سه شنبه, ۱ خرداد, ۱۴۰۳ / 21 May, 2024
مجله ویستا
چه کسی چیپس مرا جابهجا کرد
سینمای ایران دارای یک تنوع همیشگی است؛ تنوع در نوع نگرانیهایی که با آنها دستوپنجه نرم میکند. یکی از این نگرانیها، به خصوص در یک دهه اخیر بحث تازهواردها بوده است. سردمداران سینما همیشه نگران این بودهاند که جوانان فیلم کوتاه ساز و سینه کلوپبازها بیایند و با سینمای «زیادی هنری»شان، مخاطب را به فنا دهند.
نگرانی اینکه نکند جریانات نخبهگرایانه رادیکال، بدنه سینما را پوک کند، نگرانی اینکه نکند مخاطب سینما بشود خود سینما، نکند خانه اول و آخر این فیلمهای آوانگارد، بشود خردهجشنوارهها و سینماتکهایی که خود اهالی سینما روی صندلیهایشان نشستهاند.
این نگرانیها همیشه وجود داشته، اما بنا به دلایلی که اصلا مربوط به قیمت نفت نیست، کم و زیاد میشوند. یک زمانی دیگر شورش در آمده بود، سنتها و مولفههای تکرار شونده و جهانبینی اغلب سیاه این سینمای تازهواردها، دیگر منتقدان و نخبهها را هم دلزده کرده بود. حالا آنها هم روی صندلی سینماتکها جابهجا میشدند و با بغل دستیشان که احتمالا یک نخبه دیگر بوده، درباره مرده بودن سینمای این «جوجه هنریها» حرف میزدند.
(گرچه خود فیلمسازان هم به مرور قید این الگوها را زدند و غالبا سینمای خودشان را ساختند) آنها به نوعی داشتند محصول ارزشهای سینمایی که خودشان باب کرده بودند را درو میکردند. مدح سکون ازو، سکوت ملویل، خلأ درونی کیشلوفسکی و تنهاییهای آنتونیونی دیگر جواب نمیداد. وقتی در بیشتر فیلمهای کوتاه آن روزها، یک نمای ثابت
پنج دقیقهای وجود داشت که تویش یک آدم تنها در سکوت سیگار میکشید و مجسمه خلأ درونی بود و در نهایت در سیاهی فید میشد.
نخبهها به این نتیجه رسیدند که بال و پر دادن به سینمای خاص هنری کافی است. پس از یک جایی که دقیقا نمیدانم کجاست به بعد، ارزشهای جدیدی در نقدها و نظریههای سینمایی سر باز کردند، نه اینکه قبلا نبودند. میدانید!؟ یک جور بازشناسی اینکه چقدر صدای چیپس و پفک خوردن مردم در سینما با زنده بودن این هنر ارتباط مستقیم دارد.
تعریف شدن سینما با مردم و اینکه چقدر آدمهایی که برای خودشان و دوستانشان فیلم میسازند گندهدماغ هستند . بعضی از آن آدمها و دوستانشان بر سر حقانیت نوع دماغ خود و ارزشهای دماغی خویش ماندند و در عوض حریف را محکوم به ندانستن تفاوت هنر و رسانه کردند.
اینکه شما نمیدانید «فاین آرت» چیست و از این حرفها، اما دسته دیگر از آن آدمها و حتی دوستانشان دیدند که چقدر با نظریههای مربوط به چیپس و پفک همذاتپنداری میکنند. آنها به این طرف کشیده شدند و در این مسیر یک روح سوسیالیستی همراهیشان میکرد. فکرش را بکنید. مردم، پفک، حیات سینما، جریان اصلی، با مردم زندگی کردن و از همه مهمتر چیپس. به بیراهه نروید! طعمش اصلا مهم نیست.
برای آنها این مهم بود که مردم معمولی آن را میخورند و آن هم حین تماشای فیلم آنها. به هر حال آنها این حالت را به پیپ کشیدن «جوجه هنریها» آن هم بعد از فیلم ترجیح میدادند. (ذهنیتی که همیشه از آنها در ذهن بقیه وجود دارد اما ما که میدانیم دوران این چیزها تمام شده).اما خب چیپس زیادیاش هم خوب نیست.
وقت افتادن از این ور پشتبام بود، کاری که شاهد احمدلو، با یک اصرار عجیب بر وفادار بودن به مراحل سقوط، آن را انجام داد؛ همان پشتبامی که«زیادی هنریها» از آن طرفش افتاده بودند. اینجا دلیل سقوط، زیادی مردمی بودن بود. نمیخواهم خیلی پیچیدهاش کنم ولی حقیقت این است که از اینجا به بعد این نوشته، به اشتراک گذاشتن ابهامات است؛ ابهام اینکه چطور کسی مثل او کارش به اینجا کشیده، او کسی بود که با چند فیلم کوتاهش که بعضا خیلی هم گل کردند، حسابی مورد اعتماد سینماتک دارها شده بود. کلید را به او میدادند و میرفتند مسافرت.
آن روزهایی که یکی از آنها بود. همان روزها او با ساختن یک فیلم داستانی از دل پشت صحنههای «کاغذ بیخط» برای خودش خلاق به حساب میآمد. «سینما سگ» یک فیلم کوتاه بود، با حال و هوایی جدید اما کماکان برای مخاطب خاص. شاید با کمی اغماض میشد بعدش پیپ هم کشید!
حالا سوژه آخرین فیلم او آویزان شدن چند زن جوان به یک مرد میانسال متمول است که به وصیت پدرش باید هر سه تاشان را بگیرد! آن شور سینمایی که از یک فیلمساز جوان انتظار میرود، آن خون جدیدی که باید توی رگ سینما جاری شود کجای این طرح، قابل رهگیری است؟
نمیشود قدرت چیپس را برای ساختن این نئو فیلمفارسیها کافی دانست؛ نمیشود باور کرد آن جوانی که در ۲۰ سالگی، سودای هنر و سینما داشته، غایت سینمایش این چیزها بوده است. طرف میخواهد سینمایش با مردم تعریف شود، مشکلی نیست. قضیه این است که دیگر سینمایی نمانده که بخواهد تعریف شود.
آنهایی که ارزشهای سینمای مردمی را ترویج میکردند، باید یادآور میشدند که در هر حال، فیلم قرار است یک هنر مردمی باشد نه یک «چیز » مردمی؛ چیزی که مردم به بهانهاش خوراکیهایی را بخورند که باور کنید با روغنهای ترانس بالا سرخ شدهاند.
من به موقعش به تصدی وزارت بهداشت فکر میکنم، اما فعلا باید پاسخ کسانی را بدهم که میگویند این فیلمها هم باید باشند تا بدنه سینما... اینها را ما باید بگوییم نه او. درستش این است که آن جوان بگوید چرخیدن چرخ سینما به من چه ربطی دارد. پس خودخواهی یک جوان عاصی چه میشود.
پس فردیتش چه میشود. فیلمی مثل «چند میگیری گریه کنی» در جشنواره و آن هم در راستای ترویج همان ارزشهای هنر مردمی، تحسین شد. خب! این تئوری مخاطب به هر قیمتی تا کی میتواند ادامه بدهد. حالا کدامیک از آن دوستان جریانساز حاضرند پشت فیلمی مثل «اگه میتونی منو بگیر» بایستند؛ مگر اینکه باز، همه پوئنهای فیلم را توی همان «گرمای سالنهای سینما» خلاصه کنند.
همین حمایتهای سطحی باعث میشود که کسی مثل شاهد احمدلو، احساس کند ایدهای مثل «سه زن جوان و یک مرد میانسال متمول» خیلی جای کار دارد.یک کم پیپ کشیدن کسی را نمیکشد. اینقدر هم که نباید «مردمی» بود! راستی بد نیست که یک نمونه از آن حمایتها را برایتان بگویم که نگویید طرف دچار توهم توطئه است.
مسعود فراستی که منقد و مدرس سینماست میگوید كه اخراجیها بهترین فیلم سینمای ایران است. به هر حال جای بحث دارد!ابهام کلی اینکه نمیدانم یک فیلمساز تروتازه، چرا باید اینجوری فیلم بسازد.
توی قصه زندگی آدمهای بزرگ سینما، همیشه یک جوان پرشور را داشتیم که میخواست با خلاقیت و طغیان سینمای خودش را بسازد اما مجبور بود با آن گردنکلفتهایی که جریان اصلی سینما را توی مشت دارند، مبارزه کند ولی جوان قصه ما به نظر نمیرسد مشکلی با آنها داشته باشد. اینجا هیچ گرهی وجود ندارد. هیچ نقطه اوجی نیست. اینکه نشد قصه. همان بهتر که تا صبح گوسفند بشماریم.
مصطفی جوادی
منبع : روزنامه هممیهن
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
پیچ و مهره پارس سهند
تعمیر جک پارکینگ
خرید بلیط هواپیما
سید ابراهیم رئیسی رئیس جمهور سقوط بالگرد رئیسی سیدابراهیم رئیسی شهادت ایران سقوط بالگرد بالگرد حسین امیرعبداللهیان دولت سیزدهم شهادت رئیسی شهادت سید ابراهیم رئیسی
تهران هواشناسی تعطیلی مدارس هلال احمر پلیس سردار رادان سیل قوه قضاییه آموزش و پرورش مشهد سیل مشهد بارش باران
پیام تسلیت یارانه یارانه نقدی بورس قیمت خودرو قیمت دلار خودرو دلار بازار خودرو قیمت طلا حقوق بازنشستگان ایران خودرو
شهید رئیسی لیلا حاتمی ابراهیم حاتمی کیا تلویزیون سینما هنرمندان سینمای ایران شعر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی زری خوشکام نمایشگاه کتاب رسانه ملی
قرآن تجهیزات پزشکی
رژیم صهیونیستی ترکیه اسرائیل روسیه چین آمریکا غزه فلسطین جنگ غزه حماس اوکراین ولادیمیر پوتین
فوتبال پرسپولیس استقلال لیگ برتر ایران لیگ برتر باشگاه پرسپولیس لیگ برتر انگلیس فدراسیون فوتبال منچسترسیتی تراکتور بازی باشگاه استقلال
سامسونگ هوش مصنوعی تبلیغات اپل موبایل اینترنت نمایشگاه ایران هلث هواپیما
رژیم غذایی خواب آلزایمر زیبایی استرس کاهش وزن طبیعت