یکشنبه, ۲۷ خرداد, ۱۴۰۳ / 16 June, 2024
مجله ویستا

انــقلاب, پدیده ای غربی یا جهانی؟


انــقلاب, پدیده ای غربی یا جهانی؟
انقلاب، مقوله ای نوپدید در جامعه انسانی است كه علل مختلف و تبعات فراوانی برای آن قابل تبیین است. تضاد اقتصادی، عدم تعادل میان ساختارها، نهادها و روابط اجتماعی و بحران در كاركرد جامعه از یكسو و نیز بسیج سیاسی، سازماندهی و رهبری و ایدئولوژی خاص در فرصت سیاسی مناسب از دیگر سو، وضعیت یك جامعه را انقلابی می كند و عدم مدیریت صحیح حاكمان و سیاستمداران، فضا را به سمت پیروزی انقلاب سوق می دهد.
در طول تاریخ سیاسی اجتماعی بشر، انقلاب از هنگامی به عنوان یك مفهوم و واقعیت اجتماعی پذیرفته شد كه در فرانسه در قرن هجدهم میلادی، اکثریت مردم توانستند حكومت وقت را ساقط كنند، قانون جدیدی روی كار آورند و خود، آینده سیاسی خویش را رقم زنند. پس از آن، انقلاب ها و نهضت های سیاسی فراوانی در جوامع مدرن و جهان سوم روی داده است كه هركدام نقش عظیمی در خود آن جوامع و جهان پیرامون آن به جای گذاشته اند. در این میان اسلام و كشورهای اسلامی نیز از انقلاب و نهضت های سیاسی مبرا نبوده اند. مصر، تركیه، سوریه، لبنان، عراق و خصوصاً ایران تجربیاتی از دست را داشته اند و نقش دین اسلام در این وقایع غیر قابل انكار است.
این واقعیتی غیر قابل انکار است که اسلام دینی اجتماعی و پویا است و كاركردهای اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی بسیاری در جامعه ایفا می كند و از همین رو بررسی جامعه شناختی انقلاب در كشورهای اسلامی بدون توجه به اسلام و كاركردها و ایده های آن، ناقص به نظر می رسد. بر همین مبنا در این مقال ابتدا ضمن تبیین مفهوم انقلاب و انواع آن، مدلهای مختلف و نظریات متفاوت اندیشمندان سیاسی و اجتماعی درباره انقلاب تشریح شده و رابطه هركدام با دین نیز سنجیده میشود و سپس به تحلیل وضعیت ایران، انقلاب اسلامی ایران و مقایسه تطبیقی آن با دیگر انقلاب ها پرداخته شده است؛ شاید در نهایت بتوانیم این سوال را پاسخ دهیم که ((انقلاب پدیده ای غربی است یا جهانی؟))
● مفهوم انقلاب
بررسی مفهوم انقلاب، در اندیشه ها و مكاتب مختلف به نتایج و تعاریف متفاوتی منجر شده است. برخی متفکرین، انقلاب سیاسی را از انقلاب اجتماعی متمایز كرده اند و در نتیجه تعاریف متفاوتی برای هركدام قائل شده اند. برخی اندیشمندان، انقلاب صلح آمیز را از انقلاب خشونت آمیز تفكیك كرده اند. برخی دیگر به تمایز میان انقلاب های بزرگ و کوچک قائل هستند و به هرحال بر مبنای هركسی از ظن خود شد یار من، اندیشمندان و صاحبنظران در حوزه های مختلف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی، نظامی و بسیاری از دیگر عرصه ها، سعی كرده اند انقلاب را برمبنای آن چه می پندارند، تعریف كرده و به تقسیم بندی آن روی آورند.
لیکن در تعریفی نسبتا جامع می توان انقلاب را نوعی دگرگونی ساختاری و اساسی در سیاست و اجتماع و فرهنگ یک جامعه دانست که علل متفاوتی از جمله فقر، نابرابری، فساد، ظلم، مقابله با ایده های پذیرفته شده و تضاد فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، بحران کارکردها و ساختارهای اجتماعی و بسیج سیاسی و ایدئولوژیک و... می تواند داشته باشد و در طول زمان، نتایج قابل پیش بینی و غیر قابل پیش بینی زیادی را به همراه خواهد داشت. نكته اساسی در انقلاب، تغییر از پایین به بالاست وگرنه تغییر از بالا به پایین و حكومتی، نوعی اصلاح محسوب شده و تغییرات انفجاری چریكی و نظامی نیز در حیطه جنبش ها و بسیج های سیاسی مطالعه می شود. ابعاد مهم انقلاب، آنگونه كه استانفورد كوهن ابراز كرده است شامل استحاله ارزشها، دگرگونی ساختاری، تغییر نهادها، تغییر نخبگان، تغییر كانونهای مؤثر مشروعیت و خشونت است. اما در این بخش از مقاله سعی می كنیم به تعاریف متفاوتی از انقلاب و تعاریف مصداقی تر از آنچه در بالا اشاره كردیم، بپردازیم.
● نگاه سیاسی به انقلاب
در نگاه سیاسی به انقلاب، بیشتر تغییر حكومت و ساختارهای سیاسی مورد توجه است. یكی از اندیشمندان علوم سیاسی به نام «استفان والت» معتقد است انقلاب، از بین بردن یك دولت مستقل توسط اعضای جامعه است كه منجر به جایگزین كردن دولت جدید و نظام سیاسی جدید می گردد. «ساموئل هانتینگتون» نیز در همین زمینه معتقد است كه انقلاب، تحولی سریع و اساسی و خشونت بار در ارزشها و اسطوره های حاكم بر جامعه و نهادهای سیاسی است.
در این دیدگاه، انقلاب وسیله ای برای تغییر وضع موجود به وضع مطلوب است كه علل مختلف سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی موجد و موجب بروز آن است. از این لحاظ انقلاب، در ارتباط تنگاتنگ با مفاهیمی چون جنبش، كودتا و نهضت است. طبق نظرات این گونه متفکرین، حکمرانان جامعه نامتعادل از لحاظ كاركردی در هركدام از حوزه های مختلف نظام اجتماعی، برای حفظ خود دو راه را پیشه می كند: یا سركوب مطلق و فشار زیاد بر جامعه، كه ممكن است به نوعی انفجار اجتماعی و ایجاد انقلاب منجر گردد و یا آزادی نسبی در گروه های مخالف پیشه می گیرند كه این راهكار نیز باعث قوت گرفتن انقلابیون و نفوذ بیشترشان بر افكار عمومی و در نتیجه انقلاب می شود. بنابراین در شرایط عدم تعادل سیاسی، وضعیت انقلابی بر جامعه حكمفرما می شود و در اكثر مواقع این وضعیت منجر به پیروزی انقلاب خواهد شد.
● نگاه اجتماعی به انقلاب
از جنبه جامعه شناختی، انقلاب تنها تغییر دولت و نظام سیاسی نیست و مسئله مهم تر در آن، تغییر ساختها و نهادهای اجتماعی است که در این صورت رابطه اش با تغییر دولت، عموم و خصوص من وجه است. لذا از نظر جامعه شناسی بسیار انقلاب هایی وجود دارند كه با تغییر دولت به معنی واقعی كلمه همراه نبوده است گرچه تغییر حكومت را در پی داشته است. از جمله انقلاب های رنگی و مخملی اخیر. و از دیگرسو بسیار تغییر دولت هایی بوده كه روند انقلابی را طی نكرده و از طریق جنبش ملی، جنبش قبیله ای، یا جنبش نظامی (كودتا) ایجاد شده است. البته در همین دیدگاه نیز، تفاوت نظراتی وجود دارد؛ از یك سو چپ ها و ماركسیست ها هستند كه انقلاب را دارای كاركرد فرض گرفته و جبر تاریخ را به سمت انقلاب می پندارند و در مقابل ، كاركردگرایان می باشند كه انقلاب را امری غیر كاركردی و خلاف نظم موجود می دانند که البته اگر به وقوع بپیوندد، آن را علت بی نظمی ها و عدم كاركرد صحیح دولت و نظام اجتماعی موجود می دانند. اما در کل دو ویژگی مهم در انقلاب اجتماعی، انطباق تغییرات ساختار اجتماعی با شورش های اجتماعی و نیز همزمانی تغییرات سیاسی و اجتماعی با دیگر تغییرات می باشد.
بدین ترتیب برخی جامعه شناسان، انقلاب را معلول اهمال دولت در حفظ نظم می دانند از جمله «ویلفردو پاره تو» معتقد است: زمانی انقلاب پیروز می شود كه حكام وظیفه خود را درباره حفظ نظم به وسیله اجبار فراموش كنند. یا «آنتونی گیدنز» كه سعی دارد با تلفیق سیاست و جامعه شناسی تعریفی جامع از انقلاب ارائه دهد و در كتاب مشهور خویش معتقد است كه انقلاب «تصرف قدرت دولتی از طریق وسایل خشن به وسیله رهبران یك جنبش توده ای به منظور استفاده بعدی از آن برای ایجاد اصلاحات عمده اجتماعی» است.
● نگاه غیر علمی به انقلاب
علاوه بر نگاه اجتماعی و سیاسی به مقوله انقلاب، در طول تاریخ به وقایع و اتفاقات بسیار دیگری نیز اصطلاح انقلاب اطلاق شده است. از این منظر هر تغییر محیطی، تغییر ارزشی، تغییر فرهنگی خاص و... كه همراه با نوعی انفجار داخلی و تغییر سهمگین باشد، انقلاب فرض می شود. انقلاب صنعتی، انقلاب علمی، انقلاب جمعیتی، انقلاب در ادبیات و موسیقی و... همه مقولاتی از این قبیل اند كه انقلاب به معنای واقعی كلمه نیستند و نوعی تغییر شدید و ساختاری می باشند كه به علت فقر لغت، لفظ انقلاب بر چنین مفاهیمی نیز ذكر می گردد. بنابراین آن چه در اینجا ما به عنوان انقلاب، مورد بحث و نظر قرار می دهیم و قصد مقایسه تطبیقی داریم، انقلاب سیاسی و اجتماعی است كه از قرن ۱۷ در فرانسه آغاز شده و تا به امروز نیز ادامه دارد و هرگز دیگر جنبه ها را در بر نمی گیرد.
● انواع انقلاب
غیر از تقسیم بندی انتزاعی انقلاب به سیاسی و اجتماعی، در عرصه عمل و واقعیت، انقلاب های پیروز شده در طول تاریخ بشر را می توان در چند دسته تقسیم بندی كرد. كه اندیشمند معاصر «جان فوران» به خوبی این تقسیم بندی را به صورت علمی انجام داده است.
۱ ) انقلاب های اجتماعی موفق
انقلاب های اجتماعی موفق، شامل انقلاب هایی بزرگ در قرن گذشته می باشد كه در آن ۵ ویژگی مشترك وجود دارد. در تمامی آن كشورها،
۱ ) توسعه وابسته وجود دارد
۲ ) حكومت سركوبگر وانحصارگر و متكی به شخص اقتدارگر دارد
۳ ) فرهنگ سیاسی مقاوت در آن شكل می گیرد
۴ ) ركود اقتصادی غیر قابل انتظار ایجاد شده است و
۵ ) امكان نفوذ خارجی وجود دارد. این شکل از انقلاب ها به ترتیب تاریخی در كشورهای مكزیك در سال ۱۹۲۰، چین در سال ۱۹۴۹، كوبا در سال ۱۹۵۹، نیكاراگونه و ایران در سال ۱۹۷۹ اتفاق افتاده است.
۲) انقلاب های اجتماعی ضد استعماری
انقلاب های اجتماعی ضد استعماری كه نوعی بسیج سیاسی ملی محسوب می شود، پس از جنگ جهانی دوم و به دنبال تغییر سیاست دولت های بزرگ اتفاق افتاد. در این انقلاب ها وضع سیاسی داخلی یا دیكتاتوری داخلی مورد توجه و آماج حملات نیست، بلكه حضور یك استعمارگر خارجی است كه جرقه مبارزه و اتحاد را شعله ور می سازد.این انقلاب ها در طول ۵۰ سال گذشته در كشورهایی رخ داده كه توسعه وابسته و زیر سلطه آمریكا، انگلیس، فرانسه یا پرتغال داشته اند. دولت داخلی، تحت استیلای كامل قدرت یا قدرت های غربی و بیگانه است. فرهنگ سیاسی به سمت سوسیالیسم و ملی گرایی نیل پیدا می كند. و در همه كشورهایی كه اینگونه انقلاب رخ داده یعنی الجزایر در سال ۱۹۶۲، ویتنام در سال ۱۹۷۵، آنگولا، موزامبیك و زیمبابوه در دهه ۱۹۷۰ انقلاب از طریق نوعی ائتلاف چریكی گسترده ایجاد شده است.
۳ ) انقلاب های اجتماعی واژگون شده
جان فوران، انقلاب های شكست خورده و وضعیت انقلابی كه به پیروزی نمی انجامد را با نام انقلاب اجتماعی واژگون شده نامیده است. او نماد این وضعیت را فعالیت های سالوادور آلنده و وقایع شیلی می داند. كه معتقد است پس از به قدرت رسیدن سران انقلابی در پی یك انقلاب اجتماعی، مردم پشتیبانی لازم را از آن نمی كنند و از طریق یك كودتا یا شكلی دیگر از اقدامات سیاسی، قدرت انقلابی سرنگون می گردد.
این شكل از انقلاب كه در كشورهای گوآتمالا در سال ۱۹۵۴، شیلی در سال ۱۹۷۳، گرنادا در سال ۱۹۸۳ و جامائیكا در سال ۱۹۸۰ مشاهده شده است، در وضعیت سیاسی و اجتماعی رخ می دهد كه مانند شكل های قبلی، توسعه وابسته جریان دارد. شكل دولت، دیكتاتوری است و فرهنگ سیاسی نیز رادیكال و مردم گرایانه است. و البته در همه موارد ذكرشده رهبر انقلابی شكست می خورد.
۴ ) انقلاب های اجتماعی نافرجام
در این وضعیت انقلابی، شرایط اجتماعی و ساختار سیاسی شبه انقلابی است; هنوز وضعیت انقلابی و عدم تعادل به طور كامل در كشور ایجاد نشده است و اهداف انقلابی و شرایط انقلابی محقق نمی شود، اما دوره ای طولانی از بی هنجاری و بی نظمی در ساختار سیاسی و اجتماعی حاكم است.
در این وضعیت، ساختار اجتماعی به شكلی وابسته است و مانند دیگر اشكال ذكر شده در آن توسعه وابسته جریان دارد، اما با این تفاوت كه توسعه قوی و فعال نیست و با نوعی ركود مواجه است. اكثراً در این جوامع، با دولت نظامی مواجه هستیم و در آن از جمله کشورهای السالوادور از اواخر دهه ۷۰ تا اوایل دهه ۹۰ میلادی و نیز گوآتمالا در دهه ۱۹۴۰ و پرو و فیلیپین در دهه ۱۹۸۰ همراه با جنگ های داخلی طولانی، و جنگ های چریكی نامنظم است. كه البته به نظر نمی رسد این وضعیت سیاسی، با تعریف انقلاب سازگار باشد و اگر در نهایت به انقلاب انجامد، می توان آن را مقدمه انقلاب به شمار آورد.
۵ ) انقلاب های سیاسی
انقلاب هایی كه بیشتر به تغییر وضعیت و ساختار سیاسی منجر گردد و تحولات عظیم اجتماعی و اقتصادی به دنبال نداشته باشد را می توان انقلاب سیاسی نامید. در همه اینگونه انقلاب ها، سرنگونی حكومت و رهبران حاكم، هدف اصلی انقلاب كنندگان است و بدین جهت بسیار سریع و بدون برنامه ریزی منظم قبلی انجام می گیرد. از جمله اینگونه انقلاب ها می توان به چین در سال ۱۹۱۱، بولیوی در سال ۱۹۵۲، فیلپین در سال ۱۹۸۶ و هائیتی در سال ۱۹۸۶ اشاره نمود.
به نظر می رسد انقلاب های جدید اتفاق افتاده در قرن ۲۱ نیز از این قبیل هستند و احتمالا اگر انقلابی در قرن ۲۱ موفق شود نیز به همین شكل باشد. چرا كه با جهانی شدن اقتصاد و اطلاعات و... و تجربه زیاد كشورها و دیپلماسی فعال و... توانایی ملت ها و خواست آنان كمتر به سمت تغییر اساسی در ساختارهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی باشد و حداكثر در پی تغییر حكومت ها و دولت ها و سیاستمداران هستند كه اگر بتوانند از طریق انتخابات این هدف را پیگیری می كنند وگرنه با تظاهرات و اعتراضات سریع و صریح مانند آن چه در اوكراین، گرجستان و قزاقستان به صورت انقلاب های نارنجی و مخملی و رنگی روی داد، اكثریت مردم، اهداف سیاسی و اجتماعی خویش را پیگیری می كنند و به نظر می رسد انقلاب های آتی در کشورهای توسعه یافته و در حال توسعه همگی به همین شكل یا شبیه این وضعیت باشند.
▪ نظریات انقلاب و رابطه آن با دین
سیاستمداران، اندیشمندان علوم سیاسی و اجتماعی و جامعه شناسان، به ارائه نظریات و مدلهای متفاوتی از انقلاب پرداخته اند. با توجه به مجال و اندازه این مقاله سعی می كنیم در راستای هدف مقاله به برخی از این نظریات اشاره نماییم و نسبت هر یک را با دین نیز می سنجیم.
۱) مدل كرین برینتون
«كرین برینتون» معتقد است كه انقلاب نوعی بیماری و عدم توازن و به مثابه یك تب است که حوادث اولیه و شرایط ناهنجاری و آشوب نیز به عنوان آغاز تب انقلاب عمل می كنند. به نظر وی به تدریج با افزایش بحران و تضاد در جامعه، این تب بالا می گیرد و شورشی ترین انقلابیون، رهبری انقلاب را برعهده می گیرند و پس از دوره وحشت، بهبودی آغاز شده و جامعه بیمار به حالت اول بازمی گردد.
برینتون در جمله ای جالب اینگونه بیان كرده كه انقلاب از سوی مردان كلام تدارك دیده می شود، به وسیله افراطی ها تحقق می یابد و سرانجام به دست مردان عمل مهار می گردد و به سطح جوامع عادی فرومی افتد.
بر مبنای مدل برینتون، رابطه دین با انقلاب، مستقیم و متقابل نمی باشد و البته یك علت مهم عدم كاركرد صحیح جامعه می تواند مربوط به دین باشد; بدین شکل كه تعادل میان حكومت و تبلیغات رسمی با دین رایج در جامعه نباشد، و افراط و تفریط در این زمینه، موجب پدیدارگشتن نوعی عدم تعادل در بخش های جامعه گشته و وضعیت انقلابی را پدید آورد؛ در این صورت دین و دین داری می تواند به عنوان یکی از علل نه مهم ترین و تنها ترین علت ایجاد بیماری و عدم توازن در جامعه ایفای نقش کند و نظام اجتماعی را به سمت انقلاب پیش برد.
۲ ) مدل هانتینگتون
«ساموئل هانتینگتون» نظریه پرداز مشهور آمریكایی كه فرضیه برخورد تمدنها از سوی او مطرح شده، انقلاب تمام عیار را مستلزم نابودی سریع و خشونت آمیز نهادهای سیاسی موجود و تحرك انقلابی به صحنه سیاست می داند. وی انقلاب را معلول واپس ماندگی سیاسی و فقدان توسعه سیاسی در ساختار سیاسی و اجتماعی یك كشور می پندارد و ۲ شرط لازم برای بروز انقلاب را چنین برمی شمارد:
۱ ) نهادهای سیاسی موجود نتوانند شیوه ای برای اشتراك گزاره های اجتماعی نوپدید در سیاست و جذب نخبگان جدید در حكومت فراهم سازند.
۲ ) نیروهای اجتماعی كه تاكنون از صحنه سیاست و ایفای نقش در نظام سیاسی خارج بوده اند، به طور جدی خواستار اشتراك در سیاست گردند.
كه با این دو پیش زمینه، انقلاب و جرقه های آغاز آن ایجاد می گردد كه البته چنین رویكردی تنها نگاه سیاسی به انقلاب است و از نگاه اجتماعی و پیش زمینه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی غافل است. اما وی به طور کامل از نقش ابعاد اجتماعی در ایجاد انقلاب غافل نبوده و مراحل انقلاب را چنین تشریح کرده است: ( مطالبات جدید مردم – نوسازی اقتصادی – توقعات فزاینده – عدم برآورده شدن انتظارات – ناکامی اجتماعی – سرخوردگی سیاسی – تقاضای جامعه برای مشارکت – عدم موفقیت حکومت در سرکوب – انقلاب )هانتینگتون از اندیشمندانی است كه توجه زیادی به ادیان دارد و نظریه وی نیز بی ربط با مسئله دین نیست. او به صراحت آینده جهان را متأثر از فرهنگ های مختلف می داند كه البته همگی صبغه دینی دارد (مانند تمدن های اسلامی، مسیحی، ارتدوكس، آسیای شرقی و هندو و...) و درباره مدل انقلاب نیز وی معتقد است اگر گروه های نوپدید و بنیادگرا چه دینی و غیر دینی نتوانند در جریانهای سیاسی یك نظام تأثیر گذار باشند و به ایفای نقش بپردازند و البته قصد چنین مشارکتی را نیز داشته باشند، احتمال حرکت آنان به سمت انقلاب و بسیج سیاسی بسیار زیاد است. این مدل تاحدودی می تواند تبیین كننده انقلاب اسلامی ایران باشد كه گروه های دینی و دینداران در جامعه اسلامی ایران كه سالها به كنار گذاشته شده بودند و طرد شده بودند، به پیروزی انقلاب ایران كمك شایانی كردند.۳ ) نظریه ماركسیستی
بر مبنای ایده و مدل ماركس از انقلاب كه تحت نظریات ماركسیستی، كمونیستی و سوسیالیستی در حوزه های مختلف جامعه شناسی، اقتصاد و سیاست مطرح است، انقلاب یك جبر تاریخی و مسئله ای كاركردی و مطلوب است. ماركس بر مبنای نظریه ماتریالیسم تاریخی خود، بر این عقیده بود كه تاریخ سیاسی و اجتماعی بشر، بر اساس یك دیالكتیك و تضاد درونی خطی از پیشرفت را دنبال می كنند كه بر این مبنا شیوه های تولید برده داری، فئودالی، بورژوازی و سوسیالیستی و كمونیستی ایجاد شده است و طی کردن این مسیرها همگی با انقلاب ممكن است. البته از منظر این نظریه، انقلاب سوسیالیستی و کمونیستی از همه پیشرفته تر بوده و در راستای پیشرفت و عدالت اجتماعی بشر است.
ماركس، منبع اصلی تضاد را تغییرات اقتصادی و نیروهای تولید می داند و به طور كلی تلقی وی از انقلاب، عموماً مسئله ای اقتصادی است كه ریشه، مبنا و علت اقتصادی دارد. بر همین اساس، و زیربنا بودن اقتصاد، ماركس توجه زیادی به فرهنگ ندارد، حتی آن را روبنا و متأثر از اقتصاد و شیوه تولید در جامعه می داند و لذا به دین نیز اهمیت نمی دهد و نقش خاصی برای آن قائل نیست مگر آن كه می تواند افیون توده ها و گمراه كننده عامه مردم باشد. لذا در چنین مدلی، نمی توانیم نقشی برای دین قائل شویم.
۴ ) نظریه ماكس وبر
«ماكس وبر» اما بر خلاف ماركس اعتقاد به زیربنابودن اقتصاد ندارد. او به فرهنگ و دین نیز اهمیت فراوانی می دهد و به تحقیق درباره ادیان مختلف چون مسیحیت (خصوصاً پروستانتیسم) و اسلام پرداخته و در این راستا در اثر مهم خویش «اخلاق پروتستان و روحیه سرمایه داری» این عقیده را رواج داده كه یك شیوه دینی و مذهبی می تواند به عنوان زیربنا برای زندگی اجتماعی مطرح باشد و در تحقیق او به روشنی تصریح شده است كه اخلاقیات و مناسك و ایده های مسیحیت پروتستانی بوده است كه غرب را به شیوه سرمایه داری راهنمایی كرده است.
بر مبنای نظر وبر، انقلاب و تغییرات شیوه زندگی می تواند جنبه دینی و مذهبی نیز داشته باشد; گرچه او صراحتاً درباره این موضوع اعلام نظر نكرده است اما به هرحال دین و انقلاب در نظرات ماکس وبر می تواند پیوندی جدانشدنی با هم داشته باشند.
۵ ) نظریه چالمرز جانسون و نیل اسملسر
چالمرز جانسون سعی كرده است بر خلاف مدل ماركسی انقلاب و بر اساس نظریات پارسونز، بر مسئله عدم تعادل در جامعه تأكید كند. اما توجه او بیشتر به مسئله ناهمخوانی میان ارزشهای فرهنگی عمده جامعه و نظام تولید اقتصادی است.
وی تغییراتی كه در سیستم ها منجر به انقلاب می شود را در ۴ دسته طبقه بندی كرده است:
۱ ) منابع خارجی تغییر در ارزشها; به شكل ورود عقاید و ایدئولوژی های خارجی به جامعه متعادل
۲ ) منابع داخلی تغییر در ارزشها; به شكل یدایش عقاید مصلحانه داخلی
۳ ) منابع خارجی تغییر در محیط; به شكل انقلاب صنعتی یا تغییرات مادی و فیزیكی محیطی
۴ ) منابع داخلی تغییر در محیط; به شكل رشد فزاینده جمعیت یا مهاجرت.
جانسون معتقد است به علت شرایط عدم تعادل كه از تغییرات ذكر شده در بالا نشأت می گیرد، عده ای از مردم از سیاست رسمی حكومت و رهبران خویش، گریزان می شوند كه در این شرایط اگر حكومت سیاست صحیحی حاكم كنند، ممكن است تعادل به جامعه بازگردد و اگر با زور و تهدید، قصد حفظ حكومت را داشته باشند، شرایط و وضعیت انقلابی ناگزیز است.
در مدل جانسون، جامعه ای متعادل است که تعادل و تناسب میان ارزشها در آن وجود داشته باشد، از این رو دین نیز که حاوی ارزشها، هنجارها، احکام و اخلاقیات فراوان برای جامعه است، می تواند با نظام ارزشی رسمی عدم تناسب پیدا کرده ، بنابراین عدم تعادل میان دین ورزی جامعه و سیاست رسمی حكومت درباره دین، احتمال ایجاد انقلاب را افزایش می دهد.
نیل اسملسر نیز علت انقلاب را بحران و کج کارکردی سیستم ها در جامعه می داند و معتقد است ۶ مرحله ایجاد انقلاب چنین است: شرایط ساختاری مساعد برای ایجاد جنبشها، فشار ساختاری و بروز تضاد منافع ، رشد باورهای تعمیم یافته، عوامل شتاب دهنده و رویدادهای خاص، بسیج شرکت کنندگان برای عمل و عملکرد کنترل اجتماعی به شکل اصلاحات یا سرکوب.
بر مبنای این مدل نیز دین، ایدئولوژی دینی، فرهنگ دینی و بنیادگرایی یا تعصب دینی می تواند به ایجاد شرایط مناسب برای ایجاد انقلاب و نیز شکل گیری باورهای عمومی در انقلاب کمک شایانی کند و رهبران دینی نیز بهتر و بیشتر می توانند به بسیج انقلابی نائل شوند.
۶ ) مدل جیمز دیویس
«جیمز دیویس» از دیگر نظریه پردازان انقلاب، در تبیین انقلاب به مسئله خاصی اشاره دارد كه البته امروزه از سوی اكثر جامعه شناسان پذیرفته شده و به عنوان یك پیش فرض مطرح است و آن این موضوع مهم كه انقلاب نه در شرایط فقر شدید، ظلم شدید، استبداد مطلق و استیصال بلكه در شرایطی پدید می آید كه شرایط زندگی تا حدی بهبود یابد و در نتیجه سطح انتظارات عامه مردم بالا رود. وی معتقد است: «این محرومیت مطلق نیست كه منجر به اعتراض می شود; بلكه محرومیت نسبی است كه اختلاف بین سطح زندگی ای است كه بر مردم تحمیل شده و آن چه كه فكر می كنند عملا باید دارا باشند.»
بر مبنای این مدل شبیه آن چه ماركس می گفت، اهمیت مسائل اقتصادی بیشتر از دیگر مسائل است البته با این تفاوت كه دیویس، اقتصاد را زیربنا فرض نمی گیرد و ما می توانیم این مدل را با هر مدل دیگری تلفیق كنیم و اگر معتقدیم دین می تواند عامل محرك باشد و نقش آفرین در ایجاد انقلاب، در این نظریه نیز قابل تبیین است.
۷ ) مدل چارلز تیلی
«چارلز تیلی» در نظریات خویش سعی كرده ۴ عامل و جنبه اصلی كه عمل جمعی رابه سمت اعتراض و تغییر وضع موجود سوق می دهد بیان كند. او در تبیین این مسئله به این عوامل اشاره می كند:
۱ ) سازمان گروه; هر گروه اجتماعی برای دستیابی به اهداف خویش نیاز به این عامل مهم و حیاتی دارد و باید به شكلی منظم سازمان یافته باشد.
۲ ) بسیج; كنترل منابع كافی برای یكی ساختن و مشترك كردن عمل جمعی نیز كه به صورت بسیج سیاسی صورت می گیرد از دیگر پیش زمینه ها و مؤلفه های مهم است.
۳ ) منافع مشترك; سود و زیانی كه كنشگران فعال در انقلاب می سنجد و طبق آن عمل می كنند از دیگر مسائل مهم است.
۴ ) فرصت; فرصت دنبال كردن هدفهای انقلابی خصوصاً فرصت زمانی نیز از عوامل مهم در این زمینه است.
شكل گیری انقلاب دینی در این مدل، قابلیت تبیین زیادی دارد. دین خصوصاً دینی مانند اسلام، دارای ۳ خصوصیت اول این مدل می باشد به طوری كه سازمان دهی خاصی میان پیروان ادیان وجود دارد كه بیشتر از طریق ایدئولوژی دینی و مناسك و احكام فردی و جمعی دین صورت می پذیرد. همچنین بسیج گروهی در مورد دینداران به بهترین نحو صورت می گیرد و با رهبری دینی و حساس كردن عامه دینداران بر مسائل خاص دینی می توان آنها را به راحتی در موردی خاص بسیج كرد و البته منافع مشترك و هدف مشترك نیز كه در مورد دینداران به صورت قابل توجهی وجود دارد، به این مسئله مدد می رساند. بنابراین با تلفیق این نظریه و نظریاتی كه قبلا مطرح نمودیم می توانیم این ادعا را داشته باشیم كه در شرایط عدم تعادل در جامعه و البته عدم استیصال، اگر دینداران نتوانند در چارچوب سیاسی و اجتماعی موجود به اهداف خویش دستیابی پیدا كنند، احتمال جنبش و شورش و نهضت و حتی انقلاب سیاسی و اجتماعی به شكل فزاینده وجود دارد.
۸ ) مدل جهانی شدن معكوس
جهانی شدن معكوس نظریه ای است كه معتقد است برخی انقلاب ها مانند انقلاب اسلامی ایران، مقابل جریان جهانی شدن كه سرمایه داری و فرهنگ غربی را جهانی می كند، ایجاد می شود و نوعی جهانی شدن معكوس را نمایندگی می كند كه در آن عوامل فراساختاری مانند دین، نژاد، محیط زیست و حقوق بشر مورد توجه است. بر این اساس «انقلاب اسلامی، مبنی بر یك انرژی است كه آن را فراقدرت و یك قدرت اجتماعی بومی - جهانی معكوس می توان تلقی كرد كه همه اصول قدرتی بومی و جهانی را درنوردید. این فراقدرت اجتماعی، بسیاری از روندهای بعدی خود را بدون برخورداری از یك سامان و سازمان قدرتی جهانی دنبال خود كشاند و منشأ تغییرات بنیادی در ایران و جهان پیرامون خود شد.»
● ویژگی های انقلاب اسلامی و مقایسه با دیگر انقلاب ها
▪ نگاهی به نهضت های اسلامی
به طور كلی اسلام، دینی اجتماعی است؛ پیامبر اكرم (ص) تشكیل حكومت داده اند و سیره ائمه معصومین (ع) نیز به طور نسبی مبتنی بر دخالت در سیاست بوده است. البته بر همین مبناست كه میان روشنفكران ایران امروز، اختلاف اساسی در پذیرش سكولاریسم وجود دارد. و بر مبنای مقدمه ای كه ذكر كردیم ایجاد جامعه ای اسلامی و البته كاملا اسلامی بدون دخالت دین در جامعه و سیاست دور از واقعیت به نظر می رسد. بر همین مبنا ست كه در طول تاریخ اسلام، همیشه حكومت اسلامی وجود داشته است از ابتدای تاریخ اسلام كه حدود نیمی از جهان را در اختیار داشت تا دوران عثمانی و حكومت ۴۰۰ ساله آن و پس از آن نیز، امروز بیش از یك میلیارد نفر مسلمان در ۵۰ تا ۶۰ كشور اسلامی زندگی می كنند كه در بسیاری از این كشورها، دین اسلام نقش اساسی در سیاست و اجتماع ایفا می كند و در كنه عقاید اسلامی چه شیعه و چه سنّی، عقیده به مصلح اجتماعی و هدایت كننده موعود كه جهان را پر از عدل و داد كند و اسلام را در جهان مسلط نماید، وجود دارد. لذا فارغ از ارزشگذاری، اسلام بدون سیاست و سیاست مسلمانان بدون تعالیم دینی شان ناقص است و بر همین اساس، در چند صد سال گذشته، همیشه نهضت ها و شورش های اسلامی در كشورهای مختلف وجود داشته كه در حیات سیاسی و اجتماعی مسلمانان و جهان پیرامون آنها تأثیر شگرفی داشته است.نكته اساسی در اینجاست كه بسیاری از نهضتها و جنبش های سیاسی واقع شده در جهان اسلام، صبغه و رنگ و بوی كاملا دینی دارد و به دور از تئوری های اقتصادی، كاركردی و تضادی و...، تنها اسلام و رشد و اعتلای آن و نیز ایده های اسلامی بوده كه موجب و موجد جنبش سیاسی و انقلاب شده است. شیعه به طور عمومی مذهب اعتراض است و با توجه به مظلوم واقع شدن در برهه هایی از تاریخ و نیز تعالیم ائمه شیعه، وجود اعتراض و جنبش سیاسی جزو تعالیم اساسی محسوب می شود. اهل سنت نیز مبرا از این مسئله نیستند، طبق برخی تعالیم آنان معتقدند «خداوند هر ۱۰۰ سال مردی برای امت برمی انگیزد كه دین او را توسط وی بازسازی كند و سامان دهد» یا امروز كه بنیادگرایی هایی در اهل تسنن و خصوصاً گروه هایی مانند القاعده مشاهده می كنیم همه دلیل بر سیاسی بودن و فعال بودن مذاهب مختلف اسلامی در طول تاریخ است.
از قرن ۱۳ هجری قمری، نهضت های اسلامی، سرعت و شدت بیشتری یافت كه وجه مشترك آنان این بود كه همگی بر این عقیده بودند كه اسلام، توانایی آن را دارد كه به صورت كه یك مكتب و ایدئولوژی، راهنما و تكیه گاه برای جامعه اسلامی باشد و سعادت و پیشرفت دنیوی و اخروی را به دنبال داشته باشد. استاد مرتضی مطهری در كتاب خویش «نهضت های اسلامی در صدساله اخیر» به بررسی اجمالی و تاریخی نهضت های اسلامی پرداخته كه در مجموع به فعالیت های سیاسی افراد مختلفی می پردازد كه به برخی از آنها اشاره می كنیم، البته این نكته را ذكر كنیم كه این نهضت ها تماماً وابسته به فرد است و حالت عمومی و فراگیر كمتری داشته است و کمتر می توانیم نسبت انقلاب را به آنها بدهیم.
۱ ) سید جمال الدین اسدآبادی; وی به عنوان یك متفكر سیاسی و اجتماعی به شناخت جهان در آسیا، آفریقا و اروپا پرداخت و در مجموع استبداد داخلی و استعمار خارجی را مشكل اساسی در جهان اسلام تشخیص داد و بر همین اساس راهكارهایی را مورد توجه قرار داد از جمله اتحاد اسلام، آگاهی سیاسی مسلمانان، شركت فعالانه در امور مختلف، تجدد گرایی و فراگیری علوم غربی و در عین حال عدم خود باختگی در مقابل فرهنگ غربی، مبارزه با خودگامگی و دوری از خرافات و عقاید انحرافی و متحجرانه.
۲ ) شیخ محمد عبده; عبده كه شاگرد سید جمال بود، توجه خاصی به بحران اندیشه مذهبی و مسئله اسلام و مقتضیات زمان داشت. در همین زمینه او معتقد به مبارزه با جمود فكری و قشری گری علمای دینی بود و نیز بر این مسئله تأكید داشت كه نباید در انطباق اسلام با علم جدید، افراط و زیاده روی شود. او مانند سید جمال به اتحاد مسلمین خصوصاً شیعه و سنی عقیده راسخ داشت.
۳ ) كواكبی; كواكبی از دیگر اندیشمندان مسلمان در صد سال اخیر و اهل سوریه بوده كه بیشتر به آگاهی سیاسی و شعور سیاسی با استمداد از شعور دینی توجه داشت.
۴ ) اقبال لاهوری; اقبال از شعرا و اندیشمندان فارسی زبان اما پاكستانی است كه تأثیر زیادی بر جامعه اسلامی داشته است او به معنویت همراه با توجه به غرب و پیشرفت نگاه داشت. و با اینكه جزو اهل تسنن به شمار می رفت اما احترام زیادی به اهلبیت پیامبر (ع) قائل بود.
در مجموع این افراد نهضت های اسلامی را در قرن گذشته پیگیری کرده اند اما هیچ یک موفق نشده اند موجی عظیم همراه با انقلاب سیاسی ایجاد کنند. اما در چند سال گذشته دین و دین گرایی در کشورهای اسلامی، جنبش ها و وقایع و بحران های سیاسی و اجتماعی زیادی ایجاد کرده و منشا تحولات فراوانی شده است که وقایع مصر، لبنان، سوریه، عراق، کویت و... از آن جمله اند، اما از همه مهم تر در این میان انقلاب اسلامی ایران است.
● ماهیت انقلاب اسلامی
ایران كشوری خاص در منطقه خاورمیانه است، بیش از ۱۰۰۰ سال اشغال، استبداد تاریخی، حیات قبیله ای، جمع گرایی، توهم توطئه، عدم تجربه واقعی مدرنیته و عدم تولد فردیت در جامعه از ایران و ایرانیان، وضعیتی خاص آفریده است. اگر بخواهیم در چند جنبه به طور خاص و اجمالی اوضاع ایران را در هنگام انقلاب بررسی كنیم، به این نتایج می رسیم:
اوضاع سیاسی; وضعیت ایران از لحاظ سیاسی، پادشاهی مطلقه بوده و همیشه با عدم مشاركت سیاسی مردم روبرو بوده است، فساد مالی و اداری فراگیر و فقر عمومی همیشگی، ناشی از فساد اداری و فقدان لیاقت و شایستگی و صلاحیت در بوروكراسی ایران نمایان بوده و استعمار و استبداد به صورت دورانی بر این مملكت حكمرانی می كرده است تا آنجا كه در دوران اخیر یعنی حكومت محمدرضا پهلوی، استبداد داخلی همراه با استعمار نامحسوس خارجی بوده است.
اوضاع اقتصادی; فقر و فساد و نابرابری در چند صد ساله اخیر گریبان گیر ایرانیان بوده است و البته این موضوع، خیلی به عنوان مسئله برای جامعه ما مطرح نبوده است. و البته با توجه به بهبود وضعیت اقتصادی در چند سال قبل از انقلاب به واسطه فروش خوب نفت، طبقه متوسط جدیدی ایجاد شد كه كارمندان دولت بودند و به طور كلی وضعیت اقتصادی چندان نگران كننده ای بر این حاكم نبود.
با توجه به این مسائل و اوضاع نظامی و اجتماعی و فرهنگی ایران در دهه ۱۳۵۰ هجری شمسی، نظریه پردازان، انقلاب ایران را با تئوری های متفاوتی تبیین و تشریح کرده اند. از لحاظ سیاسی، استبداد حكومتی در آخر به كمی آزادی منجر شد، شكاف طبقاتی، در عین حال عدم وجود وضعیت استیصال از عوامل مهم در ایجاد انقلاب بوده است. اما آن چه بیشتر در انقلاب ایران و اهداف و نتایج آن قابل تبیین است، مسئله اسلامی بودن آن است. شاه با توجه به رویكرد مدرن و غربی خود، و نیز تأسی از پدرش رضاخان و كشورهایی مانند تركیه و مصر، دینی بودن جامعه ایران را به فراموشی سپرد و در بسیاری از جاها نیز آن را مقابل مدرن شدن و پیشرفت می دانست. در این وضعیت او بسیاری از عقاید دینی را زیر پا گذاشت، در مقابل مقدسات ایستادگی كرد و جامعه ای سكولار و رو به لائیسیسم را پیگیری می كرد كه این با وضعیت اجتماعی مردم تقابل محسوس داشت. مردم ایران، مردمی دینی بودند و عقاید دینی خصوصاً با مناسك و احكام جمعی مانند نماز جماعت، روزه، مجالس عزاداری و... فراموش ناشدنی بود و اینها همراه با یك رهبری قوی و كاریزما چون امام خمینی، توانست انقلابی دینی را پایه گذاری كند.
بر این اساس گرچه انقلاب ایران، برگرفته و متأثر از متغیرهای فراوان اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی چون فقر، نابرابری، مهاجرت، استبداد، طبقه متوسط شهری، ضعف دستگاه نظامی رژیم، عدم حمایت خارجی ها و... بود، اما علت اساسی و شرط لازمه برای انقلاب مردم ایران، اسلام و تعالیم اسلامی و رهبران دینی بود كه بدون آنها، و بدون شكل گیری ائتلاف های گسترده میان گروه های دینی با طبقات سنتی و طبقه متوسط جدید، ایجاد انقلاب، بعید به نظر می رسید.
جان فوران، نظریه پرداز معاصر كه به تحقیقات اساسی درباره جامعه ایران و انقلاب اسلامی پرداخته است در تحلیل چند متغیره به تبیین علل انقلاب اسلامی پرداخته است كه در نموداری به خوبی این متغیرها را تبیین کرده است. او در این نمودار به آشکاری به ساختار اجتماعی مذهبی ایرانیان و ائتلاف های چند طبقه ای مخالفان اشاره نموده است.
ساختار اجتماعی ------- توسعه وابسته -------- دولـــت سركــوبگــر --------- باز شدن نظام جهانی
-------- فرهنگ سیاسی مخالفان -------افت اقتصاد داخلی -------ائتلاف چند طبقه ای -------- بروز انقلاب اسلامی
● مقایسه انقلاب اسلامی با دیگر انقلابها
با توجه با به تئوری های مختلف انقلاب و انواع انقلاب كه به آنها شاره کردیم، تفاوتهای فاحشی میان انقلاب اسلامی ایران و دیگر انقلابها قابل تبیین است.
مقایسه میان وضعیت سواد، شهرنشینی و بخش كشاورزی در شرایط انقلاب ایران با انقلاب های چین، ویتنام، روسیه، مكزیك و حتی فرانسه جالب توجه است كه به طور كلی با آنها متفاوت است و ایران به واسطه مدرنیزاسیون حكومتی وضعیتی بسیار بهتر از لحاظ اقتصادی و اجتماعی در مقایسه با دیگر انقلاب ها داشته و در این مقایسه می توان به خوبی به عامل و نقش مهم دین پی برد.
كه البته در این مقایسه نباید وضع زمانی را نیز نادیده گرفت كه تأثیر زیادی دارد ولی در عین حال باید بر این مسئله تأكید داشت كه انقلاب های مهم در عرصه جهانی در چنین شرایط اقتصادی و اجتماعی روی داده و انقلاب ایران با وضعیتی كاملا متفاوت.
ساموئل هانتینگتون، نیز در جدولی به مقایسه الگوی شرقی و غربی انقلاب پرداخته كه در تبیین تفاوت انقلاب اسلامی با انقلاب های غربی نكات جالب توجهی را ذكر كرده است.
سید علی ناظم زاده
منابع و مآخذ
كتاب
۱ ـ بشیریه، حسین، «انقلاب و بسیج سیاسی»، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ پنجم ۱۳۷۹.
۲ ـ فوران، جان، «مقاومت شكننده; تاریخ تحولات اجتماعی ایران»، ترجمه احمد تدین، مؤسسه خدمات فرهنگی رسا، چاپ چهارم ۱۳۸۲.
۳ ـ فوران، جان، «نظریه پردازی انقلاب»، ترجمه فرهنگ ارشاد، نشر نی، چاپ اول ۱۳۸۲.
۴ ـ كوهن، استانفورد، «تئوری های انقلاب»، ترجمه علیرضا طیب، نشرقومس، چاپ چهارم ۱۳۸۲.
۵ ـ گیدنز، آنتونی، «جامعه شناسی»، ترجمه منوچهر صبوری، نشر نی، چاپ پنجم ۱۳۷۸.
۶ ـ مطهری، مرتضی، «نهضت های اسلامی در صدساله اخیر»، انتشارات صدرا، چاپ بیستم ۱۳۷۸.
نشریه و سایت اینترنتی
۷ ـ اخضری، فروغ السادات، «انقلاب اسلامی و نظریه های انقلاب»، جام جم آنلاین، ۶ خرداد ۱۳۸۲.
۸ ـ پورفرد، مسعود، «انقلاب اسلامی، پرسشها و چالشها»، سایت اینترنتی WWW.BASHGAH.NET
۹ ـ پیران، پرویز، «جامعه ای با مردم پیچیده»، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، اسفند ۱۳۸۲.
۱۰ ـ جلایی پور، حمیدرضا، «انقلاب و بحران دستاورد»، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، اسفند ۱۳۸۲.
۱۱ – حسین زاده، مهدی، ((تبیین کارکردگرایی ساختاری پیرامون انقلاب))، روزنامه شرق، یادنامه انقلاب، بهمن ۸۴.
۱۲ ـ رضی، ولی الله، «انقلاب و اصلاح»، ماهنامه نامه، شماره ۲۹، اسفند ۱۳۸۲.
۱۲ ـ عاملی، سعیدرضا، «جهانی شدن معكوس و انقلاب دینی»، سایت اینترنتی WWW.CCIR.COM
۱۳ ـ محقق معین، محمد حسن، «مفهوم شناسی انقلاب»، سایت اینترنتی WWW.MOEIN.NET
۱۵ ـ مؤمنی راد، احمد، «آخرین انقلاب قرن»، سایت اینترنتی WWW.EHYA.COM
منبع : هفته نامه فصل نو