پنجشنبه, ۲۲ آذر, ۱۴۰۳ / 12 December, 2024
مجله ویستا


شلیک به بیماران اعصاب و روان


شلیک به بیماران اعصاب و روان
ما در دنیای رسانه‌ها زندگی می‌کنیم، در محاصره رسانه‌ها؛ و تلویزیون به عنوان یک عضو فعال، رهنمود دهنده و سرگرم‌کننده در زندگی بسیاری از ما حضور دارد. سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی در پوشش جذابیت و سرگرمی، بسیاری از اطلاعات را پنهانی در ذهن ما حک می‌کنند....
تفکرات کلیشه‌ای که ما در مورد شغل‌های مدرن‌تر و خرده‌فرهنگ‌های اقلیت‌ها داریم، غالبا محصول دیدن فیلم‌هاست. تصوری که ما از سرخ پوست‌ها، بومیان آفریقا، فضانوردان، ماموران‌امنیتی و روان‌شناس‌ها داریم، به شدت تحت تاثیر تماشای فیلم‌هاست، خاصه اگر در زندگی واقعی خودمان آنها را زیاد ندیده باشیم. تصور ما از بیماری‌های کمیاب‌تر، از خدمات درمانی و از جنبه‌های خصوصی‌تر زندگی دیگران هم عمدتا از فیلم‌ها جهت می‌گیرد. این اطلاعات، اگر در دنیای واقعی یا توسط رسانه‌های دیگر تصحیح نشوند، برای همیشه در ذهن ما می‌مانند و به یک جهت‌گیری ارزشی تبدیل می‌شوند که مثلا فلان بیماری بد است، چون در آن، بیمار دست به خشونت می‌زند؛ یا مثلا بیمارستان‌های روانی خوب نیستند، چون در آنها مثل زندانی با بیمار برخورد می‌شود و . . . و هر چه فیلم جذاب‌تر باشد، این تاثیر بیشتر است و تفکرات کلیشه‌ای پایدارتری را ایجاد می‌کند.
● قصه از کجا شروع شد؟
فیلمسازان در همه جای دنیا به نمایش بیماری‌های اعصاب و روان علاقه‌مندند. خیلی از فیلم‌های هیچکاک در مورد همین بیماری‌هاست. مثلا فیلم سایکو (به معنای «روانی» که در ایران گاهی به غلط، به «روح» ترجمه ‌شده) نمایش یک اختلال چندشخصیتی است که در متون روان‌پزشکی، یک اختلال تجزیه‌ای محسوب می‌شود. هیچکاک در یکی از سکانس‌های پایانی این فیلم، حتی پای روانکاو را هم به صحنه باز می‌کند و توضیحاتی کاملا علمی به بیننده می‌دهد. اینکه چگونه کارگردان‌ها سراغ چنین موضوعاتی می‌روند، وابسته به پرداختی است که آنها روی کاراکتر فیلم‌هایشان به عمل می‌آورند. متاسفانه بسیاری از اوقات، آنها تنها به جذابیتی می‌اندیشند که بیمار یا متخصص اعصاب و روان به فیلم می‌بخشد و باعث فروش فیلم می‌شود؛ جذابیتی که با مبالغه در خشونت یا حماقت بیمار به موفقیت در گیشه تبدیل می‌شود.
● روی خوب سکه
بگذارید قبل از اینکه برویم سراغ محتواهای تحریف شده از حوزه اعصاب و روان، از چند نمونه خوب یاد کنیم:
▪ اتوبوسی به نام هوس
این فیلم خوب الیا کازان، از نمایشنامه‌ای به همین نام از تنسی ویلیامز گرفته شده است. نمایشنامه‌نویس آن‌قدر مطالعه داشته که با جرات به سراغ یکی از اختلالات شخصیتی برود: اختلال شخصیت نمایشی. او به خوبی در تمام لحظات فیلم، بیننده را با نشانه‌های این اختلال در قالب نقش اول زن داستان آشنا می‌کند. تمام دیالوگ‌ها و حرکاتی که «مانش» انجام می‌دهد، حاکی از این بیماری است. او در همه موقعیت‌های مناسب یا نامناسب عشوه‌گری می‌کند، برایش آرایش بی‌نهایت اهمیت دارد و هیچ‌گاه تا آخر یک رابطه پیش نمی‌رود. تنسی ویلیامز حتی به گذشته زندگی این زن سرک می‌کشد و بیننده را لااقل با یک گروه از علل این بیماری آشنا می‌کند. دقت کنید که این فیلم در سال ۱۹۵۱ ساخته شده و هنوز هم خیلی از اساتید، این فیلم را موقع تدریس اختلالات شخصیت به دانشجویان‌شان معرفی می‌کنند.
▪ مرد بارانی
«داستین هافمن» در این فیلم نقش یک بیمار مبتلا به اوتیسم را بازی می‌کند. قبل از اینکه برادرش به سراغ او برود، او در یک آسایشگاه مخصوص این بیماران زندگی می‌کند. کارگردان، بیننده را در یک سفر دو نفره با تمام توانایی‌ها و مشکلات این بیماران آشنا می‌کند. مرد بارانی در ایجاد روابط اجتماعی مشکل دارد، استعاره‌ها را نمی‌داند، رابطه چشمی برقرار نمی‌کند، اما حافظه خارق‌العاده‌ای دارد و کارهای تکرارشونده را عالی انجام می‌دهد. حتی اگر یک عکس از این فیلم را جایی ببینید، برایتان معلوم می‌شود که هافمن از مشکلی رنج می‌برد. شاید به همین خاطر، حتی طرح روی جلد کتاب «فیلم و بیماری‌های روانی» از همین فیلم گرفته شده است.
▪ ذهن زیبا
جان نشِ نابغه از یک اختلال رنج می‌برد: اسکیزوفرنی پارانویید. او با ذهن زیبای خودش با بیماری انطباق پیدا می‌کند و نوبل ریاضی را می‌گیرد. نگاه انسان‌گرایانه و در عین حال، علمی در این فیلم موج می‌زند. ما با توهمات و هذیان‌های بیماران از چشم خودشان آشنا می‌شویم و با آنها همدلی می‌کنیم.
● روی بد سکه
به نظر می‌رسد در همه جای دنیا دل روان‌پزشکان و روان‌شناسان بالینی از کارگردان‌های تجاری، خون است. یک تحقیق جالب در استرالیا انجام شده که در آن، نویسندگان به تحلیل محتوای برنامه‌های تلویزیونی خودشان پرداخته‌اند، آن هم تنها از یک دیدگاه: نمایش افراد حرفه‌ای و بیماران اعصاب و روان. نویسندگان این مقاله معتقدند که نمایش دروغین بیماری‌های روانی در فیلم‌ها اثر دردناکی دارد و ننگ و داغی را که بر پیشانی این بیماران حک شده، در ذهن همه پایدارتر می‌کند. یعنی دقیقا بر عکس کاری که وظیفه یک رسانه عمومی است. این فیلم‌ها نگرش ما را از بیماران به سطحی پایین‌تر و حتی گاهی بالاتر از واقعیت تغییر می‌دهد. در این فیلم‌ها، بیمارانِ دارای مشکل روان‌شناختی این‌گونه تحریف شده‌اند:
۱) یک فرد عصبانی آدمکش: در بسیاری از فیلم‌ها این‌طور نشان داده می‌شود که بیماران روانی، افرادی پرخاشگرند که برای اطرافیان‌شان خطرناک‌اند. جالب است که کارگردانان تمایل دارند اعمال منفی مثل قتل عمد، تجاوز جنسی و دزدی را بیشتر به این بیماران نسبت دهند تا کاراکترهای عادی فیلم. فیلم‌های کلاسیکی مثل آشپز دیوانه (۱۹۰۹)، روانی (۱۹۶۰) و جن‌گیر (۱۹۷۲)، تصویری این‌گونه از این بیماران نشان می‌دهند. در نمایش‌های تلویزیونی انگلستان هم معمولا بیماران روانی همسر، همسایه یا کودک خود را تهدید به مرگ می‌کنند و در نهایت هم یا آ‎نها و یا خودشان را می‌کُشند.
۲) یک روح آزاد سرکش: این فیلم‌ها یک شخصیت خوب را به تصویر می‌کشند که برچسب بیمار روانی خورده است و دارد به شیوه نامناسبی درمان می‌شود؛ اغلب با زندانی کردن. نمونه مشهور این فیلم‌ها «پرواز بر فراز آشیانه فاخته (۱۹۷۵)» است. پیام پنهان این فیلم‌ها همین است که آدم‌های خوب نمی‌توانند بیمار روانی شوند و بالعکس!
۳) یک فرد روشنفکر از جامعه: در این گروه هم مثل گروه قبلی، آدم‌های خوبی نمایش داده می‌شوند که توسط دستگاه مخوف بیمارستان روانی دستگیر شده‌اند! این آدم‌ها می‌توانند یک آرمانشهر بسازند. فیلم «سلطان قلب‌ها (۱۹۶۸)» نمونه‌ای از این نوع نمایش بیماری روانی است.
۴) بیماران زن روانی به عنوان زنان اغواگر: در این فیلم‌ها زنان دارای مشکل اعصاب و روان، به عنوان زنانی نشان داده می‌شوند که قدرت اغواگری وحشتناکی دارند و می‌توانند هر مردی را به دام بیندازند، حتی اگر آن مرد، درمانگر باشد. نمونه بارز این فیلم‌ها، فیلم «قتل با لباس رسمی(۱۹۸۰)» است.
۵) طفیلی‌های خودشیفته: این بیماران به عنوان آدم‌هایی نمایش داده می‌شوند که فکر می‌کنند دارای حق ویژه‌ای هستند و از دیگران برترند، مثل فیلم بیمار عشق (۱۹۸۳).
۶) فرد حیوان شده: در این فیلم‌ها با بیماران مثل حیوانات برخورد می‌شود و حقوق انسانی‌شان رعایت نمی‌شود و نمونه‌اش فیلم تیمارستان (۱۹۴۶) است.
البته تنها بیماران در معرض این قضاوت‌های ناشیانه نیستند. متخصصان بهداشت روان هم گاهی در فیلم‌ها به صورت تحریف‌شده نمایش داده می‌شوند . این باعث می‌شود کسانی که احساس مشکل می‌کنند و خانواده آنها، تصوری کلیشه‌ای از بیمارستان روانی، پرستاران بخش روان، روان‌شناسان و روان‌پزشکان داشته باشند؛ تصوری که اطمینان را از آنها سلب می‌کند و گاهی باعث می‌شود اصلا به این متخصصان رجوع نکنند.
● نمونه‌های خارجی این تحریف‌ها عبارتند از:
▪ دکتر خنده‌دار: این کاراکتر کُمیک معمولا اشتباه می‌کند، ابلهانه عمل می‌کند، صلاحیت حرفه‌ای ندارد و به خاطر اشاره به فروید لهجه‌ای اتریشی دارد! نمونه این فیلم‌ها «صفحه نخست» است.
▪ دکتر شیطان‌صفت: این کاراکتر یک متخصص گمراه است که اغلب یک ظاهرِ فریبنده دارد اما باطنا بدخواه است. مثلا فیلم «پرواز بر فراز آشیانه فاخته» و فیلم «دکتر کالیگاری»، این تصویرها را از متخصص بهداشت روان نشان می‌دهند.
▪ دکتر شگفت‌انگیز: این متخصص جذاب، عاری از نفس‌پرستی است، خودش را وقف بیمارانش کرده و همیشه در دسترس است. او به شدت داناست. فیلم آنتونی فیشر (۲۰۰۲) نمونه‌ای از این‌گونه تحریف‌هاست. در واقع این فیلم‌ها از آن طرفِ بام افتاده‌اند.
خب، طبیعی است که این دکترهای تحریف‌شده، درمان‌های تحریف‌شده‌ای هم دارند: درمان‌های خشن، درمان‌های سطحی، درمان‌های غیرواقعی و...
● ... و اما ایران
نام بردن از نمونه‌های خوبِ نمایشِ بیماری روان‌شناختی در فیلم‌های ایرانی، کار مشکلی است. شاید بتوان از «عروسی خوبان» اثر محسن مخملباف که به «اختلال استرس پس از سانحه» پرداخته بود و از «شب‌های زاینده‌رود» که به خودکشی پرداخته بود، به عنوان نمونه‌های موفق اشاره کرد. اما همان تحریف‌هایی را که در نمونه‌های خارجی ذکر شد، می‌توان با کمی پس و پیش کردن در نمونه‌های ایرانی هم دید. مثلا در سریال پربیننده «نرگس»، مخاطب بالاخره نمی‌فهمد که با یک روان‌شناس روبه‌روست یا با یک روان‌پزشک. در دیالوگ‌های این سریال، از روان‌شناس و روان‌پزشک به جای همدیگر استفاده می‌شد و این روان‌شناس یا روان‌پزشکِ عزیز از آن دکتر‌های شگفت‌انگیز بود که حتی خانه‌اش را در اختیار بیمارش قرار می‌داد. البته شخصیت او چندان «دانا» هم نمایش داده نشد، چراکه او درست تشخیص می‌داد اما توصیه‌های درمانی‌اش درست نبود. مثلا می‌گفت «نسرین» افسردگی پس از زایمان دارد اما از همسر فداکارش می‌خواست او را در اتاق با بچه تنها بگذارد؛ حال آنکه در دنیای واقعی، این کار ممکن است به مرگ کودک بینجامد. گاهی نیز بیماری روانی در فیلم‌های ما مقدس می‌شود. مثلا در فیلم «سوته‌دلان» علی حاتمی، بهترین دیالوگ‌ها از زبان یک بیمار روانی بیان می‌شود و در عین حال، او نقش یک عقب‌مانده ذهنی را بازی می‌کند.
گاهی نیز ما مخصوصا در سریال‌ها نقشی منفی از روان‌شناسان و روان‌پزشکان می‌سازیم. یک کلیشه غلط که به عنوان یک گزاره در ذهن بیننده این فیلم‌ها شکل می‌گیرد، این است که: «روان‌شناسان و روان‌پزشکان، خودشان مشکل دارند.» سریال «دیوانه از قفس پرید» نمونه‌ای از همین نگرش غلط بود. و بالاخره اینکه، نگاه ابزاری به مشکلات روانی، حتی به طنزهای شبانه‌ «باغ مظفر» و «شب‌های برره» هم کشیده شد. مسخره کردن کسی که نمی‌توانست به درستی حرف «سین» را ادا کند در یکی از قسمت‌های «شب‌های برره» نمونه‌ای از همین ضعف‌ها بود.
در هر فیلم ایرانی، چند میلیون تومان صرف مشاوره‌های انتظامی و حقوقی و... می‌شود، چون اگر در آن حوزه‌ها اشتباهی بشود، تهیه‌کننده گرفتار خواهد شد اما انگار دیواری کوتاه‌تر از دیوار بیماران و متخصصان حوزه بهداشت روان در ایران وجود ندارد.
● نمایش غلط بیماری‌های روانی در فیلم های خارجی
▪ کلیشه غلط / نمونه سینمایی
ـ یک فرد عصبانی آدمکش/ روانی (۱۹۶۰)
ـ یک فرد روشنفکر از جامعه / سلطان قلب‌ها (۱۹۶۸)
ـ طفیلی‌های خودشیفته / عشق بیمار (۱۹۸۳)
ـ زن روانی به عنوان زنان اغواگر / قتل با لباس رسمی (۱۹۸۰)
ـ یک روح آزاد سرکش / پرواز بر فراز آشیانه فاخته (۱۹۷۵)
ـ فرد حیوان‌شده / تیمارستان ۱۹۴۶
● نمایش غلط متخصصان بهداشت روان
▪ کلیشه غلط / نمونه سینمایی
ـ دکتر خنده‌دار / صفحه نخست (۱۹۳۱)
ـ دکتر شیطان‌صفت / دکتر کالیگاری (۱۹۱۹)
ـ دکتر شگفت‌انگیز / آنتونی فیشر (۲۰۰۲)
سعید بی‌نیاز - کارشناس ارشد روان‌شناسی بالینی
منبع : هفته نامه سپید