پنجشنبه, ۷ تیر, ۱۴۰۳ / 27 June, 2024
مجله ویستا


بررسی اوضاع بازارهای گاز طبیعی و LNG


با این وجود، سهم تجارت گاز در سبد تجارت انرژی با سرعتی بیشتر از نفت در حال افزایش است. برخی کارشناسان اعتقاد دارند که مقوله Transition انرژی ( یا همان جانشینی انواع و اقسام سوخت ها با سوخت های فعلی)، به واسطه همین گاز امکان تحقق خواهد یافت. همچنین ذخایر مکشوفه گاز طبیعی، عمدتاً سرشارتر از نفت بوده و تهی شدن آنها با نرخ آهسته تری انجام می شود، ولی با این همه، یک سوال اساسی وجود دارد که چرا گاز طبیعی، هنوز هم به رغم قابلیت های فراوان و درخور، هنوز این همه مهجور مانده است. البته دقت داریم که ذخایر کشف شده گازی، نوعی فاصله زیاد با قطب های مصرف ( مصرف کنندگان نهایی) دارند و از سوی دیگر، معضلات فنی زیادی هم در این خصوص خودنمایی می کند. ( مثلاً این که در اعماق دریا به حوزه گازی می رسند و یا این که در مناطقی یافت می شود که از نظر محیط زیست بسیار حساس بوده و ممکن است معضلات زیست محیطی به وجود آورده و...) در مرحله بعد از استخراج گاز، باید با هر وسیله در دسترس و با طی هزاران کیلومتر راه، این گاز را به تاسیسات فرآوری سپرده تا برای حمل، تبدیل به یک مایع گردد. حمل و نقل و انتقال گاز برای مصارف عمومی آن، مستلزم صرف سرمایه های سنگین بوده و زیر ساخت های خود را می طلبد. می دانیم تبدیل گاز به شکل LNG ، درواقع امکان حمل گاز را در مسافت های طولانی ممکن می سازد. برای تبدیل شدن به LNG یک سری فناوری های خاص لازم است، مثلاً این که آن را تا دمای منهای ۲۶۰ درجه فارنهایت سرد کرده تا به مایع تبدیل شود که در این صورت حجم آن حدود۶۰۰ برابر کمتر می شود. اگر بخواهیم تجارت LNG را به شکل اقتصادی درآوریم، باید تاسیسات بزرگی احداث شود که از مراحل استخراج و توسعه و مایع سازی و حمل و تبدیل دوباره به گاز را، همگی با یکدیگر و در کنار هم در مجموعه های فنی داشته باشیم. در حال حاضر ساخت این کمپلکس ها حدود ۵ تا ۷ میلیارد دلار سرمایه لازم دارد و تنها در این صورت است که می توان گاز را به شکل اقتصادی در چرخه تجاری مربوطه انداخت، اما از سوی دیگر برای اقدام به این کار باید قراردادهای بلندمدتی بین عرضه کنندگان گاز و خریداران آن منعقد گردد تا از این طریق، ریسک قرض دهندگان و تامین کنندگان مالی طرح به حداقل خود برسد. جالب است که تفاوت اساسی بین صنعت گاز و صنعت نفت هم در همین مقوله هویدا می شود، چرا که در صنعت نفت، اساساً تولیدکنندگان نفت بدون الزام به حضور خریداران ( که در قالب قراردادها وارد معامله شوند)، اقدام به توسعه حوزه کرده و سپس نفت تولیدی را در حجم بالا وارد بازارهای جهانی می کنند. در حالت خاصل صنعت LNG هیچ کدام از دو گروه مصرف کنندگان و یا تولیدکنندگان، نمی توانند بر روی خرید یا فروش حجم عمده ای حساب کنند، مگر آن که همان قراردادهای بلند مدت وجود داشته باشد. دقت کنیم که حدود ۸ درصد از کل LNG جهانی، تحت قراردادهای کوتاه مدت و بازارهای SPOT به فروش می رسد. البته در این صنعت، عموماً شاهد یک نوع تکامل تدریجی در قراردادهای بلند مدت هستیم. یعنی تولیدکنندگان مایل هستند که در تاسیسات خود، همواره مازاد ظرفیتی را پدید آوردند و تانکرهای حمل LNG هم بدون آن که ارتباط و یا تداخلی در این قراردادهای بلند مدت داشته باشند، ساخته و تولید می شوند. مورد دیگر که اتفاقاً اهمیت زیادی دارد، همانا وضعیت امنیت آتی گاز طبیعی و فرآورده های مربوطه است. سال گذشته آژانس بین المللی انرژی آماری منتشر کرد که طی آن، سهم این انرژی در تامین تقاضای گاز کشورهای مختلف به تدریج رو به ازدیاد گذاشته خواهد شد. بازار LNG همچنان رشد خود را ادامه می دهد، ولی این احتمال وجود دارد که نتواند از پتانسیل های خود در جهت عرضه گاز طبیعی به کشورهای متقاضی بهره بگیرند که شاید یکی از دلایل آن، همانا عدم همکاری موثر و همدلی بلند مدت و مطلوب دو گروه عرضه کنندگان و مصرف کنندگان باشد. البته از سه ناحیه اساسی مشکلات عدیده ای بر سر تحقق این همکاری وجود دارد که به شرح ذیل قابل تبیین هستند.
محیط سرمایه گذاری
کمپانی های نفتی به دنبال توسعه حوزه های غنی گاز طبیعی هستند که این حوزه ها عمدتاً از بازارهای مصرف به دور افتاده اند و در ثانی شرکت های فوق به دنبال این هستند که ظرفیت جهانی را تا پایان همین دهه جاری به دو برابر میزان فعلی بسانند. محیط سرمایه گذاری LNG با ریسک سیاسی بالا و سایر ریسک ها رو به رو است که عرضه بلند مدت و پایدار آن را با خطر مواجه می کند. کشورهایی که به تجارت LNG مشغولند، باید به طرق گوناگون از قبیل معرفی رژیم های حقوقی و نظام مند شفاف و ارائه سایر تسهیلات ممکنه، در عمل به رونق تجارت این صنعت کمک کنند. همچنین باید نسبت به مشخص کردن و اجرا و به کارگیری سیستم های بهینه اقتصادی و با هدف ایجاد یک بازار معین و غیر متشتت اقدام کنند که البته کار بسیار مشکلی است. مثلاً این که بازار را به شکل رقابتی تعریف کنند تا امکان بهره مندی از کلیه نیروهای بازار فراهم شود و یا این که حمل و نقل و انتقال آن را به صورت رقابتی درآورند تا هزینه های این بخش ( که اتفاقاً وزن عمده ای را در قیمت تمام شده LNG شامل می شود) به حداقل برسد. دیگر این که می توان قرارداد با فروشندگان را از حالت بلند مدت به حالت کوتاه مدت برسانند که البته این کار به مذاق عرضه کنندگان چندان خوشایند نیست. مورد دیگر می توان این باشد که حمل و نقل داخلی را رقابتی کرد و زیر ساخت های لازم را هم پدید آورد. به نظر می رسد این نمونه فعالیت ها، هر کدام برای خود چالش هایی را هم به همراه داشته باشد. از سوی دیگر شرکت های تولیدکننده هم اغلب به فکر افزایش ظرفیت تولید خود بوده و به مشکلات حمل و نقل کاری ندارند. به هر حال اگر در بلند مدت نیروهای بازار نتوانند سرمایه گذاران را به سوی سرمایه گذاری رهنمون سازند، آن گاه لاجرم باید تنظیم کنندگان بازار وارد گود شده و متغیرهای مربوطه را به گونه ای دستکاری کنند که عامل سوددهی و یا پایداری رقابت حاصل آید.
استانداردهای حاکم
از آنجا که صنعت LNG عموماً در قراردادهای بلند مدت عینیت می یابد، لذا انگیزه کمتری برای توسعه استانداردهای مربوطه باقی می ماند ( به نسبت تجارت سایر کالاها مثل نفت) . به همین دلیل، پدیده « استانداردیزه شدن» کار چندان آسانی نیست. میزان ارزش انرژی LNG برحسب نوع تاسیسات و حجم خوراک و سایر افزودنی ها و سایر فاکتورها، متغیر است. استاندارد ارزش انرژی این ماده، حدود ۱۱۰۰ واحد BTU برای هر فوت مکعب است. هر BTU معادل ۱۰۵۵ ژول انرژی دارد، اما همه گروه های مصرف کننده این ماده، به این میزان انرژی نیاز ندارند و ممکن است کمتر یا بیشتر باشد. به همین دلیل است که در هر بندر و یا بارانداز LNG، نمی توان محصول LNG هر نقطه تولید را پذیرفت. هم اکنون که تجارت LNG در حال رشد است، لزوم سازگاری این استانداردها به شدت احساس می شود. بارگیری، تخلیه، حمل با کشتی و امثالهم می تواند در این شمول قرار گیرد. به عبارت دیگر، استانداردهای فوق در حوزه حمل و نقل بسیار با اهمیت تر جلوه می کند ( مخصوصاً ناوگان های حمل LNG ) مزیت دیگر این کار آن است که قراردادهای معاملات LNG هم از شفافیت و سهولت بیشتری برخوردار خواهند شد. یعنی مفاد قراردادها هم به شکل استاندارد و همراه با الزامات غیر آزار دهنده ( از جانب هر کدام از طرفین) تنظیم و اجرایی می شوند. متاسفانه تاکنون در این خصوص بین اقتصاددانان، تصمیم گیران صنعت، تجار و خلاصه همه عناصر بازار، هنوز هم یک اجماع کلی و کامل به چشم نمی خورد و این افراد تاکنون بر سر یک میز دوباره به ننشسته اند تا به حل و فصل موضوعات مرتبط بپردازند. جالب تر است، هنگامی که حتی دولت های کشورهای مصرف کننده هم قدمی برای حل این معضل برنداشته اند، دیگر چه انتظاراتی از زیر مجموعه های آنان می توان داشت.
دیالوگ و R&D
سهم پژوهش های به عمل آمده در مورد LNG به تدریج رو به افزایش است، ولی باید در آینده تحقیق و تفحص بیشتری در این زمینه صورت گیرد. کشورهای تولیدکننده مانند همیشه در این حوزه از فعالیت های پژوهشی در آخر صف قرار دارند، گو آن که از نظر منطقی باید که این گروه بیشتر بار مالی این کار را برعهده می گرفت. بهترین روش می تواند این باشد که مثلاً دولت ها هزینه R&D را در موسسات مربوطه ( مثل شرکت های موزع یا حمل کننده یا شرکت های خدمات فنی و تولیدی و ...) برعهده بگیرند. در برخی کشورها شاهد هستیم که تشکل های زیست محیطی قدرت تاثیرگذاری بر عملیات اجرایی شرکت هایی که از نظر آنها به محیط زیست بی توجه هستند را دارا می باشد. در این جا باید به برخی حوزه های حقوقی وارد شد که باز هم دولت ها باید سازوکار لازم را به این منظور تدوین کنند تا کمپانی های فعال در حوزه LNG هم چندان منفعل نباشند. به این معنی که مطلوبات اساسی تر و حساس تری مانند عرضه انرژی، قیمت ها و... مورد توجه قرار گیرند. حتی دولت ها باید در بعد بین المللی فعال تر بوده و تلاش خود را برای نهادینه کردن مفاهیمی چون عرضه انرژی مطمئن در آینده، انرژی های آلترناتیو، انتخاب نوع مناسب انرژی، کارآیی انرژی و از این قبیل را هم در دستور کار خود قرار دهند. نتیجه ای که از این گفتار می گیریم آن است که راه مطمئن و ارزان تر انتقال گاز طبیعی به مراکز مصرف، همانا LNG است. البته این امکان وجود دارد که در آینده راه حل های دیگری هم مطرح شوند که با LNG قابل رقابت باشند. فناوری های انتقال خط لوله ای در آینده، پیشرفت هایی نایل می شود که گاز به مایع ( یا GTL)، راه به توسعه برده است، ولی تا این لحظه هنوز هم قابلیت رقابت با LNG را ندارد. در آینده مسلم می دانیم که استفاده از LNG رو به تزاید می گذارد.
منبع : خبرگزاری ایلنا