دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

تضعیف حاکمیت ملی خیانت است


تضعیف حاکمیت ملی خیانت است
۴۰ روز از رفتن محمود توكلی گذشت. روز ۲۲ اردیبهشت ۸۶ چه ساده و تنها بر تخت بیمارستان جان سپرد و چه غریبانه در گور سرد خویش آرمید.
او در سال ۱۳۰۶ در روستای دارستان رودبار گیلان به دنیا آمد. در نوجوانی در دبیرستان نظام تحصیل كرد و سپس وارد دانشكده افسری شد.
در سال‌های پس از شهریور ۲۰ جمعی از افسران جوان و وطن پرست در آرزوی یافتن راهی برای نجات كشور و درمان دردهای ملت، به یگانه نیروی به ظاهر ترقیخواه موجود، یعنی حزب توده ایران پیوستند.
محمود توكلی نیز یكی از آنان بود. او در حالی كه هنوز دانشكده افسری را به پایان نرسانده بود، از سوی تشكیلات حزب برای كمك به نیروهای فرقه دموكرات آذربایجان به آن سامان اعزام شد.
با خاتمه كار فرقه، به همراه جمعی از همقطاران حزبی خود (مرتضی زربخت، جواد ارتشیار، اصغر احسانی، ابوالحسن تفرشیان و...) از آذربایجان به كردستان و سپس عراق گریخت و در آنجا بازداشت و زندانی شد.
محمد توكلی و یارانش پس از چند سال تحمل اسارت در بازداشتگاه سامرا به دولت ایران تحویل داده شده و در دادگاه نظامی محاكمه شدند. توكلی پس از چندی از زندان رهایی یافت. این زمان، مصادف با آغاز تب و تاب‌های نهضت ملی شدن نفت است.
توكلی بار دیگر به حزب توده بازمی‌گردد، اما این بار با عقل خود می‌اندیشد و راه و روش حزب در مخالف با دولت دكتر مصدق و خواست ملی شدن صنعت نفت در سراسر كشور را صحیح و به نفع ایران نمی‌داند.
دیدگاه انتقادی و بیان بی‌پروای عقایدش در نقد سیاست‌های نادرست و ضدملی حزب توده، با جزم‌اندیشی حاكم بر رهبری حزب سازگار نیست و آنها كه حضور مزاحم توكلی و رك‌گویی او در حوزه‌های حزبی را به زیان خود می‌بینند، یكباره از حزب اخراجش می‌كنند.
وقوع كودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و انفعال و بی‌عملی و سپس درهم شكسته شدن تشكیلات حزب توده درستی برخی از نظریات توكلی را به اثبات رساند. اكثریت رهبران حزب زندگی در مهاجرت را در پیش گرفتند، در حالی كه بخش اعظم اعضای سازمان نظامی به زندان افتادند و شماری از آنها تیرباران شدند.
اگرچه افسران جوان پیوسته به حزب توده از محیطی نظامی آمده بودند و بالطبع آمادگی ذهنی بیشتری برای تبعیت بی‌چون و چرا و اطاعت مطلق از رهبری حزبی داشتند، با این حال بیشترین نقدهای نوشته شده بر عملكرد حزب توده نیز به كسانی از میان همین افسران تعلق دارد.
برخی از این نوشته‌ها طی سالیان گذشته مجال انتشار یافته‌اند، اما برخی همچنان چاپ نشده مانده‌اند یا «مفقود» _ و احتمالا نابود- شده‌اند. محمود توكلی شاید نخستین فرد از این گروه باشد كه به نقد جدی سیاست‌های حزب توده پرداخت.
او در سال ۱۳۳۸ در نوشته‌ای با عنوان «تحلیلی بر خط‌مشی سیاسی حزب توده ایران» رهبری حزب را در عملكردش بر ضد نهضت ملی متهم ساخت. او با صراحت و جسارت نوشت: «[۱۳۲۰] حزب توده جنبش كارگری را مصنوعا در مقابل جنبش ملی قرار داد.
بین طبقات و نیروهای انقلابی شكاف ایجاد كرد و تضاد آنها را بی‌موقع و به صورتی مطلقا زیان بخش و مصنوعی دامن زد و بزرگترین خیانت را هم به جنبش كارگری و هم به جنبش ملی _ دموكراتیك ما مرتكب شد.» با اینكه نوشته محمود توكلی صرفا در سطحی محدود توزیع شد و امكان انتشار وسیع نیافت، اما با واكنش خشمگینانه حزب توده مواجه شد.
محمود توكلی اگرچه در جوانی درس آموخته در مكتب كمونیسم روسی و استالینیسم بود، رفته رفته راه خود را از آن جدا كرد. او به‌رغم پابرجا ماندن در بسیاری از باورهای ایدئولوژیك خود، دست به تجدیدنظری جدی در روش و منش سیاسی مرسوم در میان چپ ایران زد.
تجربه سال‌های ۴۱-۱۳۳۹ و تلاش نافرجا م جبهه ملی دوم نیز او را به بازنگری‌ای اساسی در روش سیاسی نیروهای درگیر در تحولات اجتماعی كشور واداشت. كاری كه شهامتی اخلاقی و سری نترس می‌خواست و این هر دو در محمود توكلی به كمال بود.
كتاب «چه باید كرد؟» حاصل این دوره از اندیشه ورزی اوست كه بدون هراس از تهمت‌ها و انگ‌هایی كه سكه رایج میان روشنفكران زمانه بود، دریافت‌های خود را به صراحت و آشكارا بیان كرد. «چه باید كرد؟» كه به دكتر مصدق اهدا شده، در اسفندماه ۱۳۴۰ نوشته شد و در فروردین ۱۳۴۱ به طور محدود انتشار یافت. محمود توكلی بحث خود را با این پرسش آغاز می‌كند كه «كدام استعمار دشمن درجه اول ملت ایران است؟»
او در نهایت این نظر را مطرح می‌سازد كه «چون در شرایط كنونی ایران مقتدرترین طبقات اجتماعی هنوز از فئودال‌ها و مالكان بزرگ تشكیل می‌شود و این طبقه از آغاز تشكیل حكومت به اصطلاح مشروطه در ایران تاكنون در تمام ادوار قانونگذاری در مجالس ایران اكثریت داشته و تمام دولت‌ها (جز دولت دكتر مصدق) ماشین تحمیل اراده این طبقه بر طبقات دیگر بوده اند، پس به ناچار باید قبول كنیم كه استعمار مورد اتكای این طبقه نیز یعنی انگلستان امپریالیسم قوی‌تر و استعمار درجه اول خواهد بود.»
در نتیجه، از نظر توكلی نوك حمله احزاب و فعالان سیاسی در مرحله اول باید به سوی انگلستان متوجه باشد و نه آمریكا. حاصل چنین تفكری در نهایت به لزوم بهره‌گیری از تضاد میان آمریكا و انگلستان به نفع كشور و نهضت جویای آزادی، استقلال و عدالت اجتماعی می‌انجامد.
درواقع توكلی ریشه مصائب ایران را -همچون برخی از معدود سیاسیون وقت - در جهل عمومی و عقب ماندگی اجتماعی ایران می‌دید و آن را نتیجه قهری نظام كهنه و قرون وسطایی ارباب و رعیتی به عنوان نظام غالب اجتماعی و اقتصادی كشور می‌شمرد.
توكلی در تحلیل خود از منظری ماركسیستی، ایران آن روز را میدان رقابت میان سرمایه داری وابسته به آمریكا در برابر فئودالیسم وابسته به انگلستان ترسیم می‌كرد و پیروزی جبهه اول را به نفع آینده ایران می‌دانست.
چرا كه افزایش «سطح فرهنگ عمومی، بیداری ملی و ارتباطات اجتماعی» و افزایش «نیروهای كارگری و تحرك دهقانان» كه در نتیجه آن به وجود می‌آمد، «قدرت اجتماعی ملت ایران» را بیشتر و امكان تشكل و نفوذ نیروهای سیاسی ترقیخواه را افزون می‌ساخت.
از دید توكلی، این سنجیده‌ترین و نتیجه بخش‌ترین تاكتیكی بود كه نیروهای سیاسی كشور در شرایط عینی آن روز می‌توانستند در پیش بگیرند. توكلی در ابراز نظر خود صراحتی كم نظیر نشان داد و همین امر باعث شد كه مخالفان و رقبا- به قول خودش -به جرم‌شناسایی محیط مبارزه و «دفاع از حقیقت» - بر او انگ «ماركسیست آمریكایی» بزنند.
محمود توكلی در سیر بازنگری خود در باورهای جزمی رایج، بر ضرورت دفاع از وطن در برابر بیگانگان و تقدم میهن پرستی بر انترناسیونالیسم و آنچه «وحدت جهانی طبقه كارگر» نامیده می‌شد تاكید كرد.
وی به صراحت نوشت: «هیچ انسان شریف و آزاده‌ای به تسلط سیاست‌های خارجی بر كشور خود تسلیم نمی‌شود، خواه این سیاست‌ها دوست ملت ایران باشند خواه دشمن او یوغ در هر صورت یوغ است، چه نرم باشد چه خشن، چه سبك باشد چه سنگین. تضعیف حاكمیت ملی به هر حال خیانت است.»
توكلی در جای دیگری از كتاب «چه باید كرد؟» به دریافتی می‌رسد كه در زمان خود نادر بود. او به مقایسه میان یك واحد نظامی با حزب سیاسی می‌پردازد و نشان می‌دهد كه درمورد اول، «فرماندهی یكطرفه و از بالا به پایین و تبعیت‌ها كوركورانه و از پایین به بالاست» در حالی كه در احزاب سیاسی، «رهبری و كنترل و موآخذه افراد» از عضو ساده گرفته تا رهبر حزب باید به طور جمعی و با حقوق برابر و وظیفه متقابل صورت گیرد.
در نتیجه «فرد حزب سیاسی نمی‌تواند خود را مانند یك سرباز ساده ارتشی در مسوولیت اتخاذ تصمیم و چگونگی طرح نقشه‌های سیاسی حزب غیرمسوول معرفی كند.»
محمود توكلی مدتی در هنرسرای عالی به تدریس روانشناسی اجتماعی اشتغال داشت. كلاس‌های درسش مورد توجه دانشجویان بسیاری بود كه جزوه‌های درسی‌اش را با علاقه دستنویس و تكثیر می‌كردند.
یكی از این شاگردان، مصطفی شعاعیان بود كه توكلی را می‌ستود و برای او احترامی خاص قائل بود. شعاعیان از آرا و نظریات توكلی تاثیر بسیار پذیرفت كه نمودهای آن را می‌توان در نوشته‌های بازمانده از او یافت.
محمود توكلی در سیر تحول اندیشه خویش از تجدیدنظر در نظریات گذشته و اظهار آشكار آن هراس نداشت كه نمونه‌ای از آن را می‌توان در كتاب «با سیمای جدید جامعه سوسیالیست‌ها آشنا شوید» یافت. این نوشته كه در زمان خود مجال انتشار وسیع نیافت، چنان كه از مباحث آن بر می‌آید پس از خرداد ۱۳۴۲ نگاشته شده است.
توكلی در آن ضمن تاكید بر مخالفت خود با خلیل ملكی، مواضع تازه بیان شده از جانب جامعه سوسیالیست‌ها را به خود نزدیك می‌بیند و به تفصیل به بحث بر سر نقاط اشتراك و افتراق خود با آنان می‌پردازد. این نوشته نیز به تجزیه و تحلیل عوامل شكست جبهه ملی دوم و تجربه دولت علی امینی اختصاص دارد و می‌توان آن را یكی از اسناد ناشناخته تاریخ معاصر ایران به شمار آورد.
از محمود توكلی نوشته‌های مختلفی به صورت كتاب و مقاله بر جای مانده است كه جا دارد به ترتیبی انتشار یابد تا از گزند فراموشی و نابودی در امان بماند.
این نوشته‌ها به هر ترتیب بیانگر گوشه ای از تاریخ معاصر ایران است. یادگار مردی كه دل در گرو ایران و آزادی و رستگاری مردم آن داشت، جوانی و تمام هستی خود را بر سر آن گذاشت، و پس از سال‌ها تحمل بیماری عصبی و روحی، غریبانه درگذشت.
فروزنده فرخی
منبع : روزنامه هم‌میهن