پنجشنبه, ۱۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 6 February, 2025
مجله ویستا
بنیانهای فکری اسلام و غرب در دفاع از حقوق زنان
● پرسش: امروزه با نگرشها و رویكردهای متعددی در دفاع از حقوق زنان روبه روییم. در این میان، برون دادهای جهان غرب، هم چون فمینیسم وكنوانسیون رفع تبعیض، برجستگی بیش تری داشته و با اقبال گسترده تری نیز روبه رو شده است. پرسش من این است كه نگرشهای جدید غرب درباره زنان، بر چه بنیانهای فكری استوار است. به بیان دیگر، بنیانهای فكری كه رویكردهای جدید غرب در دفاع از زنان بر آن استوار است، چیست؟ از سوی دیگر، اصول و مبانی دینی در نگرش به شخصیت زن، را چگونه ارزیابی میشود ؟
▪ پاسخ: طرحها و نظریههای بزرگ برای زندگی فردی و اجتماعی، همواره بر نوعی نگرش به انسان و جهان هستی مبتنی است. به بیان دیگر، برنامههای ما برای زندگی، از شناخت و تحلیلهای ما درباره خود و جهان پیرامون مان سرچشمه میگیرد. بنابراین، گاهی بررسی و بازشناسی اصول و مبانی فكری، برای تعدیل برنامهها و فروعات زندگی، امری ضروری و اساسی است. رویكردهای اجتماعی و فرهنگی در دفاع از حقوق زنان نیز از این قاعده مستثنا نیست. این رویكردها در قالبهای نوین و سنتی از برخی مفروضات بنیادین شكل میگیرد بازشناسی دقیق و مستدل این مفروضات، به ما كمك میكند تا صف خود را در رویكردهای متعدد اجتماعی و فرهنگی تشخیص دهیم و نیز از تصمیمها و رفتارهای كاملاً احساسی و تحت تأثیر زمانه، در امان باشیم.از این دیدگاه، پرسش اهمیت بسیاری دارد؛ زیرا تفكیك و تشخیص صفوف دین مداران از صاحبان رویكردهای غیر دینی، در دفاع از حقوق زنان را به دنبال دارد؛ اما در پاسخ به پرسش یاد شده، اساسی ترین مبانی فكری غرب را، كه در شكل گیری جریانات فمینیستی و دفاع از حقوق زنان موثر بودهاند، میتوان به شرح ذیل نام برد.
۱) تجربهگرایی
ابطال تحقیرآمیز گزارههای كلیسا توسط یافتههای مسلم علوم تجربی، فصل جدیدی را در تاریخ بشر رقم زد. پیروزی غرورآفرین دانشمندان طبیعی، موجب گرایش شدید افكار عمومی به علوم تجربی شد. شدت این گرایش، به اندازهایبود كه در گذری عاطفی و روانی ـ ونه منطقی ـ به این نتیجه رسیدند كه واقعیات، تنها از راه تجربه اثبات میشود.از دیگر سو، در قیاس عاطفی دیگر، بطلان گزارههای كلیسا را به همه گزارههای عقلانی و وحیانی تسری دادند و اعتبار آنها را در واقع نمایی مردود شمردند. كاروان تمدن غرب، از قرن هفدهم میلادی، با طلایه داری اندیشمندانی هم چون هابز، جان لاك، هیوم و باركلی گام به گام به سوی حسگرایی و منطق آزمونپذیری نزدیكتر شد و سرانجام در ساحل اندیشههای اثبات گرایی(پوزیتوسیم) Positivism پهلو گرفت.تجربه گرایی یا آمپرسیم Empricism اصرار میورزید كه عقل بدون یاری حواس، هیچ گونه شناختی ندارد و تنها راه معرفت، توسل به تجربههای حسی است. از این رو، هر آن چه در چارچوب معرفت حسی و دانش تجربی نگنجد، نه تنها قابل اعتنا نیست، بلكه باید آن را در زمره موهومات و تخیلات بشری به شمار آورد.
۲) سكولاریسم
با حاكمیت روش تجربی، دوران حكمرانی خدا و دین، بر جوامع غربی به پایان رسید؛ زیرا خداوندی كه وجودش از طریق روشهای تجربی به اثبات نرسیده و بودنش در هالهای از ابهام و تردید قرار گرفته بود، نمی توانست مرجع حكم و قانون گذاری باشد. بنابراین، انسان متجدد، به سكولاریسم رو آورد وهمه صحنهها وساختهای اجتماعی را دین زدایی كرد. به بیان روشن تر، لحظات عمر آدمی، از چهار نوع ارتباط خالی نیست: ارتباط با خود، ارتباط با خدا، ارتباط با طبیعت و ارتباط با انسانهای دیگر. تا پیش از دوران رنسانس، خدا و احكام و دستورهای او در هر چهار عرصه زندگی، حكم میراند و آموزههای دینی، چگونگی ارتباط انسان با خود، خدا، طبیعت و انسانهای دیگر را تعیین میكرد؛ اما با آغاز عصر روشن گری و حاكمیت بلامنازع علوم تجربی، خدا به دلیل تجربه ناپذیری، امری موهوم و خیالی تلقی شد و طبیعی بود كه با این وضع، از تأثیر گذاری او در عرصههای چهار گانه زندگی جلوگیری شود. بنابراین، انسانها و جوامع انسانی متجدد و تجربهگرا در رویكردی مشترك، خدا و دین را ازعرصههای چهار گانه زندگی(یا دست كم دو عرصه عمومی، یعنی ارتباط انسان با طبیعت و انسانهای دیگر) بیرون راندند. رویكرد نوین جوامع غربی را در دین زدایی یا انحصار آن به حوزههای خصوصی(ارتباط انسان با خود وخدا) «سكولاریسم» مینامند.
۳) نسبیت گرایی
در كنار سكولاریسم، یكی دیگر از مهم ترین ارمغانهای تجربه گرایی، نسبیت ارزش یا جداسازی ارزشها از واقعیات بود. از آن جا كه تجربه گرایی، معرفت دقیق، همگانی وقابل اتكا را معرفتی میدانست كه از جهان عینی و به روش تجربی گرفته شده باشد، مقولاتی فراحسی، هم چون ارزشهای حقوقی و اخلاقی، اصولاً نمی توانست جنبه علمی وعینی به خود بگیرد؛ زیرا ارزشها در كالبد جهان تنیده نشدهاند تا بتوان با كاوش علمی، آنها را دریافت و امور اخلاقی نیز به گونهای ملموس در جهان محسوس دیده نمی شوند تا بتوان با پژوهشهای تجربی آنها را اثبات كرد.
بنابراین، خوب یا بد بودن، امری واقعی نیست، بلكه امری موهوم، خیالی و ناشی از داوری اخلاقی فردی است. هركس آن چه را دوست دارد، خوب مینامد و آن چه را با خواستههای شخصی او سازگارنباشد، بد میپندارد. ایریس مورداك در این باره میگوید: با رویكرد تجربی، ارزشها از عالم اعلی به دامان اراده انسان سقوط كرد. واقعیت متعالی وجود ندارد. تصور از خوب، غیرقابل تعریف و تهی است و انتخاب انسان میتواند آن را پر كند. بنابراین، ارزشها و امور اخلاقی، اموری كاملا نسبی و فردی هستند و هیچ ارزش و آرمان مشتركی بین انسانها وجود ندارد.
۴) اومانیسم و لذت گرایی
با انكار و نادیده انگاری مبدأ هستی، انسان به تخت پادشاهی نشست وانسان محوری(اومانیسم) جایگزین خدا محوری شد. اومانیسم یعنی همه چیز برای انسان و انسان برای هیچ چیز. رویكرد جدید، خدا را كنار گذاشت و با جایگزینی انسان، به او شأنی خداگونه داد. از سوی دیگر، اگر كسی خدا را برنتابد و زندگی بازپسین را نادیده انگارد و عمر آدمی را در زندگی دنیا خلاصه كند، بسیار طبیعی و معقول است كه در صدد برآید عمر كوتاه زندگی را شادمانه سپری كند و لذت و كام جویی خود را بر هر امری ترجیح دهد. به این ترتیب، اومانسیم و لذت گرایی، دو بخش جدایی ناپذیر اندیشههای سكولارسیتی محسوب میشود. پیشتر از این نیز، قرآن این حقیقت را یادآور شده بود و انكار خدا و معاد را مستلزم دنیاگرایی و لذت جویی دانسته بود.(مثلاً ر.ك: آیات ۱و۳، سوره ماعون؛ ۴و۵، سوره قیامت دقیقاً به همین دلیل، بریدن از آسمان و حداكثر بهره مندی از انواع لذات دنیوی و غرایز حیوانی، شعار محوری جریانات سكولار و انسانگرا قرار گرفت و به تدریج، همه شؤون زندگی علمی و عملی اروپای غربی را فرا گرفت و به یكی از پایههای اساسی ادبیات و فرهنگ غرب معاصر تبدیل شد. كرزیمود مدیچی رویكرد نوین غرب را در قالب قطعهای ادبی بدین مضمون سروده است: «تو به دنبال چیزهای نامتناهی میروی و من به دنبال چیزهای متناهی میروم. تو نردبانت را بر آسمان میگذاری و من آن را بر زمین میگذارم، كه زیاد بالا نروم تا به پرتگاهی سقوط كنم»
۵) فرد گرایی
فرد گرایی را میتوان قله اندیشه غرب، عصاره عصر روشن گری و یكی از پیامدهای طبیعی اومانیسم و سكولاریسم معرفی كرد. از قرن هفدهم میلادی، مفهوم ملكیت به حیطه حیات فردی و انسانی پا گذارد و این عقیده جان گرفت كه زندگی هر فرد، نه به خدا، جامعه و دولت، بلكه به خود او تعلق دارد و میتواند با آن، هر طور كه مایل است، رفتار كند. در این دیدگاه تمایلات انسانی، جایگاهی تعیین كننده در معادلات فردی و اجتماعی دارند. امیال ذاتی، كه از درون فرد میجوشد، واقعیاتی نهادینه و تغییرناپذیر در طبع بشرند كه عقل، اخلاق وسیاست باید خود را با آنها سازگار كنند. به عقیده دانشمندان بزرگ عصر جدید سیاست، دولت و قانون، خدمت كار فرد و امیال فردی هستند و كار آنها این است كه چگونگی ارضای خواهش ها، سازش دادن آنها با یكدیگر و یا خواهش برای همان چیز ازسوی دیگران را معین كندحتی عقل در مفهوم جدید، صرفاً خادم انسان برای ارضای امیال و آرزوهای خویش است و به همین دلیل، به آن عقل ابزاری نامیده میشود.
۶) لیبرالیسم
بر پایه فردگرایی، به تدریج مجموعهای از اندیشههای سیاسی، حقوقی و اقتصادی شكل گرفت و پایههای تمدن جدید غربی را پی افكند. شعارهایی چون برابری، آزادی فردی، حقوق بشر، حق مالكیت و تساهل، همگی بر گرفته از مبانی سابق و نتایج برخاسته از فردگرایی است. از این نگاه، چون در جهان، هیچ حقیقت اخلاقیایوجود ندارد، ارزشهای انسانی، جز بر پایه تمایلات افراد، قابل تعریف و توصیف پذیر نیستند. پس چارهای جز این نیست كه افراد هركدام آزادانه و به طور برابر، به دنبال خواستهها و امیال خویش باشند و هیچ چیزی جز خواستههای دیگران، نباید آنها را محدود و ممنوع سازد. این نظریه و انگاره، همان چیزی است كه اصطلاحاً به «لیبرالیسم» معروف است. به این ترتیب، لیبرالیسم یگانه ارزش عام را آزادی انسان برای تأمین غرایز خویش میداند.
ناگفته نگذاریم كه لیبرالیسم همواره با این پرسش اساسی روبه رو است كه اگر واقعاً هیچ ارزش عمومیایقابل شناسایی نیست، پس ارزش آزادی وحقوق فردی را از كجا میتوان دریافت.
جنبشهای فمینیستی غرب در دفاع از حقوق زنان، بر پایه چنین بنیانها و انگارههایی شكل گرفت. جای پای این اصول و مبانی نظری را در جابه جای آموزههای فمینیستی به خوبی میتوان مشاهده كرد. نظریه پردازان فمینیست از یك سو با تكیه بر روش تجربی و آزمون و خطا، گزارههای دینی و وحیانی را به محاق بردند و از سوی دیگر، با وام گیری از آموزههای اومانیستی و لیبرالیستی، حقوق زنان را به فرصتهای مادی و حداكثر لذت جویی از دنیا تفسیر كرده و تنزل دادند. بنابراین، شادمانه زیستن، آزادیهای جنسی و رهایی از مسؤولیتهای خانه و خانواده، در سرلوحه شعارهای جنبشهای فمینستی قرار گرفت.
خانم آندره میشل، از نظریه پردازان پر آوازه فمینیست، روابط آزاد جنسی غیر رسمی، رهایی از مسؤولیتهای خردكننده خانواده و حتی رشد فزاینده طلاق را ارمغانهای جنبش فمینیستی برای رهایی زنان معرفی كرده و مینویسد: «در قلمرو زندگی خصوصی، فمینیستها با طرد این اندیشه كه در زندگی روزمره خود، بین زندگی خصوصی و زندگی عمومی، بین تعهدات ایدئولوژیك و اعمال روزانه سدی بنا نهند، امتناع ورزیدند. آمار همه كشورهای غربی، بیانگر كاهش ازدواج، زاد و ولد و هم چنین افزایش طلاق، به ویژه از سوی زنان است. رواج ازدواج آزاد، خانواده تك والدینی و جست و جوی زندگی عاشقانه بدون ازدواج، راههای دیگری به جای ازدواج سنتی هستند كه فمینیستها در نوشتهها و اعمال روزانه خود پیشنهاد كردهاند. نهضت زنان در ارتقای مقام زن، تا اندازهایبرابری او با مرد در به دست آوردن حق سقط جنین و استفاده از وسایل جلوگیری از آبستنی و آزادی عمل در برآوردن خواستههای زن، بیرون از كانون خانواده و دایره زناشویی، پیشرفت كرده و موقعیت او را تحكیم كرده است. شمار زنانی كه این وصلتهای غیر رسمی را ترجیح میدهند، بیش از مردان همراه آنان است؛ زیرا این شیوه جدید زندگی، در نظر آنان شادمانهتر و مساوات خواهانهتر است و با چهار چوب خشك خانواده متفاوت است»
بیان شد كه روش خاص غرب در دفاع از حقوق زنان، معلول نگرش خاص به انسان و جهان است. به بیان دیگر، الگوی موجود دفاع از حقوق زنان، زاییده نوعی خاص از اصول و مبانی فكری پذیرفته شده در غرب است. مهم ترین این مبانی ـ كه درشماره پیش ذكری ازآن به میان آمدـ عبارتند از: تجربه گرایی، سكولاریسم، نسبیت گرایی، اومانیسم، لذت گرایی، فرد گرایی و لیبرالیسم.
اما ادیان الهی، به ویژه اسلام، كه مبانی معرفتی دیگری دارند و به گونهای دیگر، انسان وجهان هستی را تفسیر میكنند، در دفاع از حقوق زنان، الگویی كاملاٌ متفاوت ارائه میكنند(از كوزه برون همان تراود كه در اوست). به دیگر بیان، از آن جا كه ادیان الهی، تفسیرهای مادی غرب از انسان و جهان هستی را برنمی تابند، الگوهای برخاسته از آن را نیز در دفاع از حقوق زنان مردود میشمارد. بر این اساس، آن دسته از مسلمانانی كه با وجود پذیرش اصول و مبانی معرفت دینی، الگوهای فمینیستی را در دفاع از حقوق زنان پذیرفته و ترویج میكنند، به نوعی از خودبیگانگی و تضاد دچارند. به همین علت، بر این باوریم كه برای آشنایی دقیق با نظام حقوق زن در اسلام، آگاهی از مبانی معرفتی دین درباره جایگاه و منزلت انسان در منظومه هستی، ضروری و اجتناب ناپذیر است.
تنها در سایه چنین ادبیاتی است كه گزارههای دستوری و حقوقی دین، در بحث زنان درك میشود و هدفمندی و معناداری یكایك قوانین موضوعه در نظام حقوقی اسلام، تفسیر و تبیین میگردد. ازاین رو، مقایسه رایج و موردی میان حقوق و قوانین موضوعه اسلام و غرب، كارساز نبوده، به ابهام و پیچیدگی مباحث میانجامد.▪ آن دسته از مبانی اندیشه اسلامی را كه در بحث دفاع از حقوق زنان، نقش تأثیر گذاری دارند، بررسی میكنیم:
۱) انسان و جانشینی خدا در زمین
از دیدگاه معارف وحیانی، انسان(اعم از زن ومرد) جایگاهی بیبدیل در نظام هستی دارد. آفریدگار گیتی، انسان را برهمه موجودات جهان برتری داده است و آنها را مسخر او گردانیده است:
و لقد كرّمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضّلناهم علی كثیر ممن خلقنا تفضیلا
تكریم خداوند از این نیز فراتر رفته و آدمی را به جانشینی خود در زمین برگزیده است.واذ قال ربك للملائكه انی جاعل فی الارض خلیفه پس انسان، در زمین، به نیابت از خداوند، پادشاهی میكند، حكم میراند و هم چون او مخدوم وسخر لكم ما فی السموات و ما فی الارض واصبغ علیكم نعمه ظاهره و باطنه و مسجود واذ قلنا للملائكه اسجدوا لآدم فرشتگان و دیگر مخلوقات است. ملائكه، دنیای او را تدبیر میكنند و نظام میبخشندفالمدبرات امرا وجماد و نبات و حیوان، برای خدمت او بسیج شده اند وسخر لكم الفلك لتجری فی البحر بامره و سخرلكم الانهارو سخر لكم الشمس والقمر دائبین وسخر لكم الیل والنهار و آتاكم من كل ما سألتموه وان تعدوا نعمه الله لاتحصوها.كدام پادشاه را سراغ دارید كه گستره سلطنتش، فرشتگان و آسمانها را نیز در نوردیده باشد و این تعداد كارگزار، از موجودات مختلف، در خدمت تأمین نیازهای او باشند.
بدیهی است این رویكرد، اسارت و ذلت انسان را تاب نمی آورد و با هر چیزی كه آدمی را از شأن و جایگاه جانشینی و پادشاهی به زیر كشد و او را مسخر خود كند، مخالف است. فرق نمی كند كه انسان، اسیر و تابع محض بعد حیوانی و هوای نفس خود باشد فلا یصدنك عنها من لا یؤمن بها واتبع هواه فتردی یا به دست دیگر انسانها به بند كشیده شودوتلك نعمه تمنها علی ان عبدت بنی اسرائیل هر دو با سیادت بشر و جایگاه رفیع او در تعارض هستند.
قرآن هدف اساسی رسالت انبیاء(ع) را همین میداند كه غل و زنجیرهای هر گونه اسارت را از پای انسان بازكنند و او را به جایگاه و منزلت اصلی خود بازگردانند. ویضع عنهم اصرهم والاغلال التی كانت علیهم از همین جا میتوان تفاوت الگوی دینی در دفاع از حقوق زنان را با نمونههای غربی آن حدس زد. دفاعیههای غربی، برمبنای اصل لذت جویی و نفی آخرت، ارتباط آزاد جنسی را حق مسلّم زنان دانسته و برگسترش روابط آزاد زن و مرد ـ حتی درسطح مدارس ـ اصرار میورزد اما رویكردی كه رسالت خود را پاسدرای از جایگاه بلند انسان و شرافت و كرامت او میداند، روابط آزاد جنسی را، كه در نهایت، به تحقیر زنان و شیء انگاری و نگاه ابزاری به آنان میانجامد، برنمی تابد.
۲) زنان، مردان و هویت انسانی مشترك
در بدو امر شاید به نظر رسد كه گزاره «زن انسان است»، امری بدیهی است؛ اما نگاهی گذرا به تاریخ تفكر و آرای اندیشمندان بزرگ و واقعیات دیگری را آشكار میسازد؛ مثلاٌ ارسطو معتقد بود كه طبیعت آن جا كه از آفریدن مرد ناتوان میشود، زن را میآفریند. در اسطورههای هند نیز آمده است: وقتی خداوند خواست زن را بیافریند، دریافت كه مواد آفرینش در خلقت مرد تمام شده است. بنابراین، زن را از ضایعات پراكنده به هنگام آفرینش مرد آفرید.
این نوع نگرش، به دوران باستان منحصر نمی شود و در اروپا تا همین اواخر نیز ادامه داشت. مونتسكیو، نویسنده پرآوازه فرانسوی و از بنیان گذاران انقلاب كبیر فرانسه، در كتاب روح القوانین، زنان را موجوداتی با روحهای كوچك و دارای ضعف عقلی معرفی میكند
جالب توجه آن كه غربیان درمسأله فروترانگاری زنان، با فرافكنی، همواره انگشت اتهام را به سوی اسلام و معارف دینی نشانه رفتهاند.
اما قرآن كریم درآنچه جوهره و هویت انسانی محسوب میشود و از آن با عنوان روح الهی یاد میكند، زن و مرد را مساوی میداند. شهید مطهری تأكید میكند كه قرآن، با كمال صراحت، در آیات متعددی میفرماید
كه زنان را از جنس مردان و ازسرشتی نظیر سرشت مردان آفریدهایم
در آموزههای وحیانی، زن ومرد، در وجود خویش حقیقتی دارند كه صف آنان را از صف دیگر موجودات جدا میكند. هویت آنان همین هستی جمادی و حیات حیوانی نیست، بلكه حقیقتی است كه خداوند متعال بدان افتخار كرده و خود را به سبب آفرینش آن احسن الخالقین نامیده است.[۱۵] ثم انشأناه خلقا آخر فتبارك اله احسن الخالقین این آفریده و حقیقت بینظیر، كه از آن به «روح» تعبیر شده است، به گونهای شرافت و كرامت دارد كه خداوند آن را مستقیما به خود نسبت داده است.[فأذا سویته و نفخت فیه من روحی فقعوا له ساجدین در همه آیاتی كه سخن از آفرینش آدمی و دمیدن روح انسانی گفتهاند، از تمایز میان مرد و زن سخنی به میان نیامده : «الذی خلقكم من نفس واحده و خلق منها زوجها». علامه طباطبائی در تفسیر این گونه آیات مینویسد:
«فهی فی مقام الاتحاد و الافراد من حیث الحقیقه و انهم علی كروتهم رجالا و نساء، انما اشتقوا من اصل واحد و تشعبوا من منشأ واحد
این رویكرد مبنایی، هم چون مبنای پیشین(جانشینی انسان در زمین) درشكل گیری الگوی دینی دفاع از حقوق زنان، نقش تعیین كنندهای ایفا میكند. براین اساس، همه حقوق فطری و موضوعی، برای آشنایی بیشتر با حقوق فطری و موضوعی،
در دورانی كه با نادیده انگاری هویت انسانی زنان، بدیهی ترین حقوق انسانی در جامعه بدوی از آنان سلب میشد، با ظهور اسلام، تفاوتها و تبعیضها علیه زنان از بین رفت و آنان به حقوقی هم سان با حقوق انسانی مردان دست یافتند.
۳) زن، هدف آفرینش
گروهی از اندیشمندان غربی، با استناد به برخی متون مقدس، فروتر پنداری زنان را به همه ادیان الهی ـ از جمله اسلام ـ نسبت دادهاند. مثلاٌ، تورات در سفر پیدایش(۲: ۲)آورده است:
«و خداوند خوابی گران بر آدمی مستولی گردانید تا بخفت و یكی از دندههایش را گرفت و گوشت در جایش پر كرد و خداوند خدا آن دنده را كه از آدم گرفته بود، زنی بنا كرد و وی را به نزد آدم آورد».
بر خلاف برخی ملل و ادیان تحریف شده، كه زن را انسانی درجه دوم وطفیلی مرد میدانند و او را آفریده شده از دنده چپ آدم معرفی میكنند، اسلام، زن وآفرینش او را اصیل میداند. به این معنا كه زن برای رسیدن به كمال خاص خود، آفریده شده است و مقدمه آفرینش مرد و ابزاری برای كمال و كامجویی او نیست. شهید مطهری این مطلب را از آیه ۱۸۷ سوره بقره برداشت كرده و مینویسد: «اسلام اصل علت غایی را در كمال صراحت بیان میكند. اسلام با صراحت كامل میگوید: زمین و آسمان، ابر و باد، گیاه و حیوان، همه برای انسان آفریده شده اند». اما هرگز نمی گوید: زن برای مرد آفریده شده است. اسلام میگوید: هر یك از زن و مرد، برای یكدیگر آفریده شده اند: هن لباس لكم و انتم لباس لهن
علامه طباطبایی همین مطلب را از آیه «خلق منها زوجها» استفاده كرده و مشروحاً به شبهات مطرح شده پاسخ میگوید
سوره روم بر این مبنا از مبانی اندیشه اسلامی، نظام حقوقی اسلام در دفاع از اصالت و كرامت زنان شكل میگیرد و همه نمادها و نمودهای تحقیر و فروترانگاری زنان، به ویژه در حقوق و قوانین موضوعه رنگ میبازد. نیز دانسته میشود كه مقصود دین از برخی تفاوتهای حقوقی، مسلما پست انگاری زنان و زنانگی نبوده است، بلكه حكمت و فلسفه آن را باید در تفاوتهای تكوینی و گوناگونی راههای كمال جست و جو كرد .ـ اشاره:
برای پاسخ به این سوال، در دو شماره پیشین، ابتداءً به بررسی و تبیین آن دسته از اصول و مبانی فكری غرب پرداختیم كه بر مبانی آن الگوی جدید زن غربی و دفاع از حقوق او شكل گرفته است. سپس مبانی اندیشه اسلامی در مباحث زنان مورد كنكاش قرار گرفت و به تفاوتهای ماهوی آن با نمونههای غربی اشاره شد. اكنون و در ادامه بحث پیشین، دیگر اصول اندیشه اسلامی كه در دفاع از حقوق زنان و ترسیم الگوی زن مسلمان نقش تعیین كنندهای دارند، بررسی میشوند:
۴) ملازمه تكوین و تشریع
امروزه با پیشرفت چشمگیر علوم مختلف بر همگان مبرز شده است كه هر یك از ذرات، عناصر و موجودات جهان در منظومه بزرگ هستی، نقشی را ایفا میكنند و بیهوده و عبث آفریده نشدهاند، جالب تر آن كه همین هدف و حكمت بالغهای كه در اصل ایجاد و آفرینش موجودات به چشم میخورد، در ورای كلیه ویژگی ها، نیازها، اعضاء و جوارح آنها نیز وجود دارد. پیش تر از یافتههای بشری، ادیان الهی نیز از هدفداری جهان هستی و آفرینش موجودات در آیات بسیاری به تفصیل سخن گفته بودند. برای نمونه ر.ك:
ـ ان كل من فی السموات و الارض الا آتی الرحمن عبدا(مریم/۳۹)
ـ ربنا الذی اعطی كل شی خلقه ثم هدی(طه/۵۰)
ـ وما خلقنا السماء و الارض و ما بینها لاعبین(انبیاء/۱۶)
ـ وما خلقنا السموات و الارض وما بینها الا بالحق(حجر/۸۵)
ـ وخلق كل شی فقدره تقدیرا(فرقان/۲) نكته مهم اما این است كه جایگاه تكوینی موجودات در نظام هستی و ظرفیتها و استعدادهای طبیعی آن ها، شؤون و حقوقی رابرای آنان ایجاب میكند. برای مثال؛ این جایگاه انسان درنظام هستی و ویژگی ها، ظرفیتها و استعدادهای تكوینی اوست كه حقوق انسانی و مسؤولیتهای او را تعیین میكند. بنابراین: اولاٌ حقوق و مسؤولیتهای انسانی، مقولهای قراردادی و اعتباری نیست بلكه امری واقعی و حقیقی است كه ملازم هویت تكوینی اوست و باآن كاملا متناسب و هماهنگ است.
ثانیاً معنای قانون گذاری، جعل و وضع قوانین نیست بلكه كشف قوانین و حقوقی است كه در دل طبیعت نظام هستی وجود دارد. به این رویكرد(تلازم تكوین و تشریع) كه در مباحث علم حقوق گرایش غالب محسوب شده و طرفداران بسیاری دارد، مكتب حقوق فطری Droit nat گفته میشود. نظریه حقوق فطریكه بر مبنای آن اعلایه حقوق بشر تدوین شده است، برای اطلاع بیش تر در این باره ر.ك: مقدمه عمومی علم حقوق، دكتر محمد جعفر جعفری لنگرودی، نشر گنج دانش، ۱۳۷۱، مقدمه علم حقوق، دكتر ناصر كاتوزیان، شركت انتشار، ۱۳۷۳، سیر تحول حقوق بشر اثر دكتر منصوری لاریجانی، نشر تابان، ۱۳۷۴ بیانگر این حقیقت است كه حقوق افراد صرفا یك قرارداد ساده نیست بلكه ریشه در واقعیتهای تكوینی و ظرفیتهای انسانی دارد.
این نظریه در واقع از پیوند میان نظام هستی و نظام حقوقی پرده بر میدارد. تلازم میان تكوین و تشریع، منطقاً ایجاب میكند كسی بر كرسی قانون گذاری تكیه زند كه از كنه اشیاء و اقتضائات تكوینی آنها آگاه است. اگر چه دنیای معاصر، انسان(و عقل ابزاری) را كاندیدای منحصر به فرد برای احراز چنین مسؤولیتی كرده است اما قطعا گزینه مناسبی نیست زیرا اولاً سیطره كامل علمی بر همه اشیاء و موجودات، برای انسان میسور نیست و آگاهیهای او حتی نسبت به خود اندك و محدود است. ثالثاً همین شناخت و دانش اندك نیز به تدریج و در زمانی بسیار طولانی حاصل شده و برای تكمیل و تصحیح آن زمان بلندتری را طلب میكند. دقیقاً به همین دلیل، تشریع حقوق و قوانینی متناسب با جهان تكوین، از جمله مواقعی است كه بشر برای حصول كامل و زود هنگام آن، شدیدا به خداوند متعال نیازمند است.انتم الفقراء الی الله(فاطر/۱۵) خدایی كه جهان هستی را با همه وسعت و گستردگی آفریده است الذی خلق السموات و الارض و مابینها(فرقان/۵۹) و حقیقت و ماهیت اشیاء را شكل داده است،[۶] هو الله الخالق الباری المصور(حشر/۲۴)
و صوركم فاحسن صوركم و الیه المصیر(تغابن/۳) بالطبع بیش از همه، به آنها آگاه تر است. ان الله بكل شی علیم(مائده/۹۷)
ان الله علیم بذات الصدور(آل عمران/۱۱۹)
و لقد خلقنا الانسان و نعلم ما توسوس به نفسه(ق/۱۶) جالب است بدانیم كه خداوند متعال درتعریف دین و شریعت به سه نكته اساسی اشاره كرده است:
۱)ـ دین و آموزههای دینی ازسوی كسی فرستاده شده كه نه تنها با كنه تكوین و حقیقت پدیدهها آشناست، بلكه خالق و آفریننده آنها است:
۱ـ۱) و خلق كل شیء و هو بكل شی علیم. انعام/۱۰۱
۱ـ) ۲ان ربك هو الخلاق العلیم. حجر/۸۶
۲) ازاین رو میان عالم دین و شرع باعالم تكوین نه تنها تناسب و هماهنگی است بلكه دین، عین فطرت و به عبارتی تكوین ناطق است: فاقم وجهك للدین حنیفا فطره الله التی فطر الناس علیها لاتبدیل لخلق الله.روم/۳۰
۳) از آنجا كه فهم بشر به دلیل نا آشنایی(یا دیر آشنایی) با كنه و جوهره پدیدهها و نظام هستی از تدوین قوانین و حقوق فطری و شریعت كامل عاجز و ناتوان است، یكی از اساسی ترین رسالتهای دین و ارسال رسل، پاسخگویی بهنگام به نیازهای علمی و تئوریكی است كه به رغم اهمیت سرنوشت ساز آنها در زندگی فردی و اجتماعی، اصولاً از تیررس فهم بشر بیرون است: ویعلمكم مالم تكونوا تعلمون.بقره/۱۵۱
این مبنا، راه ما را از طرفداران نهضت زنان در غرب(فمینیسم) جدا میسازد، چرا كه تمام راهكارهای اصلاحی آنها بر این فرض استوار است كه انسان در حوزه روابط اجتماعی از هدایت الهی بینیاز است(سكولاریسم) و تنها بر پایه عقلانیت ابزاری میتواند خواستهها و آمال بشری را برآورده سازد(اومانیسم) هم چنین، این اصل راه ما را از پارهای روشنفكران غرب گرا جدا میكند كه معتقدند مقررات اجتماعی از امور عرفیاند و انسان خود میتواند به مصالح اجتماعی دست یابد و قوانینی رابا عقل عرضی جعل كند. این نظریه علاوه برآنكه با ادله و شواهد قرآنی و روایی ـ كه پیش تر به آن اشاره شد ـ سازگار نیست، عملاً به حاكمیت آرای گروهی از مردم، بر مجموعه احكام الهی میانجامد و عرضی شدن دین را به دنبال دارد.محمد رضا زیبایی نژاد، در آمدی بر نظام شخصیت زن در اسلام، قم، دارالنور، ۱۳۸۱
۵) تناسب محوری
از آنجا كه از منظر دین، جهان آفرینش بر اساس یك نقشه حكیمانه و دور اندیشانه به وجود آمده است و همگونی و ناهمگونی موجودات و هم چنین اختلاف آنها در ظرفیتها و امكانات، همگی در آن نقشه كلی جایگاه ویژهای دارد، پس گزارههای دینی نمی تواند در مقام تشریع نسبت به تفاوتها و شباهتهای تكوینی موجودات بیتفاوت باشد زیرا نادیده انگاری این همگونیها و ناهمگونی ها، اولاً با هدفمندی جهان هستی و خلقت حكیمانه موجودات در تعارض است و به منزله لغو پنداری خصایص و ویژگیهای تكوینی موجودات است. ثانیاً نادیده انگاری تفاوتهای تكوینی، به تقنین قوانین كاملاً متشابه میانجامد كه به معنای شركت دادن موجودات، در مسابقهای نابرابر است. چه اینكه نادیده انگاری تشابهها و تقنین قوانین كاملاً متفاوت، تبعیض و بیعدالتی محض است. این همان مشكل اساسی است كه رویكردهای كهن و مدرن در برخورد با مسئله زنان با آن رو به رو بودهاند. پیشینیان، شباهتهای ماهوی زن و مرد را در هویت انسانی نادیده گرفتند، و باصدور احكامی كاملا متفاوت، زنان را از بسیاری از حقوق طبیعی خود و نقشهای تأثیرگذار اجتماعی محروم كردند.
رویكردهای مدرن، از سوی دیگر، با نادیده انگاری تفاوتهای تكوینی، بر طبل مشتركات ماهوی زن و مرد كوبیدند، و احكامی كاملاً متساوی و متشابه صادر كردند. سند معاهده محو كلیه اشكال تبعیض علیه زنان كه در سال ۱۹۷۹ در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید، مهم ترین سند بین المللی در مورد زنان به شمار میآید كه بر اساس تشابه حقوق زن و مرد تدوین شده است. ماده اول از این معاهده، كلیه تفاوت ها، استثنائات و تمایزات در قوانین، آموزشها و برخورداریها را مصداق تبعیض میداند و ماده دوم از دولتهای عضو میخواهد كه در از بین بردن هر گونه تفاوت و تبعیض میان زن و مرد اقدام كنند. مواد بعدی این معاهده به طور مشخص و جزیی موارد تبعیض را بر شمرده و بر از میان بردن این موارد پای میفشارد. دیدگاه تشابه محور بر اصولی استوار است كه از بن مایههای فرهنگ جدید غرب بر خاسته است. این فرهنگ بر اصل انسان بودن زن و مرد پا میفشارد بدون اینكه هدفمندی آفرینش و ویژگیهای متفاوت و طبیعی زن و مرد را مد نظر قرار دهد بلكه برخی نوشتهها به صراحت از طبیعت وحشی و ظالم سخن میگویند.
حال ببینیم غرب، با شعار تشابه حقوقی زن ومرد چه ارمغانی برای زنان داشته است. به نظر پارهای از محققان، در دنیای غرب از شعار تشابه بیش از همه زنها صدمه دیدهاند. اولاً، به بهانه تشابه زن و مرد، تقسیم مسؤولیتهای خانوادگی بطور مساوی میان زن و مرد مطرح شد و مهریه و نفقه به دلیل آنكه توهین به شخصیت مستقل زن به حساب میآمد و زن را موجودی وابسته میانگاشت، از میان رفت و زنان به ناچار برای تأمین مالی و برای به دست آوردن شخصیت اجتماعی، به بازارهای كار هجوم آوردند. اما از سوی دیگر، زنان به دلیل دغدغه مسائل خانوادگی و تفاوتهای استعدادی از مكان رقابت كافی با مردان، بویژه در سمتهای مدیریتی، عاجز ماندند. مهد كودكها و پانسیونها میتوانست تا حدودی از دغدغه آنان بكاهد و غذاهای آماده تا اندازهای میتوانست خلأ حضور آنان در منزل را پر كند. اما در عمل، زنان بیش از مردان از نظر جسمی و روحی فرسوده میشدند و مجبور بودند علاوه بر فعالیتهای شغلی فشار كار خانگی را هم تحمل كنند. از همه مهمتر آنكه زنان شاغل عملاً قدرت ابتكار در میدان خانواده را به عنوان مادر و همسر از دست دادند. آنان گرچه بر خلاف مادران خود به استقلال اقتصادی دست یافتند اما نقش اصلی خود را در هدایت معنوی شوهر و فرزندان وانهادند.
به این ترتیب، زنان ماندند با زندگیهای بیروح، شرایط نامناسب در محیط كار، فقدان تفاهم و سازگاری با همسران و بالاخره فرزندانی كه در دامن عاطفه مادری پرورش نمی یافتند و در اولین فرصت پیوند خویش را از خانواده میگسیختند و والدین را مانعی بر سر راه خویش میدانستند. همین شرایط به تدریج آسیبهای حاد اجتماعی پدید آورد كه امروز گریبان تمدن غرب را سخت گرفته و جوامع غربی را با بحرانهای اجتماعی مواجه ساخته است. تزلزل بنیان خانواده و طلاقهای زودرس، كودكان و نوجوانان آواره، زنان بیسرپرست، سوء استفادههای جنسی و حتی مسائلی از قبیل همجنس بازی یا همزیستی بجای زناشوئی و دهها معضله اجتماعی دیگر، در یك تحلیل دقیق، غالباً ریشه در جابجایی نقشهای مردان و زنان و غفلت از جایگاه واقعی هر كدام از آنان دارد.حقیقت آن است كه رویكردهای كهن و مدرن در برخورد با زنان، به خلاف تفاوتهای ظاهری، دقیقا مشابه عمل كردهاند؛ هر دو برحقیقت زنانگی چشم فرو بسته و با تكیه بر موهومات ذهنی، ره افسانه پیش گرفتهاند. واپس گرایی و نوگرایی در یك نقطه یكدیگر را قطع میكنند: «نادیده انگاری واقعیت زن و حقیقت زنانگی». واپس گرایان با چشم بستن برهمه ادله و شواهد عقلی و نقلی، كه انسانیت تام و تمام زنان راگواهی میدهد، به تصویری خیالی از او بسنده كردند؛ تصویر موهومی كه در آن فقط پارهای از واقعیت به چشم میخورد: زنانگی، اما پاره دیگرـ یعنی موجودیت انسانی زن ـ در هالهای از ابهام قرار داد. رویه سلفی، زن را فاقد عقل، درایت و انسانیت انگاشت؛ حیوانی حقیر وفتنه انگیز، بازیچهای برای كامجویی و سرگرمی مردان و مایه شرمساری خانواده. سالهای سال سرنوشت زنان در سایه این عقاید موهوم به رنج و تلخكامی رقم خورد.
اما نوگرایان اگر چه پاره پنهان ـ انسانیت زنان ـ را آشكار كردند، پاره پیدا ـ زن بودن زنان ـ را در محاق فرو بردند. زن مدرنیته، انسان است، اما با همه اوصاف مردانه. اندیشههای نو نیز با نادیده انگاری «حقیقت زنانگی» ره افسانه زدند. سنت از این قرص كامل، تنها زنانگی را دید و مدرنیته تنها انسانیت را. اندیشههای مردانگارانه كهن، آن قدر در تفاوتهای زن با مرد غرق شد كه در نهایت زن را به دلیل مرد نبودن از انسانیت ساقط كرد. اندیشههای مدرن در مقابل، آن چنان مقهور اشتراكات زن و مرد شد كه زن و حقوق زنانه را فراموش كرد و موجودیت او را به نفع مردان مصادره كرد. در نتیجه، سلفی گرایان حقوق انسانی زنان را نادیده گرفتند و مدرنیته، حقوق زنانگی آنها را و در پایان زن بود و زندگی پر آشوبی كه نتیجه برداشتهای موهوم و ایده آلیستی سلفیه و مدرنیته بود. با این حال، رویكردهای كهن در مقایسه با مدرنیته، یك گام پیش است، زیرا موجودیت زن و زنانگی را به رسمیت میشناسد.
در این رویكرد، زن هست و وجود دارد اگر چه فرو دست مردان. اما در گزارههای فمینیستی، انسانیت در «مرد بودن» خلاصه میشود و لباس مردانگی میپوشد. سنت و مدرنیته هر دو، انسان تام و تمام را مساوی مردانگی میپندارد:(انسان = مرد)؛ با این تفاوت كه سنت نتیجه میگیرد: «پس زن، انسان نیست»[۱۳] و با كمی مسامحه، زن انسان ناقص است و مدرنیته زنانگی را برنمی تابد و اعلام میكند: «برای انسان شدن، زنان را تا حد امكان باید به مردان شبیه ساخت». در گزارههای فمینیستی، زن و زنانگی ناخواسته تحقیر میشود، آن قدر كه در نهایت در وجود مرد محو میشود و آن چه شرف بقا مییابد، مرد است و یا نسخههای مشابه آن. فمینیسم در حقیقت، دفاعی مردانه از زنان است كه از نادیده انگاری و تحقیر ویژگیهای طبیعی زنانه شروع میشود؛ از ضرورت مشابهت زنان به مردان میگذرد و به قداست و برتری ناآگاهانه جنس مرد ختم میشود.
تفاوت اساسی آموزههای اسلام و دیگر ادیان وحیانی با سنت و مدرنیته، در واقع گرایی گزارههای آن است. اسلام نه انسانیت زن را منكر شد و نه زنانگی او را نادیده گرفت؛ بلكه قرص كامل ماه را دیده، او را انسانی متفاوت و مستقل از مردان معرفی كرد. از منظر اسلام، زن انسان تمام است، اما با همه اوصاف و ویژگیهایی كه وجود او را از مردان متمایز میكند. زن در صحنه هستی حضور دارد و به نفع مرد و مردانگی مصادره نمی شود. از این دیدگاه، دین به سبب واقع گرایی در تقابل با سنت و مدرنیته قرار میگیرد. اسلام نه تنها حقایق متفاوت زن و مرد را میبیند، بلكه آنها را به رسمیت میشناسد و در همه محاسبات و برنامهها مورد توجه قرار میدهد.
برای نمونه، ذهنیت گرایی مدرن و واقع گرایی دینی را میتوان در مسأله «روابط زن و مرد» مشاهده كرد. مفاد كنوانسیون تحت تأثیر گزارههای فمینیستی با نادیده انگاری ویژگیها یا تفاوتهای زیستی زنان(مانند زیبایی و توان دفاعی پایین آنها در مقایسه با مردان) و اوصاف مردان(مانند قدرت برتر جسمی)، روابط این دو را در اشكال مختلف آزاد اعلام كرد، بلكه به اختلاط آنان نیز سفارش نمود. اما واقعیات از موهومات ذهنی و تساویهای خیالی پیروی نمی كند و مسیر خود را میپیماید. تفاوتهای زیستی و واقعی زنان و مردان به رغم نادیده انگاری فمینیستها وجود دارد و موجب میشود زنان در غرب قربانی تمایلات جنسی مردان گردند. آمار رو به تزاید تجاوز، خشونت و آزار جنسی پیامد نادیده انگاری همین واقعیات بوده و هست. در مقابل، اسلام تفاوتهای انكار ناپذیر زنان و مردان را به رسمیت شناخته، آنها را نقطه عزیمت احكام و فرمانهای دینی برای دفاع از زنان قرار داده است.
بر این پایه، از آن جا كه تفاوتهای زیستی و قدرتی زنان با مردان آنها را در موقعیتی آسیب پذیرتر از مردان قرار میدهد، تدابیری ویژه(محدودیت روابط با افراد نا آشنا و بیگانه) برای دفاع و مصون ماندن زنان از تعدی مردان در نظر گرفته شده است. در نتیجه، میزان تجاوز و تعدیات جنسی به زنان در جوامع اسلامی، كه مقررات پوششی اسلام را رعایت میكنند، به پایین ترین سطح رسیده است. خوشبختانه در سالهای اخیر، رگههای بازگشت به حقیقت در جوامع غربی رفته رفته نمایان میشود. در واقع مسائل و مشكلات روز افزون روابط آزاد زنان و مردان، پردههای پندار را كنار زده و غربیان را به پذیرش حقایق و تمكین در برابر آن واداشته است. مواردی مشابه آنچه سازمانهای زنان در ایالات متحده امریكا به جامعه زنان برای مصون ماندن آنان از تعدیات خشن مردانه توصیه میكنند، ضرورت محدودیت و كنترل را در ارتباطات اجتماعی زنان با مردان گوشزد میكند. این تجدید نظر و بازگشت دیر هنگام را اگر چه باید به فال نیك گرفت، بهای سنگین تأخیر در پذیرش آن را جامعه زنان در كشورهای صنعتی غرب پرداختهاند.
۶) تفاوتهای تكوینی زن ومرد
زن و مرد در انسانیت همساناند و بر اساس یك هدف مشترك آفریده شدهاند. با وجود این، زن و مرد دو صنف مختلفاند كه ویژگیهایی، آنها را از یكدیگر متمایز میسازند، همین تفاوتهاست كه زمینهساز درك متقابل، تمایل دوسویه و هماهنگی و همكاری جدّی بین این دو جنس را فراهم میسازد. بنابراین، آنچه مقوم انسانیت است در هر صنف موجود است و آنچه مقوم جنسیت ـ یعنی زنانگی و مردانگی ـ است. منحصر به همان صنف میباشد. بر همین اساس، تكلیف الهی كه شرط آن داشتن آگاهی، قدرت و اختیار است، به همهی انسانها تعلق میگیرد و اختصاص به جنس خاصی ندارد. آنچه در اصل تكلیف مدخلیت دارد، جنبهی مشترك زن و مرد است اما نوع تكلیف ممكن است به جنبههای متفاوت آن دو باز گردد كه در این صورت احكام خاص جنسیتی شكل میگیرد.
آنگاه كه تفاوتهای طبیعی زن و مرد سخن میگوییم به ویژگیهایی نظر داریم كه دست تكوین در نهاد زن یا مرد نهاده وغالب افراد از این دو جنس، چنین صفتی را دارا هستند. پس وجود افراد نادر و استثنائی كه این ویژگیها را ندارند به طبیعی بودن ویژگیها لطمه نمیزند. به عنوان مثال، ویژگی زن قدرت باروری و حمایت از فرزند است و وجود زنان عقیم و فاقد شیر، دلیل بر زنانه نبودن این صفات نیست.
حال سخن این است كه محدودهی تفاوتهای زن و مرد چیست؟ آیا تفاوتها تنها در محدودهی ویژگیهای جسمی و فیزیولوژیك است یا آنكه پهنهی وسیعتری را شامل میشود؟ برخی از فمینیستها[۱] این گروه از فمینیستها را اصطلاحاً فمینیستهای رادیكال میگویند. و گروهی از جامعهشناسان بر این باورند كه هیچ تفاوتی میان زن و مرد به جز تفاوتهای بیولوژیك وجود ندارد و تفاوتهای دیگر، از جمله اختلاف در ذهنیّتها و رفتارها، همگی ناشی از تأثیرات محیطی و فرهنگی است و هیچ ریشه تكوینی ندارد.[۲] رك. : جورج ریتزر. نظریههای جامعهشناسی در دوران معاصر، ص ۴۹۶ تا ۵۱۷در مقابل، بسیاری از روانشناسان بر تفاوتهای ساختاری میان زن و مرد تأكید كردهاند. برای مثال، جانگری نویسندهی كتاب مردان مریخی، زنان ونوسی، بر این اعتقاد است كه اولین جرقههای اختلاف میان زن و مرد از آنجا بر میخیزد كه هر یك طرف مقابل را موجودی چون خود دانسته و جویای تشابه در نقشها باشد، و در مقابل، آنچه رضایات طرفین را فراهم میآورد آن است كه هر یك دیگری را با اختلافات و تفاوتهای موجود به رسمیّت بشناسد.[۳] ر ك.: جانگری، مردان مریخی زنان ونوسی، فصل اول. آنچه از ملاحظه مجموع آیات و روایات بدست میآید آن است كه زن و مرد نه تنها در بعد جسمی بلكه در ابعاد گونهای از هم متمایزاند.[۴] ر ك. : نساء: ۳۴، زخرف: ۱۸، كلینی، الكافی، ج ۵، ص ۳۳۷، ح ۳ و ۴ و ۵ و ۶و ص ۳۳۸.، ح ۱ و ۲ و ۳ و ص ۳۳۹، ح ۴ و ۵ و ۶ و ص ۳۶۶، ح ۱ از تفاوت در ساختمان بدنی و متوسط قد و وزن و حجم مغز گرفته تا تفاوت در خُلقیات، خلاقیتهای هنری، میزان تحملپذیری، آستانهی تحریكپذیری، نوع خردورزی، جنبههای زیبایی شناختی و دهها مورد دیگر همگی در دایره تفاوتها جای میگیرند. البته قبول چنین تفاوتهایی به این معنا نیست كه تأثیر وضعیت اجتماعی و فرهنگی را در ایجاد یا پرورش ذهنیتها و رفتارها انكار كنیم، بلكه بر این باوریم كه صرف نظر از تفاوتهایی كه اصولاً خاستگاه اجتماعی دارد، تفاوتهای طبیعی در جسمیّت، ذهنیّت، احساسات و رفتارها نیز زن و مرد را از هم متمایز میسازد.
در این خصوص توجه به چند نكته ضروری است:
۱) گاه از تفاوتها به «نقص» و «كمال» تعبیر میشود. چنین تعابیری معمولاً سبب سوء برداشت شده و نقص و عیب در كمال و تعالی اشتباه میگیرند و یكسره بر وجود تفاوتها انگشت تردید گذاشته ساحت خداوند را از آفرینش موجودی معیوب و ناقص مبرّا میدانند.
جهان تكوین آكنده از تفاوت و اختلاف در تواناییهاست، اما هیچ كس چنین اختلافاتی را به خودیِ خود نشانه عیب و كمال نمیداند. برای مثال، قدرت بینایی انسان بسیار كمتر از كركس و قدرت شنوایی و بویایی انسان ضعیفتر از سگ است، اما نقص استعدادی انسان در امور یاد شده به معنای كمبود در تعالی و كمال انسانی نیست. چه بسا برخورداری انسان از چنین قدرتهایی نه تنها به منفعت وی نباشد بلكه مخاطراتی به همراه داشته باشد. پس هر موجود به حسب كاركرد خاصی كه دارد، مجهز به یك نوع ساختار طبیعی و جهاز تكوینی است و این ساختارها تنها در كاركردها معنا و مفهوم مییابد. البته ضامن هماهنگی میان اهداف، كاركردها و ساختارها همان اصل حكمت و هدفمندی است كه پیشتر از آن یاد كردیم.
بنابراین اگر واژههای نقص و كمال مفهوم ارزشی نداشته باشد و تنها به ویژگیهای طبیعی اشاره كند، چنین معنایی از نقص و كمال را در مقایسه زن یا مرد میتوان به كار برد. مثلاً میتوان گفت قدرت عاطفه و احساسات زن غالباً قویتر و احساسات مرد ناقصتر است، چنانكه قدرت تدبیر و خطرپذیری مرد به حسب غالب كاملتر است و توان زن در این مورد ناقصتر است. در قرآنكریم گاه از این گونه نقص و كمالها به «درجه» و «فضل» تعبیر شدهاست.
نَحنُ قَسَمنَا بَینَهُم مَعِیشَتَهُم فِی اَلحَیَاهِ اَادُّنیَا وَ رَفَعنَا بَعضَهُم فَوقَ بَعضِ دَرَجَاتٍ ( زخرف: ۳۲)
وَ لِلرِّجَالٍ عَلَیهِنَّ دَرَجَهً.....(بقره: ۲۲۸)
اَلرِّجَالُ قَوَّامُونَ عَلَیَ اَلنِّسَاءِ بِمَا فِضَّلَ اَللّهُ بَعضَهُم عَلَیَ بَعضٍ ( نساء: ۳۴)
از این گونه آیات استفاده میشود كه منظور از این تعابیر، برتری مردان در پارهای ویژگیهای تكوینی است و ربطی به ارزش و جایگاه حقیقی افراد ندارد. بنابراین با ملاحظه اختلاف درجات تكوینی افراد، نباید دستگاه حكیمانه آفرینش را متهّم به عیب و كاستی كنیم و نه به عنوان دفاع از عدالت خداوند بر هر چه تفاوت است، چشم فرو بندیم.
۲) گفته شد كه خلقت حكیمانه و هدفمند است. به اعتقاد ما، در متن تكوین ابزار طبیعی لازم به منظور دستیابی به هدف غایی در دسترس زن و مرد، هر دو، قرار گرفته است. از سوی دیگر، تشریع ـ یعنی مجموعه ی معارف و مقررات الهی ـ چراغ راهنمایی است كه راه به كارگیری استعدادهای طبیعی برای نیل به مقصود را پیش روی انسان مینهد. بنابراین، چون تكوین بستر تشریع است و تكوین و تشریع هر دو در راستای حركت به سمت یك هدف به وجود آمدهاند. بناچار با یكدیگر متناسب و همجهتاند.
در مقابل، نظریهی دیگری قرار دارد كه یا اصولاً تفاوتهای تكوینی را به رسمیت نمیشناسد و یا با اعتقاد به وجود اختلافات تكوینی، تأثیر تكوین در تشریع را انكار میكند. در فرض اخیر، گفته میشود كه هر چند خصوصیتهای طبیعی در زن و مرد متفاوت است ولی هیچ دلیلی وجود ندارد كه اختلافات تكوینی لزوماً باید موجب اختلافات تشریعی شود. تفاوت دیدگاه اسلامی و دیدگاه رقیب در نظریهی تناسب و تشابه متجلی شده است. دیدگاه اسلامی بر اصل تناسب استوار است و اگر از واژهی «تساوی» بهره میجوید، آن را در معنای تناسب و تعادل به كار میبرد و دیدگاه غربی بر اصل تشابه كامل میان زن و مرد استوار است. واژهی تساوی و برابری در این دیدگاه، به معنای تشابه و همگونگی است.
سند «معاهدهی محو كلیهی اشكال تبعیض علیه زنان » كه در سال ۱۹۷۹ م در مجمع عمومی سازمان ملل به تصویب رسید. مهمترین سند بینالمللی در مورد زنان به شمار میآید كه بر اساس تشابه حقوق زن و مرد تدوین شده است. مادهی اول از این معاهده، كلیهی تفاوتها، استثنائات و تمایزات در قوانین، آموزشها و برخورداریها را مصداق تبعیض میداند و مادهی دوم از دولتهای عضو میخواهد كه در از بین بردن هرگونه تفاوت و تبعیض میان زن و مرد اقدام كنند. مواد بعدی این معاهده بطور مشخص و جزیی موارد تبعیض را بر شمرده و بر از میان بردن این موارد پای میفشارد.
دیدگاه تشابه بر اصولی استوار است كه از بن مایههای فرهنگ جدید غرب برخاسته است. فرهنگ غرب بر اصل انسان بودن زن و مرد پای میفشارد بدون آنكه حقیقت انسان و هدفمندی آفرینش او را مدّ نظر قرار دهد. بنابراین در بحث از تكوین و ویژگیهای طبیعی زن و مرد نه تنها سخنی از حكیمانه بودن این تفاوتها و تناسب میان تكوین و تشریع در میان نیست بلكه برخی از نوشتهها به صراحت از طبیعت وحشی و ظالم سخن میرانند. از اینرو، جهان غرب بر انسانیت زن و مرد تأكید میورزد بدون آنكه تفاوتهای طبیعی آنان را مورد ملاحظه قرار دهد.
از سوی دیگر، فرهنگ غرب بر مبنای فردگرایی، آزادی و حقوق فردی را اصل قرار داده و حیات بشری را مقیّد به اخلاق انسانی ومصالح اجتماعی نمیداند، از اینرو به دفاع از حقوق و آزادیها صرفنظر از جنسیّت فرا میخواند و با هر نقش جنسیتی كه به ظاهر محدودیتی برای زن ایجاد كند، به مخالفت بر میخیزد.
گویا آنچه پیروان فرهنگ غرب را از التزام به تناسب میان تكوین و تشریع ( بر فرض اعتراف به تفاوتهای تكوینی) و التزام به تفاوتهای حقوقی بر حذر میدارد، این شبهه است كه اگر تناسب میان تكوین و تشریع را به عنوان یك اصل بپذیریم، لازم است هر تفاوت تكوینی را منشأ یك اختلاف تشریعی میان زن و مرد بدانیم چه كسی میتواند قبول كند كه ویژگیهای طبیعی مثل وزن بدن، طول قامت، قدرت بدنی و مواردی از این قبیل، منشأ احكام حقوقی متفاوت باشد؟ اگر چنین باشد، لازم است به دلیل تفاوتهای تكوینی، برای هر یك از افراد بشر، قانونی تفاوت داشته باشیم. وانگهی، توجیه استعمارگران برای به برده گرفتن سیاهان، همین مسأله تناسب میان طبیعت و قانون بود. آنان استدلال میكردند كه چون سیاهان نسبت به نژاد سفید از قوای بدنی قویتر و قوای ذهنی ضیفتری برخوردارند، لازم است خدمتكار سفیدان باشند و كارهای جسمی را بر عهده گیرند.
در پاسخ به این شبهه باید گفت كه تفاوتهای تكوینی دو دستهاند. برخی ویژگیهای تكوینی، مانند استعدادهای علمی، در نهاد هر فرد قرار داده شده است تا بطور طبیعی زمینهی فعالیتهای گوناگون و در جامعه را فراهم كند بدون آنكه نیازمند به قانون و مقررات خاص باشد.و قرآن كریم به این دسته از تفاوتها تصریح كرده است:
وََرَفََََعنا بَعضَهُم فََوقَ بَعضٍ دَرَجَاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضاً سُخرِیّاً ( زخرف: ۳۲)
این دسته از تفاوتها به گونهای است كه به طور طبیعی همان تفاوتهای مطلوب را در جامعه ایجاد میكند و اگر احیاناً از مسیر طبیعی منحرف شود به حیات مادّی و معنوی انسانها چندان آسیبی وارد نمیسازد. برای مثال، تفاوت مشاغل واكثر مسؤولیتهای اجتماعی از این دستهاند. ولی پارهای از تفاوتها چنان است كه اگر با هدایتگری تشریع همراه نگردد، مسیر طبیعی خود را به راحتی نخواهد گشود، از قضا، این گونه تفاوتها گاه تأثیر عمیقی در حیات فرد و اجتماع بر جای میگذارد. در چنین مواردی، جامعه نیازمند تشریع و قانونگذاری است، زیرا خداوند حكیم با احاطه بر تناسبات تكوین و تشریع، خود موارد ضروری تأثیر تكوین در تشریع را بیان میكند. بنابراین، از آنجا كه تنها خداوند به مصالح حقیقی انسان آگاه است و قانونگذار حقیقی اوست، به موردی كه اختلافات تكوینی مستلزم جعل قوانین خاصی است. تصریح كرده است. حال آنكه فرهنگ غرب چون خداوند را از جریان زندگی بشر خارج كرده ( سكولاریسم) و تنها انسان را قانونگذار واقعی میداند ( اومانیسم)، در پاسخ به این شبهه وامانده و بناچار تفاوتهای حقوقی زن و مرد را انكار میكند.۷) گوناگونی راههای كمال
پیش تر از این گفته شد كه آفرینش زن و مرد با هدف یكسان ـ یعنی نیل به سعادت جاودانه و عبودیت عارفانه ـ بوده است. بنابراین هر دو در این هدف اساسی مشتركند و آفرینش هیچ كدام فرع بر دیگری نیست. این نكته نیز مسلم است كه وصول به كمال، نیازمند امكانات و شرایط متناسب است. پژوهش دقیق در منابع اسلامی نشان میدهد كه خداوند متعال هم از جنبه تكوینی و هم از جنبه تشریعی، شرایطی پدید آورده است كه زن و مرد هر كدام متناسب با ظرفیت خویش راه سعادت دنیوی و اخروی را دنبال كنند.
سوال اساسی اینجاست كه آیا وحدت در اهداف لزوماً به معنای وحدت در مسیر رسیدن به آن اهداف نیز هست؟ چه بسا در یك مجموعه برای همه اعضا هدف مشتركی در نظر گرفته شود، اما در درون مجموعه، فعالیتها متناسب با استعدادها به گونهای تقسیم شود كه هر فرد با انجام كارهای خاصی به آن هدف نزدیك شود. به عنوان مثال، وزارت آموزش عالی یك هدف والا و ارزشمند را كه ارتقاء سطح علمی دانشجویان متناسب با نیازهای جامعه است، بر عهده دارد و در عین حال به گونهای سیاستگذاری و سهمیه بندی میكند كه هر دانشجو با انتخاب رشته خاص و متناسب با توان خویش در راستای آن هدف گام بردارد. تنوع رشتههای تحصیلی در دانشگاهها و اختلاف كتب و اساتید هرگز به معنای اختلاف در هدف غایی نیست.
صحیفه تكوین نیز از این قاعده مستنثا نیست، بلكه زیباترین هماهنگی در قالب تقسیم مسئولیتهای طبیعی به چشم میخورد. مشترك بودن زن و مرد درهدف غایی خلقت باعث نمیشود كه وظایف آن دو نیز كاملاً مشابه یكدیگر باشد.
پیامبران الهی تمامی بندگان خدا را به قیام برای اهداف الهی از طریق ایمان و عمل صالح؛ فرا خواندهاند. زن و مرد هر دو موظفاند كه اعمال صالح انجام دهند و به كمال غایی خویش نزدیك شوند، ولی چه بسا عملی كه زن را به كمال میرساند و او را در مسیر سعادت قرار میدهد، دقیقاً همان عملی نباشد كه مرد را به كمال میرساند. چنانكه پیامبر اكرم(ص) جهاد مردان را بذل مال و جان در راه خدا و جهاد زنان را شوهرداری نیكو دانستهاند.[۵] الحر العاملی، وسائل الشیعه الی تحصیل مسائل الشریعه، ج۵، ص۹، ح۱، مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰ص۹۹، ج۱۸ص۱۰۷، ج۷۷ص۶۶، ج۱۰۰ص۷، ج۱۰۳ص۲۴۷و۲۵۲ و ص۲۵۵. وظایف متفاوتی كه درشرع اسلام برای زن و مرد قرار داده شده و فعالیتهای آنها را از هم متمایز میسازد، همگی در این راستا قابل تبیین است.
چنانكه گذشت، تفاوت دروظایف و نقشها به دلیل تفاوت در ویژگیهای تكوینی و لزوم هماهنگی در امور اجتماعی است و این اختلافها را نباید ملاك ارزش گذاری بر شخصیت زن و مرد پنداشت. در نظام ارزش گذاری اسلام هیچیك از موقعیتهای ظاهری موجب برتری و فرادستی انسان نمیگردد و ارزش افراد در جامعه و در جهان آخرت به معیارهای والای انسانی است. این معیارها و ارزشها در بینش اسلامی از چنان اهمیتی برخوردار است كه همه مسئولیتها باید در آن چارچوب و در راستای گسترش آنها باشد.
نظام اجتماعی و نهاد خانواده لزوماً بر پایه تقسیم كار و توزیع مسئولیت شكل میگیرد. نكته مهم اینجاست كه این برخورداریها یا مسئولیتها هیچ كدام به خودی خود اهمیت ندارد و همگی بستری است تا زن و مرد هر كدام درموضع خویش با آگاهی و اختیار در مسیر كمال تلاش كنند. جالب اینجاست كه این راهها با همه تنوع و تعدد به گونهای طراحی شده است كه سرانجام به خیر عمومی جامعه و كمال آحاد مردم میانجامد.
در میان اندیشمندان قدیم این عقیده رواج داشت كه زن آفریده شده است تا به مرد خدمت كند. همین نگرش نهضتهای فمینیستی را بر آن داشت كه عقیده به فرودستی زنان و جنس دوم بودن آنان را مورد تعرض و تردید قرار دهند.
چنانكه دانسته شد، اندیشه دینی نیز فروتری زن نسبت به مرد را بر نمیتابد و زن را همچون مرد، موجودی برگزیده و شایسته كمالات میداند.
حال این پرسش مطرح است كه چرا در برخی از آیات[۶] هوالذی خلقكم من نفس واحده و جعل منها زوجها لیسكن الیها...( اعراف/۱۸۹) غرض از خلقت حوا را آرامش آدم میداند؟ آیا این آیه بدان معنا نیست كه زن برای خدمت به مرد آفریده شده است؟ پاسخ این سوال از آنچه پیشتر گفتیم معلوم میشود كه نباید میان هدف غایی از خلقت و راههایی كه ما را به هدف میرساند، خلط كرد. درصورتی كه فرض شود هر یك از زن و مرد وظایف مشخصی بر عهده دارند كه بر عهده جنس مخالف نیست، این اختلاف به معنای اختلاف مسیر هر یك از دو جنس در رسیدن به هدف مشترك است. مرد با انجام یك سلسله از وظایف به عبودیت خداوند میرسد و زن با انجام مجموعهای از فعالیتها كه در برخی موارد با فعالیتهای مردانه مختلف است، به كمال میرسد. پس حتی اگر ثابت شود كه آرامش بخشی شأن ویژه زن در محیط خانواده است، باز هم آنچه گفتیم منافاتی نخواهد داشت؛ زیرا اینگونه نقشها هدف غایی از خلقت نیست بلكه تنها فعالیتی اختصاصی برای رسیدن به هدف مشترك به حساب میآید.
۸) زن و مرد، متفاوت امّا مكمّل
راز تفاوت بین زن و مرد در استعدادها و قوای مختلف چیست و آیا این گوناگونی زمینه ساز ناهنجاری در روابط آن دو نیست؟ تحقیق در تفاوتهای تكوینی زن و مرد ما را به رمز و راز این تفاوتها آشنا میسازد. تمایز میان ویژگیهای زن و مرد را میتوان از الطاف شگفت انگیز جهان هستی و راز دلبستگی و پیوستگی این دو جنس به یكدیگر دانست.
از آنجا كه انسان موجودی طبیعتاً اجتماعی است و نمیتواند امور خود را به تنهایی انجام دهد، نیازمند برقراری ارتباط با دیگران است. برخی از احتیاجات، انسانها را به ایجاد پیوند عاطفی و عملی با جنس مخالف ترغیب میكند و خداوند در صحیفه تكوین زمینههای این پیوند را برقرار كرده است.
اگر جامعه را به مثابه یك پیكره زنده و دارای اجزاء مختلف بدانیم، زن و مرد دو عضو رئیسی این پیكرند كه هر كدام با ایفای نقش خاص خود، در عین انجام وظایف مشترك، زمینه سلامت و پویایی جامعه را فراهم میسازند.شرط آنكه هر عضو نقش خود را به خوبی ایفا كند، همكاری و هماهنگی با تمامی اجزای دیگر است. در این تصویر، تفاوت نقشها و فعالیتها نه تنها نشانه كم اهمیتی اعضا نیست، بلكه همین تفاوتهای حكیمانه ضامن هماهنگی و پویایی مجموعه و مانع بروز اختلال در این پیگر واحد است.
در تفكر اسلامی، ارتقای هر یك از اعضای خانواده یا جامعه تا حدود زیادی در گرو ارتقای اعضای دیگر است. از این رو، افراد یك جامعه از جمله مرد و زن، كمال خود را در كمال سایر افراد میدانند. بنابراین، راه حل اسلام برای ایجاد جامعهای پویا و انسانهایی متكامل، تاكید بر لزوم هماهنگی و مودت متقابل بویژه در روابط زن و مرد است.
از آنجا كه خداوند انسان را به منظور نیل به مراتب تعالی و كمال آفرید و مرد و زن هر یك در نیل به آرامش و تعالی از توانایی كامل برخوردار نبودند، با ایجاد حس نیاز متقابل، میان آن دو پیوند متقابل برقرار ساخت تا هر یك از دو جنس دیگری را برای تعالی خویش لازم و ضروری بداند. بنابراین پیوند عاطفی و محبت آمیز میان مرد و زن پیوندی مقدس و الهی است:
و من آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنواالیها و جعل بینكم موده و رحمه...(روم/ ۲۱)
در میان علمای غرب، در این خصوص، دو دیدگاه عمده به چشم میخورد. بسیاری از روانشاسان بر وجود تفاوتهای تكوینی میان زن و مرد اصرار میورزند و همین تفاوتها را منشا پیوند میان این دو جنس میدانند. از این نگاه، زن و مرد چون دو سیارهاند كه در دو جهت مخالف به گرد یكدیگر در گردشاند. جان گری، روانشناس آمریكایی، كه خود از منتقدان دیدگاههای تند فمینیستی به حساب میآید، در كتاب معروف خود مردان مریخی و زنان ونوسی همین معنا را به صورت تمثیلی توصیف كرده است:
فرض كنید كه مردها از سیاره مریخ و زنها از سیاره ونوس هستند. در روزگاران قدیم روزی مریخیها با تلسكوپهای خود، ونوسیها را كشف كردند. با نگاهی كوتاه، احساساتی در آنها برانگیخته شدكه بیسابقه بود. آنها عاشق شدند. در فضا به سیاره ونوس پرواز كردند. ونوسیها با آغوش باز به آنها خوش آمد گفتند. آنها ناخودآگاه میدانستند كه چنین روزی پیش خواهد آمد. دلهایشان مملو از عشقی شد كه قبلا احساس نكرده بودند. عشق بین ونوسیها و مریخیها سحرآمیز بود. آنها از باهم بودن لذت میبردند. هر كدام از دنیای دیگری بودند و از تفاوت هایشان خوششان میآمد. ماهها صرف شناخت یكدیگر كردند. احتیاجات و سلیقهها و امیال و رفتار طرف مقابلشان را كشف كردند و تفاوتهای خود را ارج نهادند. سالها با عشق و آرامش دركنار یكدیگر زندگی كردند. سپس مصمم به پرواز به كره زمین شدند. در آغاز همه چیز شگفت آور و زیبا بود. ولی آنها تحت تاثیر جو زمین قرار گرفتند و یك روز صبح، همگی با نوعی فراموشی انتخابی ازخواب برخواستند. هم مریخیها و هم ونوسیها فراموش كردند كه از سیارههای جداگانهای هستند و ملزم به داشتن تفاوتها میباشند. همان روز صبح هر چیزی كه در مورد تفاوت هایشان آموخته بودند از خاطرشان زدوده شد. از آن روز بود كه برخورد و كشمكش بین زن و مرد آغاز شد.[۷] جان گری، مردان مریخی زنان ونوسی، ص۱؛ و نیز رك: روزه پیره، روانشناسی اختلافی زن و مرد، محمد حسین سروری، ص۲۰.
در مقابل، برخی از دانشمندان غربی تفاوتهای روحی و رفتاری مرد و زن را محصول نظامهای اجتماعی میدانند و نقش مثبت و سازنده آن در پیشرو اهداف زندگی را نادیده میگیرند.[۸] رك: جوآن بوریس آنكو، جلوههای زندگی یك زن، منیژه بهزاد، روانشناسی افسردگی زنان، بهزاد رحمتی، ص ۲۰. برخی از فمینیستها كه منكر تفاوت زن و مرد هستند، اصولاً جنس مرد را دشمن اصلی زن میدانند و بر مبارزه با جنس مذكر اصرار میورزند. برخی از نوشتجات این گروه، فرض را بر جنگ و ستیز تاریخی میان دو جنس گذاشته و بجای دست گذاشتن بر ریشه انحراف جوامع كه همانا جهل و خودپسندی است، میان زن ومرد صف بندی سیاسی ترسیم میكند.[۹] مارلین فرنچ، جنگ علیه زنان
برای روشن تر شدن موضوع، توجه به دو نكته زیر راهگشا است:
۱) فرهنگ جدید غرب بر اساس منفعت طلبی و سوداگری و در راستای تقویت نظام سرمایه داری غرب شكل گرفته است. نتیجه سوداگری و فردگرایی چیزی جزتضاد منافع افراد و گروههای اجتماعی نیست. ایجاد اتحادیههای مختلف كه بر اساس صف بندیهای اجتماعی شكل گرفتهاند، تشكیل جمعیتهای دفاع از حقوق زنان و اصل قرار گرفتن حقوق در برابر اخلاق عمدتاً رهاورد همین دیدگاههاست. یكی دیگر از نتایج فردگرایی غرب آن است كه زن و مرد را دو موجود مستقل، ونه مكمل، میداند و در برنامههای فرهنگی و نظام حقوقی، هر یك را به تنهایی ملاحظه میكند و از نگرش جامع نسبت به حقوق آحاد جامعه و مجموعه نظام اجتماعی عاجز است. تضاد میان زن ومرد نتیجه همین نگرش به فرد و جامعه است. تشكیل دهها " انجمن دفاع از حقوق مردان" در دهه اخیر، كه واكنش طبیعی تشكیل انجمنهای زنانه درمغرب زمین است، نه تنها به تعادل اوضاع كمك نمیكند كه تخاصم و ستیز را وارد مراحل بحرانی تر خواهد كرد. جای تعجب است كه جهان غرب كه خود شعار "زنان نیمی از پیكره اجتماع" را مطرح و توسعه اقتصادی را در گرو فعالیت و ارتقای وضع زنان میداند، چگونه با قبول تخاصم بین دو جنس به فرسایش نیروها كمك میكند؟
به عقیده ما، تنها با سرسپردن به تفاوتهای تكوینی و توجه به هدایت الهی و ایجاد زمینه برای تفاهم وهمدلی است كه میتوان به منافع واقعی هر دو جنس دست یافت.
۲) نیازمتقابل عامل اصلی پیوند دهنده انسانها به یكدیگر است وزن و مرد نیز از این ضابطه مستثنا نیستند. آنگاه كه انسان احساس نیاز را به حس بی نیازی تبدیل كند، در راه انحطاط و خروج از مسیر اعتدال گام نهاده است:
كلا ان الانسان لیطغی(علق/ ۶)
مكمل بودن زن و مرد نسبت به یكدیگر آنگاه به منصه ظهور وتحقق خواهد رسید كه احساس نیاز به جنس مخالف در هر یك از دو جنس به رسمیت شناخته شود؛ استحكام نظام خانواده نیز دقیقاً منوط به این حس نیازمندی است. حركتهایی كه در دهههای اخیر به نام دفاع از حقوق زنان انجام گرفته، از آنجا كه به این اصل اساسی بی توجه مانده، در مجموع نه تنها موفقیت آمیز نبوده بلكه كیان خانواده را با بحران جدی مواجه ساخته است. زمانی كه مرد احساس كند نیازهای جنسی را در بحران جدی مواجه ساخته است. زمانی كه مرد احساس كند نیازهای جنسی را درخارج از محیط خانواده میتوان پاسخ گفت و چندان به حمایت جنسی همسر محتاج نیست یا زمانی كه گمان كند تكنولوژی جدید جای تلاش و هنرنماییهای زن در خانه را پر میكند و خانواده نیازی به پشتیبانی از سوی همسر ندارد و در مقابل، زمانی كه زن با اتكا به درآمد مالی خود احساس بی نیازی نسبت به شوهر كند و مرد را حامی اقتصادی خانواده نداند یا زمانی كه اشتغال تمام وقت زن، فرصت هنرنمایی در فعالیتهای خانوادگی را به وی ندهد وخستگی ناشی از كار او را در تامین نیازهای مرد ناتوان كند و بالاخره، زمانی كه این دو موجود خسته فرصت هم صحبتی و ارضای حس عاطفی را از یكدیگر سلب كنند، چگونه میتوان به خانوادهای مستحك دل بست.
بزرگترین دستاورد غرب برای زنان آن بود كه با طرح شعار تساوی زن و مرد، زنان را از میدان قدرت نمایی آنان ـ یعنی محیط خانواده ـ خارج نموده و روانه میدانهایی كرد كه قدرت برابری با مردان را درآن حوزهها نداشتند. زن در محیط خانواده شخصیتی توانمند بود و شخصیتهای توانمندی را به جامعه عرضه میكرد.قطعات سخت افزار و خدمات انسانی را با خدمات اداری معارضه كرد و به موجودی ضعیف تر و كم اهمیت تر تنزل یافت.البته آنچه گفتیم بدان معنا نیست كه از نقش سازنده زنان در عرصههای اجتماعی غفلت كنیم، بلكه سخن در توجه به نقشهای اصلی زن و مرد در محیط خانواده است. مسئولیتهای اجتماعی ویژه زنان گاه جنبه لزوم و وجوب به خود میگیرد و در پارهای موارد حضور اجتماعی زنان نقش تعیین كننده دارد، اما این نكته را نباید فراموش كرد در اندیشه اسلامی، زن ومرد دارای دو نقش مكمل در خانواده و در جامعهاند و این مسئولیتهای مشترك و اختصاصی بر طبق ضوابط دینی در همه حال باید رعایت گردد.
۹) خانواده عالی ترین نماد همكاری مشترك زن و مرد
پس از بیان این نكته كه زن ومرد دو موجود متفاوت و نیازمند تكاملاند و مكمل یكدیگرند، اكنون به این مساله مهم میپردازیم كه خانواده، به عنوان كارآمدترین، كارسازترین و بنیادی ترین نهاد اجتماعی، عالی ترین محصول همدلی و همكاری زن و مرد و بهترین محل پیوند زن ومرد و بیشترین زمینه ساز كمال آن دو است. در فرهنگ اسلامی، بر خلاف مسیحیت تحریف شده كه تجرد را مقدم بر ازدواج و ازدواج را تنها به عنوان راهی برای فرار از بدكاری به رسمیت میشناسد،[۱۰] به مجردان و بیوه زنان میگویم كه ایشان را نیكوست كه مثل من(مجرد) بمانند لكن اگر پرهیز ندارند ازدواج كنند. زیرا كه ازدواج از آتش هوس بهتر است.(نامه اول پولس به قرنتیان ۷/۱) ازدواج پیوندی الهی و بهترین نهاد سازنده اجتماعی به حساب میآید:
و من آیاته ان خلق لكم من انفسكم ازواجا لتسكنوا الیها و جعل بینكم موده و رحمه...(روم/۲۱)
ما بنی فی الاسلام بناء احب الی الله عزوجل و اعز من التزویج[۱۱] مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۳، ص ۲۲۲، ج ۴۰
منابع اسلامی بر این نكته تاكید میورزند كه ازدواج زمینه ساز رشد و كمال است و عزوبت زمینه ساز انحطاط و عقب ماندگی است. از پیامبر اكرم(ص) نقل شده است:
من تزوج فقد احرز نصف دینه، فلیتق الله فی النصف الباقی[۱۲] همان، ص ۲۱۹، ح۱۴
من احب ان یلقی الله طاهرا مطهرا فلیلقه بزوجه[۱۳] همان، ص ۲۲۰، ح۱۸
شرار امتی عزابها[۱۴] همان، ح۴۲، و نیز رك: ح۱۹، ۲۱، ۲۳، ۲۸، ۲۹، ۳۱، ۳۲
خانواده بهترین محیطی است كه زن و مرد پیوسته یكدیگر را در پیمودن مسیر كمال به تسخیر میآورند. آثار عمدهای را كه خانواده سالم میتواند در رشد و ارتقای اعضا پویای جامعه ایفا كند، میتوان چنین برشمرد:
۱) خانواده بهترین محل تلاقی ویژگیهایی مكمل زن و مرد است. پیوند این ویژگیها در یك نظام هماهنگ میتواند تعادل روحی و روانی را برای كلیه اعضا به ارمغان آورد و در مجموع مصالح همه افراد خانواده را تامین كند. این تعادل بهترین توشه در راه پیمودن مسیر كمال است.
۲) ارضای صحیح قوای جنسی در خانواده هم زمینه ساز سلامت جسم و روان است و هم سلامت اجتماعی و مصونیت اخلاقی جامعه را در پی خواهد داشت.
۳) خانواده بهترین محیط برای شكل گیری شخصیت فرزند است. خانواده به فرزند میآموزد كه چگونه ارتباط برقرار كند، هماهنگی كند، تاثیر بگذارد و تاثیر پذیرد. خانواده در انتقال ارزشها به نسل آینده بیشترین نقش را ایفا میكند و زمینه ساز سلامت اخلاقی فرزند است.
۴) خانه بهترین محل برای بروز استعدادهای زن و اعلام توانمندیهای اوست. زن در نقشهای بی بدیل خود كه مادری و همسری است، اهمیت وجودی خویش را به رخ میكشد و دشوارترین و پیچیده ترین فعالیتهای فرهنگی و هنری را در این جایگاه ارایه میكند.
۵) تربیت فرزند و كارآمد كردن اعضای خانواده بهترین خدمتی است كه خانواده به جامعه ارائه میدهد. جایگاه رفیع خانواده در نگرش اسلامی موجب شده است كه به عنوان مهم ترین بنیان اجتماعی مورد توجه خاص قرار گیرد و منافع خانواده در قیاس با دیگر نهادها به طور ویژه مورد عنایت باشد. بنابراین در تنظیم روابط اجتماعی و ارایه الگوی حضور و مشاركت اجتماعی زنان، باید آثار این فعالیتها در تحكیم یا تضعیف پیوندهای خانوادگی مورد مطالعه قرار گیرد و برآیند تمامی طرحها هم جهت با رشد و پویای خانواده باشد. اسلام با اصل قرار دادن كانون خانواده در وظایف زن و مرد، به دیگر وظایف اجتماعی انسانها نیز جهت و معنای مشخصی بخشیده شده است.
در اینجا توجه به نكات زیر حائز اهمیت است:
۱) گفتیم كه فردگرایی شاخصه اصلی فرهنگ جدید غربی است. فردگرایی در محیط خانواده سبب میگردد كه پیوند اعضای خانواده صرفاً بر پایه منافع شخصی باشد، به طوری كه اعضا هر زمان كه منافع شخصی شان ایجاب كند خانواده را ترك میكنند. از این رو، بسیاری از طلاقها در كشورهای اروپایی كه از آن به طلاقهای رضایت مندانه تعبیر میشود ـ نه به دلیل تخاصم زن و مرد، بلكه به دلیل تغییر منافع شخصی است. در چنین خانوادههایی اعضاء نسبت به یكدیگر چنان كه باید احساس مسئولیت نمیكنند و روابط والدین و فرزندان از استحكام لازم برخوردار نیست.
۲) در غرب، بی توجهی به جایگاه خانواده دو نتیجه غم انگیز در پی داشته است. اول آنكه در تنظیم قوانین و مقررات و الگوهای توسعه اجتماعی چون بنیان خانواده به عنوان اصل مهم مورد توجه قرار نمیگیرد، برآیند اجرای قوانین و مدلهای توسعه به تضعیف خانواده میانجامد. دوم آنكه به تدریج رقبای جدی در كنارخانواده پا به عرصه میگذارند وحتی به عنوان اشكالی از خانواده رسمیت مییابند، به گونهای كه امروزه شمار زیادی از جوانان در چارچوب خانوادههای همجنس، تك سرپرست، بدون ازدواج و تك عض به سر میبرند. بر طبق یك آمار، در اوایل دهه ۱۹۹۰ تنها در كشور فرانسه كه در این زمینه بسیار عقب تر از كشورهای اسكاندیناوی است، ده درصد از زوجها در دایره وصلتهای آزاد باهم زندگی میكردند. این نسبت در حوالی پاریس درمیان جوانان كمتر از ۲۵ سال به ۵۰ درصد میرسید.
از نظر پارلمان اروپا، خانواده تك والدی را باید واحد خانواده انگاشت و نباید در مورد آن هیچ گونه تمایز و تبعیضی قایل شد. امروزه با افزایش وصلتهای غیررسمی بر تعداد كودكانی كه بیرون از مدار زناشویی زاده میشوند، افزوده شده است. در سال ۱۹۸۰، ۴۰ درصد از كودكان سوئدی ازمادران بی شوهر زاده شدند و این وضع در كشوری كه اصلاحات اجتماعی در آن به سود خانواده تك والدی و فرزند او صورت گرفته است، چندان غریب نیست.
بیشتر كشورهای اروپایی در حال حاضر با تجربه افزایش تعداد افراد و بویژه جوانانی روبه رو هستندكه مجرد زندگی میكنند. مدارك نشان میدهدكه در ۱۹۸۵ م در فرانسه، ۲۷ درصدمردان ۳۰ تا ۳۴ ساله و ۲۶ درصد زنان در همین گروه سنی، تنها زندگی میكردند. همه بررسیها نشان میدهد كه فردمحوری و نیاز به شادمانه زیستن بر همه چیز غلبه دارد. اكنون اروپائیان كمتر مایلاند به قانون گذاران اجازه دهند برای زندگی خصوصی آنها قوانین رفتاری وضع كنند.[۱۵] آندره میشل، مارینا، سارا، میشل و ژان، پیام یونسكو، ص ۳۴
نگاه فرهنگ غرب به خانواده به گونهای است كه ارزش خانواده را گاه تا سرحد یك هم سفرگی ساده تنزل میدهد. با این وجود، چون فردگرایی و لیبرالیسم ارزشهای پذیرفته شده در جهان غرباند، گاه چنین مینماید كه بروز این مسائل در جامعه غرب از نگاه آنان بحران به حساب نمیآید. بر عكس، نویسندگان غرب گرا برخی ارزشهای موجود در خانواده مذهبی چون ایثار، توجه به مصالح خانواده و جایگاه متناسب پدر و مادر را به باد انتقاد گرفتهاند. به اعتقاد آنان، خانواده در شكل امروزین آن مهمترین نهادی است كه فرد را برای قبول دیكتاتوری در سطح جامعه آماده میكند، چرا كه وجود اقتدار در خانواده سبب میشود كه كودكان درخانواده اطاعت و سرفرود آوردن در برابر قدرتمندان و خصومت نسبت به ضعفا را یاد بگیرند.[۱۶] رك: مهوش قهرمانی، جامعه مدنی وخانوده هسته ای، فرهنگ توسته، ص ۳۲
۲ ـ با آنكه پیوند عاطفی مهمترین نقش را دراستحكام و بقاء خانواده و جامعه ایفاء میكند، چنان كه شایسته است به اهمیت روحیات زنانه و جایگاه آن به عنوان نقطه مركزی این پیوند پرداخته نشده است. با آنكه متون دینی ما، چه آیات قرآنی و چه احادیث، به جایگاه مهم مادری و همسری و لزوم توجه ویژه به مادر اهتمام داشتهاند، اما فرهنگ كنونی ما چنان كه بایسته است به احساسات و عاطفه به عنوان نیازی اساسی نمینگرد. از یك سو، در فرهنگ سنتی ما آنقدر كه از حضور احساسات زنانه در جایگاههایی چون مشورت و قضاوت انتقاد شده در تجلیل از كاربرد مثبت این روحیه سخن به میان نیامده است و این خود موجب شده است كه احساساتی بودن زن همیشه به عنوان ویژگی منفی مورد تمسخر قرار گیرد. از سوی دیگر، تاثیرات فرهنگ غرب در فرهنگ خودی از اهمیت خانهداری كاسته است به گونهای كه امروزه كمتر زنی به خانه داری خود افتخار میكند.
نیره ستوده
منبع : نشریه حورا
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست