرمانی در جامعه و نه کاهش آن میانجامد. زیرا بنا به درک جان استوارت میل نهادهای دمکراتیک نیز قادر به ایجاد پیش شرطهای روانی یک دمکراسی کارآمد نیستند. بنابراین جان استوارت میل نتیجه گیری میکند که مشارکت مردم همواره و بدون آمادگی روانی و بلوغ فکری خود بخود به وقوع دمکراسی منجر نمیشود. لذا دمکراسی تنها در جوامعی قادر به جوانه زدن و تحکیم است که شهروندان آن به درجهای از بلوغ و روحیه اجتماعی رسیده باشند تا قادر به دفع خطر استبداد اکثریت و یک حکومت ناکار آمد گردند. اگر دمکراسی قبل از موعد و زودرس به وقوع بپیوندند، جز از بین بردن امکانات خود همچون یک نظام ایده آل فرجامی نخواهد داشت.
● مشارکت و کمال انسانی
جان استوارت میل دمکراسی و مشارکت را بهترین ابزار تکامل انسان میداند. طبق درک فایده باورانه نهادهای سیاسی ابزاری برای شکل دهی مردم و اثر گذاری در تکوین شخصیت آنها به بهترین شکل ممکن هستند.
جان استوارت میل مینویسد: « یک نظام سیاسی باید بر اساس اینکه چگونه انسانها را میپرورد و چگونه با آنها رفتار میکند، مورد ارزیابی قرار گیرد. بعبارت دیگر سنجش و داوری نظام سیاسی بر حسب این معیار باید صورت گیرد که با شهروندان چه میکند. آیا آنها را به انسانهایی بهتر و یا بدتر تبدیل میکند ؟ آیا جنبههای مثبت و یا منفی آنها را رشد میدهد؟ با خصوصیات خوب و بد انسانها چگونه رفتار میکند؟.»
انسان ایده آل از نظر جان استوارت میل دارای چهار رکن اساسی است که آنها را به دو مقوله اصلی تقسیم میکند: سه رکن اساسی را «کیفیتی معنوی» و «بویژه ارزشمند» و یک رکن دیگر را «فردیت» مینامد. نخستین عنصر مورد نظر جان استوارت میل «روشن بینی» است که شامل دو جنبه «توانایی نظری» و «استعداد نظری» است. دومین عنصر شایستگی عملی است که شامل خصوصیاتی نظیر دانش عملی، کاردانی و پیگیری و سخت کوشی است. این خصوصیات ترغیب گر انسان به کار مفید و سنجشگرانه است. سومین عنصر بلوغ و پختگی روحی و اخلاقی است که به انسان توانایی قرار دادن خود در شرایط دیگران را میدهد و مایه بی غرضی و بی طرفی انسان و جلوگیری از خودخواهی و تنگ نظری است. چهارمین رکن مورد نظر استوارت میل که از سه رکن فوق متمایز میگردد، فردیت و خود مختاری انسان است که اهمیت زیادی در خویشتن داری، خودیابی و قایم بذات بودن انسان دارد و به وی امکان نقدورزی و سنجش و رشد شخصیتی میدهد.
چهار عنصر انسان ایده آل از نظر جان استوارت میل که بطور خلاصه اشاره شد، البته به اشکال گوناگون در استدلالها و بینش فایده باورانه بکار رفته است و از منظر فایده باوری قرائتهای گوناگونی از انسان ایده آل وجود دارد. بعنوان مثال این عناصر از منظر نخبه گرایانه به این معناست که نخبگانی که حائز همه عناصر فوق در حداعلای امکان هستند، به حد کمال انسانی ارتقا یافتهاند. چنین قرائتی از انسان ایده آل نزدیکی بسیاری با اندیشه نیچه دارد که مردم را موظف به اهدای زندگی خود در راه «نادرترین و والاترین نمونههای انسانیت» میکند. اما دیدگاه جان استوارت میل درست برخلاف نیچه دارای یک جنبه عمیق برابری خواهانه[۴] است. به باور جان استوارت (در کتاب درباه آزادی)، آزاداندیشی که مایه رشد ذهنی و خودمختاری انسان است، فقط چیزی در خدمت پرورش متفکران بزرگ مورد نیاز جامعه نیست، بلکه برعکس به همان اندازه برای رشد همه انسانهای متوسط جامعه لازم است. بطور کلی دغدغه اصلی جان استوارت میل، فراهم کردن زمینه رشد فکری همگانی جامعه و «تربیت مردم با روح اجتماعی و حافظ زندگی» است و نه تنها عده قلیلی از نخبگان فکری.
اما منظور اصلی جان استوارت میل در طرح مفهوم انسان ایده آل و کمال طلبی چیست؟ او در این خصوص انگیزه دو گانهای را پیش میکشد. نخست اینکه طرح خصوصیات انسان ایده آل به رضایت انسانها منجر میشود که همین عامل در نهایت به رشد رفاه عمومی جامعه منتهی میشود و در صورت فقدان رضایت مردم، جامعه دچار ایستایی و رکود میگردد. این انگیزه در واقع جوهر اصلی اندیشه کمال باوری فایده باورانه را تشکیل میدهد. ثانیا اینکه طرح خصوصیات انسان ایده ال، مستقل از جامعه نیز دارای اهمیت و ارزش است. بعبارت دیگر کمال باوری فایده باورانه و انگیختن انسانها در راه ارتقا خود بسوی انسان ایده آل چه بطور مستقیم و چه بطور غیر مستقیم به ارتقا نیکبختی انسان و جامعه منجر میشود. کسب این خصوصیات در عین حال از دیدگاه جان استوارت میل به سعادت آدمی نیز کمک میکند. در این باره جان استوارت میل در کتاب «فایده باوری» توضیح میدهد که انسان از طریق ارضای دو نوع نیاز و یا دو نوع لذت «عالی» و «پست» به کامیابی میرسد. لذات «عالی» عبارتند از ارضای نیازهای معطوف به دانش، اخلاق و احساسات پربار و لذات «پست» عبارتند از ارضای نیازهای صرفا نفسانی. کسب و ارضای لذات عالی منوط به رشد ذهنی و روحی معینی است، در حالیکه بسنده کردن به ارضای لذات پست نشانه خودخواهی و ناکارایی انسان است. بنابراین جان استوارت میل نتیجه میگیرد که انسانی کامیاب تر و سعادتمند تر است که به مرحله ارضای لذات عالی ارتقا یافته باشد. انسانی که به این درجه رشد و قوام رسیده باشد از نظر وی هیچگاه حاضر به تعویض لذات عالی با لذات پست نیست. مشهورترین گفته جان استوارت میل در این خصوص این است که: « بهتر است که یک سقراط ارضا نشده بودتا یک دیوانه ارضا شده.»
باید در نظر داشت که باور کمال جویی فایده باورانه جان استوارت میل در میان همه آثار او دیده میشود. زیرا از نظر او سطح توقعات و آروزهای مردم نسبت روشنی با رفاه جامعه دارد. بعبارت دیگر هرچه سطح آروزها و مطالبات شهروندان و سطح ذهنیآنها به ارضای لذات عالی نزدیکتر باشد به همان نسبت رفاه جامعه بیشتر است و برعکس هنگامی که مردم در مرحله ارضای نیازهای پست و حقیر نفسانی قرار دارند، جامعه فاقد روح پویایی و شکوفایی میگردد. لذا بمنظور آنکه «حداکثر انسانهای ممکن به حداکثر نیکبختی و رفاه» برسند، باید علاقه مندی آنها را به ارضای لذات عالی تر انسانی برانگیخت. با این وجود همه دغدغههای انسان ایده آل نزد جان استوارت میل تنها انگیزه فایده باورانه ندارد، بلکه ناشی از درک کمال جویانه او نیز میباشد. وی مینویسد: « واقعا این موضوع معناداری است که نه فقط انسانها چه میکنند بلکه چه نوع انسانهایی به چه چیزی اشتغال دارند. ...زیرا خود انسان بدون تردید مهمترین موجود در میان همه آثار و نتایج کار انسانی است.»
جان استوارت میل برای تعمق و انگیزه آگاهانه کنش انسانی اهمیتی فراوان قائل است. انسان شناسی میل مبتنی بر انتخاب عقلایی است. وی تاکید میکند که هدف انسان تنها نباید به دستیابی به نتیجهای معین محدود شود، بلکه شیوه دستیابی به هدف و اندیشه ورزی و انتخاب آگاهانه ابزار کار نیز اهمیت دارد. این بدان معناست که فردیت و خود مختاری انسان صرفنظر از نتایج اجتماعی آن ، خود نیز ارزشی برای خود دارد. جان استوارت میل فردیت رشد یافته را در قایم بذات بودن انسان، اندیشیدن، نقد خود، مدارا جویی و باز بودن انسان به روی افکار تازه میداند. چنین دیدگاهی جان استوارت میل را در تضادی تیز و تند با انسان شناسی محافظه کارانه قرار میدهد. تصادفی نیست که افکار او مورد انتقاد تند محافل محافظه کار قرار گرفت. زیرا از دید محافظه کاران پیشداوری و سنت گرایی خود بخود ارزشهایی مثبت تلقی میشوند و مقاومت در برابر دیدگاههای تازه بعنوان رفتاری طبیعی تلقی میگردد.
● دمکراسی و رشد شخصیت انسان
اکنون به بحت دمکراسی باز میگردیم. چنانکه دیدیم به باور جان استوارت میل، دمکراسی عبارت از آفرینش حداکثر همسویی و توافق از سوی نظام سیاسی میان رضایت مردم و قانون اساسی است. لذا مشارکت سیاسی گسترده از نگاه فایده باوران امری پرارزش بشمار میاید. اما یک موضوع دیگری که از دید انسان شناسی جان استوارت میل اهمیت مییابد، توجه به موضوع مشارکت از منظر رشد و تکامل شخصیت و ارزشهای انسانی است. وی تاکید میکند که: «دمکراسی از آنرو نسبت به دیگر نظامهای سیاسی برتر است که امکان رشد انسانها و حرکت بسوی انسان ایده آل در پرتو آن از هر نظام سیاسی دیگر، مهیاتر است.»
جان استوارت میل با توضیحات مفصلی و پیش کشیدن چهار نوع متمایز استدلال به تشریح این موضوع میپردازد که چرا و چگونه مشارکت انسانها در نظام سیاسی به رشد شخصیت انسانی منجر میشود. دسته اول استدلالات جان استوارت میل مجموعه عواملی است که در اثر مشارکت سیاسی به تقویت احساس مسئولیت، فعال کردن قوای ذهنی و خود مختاری انسان، تقویت و تحریک او برای بیشتر آموختن و بیشتر دانستن و خواندن کتابهای آموزنده میانجامد. او همچنین استدلال میکند که مشارکت سیاسی به ارتقا توانایی عملی انسان و افزایش اعتماد به نفس و نیز انضباط پذیری، وقت شناسی، اهمیت دادن به نظم و ترتیب کمک جدی میکند. نوع دوم استدلالهای جان استوارت میل، تاکید بر اهمیت مشارکت در افزایش و فعال کردن بسیاری از فضایلی است که در زندگی خصوصی انسان منفعل مانده است. جان استوارت میل همچنین تاکید میکند که عدم مشارکت سیاسی به بطالت و روزمره گی زندگی انسان و کاهش توانایی آفرینش آدمی منجر میشود و بطور کلی موجب زوال اعتماد به نفس و قدرت عمل شهروندان میشود.
نوع سوم استدلالهای جان استوارت میل مبتنی بر اهمیت مشارکت در تقویت روند روحی و اخلاقی و پختگی انسانهاست. وی تاکید میکند که خصایلی منفی همچون خودخواهی، تنگ نظری و گریز از جامعه بندرت میتواند بر دیدگاه و رفتار انسانهایی غالب شود که به کار جمعی و همگانی اشتغال دارند. زیرا مشارکت به گسترش روحیه اجتماعی انسانها منجر میشود و آنها را از حصار خودخواهی تنگ فردی آزاد میکند. وی مینویسد: « مشارکت به انسان میآموزد که بر منافع فردی خود اصرار و لجاجت بیهوده نکند... همچنین انسان خود را جزیی از همگان میبیند و ناگزیر به بازشناخت این واقعیت میگردد که بسود منافع فردی او نیز هست که منافع همگانی را مد نظر قرار دهد.»
چهارمین نوع استدلال جان استوارت میل مربوط به اهمیت مشارکت در نور انداختن به منافع طرف متقابل و عنایت به حل کشمکشهای گوناگون از طریق مسالمت آمیز است. از این منظر مشارکت، ذهن انسان را برای بحساب آوردن منافع طرف مقابل تیز میکند و لذا به رشد ذهنی و عملی و نظری انسان منجر میشود. به باور جان استوارت میل کشمشها و منازعات اجتماعی تاثیر مهمی در حساس شدن و تکامل ذهنی طرفین دعوا دارد. زیرا انسان در صورت عدم برخورد با مقاومت میتواند بسادگی به فردی ساده لوح و کوته بین تبدیل شود. جان استوارت میل بمنظور اثبات این ادعای خود به تاریخ رجوع میکند و میگوید: « همه پادشاهانی که در بستر مقاومت و نبرد و درگیری با دشواریهای گوناگون در اوایل حکومت خود روبرو شده اند، بطور عام زمامداران بهتری بوده اند.» در ادامه چنین استدلالی است که جان استوارت میگوید: «یکی از مهمترین خواص دمکراسی این است که برای پیروزی در آن باید به رقابت دمکراتیک و جلب آرای مردم پرداخت. این امر نظام دمکراتیک را در برابر ستیزه گری[۵] نفوذ پذیر میکند. لذا رهبران منتخب دمکراتیک تقریبا در برابر سقوط روحی و اخلاقی از مصونیت برخوردار میگردند.»
بنابراین جان استوارت میل یکی از مهمترین امتیازات دمکراسی را رشد و تکامل شخصیت انسانی میداند و علاوه بر استدلالهای چهارگانه فوق مطالب دیگری نیز بعنوان ره آورد و برتری دمکراسی پیش میکشد که مهمترین آن افزایش توانایی انسانها در قضاوت انتقادی از خود و دیگران است. به باور جان استوارت میل دمکراسی با فراهم کردن میدان مشارکت و نقد به انسانها امکان و نگرش نقد و داوری میدهد. افراد جامعه میآموزند که مورد نقد و داوری دیگران قرار گیرند و این رویکرد تنها در نظام دمکراتیک امکان پذیر است. زیرا در جامعه بسته هرگونه نقد و داوری میتواند به نزاع و مجادله نامدارا منجر شود. به این ترتیب طبق باور جان استوارت آزادی سیاسی و دمکراسی یک شرط ضرور برای دستیابی به شرایط پرورش انسان ایده آل است.
● مشارکت، صلاحیت سیاسی و عدالت
جان استوارت میل از مباحث فوق به این جمع بندی میرسد که با فراهم شدن پیش شرطهای تحقق دمکراسی، همه شهروندان حق مشارکت سیاسی مییابند. اما پرسش بعدی این است که آیا همه شهروندان از حق مشارکت با شرایط یکسان برخوردار میشوند؟ میل پس از تعمق و طرح این نکته که پاسخ به چنین پرسشی لزوما مثبت نیست، بر این نکته تاکید میورزد که حق رای همگانی به معنای برابری کامل سیاسی نیست. زیرا : «گرچه هر فرد از یک رای برخوردار است، اما اینکه همه آرا بطور برابر شمرده شوند، موضوع کاملا دیگری است.»
بنظر جان استوارت میل وجود برخی نابرابریهای سیاسی، در یک نظام دمکراسی نه تنها محتمل بلکه برای رفع دو خطر مهمی که دمکراسی را تهدید میکند، ضروری است. زیرا در نظام مردم سالاری دو خطر وجود دارد که عبارتند از: افراد بی صلاحیت و زورگویی طبقاتی.
میل از آنرو نابرابریهای سیاسی را در نظام دمکراتیک موجه میداند که اولا افراد شایسته و صالح به قوه مقننه و حکومت راه یابند و ثانیا مانع برتری عددی یک طبقه پرشمار اجتماعی بر دیگران گردد و راه کنترل کامل و قبضه قوه مقننه و حکومت را به روی برتری کمیت بر کیفیت مسدود کند.
او در کتاب «تاملاتی.....» مینویسد: «دمکراسی انتخابی با دو نوع خطر روبروست. خطر کم سوادی و سطح پایین معلومات در ارگانهای انتخابی و افکار عمومی کنترل کننده آنها؛ و نیز خطر قانونگذاری طبقاتی از سوی اکثریت عددی از سوی افراد منتسب به همان طبقه.»
میل هر دو خطر فوق را بویژه از سوی کارگران یدی میداند که هم از لحاظ دانش و صلاحیت سیاسی و هم کثرت عددی در بدترین وضعیت قرار دارند. لذا گسترش حق رای از دید وی میتواند به زورگویی طبقاتی و بی محتویی «جمعی» جامعه منجر شود. جان استوارت میل البته تاکید میکند که منافع همه گروهها باید در روند قانونگذاری طرح شود، اما قانونگذاری به افرادی با صلاحیت و پر دانش نیاز دارد که به جنبهها و مسایل گوناگون جامعه آگاهی داشته باشند. لذا جان استوارت میل برای حضور افراد با صلاحیت در ارگانهای تصمیم گیرنده و قانونگذار به نوعی درجه بندی کردن شهروندان بر اساس میزان دانش آنها میرسد. وی در کتاب «تاملاتی....» مینویسد: «هنگامی که دو فرد با منافع مشترک دارای دو نظر مختلف اند، آیا رعایت عدالت ایجاب میکند که هر دو عقاید بطور یکسان ارزشگذاری شوند؟ اگر هر دو فرد به یک اندازه درست کار و امین باشند، اما یکی از آنها از نظر دانش و قوای ذهنی بر دیگری برتری دارد، آیا از نظر اخلاقی و یا روشنفکری یکی از جایگاه برتری نسبت به دیگری برخوردار نیست؟ اگر نهادهای سیاسی کشور بگویند آنها دارای ارزش مساوی اند، در واقع چیزی را بیان کرده اند که وجود ندارد.»
پیشنهاد مشخص جان استوارت میل این است که حق رای همگانی با درجه بندی کردن آرا ترکیب شود. بعبارت دیگر همه شهروندان دارای حق رای در انتخابات عمومی اند، اما رای بعضی از افراد میتواند ارزش و وزنی چند برابر داشته باشد. اما جان استوارت میل تاکید میکند که تنها ارزش رای کسانی باید بیشتر باشد که از کیفیت و دانش بیشتر برخوردارند و نه عوامل اقتصادی و اجتماعی دیگر. مثلا فکر درجه بندی کردن ارزش رای بر حسب میزان دارایی را بشدت رد میکند.
اما این پیشنهاد جان استوارت میل حاوی یک دشواری عملی است. چگونه وچه کسانی میتوانند سطح دانش افراد را تعیین کنند؟ خود او چند مشخصه مانند درجه تحصیلات و نوع شغل را بعنوان عوامل مهمتر مطرح میکند. از سوی دیگر او تاکید میکند که درجه بندی کردن ارزش رای افراد هنگامی میتواند اجرا شود که مورد احترام و پذیرش همه افراد جامعه قرار گیرد. او همچنین هشدار میدهد که از این تعبیر او نباید سواستفاده شود و پیش زمینههای اجتماعی افراد در نظر گرفته شود. او همچنین مینویسد: « تمایز قائل شدن میان شهروندان بر حسب میزان تحصیل و دانش—که در جای خود درست است— میتواند به حفاظت از قانونگذاری دانش آموختگان در برابر بی سوادان مورد دفاع قرار گیرد. اما این امر نباید به گونهای اجرا شود که تحصیل کردگان بسود منافع گروهی خود قانونگذاری کنند.»
جان استوارت میل دو پیشنهاد مشخص دیگر نیز برای تضمین صلاحیت قانونگذاری پیش میکشد. اولا تشکیل یک گروه کارشناس حقوقی که همچون یک کمیسیون تخصصی در کنار قوه مقننه عمل کند. البته از دیدگاه جان استوارت میل قوه مقننه عالی ترین مقام کشور و نماینده منتخب ملت و بیان خواست و اراده همگانی است و انتخاب ترکیب گروه کار شناسان و حق رد کردن پیشنهادات آن از اختیارات اوست. ثانیا جان استوارت میل خواهان روشهای ویژهای برای انتخاب آزاداندیش ترین و فهمیده ترین افراد جامعه در ارگان قانونگذاری و مجلس ملی هر کشور است. وی بویژه روی گشاد نظری نمایندگان تاکید زیاد میکند، زیرا از این در هراس است که منافع محلی و استانی مانع انتخاب افراد گشاده نظر به مجلس شود. او نگران این است که افراد نه چندان شایسته و بی مایه از سوی حوزههای انتخابیه انتخاب شوند و چنین افرادی معمولا در چارچوب تنگ محلی میاندیشند و افق دید باز ندارند. در نتیجه این خطر وجود دارد که نامزدهای برتر و گشاده نظرتر از رای کمتری در حوزههای انتخابی محلی برخوردار شوند. راه حل پیشنهادی جان استوارت میل برای رفع چنین خطری باز نگری در تقسیم بندی حوزههای انتخابیه به گونهای است که انتخاب کنندگان بتوانند به نامزدهای سراسری که افرادی روشن بین تر هستند، رای دهند. جان استوارت میل میگوید در چنین صورتی بهرحال به اندازه کافی افراد صلاحیت دار میتوانند به مجلس راه پیدا کنند.
با همه اینها میل اعتراف میکند که نابرابری سیاسی و درجه بندی کردن رای بر حسب میزان تحصیل و دانش افراد گرچه چندان با اندیشه دمکراسی از منظر فایده باوری و کمال خواهی ناسازگار نیست ، اما با یک مسئله اساسی دیگر یعنی عدالت در تضاد قرار میگیرد. البته میل در پی نظریه سازی درباره عدالت همچون «تئوری عدالت» [۶] جان رولز در نیمه دوم قرن بیستم نیست، اما در ذهن او دغدغهای وجود دارد که در همان سمت و سوی «تئوری عدالت» جان رولز است. عصاره اندیشه جان استوارت میل در باره عدالت این است که با هیچ فرد انسانی نباید بگونه فرو دستانه و تحقیر آمیزی رفتار شود که خود را کم ارزش تر و پایین تر از دیگران احساس کند. این درک از عدالت به این معناست که هرگونه انحراف از اصل پایهای رفتار برابر با همه شهروندان به هیچ دلیل و بهانهای موجه و قابل پذیرش نیست.
بر اساس چنین درکی است که جان استوارت میل علاوه بر استدلهای برشمرده فوق در باره امتیازات دمکراسی دو اصل دیگر یعنی رفتار برابر با همه شهروندان و اصل عدالت را نیز اضافه میکند. او تاکید میکند : «کسانی که از حقوق سیاسی برابر محرومند، تحت سلطه اراده دیگران قرار میگیرند و این رنجی بزرگ و ناشایست است. تحقیر هر انسانی چه او آگاه باشد و چه ناآگاه، به معنای کسب اختیارات نامحدود در تعیین سرنوشت اوست.»
نظریات جان استوارت میل در باره دمکراسی و بویژه فاکتور سطح فرهنگ و ذهنیت سیاسی مردم در کشورهایی که دوران گذار به دمکراسی را طی میکنند، هنوز از اهمیت زیادی برخوردار است. یک جنبه مهم آموزههای جان استوارت میل اهمیت گذار تدریجی به دمکراسی به دلیل کوشش آگاهانه برای اجتناب از جدالهای تند و خشونت آمیز است. گرچه برخی از نظرات جان استوارت میل در کشورهای دمکراتیک امروزی جهان، دیگر روز آمد بودن خود را از دست داده است، اما به عقیده صاحب نظران افکار او هنوز برای گذار دمکراتیک در کشورهای با سابقه استبدادی از اعتبار زیادی برخوردار است.
محسن حیدریان
پانوشت:
[۱] Utilitarianism
[۲] Jeremy Bentham
[۳] Conseqentialality
[۴] egalitarianism
[۵] antagonism
[۶] John Rawls A Theory of Justice
منبع: سایت ایران امروز
پانوشت:
[۱] Utilitarianism
[۲] Jeremy Bentham
[۳] Conseqentialality
[۴] egalitarianism
[۵] antagonism
[۶] John Rawls A Theory of Justice
منبع: سایت ایران امروز
منبع : مجله سیاسی صلح جاویدان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست