دوشنبه, ۱۲ آذر, ۱۴۰۳ / 2 December, 2024
مجله ویستا


«بانوی ناتمام»


«بانوی ناتمام»
● نگاهی به«دختر خاله ون گوگ»
کلیتی که از ریتم مجموعه داستان های «دختر خاله ون گوگ» می توان ترسیم کرد چنین است؛ داستان هایی که شتاب دارند. شخصیت هایی که فرصت ایستادن ندارند، در جریانی تند و بی وقفه افتاده اند و اضطراب خود را در این سراشیبی از دست داده اند. پیش تر که می روی این روند کند می شود و کم کم گویی تاب و توان خود را از دست می دهند تا جایی که به رخوت فرو می روند و می ایستند.
داستان های این مجموعه که توسط انتشارات «ققنوس» به چاپ رسیده اند، شتابی هولناک دارند. ریتم حرکت شخصیت های اصلی و گفت وگوی بی امان آنها به گونه یی است که لحظه یی فرصت ایستادن پیدا نمی کنند. دائماً در پی یافتن چیزی یا انجام کاری هستند و هنوز آن را نیافته، در آغازی دیگر مضمحل می شوند و این دایره بی انتها همچنان ادامه می یابد. نخستین چیزی که در این چرخه نمودار می شود چیزی نیست جز شخصیت زن ایرانی؛ کسی که فرصت ندارد، دائماً می دود و هرگز به چیزی که می خواهد نمی رسد.
این امر چه عینی و چه ذهنی در شخصیت های این مجموعه دیده می شود. زن در داستان های «خرمی» یک آن متوقف نمی شود و اگر هم بخواهد فرصت این کار را پیدا نمی کند؛ در داستان «روز زن» از ناله بی وقفه کودکش در عذاب است و برای آزمایش چاره یی جز تحمل اوضاع نکبت بار درمانگاه ندارد، در «به نظر تو من چم شده؟» باید میهمان های ناخوانده همسرش را رفع و رجوع کند و «دختر خاله ون گوگ» تقلای بیهوده برای انجام کارهای پی در پی است. اما این شتاب هولناک هر چه داستان ها جلوتر می روند رخوت می گیرد و در روندی فرسایشی کند می شود.
قصه ها کم کم به فضای ذهنی شخصیت ها می پردازند و از محیط خانه و کشمکش های روزانه دور می شوند. بحث قوت و ضعف در میان نیست اما به نظر می رسد چینش داستان ها در این مجموعه به گونه یی است که «خرمی» نیز از این نبرد فرسایشی خسته می شود و به سمت فضایی دیگر می رود.
شاید سعی می کند داستان ها را از عینیت محض خارج کند یا به آنها عمق ببخشد که اگر هدف چنین باشد تفاوت چندانی بین داستان های اول و آخر نمی بینم. تنها چیزی که می توان گفت این است که داستان ها از طعن و طنزی که دارند دور می شوند و «خرمی» در ورطه یی گرفتار می شود که داستان مکرر نویسندگان زن است.
به اعتقاد من اگر داستان ها در همان حرکت و شتاب باقی می مانند به حداقل ممکن یعنی تعلیق می رسیدند اما پیش رفتن به سمت دغدغه های دیگر، نویسنده را از این امر باز می دارد که داستان «دایره» نمونه بارز آن است. توقف حرکت در داستان ها جز پیش رفتن به سمت فضایی مکرر زیانی دیگر نیز داشته است و آن این است که از هیجان و طنز ناخواسته آن کاسته است.
موضوع دیگری که در مجموعه «دختر خاله...» قابل تامل است، بحث ساختاری داستان ها است. «خرمی» کوتاه می نویسد و گاه در این کم فروشی کلمات آنقدر به افراط عمل می کند که داستان صدمه می بیند. به عنوان مثال از «اجرای آخر» چیزی عاید مخاطب نمی شود. این کوتاه نویسی گاهی نیز موجب شده اکثر داستان ها تنها برشی از یک داستان بلند به نظر بیایند. سوال اصلی آن است که نقطه اتکای داستان هایی مثل «روز زن» یا «دختر خاله...» کجا است؟ این گونه داستان ها قرار است به کجا ختم شوند و اگر پایانی برای آنها متصور باشد چرا در یک برش کوتاه متوقف می شوند؟ این سوالات گاه بی پاسخ می ماند. به عنوان مثال اگر داستان «به نظر تو من چم شده» را یک موقعیت بدانیم، باز پایان آن هر چند سطحی باشد، قصه را به ساختاری درست می رساند که متاسفانه در برخی داستان های دیگر چنین چیزی دیده نمی شود.
نکته دیگر امری است که به یک اپیدمی در داستان های نویسندگان زن تبدیل شده است و برای فراروی از آن باید چاره یی اندیشید. خیانت، محدودیت های روزمره، عشق یکطرفه، همسر دوم و از این قبیل مسائل غالباً نقش اصلی را در داستان های زنان ایرانی بازی می کنند. شکی نیست مسائلی که در پیش گفته شده مباحثی پیش پا افتاده نیستند و جزء یکی از معضلات زن امروز ایرانی به شمار می روند اما چرا باید همیشه یک داستان باشند؟ آیا تاثیر آنها به عنوان یک خرده روایت در داستان بیشتر نخواهد بود؟
به نظر می رسد راه فرار از این معضل جزئی نگری است و دقت در لحظات داستانی. به عنوان مثال زمانی که «خرمی» در «گوجه فرنگی های کال»، داستان را با یک جمله کلیدی به پایان می رساند، کار خود را به بهترین نحو انجام داده است؛ زن به دنبال جلب توجه به یک موفقیت کوچک دست می یابد و «خرمی» این امر را تنها در یک جمله خلاصه می کند که به لحاظ شخصیت پردازی کامل است؛ «منو به اسم کوچیک صدا کرد» اینجا همه اطلاعات بدون قلم فرسایی و کلان گویی ارائه می شود.
در مجموع باید گفت موفقیت «خرمی» در داستان های «روز زن» و «به نظر تو من چم شده؟»، به لحاظ ریتم و ایجاد هیجان است و اگر هم قرار است از این حرکت بکاهد «گل های این پیراهن...» و «مرز» تجربیات بهتری خواهند بود.
نوشته «فریده خرمی»
یاسر نوروزی
منبع : روزنامه اعتماد