چهارشنبه, ۱۶ خرداد, ۱۴۰۳ / 5 June, 2024
مجله ویستا

آنها چه‌ می‌خواستند؟


آنها چه‌ می‌خواستند؟
● نگاهی‌ به‌ جنبش‌ ماه‌ مه‌ ۱۹۶۸ فرانسه‌
معمولا هنگام‌ سخن‌ گفتن‌ از رویدادهای‌ ماه‌ مه‌ سال‌ ۱۹۶۸ در فرانسه‌ نام‌ جنبش‌ دانشجویی‌ را بر آن‌ می‌نهند و آن‌ را در كنار دیگر حركت‌های‌ دانشجویی‌ در اروپای‌ دهه‌ ۶۰ ارزیابی‌ می‌كنند. به‌ واقع‌ همه‌ این‌ رویدادها مبانی‌ و شكل‌ مشتركی‌ دارند و براساس‌ زمینه‌ها، مبانی‌ و اهداف‌ یكسان‌ قابل‌ تبیین‌ هستند. اما تفاوت‌ حوادث‌ فرانسه‌ در سال‌ ۱۹۶۸ گسترش‌ اعتراض‌ و اعتصاب‌ به‌ دیگر بخش‌ها و اقشار جامعه‌ بود. طوری‌ كه‌ برخی‌ آن‌ را انقلاب‌ البته‌ نه‌ انقلابی‌ تمام‌ عیار به‌ معنای‌ كلاسیك‌ آن‌ بلكه‌ نوعی‌ شبه‌ انقلاب‌ می‌دانند.
در پی‌ اعتراضات‌ دانشجویان‌، دانش‌آموزان‌ دبیرستانی‌، نویسندگان‌ و روشنفكران‌، كارگران‌ و كارمندان‌ بسیاری‌ از ادارات‌ دست‌ به‌ اعتراض‌ و بعضا اعتصاب‌ زدند. مجادلاتی‌ در محافل‌ پزشكی‌ در گرفت‌، برخی‌ طلبه‌های‌ جوان‌ علیه‌ كلیسا و ساختار متصلب‌ آن‌ كه‌ ناتوان‌ از پاسخگویی‌ به‌ نیازهای‌ روزش‌ می‌دانستند دست‌ به‌ اعتراض‌ زدند. موزیسین‌ها، نقاشان‌، كارگردانان‌ و بازیگران‌ جلسات‌ بحث‌ و جدل‌ داغی‌ را در نقد سیاست‌های‌ فرهنگی‌ دولت‌ ترتیب‌ دادند. حقوقدانان‌ اعتراض‌ خود به‌ دستگاه‌ قضا را علنی‌ كردند. حتی‌ جمعی‌ از نویسندگان‌ برجسته‌، ساختمان‌ اصلی‌ «انجمن‌ قلم‌» در پاریس‌ را در اقدامی‌ نمادین‌ به‌ تسخیر خویش‌ درآوردند و خود «مجمع‌ نویسندگان‌» تشكیل‌ دادند. آرشیتكت‌ها، كارشناسان‌ آمار و روزنامه‌نگارها هم‌ دچار تب‌ انقلابی‌ شدند. كاركنان‌ رادیو و تلویزیون‌ در اعتراض‌ به‌ كنترل‌ شدید اخبار و برنامه‌ها توسط‌ دولت‌ تا مرز اعتصاب‌ پیش‌ رفتند و عجیب‌تر از همه‌ اقدام‌ فوتبالیست‌ها بود. جمعی‌ از آنان‌ فدراسیون‌ فوتبال‌ را اشغال‌ كردند و رییس‌ و دبیر اجرایی‌ آن‌ را زندانی‌ كردند.
انگیزه‌ها اما بسیار متنوع‌ بود. تلاش‌ برای‌ آزادی‌ بیشتر جنسی‌، مسائل‌ صنفی‌ و آموزشی‌، اعتراض‌ به‌ مدیریت‌ پدرسالارانه‌ و بروكراسی‌ خشك‌، مخالفت‌ با سیاست‌های‌ بسته‌ فرهنگی‌، درخواست‌ افزایش‌ دستمزد، اعلام‌ مخالفت‌ با جنگ‌ ویتنام‌، ضدیت‌ و دشمنی‌ با كل‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ غربی‌، اعتراض‌ به‌ استعمار و استثمار و همصدایی‌ با كشورهای‌ جهان‌ سوم‌ برای‌ آزادی‌ و رهایی‌ از استعمار و استبداد، عمده‌ انگیزه‌های‌ این‌ شورش‌ فراگیر بودند.
برای‌ برخی‌ جوانان‌ و مخصوصا نوجوانان‌ دبیرستانی‌ كه‌ وارد معركه‌ شده‌ بودند این‌ تنها اعتراضی‌ صنفی‌ یا سیاسی‌ نبود زیرا طرف‌ حساب‌ آنان‌ تنها دولت‌ و سیستم‌ مدیریتی‌ و اجرایی‌ نبود. آنان‌ خانواده‌ها و والدین‌ خویش‌ را هم‌ جزیی‌ از سیستم‌ سلطه‌ اجتماعی‌ می‌دانستند. در مقطعی‌ از بحران‌ حتی‌ والدین‌ همین‌ جوانان‌ و نوجوانان‌ كه‌ خود از تركش‌ تیز نقد فرزندانشان‌ مصون‌ نبودند نیز وارد كارزار شدند اما نه‌ برای‌ مخالفت‌ با جنگ‌ ویتنام‌ یا مبارزه‌ با بروكراسی‌ دولتی‌، بلكه‌ برای‌ اعتراض‌ به‌ برخورد خشونت‌آمیز پلیس‌ با معترضان‌، در این‌ میان‌ برخی‌ شورش‌ را برای‌ شورش‌ و بی‌قیدی‌ را برای‌ بی‌قیدی‌ می‌خواستند.
دانشجویان‌ جرقه‌یی‌ را زدند كه‌ تمام‌ پتانسیل‌های‌ اجتماعی‌، سیاسی‌، فرهنگی‌، اقتصادی‌ و روانی‌ اعتراض‌ را در اقشار و طبقات‌ مختلف‌ جامعه‌ فرانسه‌ پس‌ از جنگ‌ آزاد كرد. در این‌ ده‌ سالی‌ كه‌ ژنرال‌ دوگل‌ بر فرانسه‌ حكومت‌ می‌كرد كم‌ و بیش‌ اوضاع‌ باثبات‌ و آرام‌ بود. ولی‌ در پس‌ این‌ آرامش‌ انبوهی‌ از عقده‌ها و كمبودها و ناخرسندی‌ ها پنهان‌ بود. دوگل‌ ناجی‌ كشور و حافظ‌ آن‌ از دست‌ فاشیزم‌ دانسته‌ می‌شد و با همین‌ عنوان‌ ده‌ سال‌ در مسند خود استوار بود ولی‌ ظاهرا مردم‌ دیگر از این‌ پیرمرد ۷۷ ساله‌ خسته‌ شده‌ بودند.
با وجود تمام‌ این‌ اتفاقات‌ آنچه‌ توجه‌ جهان‌ را در ماه‌ مه‌ آن‌ سال‌ به‌ فرانسه‌ جلب‌ كرد دانشجویان‌ و كارگران‌ بودند. این‌ دانشجویان‌ بودند كه‌ جنبش‌ را آغاز كردند و این‌ كارگران‌ بودند كه‌ با اعتصاب‌ خود كشور را فلج‌ كردند. شاید در نگاه‌ اول‌ بتوان‌ دلایل‌ روانی‌ مشتركی‌ را برای‌ اعتراض‌ در میان‌ دانشجویان‌ و كارگران‌ جست‌. آنان‌ معترض‌ به‌ سیستم‌ بروكراتیكی‌ بودند كه‌ خود در آن‌ پایین‌ترین‌ مكان‌ را از لحاظ‌ سلسله‌ مراتب‌ اشغال‌ می‌كردند.
زیردستی‌ نبود كه‌ به‌ او فرمان‌ دهند و با تصور اینكه‌ بخشی‌ از سیستم‌ هستند و باید حافظ‌ آن‌ باشند خود را تسلی‌ دهند. یا باید سكوت‌ می‌كردند یا باید اعتراض‌ خود را به‌ گوش‌ بالاترین‌ مرتبه‌ این‌ سلسله‌ مراتب‌ می‌رساندند. اما از منظری‌ جامعه‌شناختی‌، دانشجویان‌ در جوامع‌ معاصر ویژگی‌هایی‌ منحصر به‌ خود دارند. آنان‌ معمولا گروه‌های‌ حاشیه‌نشینی‌ هستند كه‌ در طی‌ دوران‌ دانشجویی‌، جایگاهی‌ در متن‌ روابط‌ اقتصادی‌ جامعه‌ ندارند و به‌ عنوان‌ نیروی‌ كار بالقوه‌، از منابع‌ مالی‌ بخش‌ عمومی‌ یا خصوصی‌ ارتزاق‌ می‌كنند.
از نظر اجتماعی‌ و بطور عام‌ و دورافتادگی‌ از خانواده‌، احساس‌ گسیختگی‌ و آزادی‌ در انتخاب‌ راه‌ زندگی‌، زندگی‌ دسته‌جمعی‌ در خوابگاه‌ها، زندگی‌ جنسی‌ نامطلوب‌، تراكم‌ انرژی‌ جنسی‌، دورافتادگی‌ از متن‌ واقعی‌ زندگی‌ اجتماعی‌ و مواردی‌ از این‌ دست‌ از ویژگی‌های‌ زندگی‌ دانشجویی‌ است‌. این‌ خصایص می‌تواند سبب‌ ایجاد و پرورده‌شدن‌ انگیزه‌ها و كنش‌های‌ بخصوص‌ در دانشجویان‌ شود كه‌ بسته‌ به‌ بستر اجتماعی‌، اقتصادی‌ و تاریخی‌، بروزات‌ گوناگونی‌ خواهد داشت‌. اما كارگران‌ درست‌ برعكس‌ انگیزه‌های‌ اقتصادی‌ و معیشتی‌ دارند، آنان‌ در متن‌ روابط‌ اقتصادی‌ و زندگی‌ واقعی‌ قرار دارند. در مه‌ ۶۸ هم‌ كارگران‌ بیشتر درخواست‌هایی‌ چون‌ افزایش‌ دستمزد، تغییر ساعات‌ كار و ایجاد تسهیلات‌ ویژه‌ داشتند و معدودی‌ از كارگران‌ مطالباتی‌ فراتر از این‌، از جمله‌ مشاركت‌ در اداره‌ كارخانه‌ و دخالت‌ در تصمیمات‌ مدیریت‌ آن‌ را داشتند. در واقع‌ مطالبات‌ نوع‌ دوم‌ بیشتر آرمانی‌ بود كه‌ دانشجویان‌ چپ‌ برای‌ كارگران‌ می‌پسندیدند در حالی‌ كه‌ روسای‌ اتحادیه‌های‌ كارگری‌ از اینكه‌ خواست‌های‌ كارگران‌ از مسائل‌ صنفی‌ فراتر رود جلوگیری‌ می‌كردند.
دغدغه‌ دانشجویان‌ با روشنفكران‌ اشتراك‌ بیشتری‌ داشت‌. هر دو دسته‌ از خفقان‌ سیاسی‌ و الگوهای‌ كلیشه‌یی‌ و فرمایشی‌ فرهنگی‌ گله‌مند بودند. نمونه‌ این‌ ناخشنودی‌ها پیش‌ از این‌ در موج‌ نوی‌ سینمای‌ فرانسه‌ آشكار شده‌ بود.اما جنبش‌ دانشجویی‌ فرانسه‌ مخصوصا افكار هسته‌ مركزی‌ و رهبری‌ آن‌ آبشخورهای‌ مهمی‌ داشت‌. نفوذ و تاثیر اندیشه‌های‌ چپ‌ در آن‌ مشهود بود. ولی‌ جالب‌ این‌ بود كه‌ این‌ چپ‌گرایی‌، چپ‌گرایی‌ رسمی‌ احزاب‌ كمونیست‌ و سوسیالیت‌ فرانسه‌ نبود. این‌ خود ضدیت‌ دانشجویان‌ با هرگونه‌ ایدئولوژی‌ رسمی‌ اعم‌ از چپ‌ و راست‌ را آشكارتر می‌كند. دانشجویان‌ چپ‌گرا بر بی‌عملی‌ احزاب‌ چپ‌ فرانسه‌ و این‌ احزاب‌ برخیالپردازی‌ و خشونت‌ پروری‌ دانشجویان‌ خرده‌ می‌گرفتند.
از لحاظ‌ فكری‌ جنبش‌ دانشجویان‌ چپ‌گرای‌ فرانسه‌ در ماه‌ مه‌ ۱۹۶۸ در درون‌ جنبش‌ چپ‌ نو قابل‌ بررسی‌ است‌ كه‌ خود متاثر از ماركسیسم‌ هگلی‌ و مكتب‌ انتقادی‌ اصحاب‌ فرانكفورت‌ بود. در نخستین‌ دهه‌های‌ قرن‌ بیستم‌ نظریه‌ اكونومیستی‌ ماتریالیسم‌ تاریخی‌ بر آن‌ بود كه‌ پویایی‌ نیروهای‌ مادی‌ به‌ عنوان‌ قانون‌ اصلی‌ حركت‌ در كل‌ تاریخ‌ به‌ شیوه‌یی‌ اجتناب‌ناپذیر سرانجام‌ موجب‌ گذار سرمایه‌داری‌ به‌ سوسیالیسم‌ خواهد شد. شكست‌ جنبش‌های‌ انقلابی‌ كارگری‌ و پیدایش‌ و پیروزی‌ فاشیسم‌ و در واقع‌ عدم‌ وقوع‌ انقلاب‌ سوسیالیستی‌ مورد انتظار ماركسیست‌های‌ ارتدكس‌، تردیدهایی‌ در مورد این‌ فرض‌ ایجاد كرد و برخی‌ از ماركسیست‌ها این‌ وقایع‌ را نشانه‌یی‌ از زوال‌ ماركسیسم‌ و نیاز به‌ بازسازی‌ آن‌ دانستند.
«هربرت‌ ماركوزه‌» از اعضای‌ مكتب‌ فرانكفورت‌ و اتفاقا یكی‌ از مهمترین‌ رهبران‌ فكری‌ جنبش‌ چپ‌ نو بود. وی‌ قایل‌ به‌ وجود دو سطح‌ از حیات‌ اجتماعی‌ بود، یكی‌ سطح‌ خواست‌های‌ كاذب‌ و روزمره‌ و دیگری‌ سطح‌ علایق‌ و آگاهی‌ راستین‌.
ماركوزه‌ سوسیالیسم‌ را در واقع‌ نظریه‌یی‌ درباره‌ خواست‌های‌ راستین‌ بشری‌ به‌ عنوان‌ نیروی‌ حركت‌ بخش‌ تاریخ‌ می‌دانست‌ كه‌ در مقابل‌ جهان‌ علایق‌ گذرا و روزمره‌ و ایدئولوژی‌ ناشی‌ از آن‌ قرار می‌گیرد. طبقه‌ پرولتاریا و حزب‌ كمونیست‌ در این‌ میان‌ تنها ابزارهایی‌ هستند و اصالتی‌ ندارند. ماركوزه‌ معتقد بود رفاه‌ و بهبودی‌ مادی‌ موجود در جوامع‌ صنعتی‌ مدرن‌ كاذب‌ است‌ و تنها در خدمت‌ برآوردن‌ نیازها و خواست‌های‌ كاذب‌ افراد است‌.
بازسازی‌ جامعه‌ به‌ صورت‌ عقلانی‌ و احیای‌ علایق‌ و خواست‌های‌ راستین‌ انسان‌، نیازمند سركوب‌ خواست‌های‌ كاذب‌ و روزمره‌ است‌. چنین‌ طرحی‌ البته‌ با اقدام‌ توده‌یی‌ محقق‌ نمی‌گردد زیرا توده‌ها خود دستخوش‌ علایق‌ كاذب‌ شده‌ و مانع‌ انقلابند. طبقه‌ كارگر نیز به‌ عنوان‌ كارگزار انتقال‌ به‌ جهان‌ ذاتی‌، توانایی‌ خود را از دست‌ داده‌ چرا كه‌ در روابط‌ استثماری‌ و لذات‌ كاذب‌ و روزمره‌ نظام‌ سرمایه‌داری‌ غرق‌ شده‌ و به‌ «اشرافیت‌ كارگری‌» تبدیل‌ شده‌ است‌. تنها گروه‌ها و روشنفكرانی‌ كه‌ در متن‌ جامعه‌ و علایق‌ آن‌ در غلتیده‌اند و در حاشیه‌ بسر می‌برند ممكن‌ است‌ علایق‌ راستین‌ را دریابند و بكوشند جنبشی‌ به‌ سوی‌ تحقق‌ آن‌ به‌ راه‌ اندازند. چنین‌ گروه‌هایی‌ باید از بخش‌ها و طبقاتی‌ از جامعه‌ برای‌ مقصود خود بهره‌ گیرند كه‌ مانند خودشان‌ در متن‌ روابط‌ استثماری‌ جامعه‌ ادغام‌ نشده‌اند.
به‌ نظر ماركوزه‌، جنبش‌ دانشجویی‌ از این‌ جمله‌ است‌. از دیدگاه‌ شورشیان‌ ماه‌ مه‌، دشمن‌، «كلیت‌ نظام‌ بود» دشمن‌ دیگر یك‌ فرد مانند پادشاه‌ یا یك‌ مقوله‌ اجتماعی‌ مانند بورژوازی‌ نبود. دشمن‌ كلیت‌ اشكال‌ غیرشخصی‌، عقلانی‌ شده‌ و بروكراتیك‌ قدرت‌ اجتماعی‌ اقتصادی‌ بود. دشمن‌ اصلی‌ كلیت‌ وضع‌ شیئی‌ گونگی‌ و از خود بیگانگی‌ جهان‌ بود. بنابراین‌ مبارزه‌ اصلی‌ نیز نه‌ مبارزه‌یی‌ سیاسی‌ یا اقتصادی‌ بلكه‌ مبارزه‌یی‌ كلی‌ بود و به‌ تعبیر ماركوزه‌، «مخالف‌ چپ‌ نو با نظام‌ مستقر، شورشی‌ جنسی‌، اخلاقی‌، فكری‌ و سیاسی‌ است‌ و به‌ این‌ معنی‌ مخالفتی‌ كلی‌ است‌ كه‌ معطوف‌ به‌ كلیت‌ نظام‌ است‌.» از نظر متفكران‌ چپ‌ نو، روشنفكران‌ جزیی‌ از این‌ كلیت‌ نیستند چرا كه‌ در حقیقت‌ از آن‌ جامعه‌ خود نیستند بلكه‌ نیرویی‌ بیرونی‌اند و از آنجا كه‌ به‌ علایق‌ جامعه‌ مستقر آلوده‌ نشده‌اند می‌توانند كلیت‌ را ببینند.
«كوهن‌ بندیت‌» از رهبران‌ جنبش‌ ماه‌ مه‌ ۱۹۶۸ در فرانسه‌ اعلام‌ كرد: «فعالیت‌ انقلابی‌» بطور كلی‌ جمعی‌ و مستلزم‌ میزانی‌ از سامان‌دهی‌ است‌ اما آنچه‌ غیرقابل‌ پذیرش‌ است‌ نیاز به‌ حزب‌ است‌. برای‌ آنكه‌ جنبشی‌ انقلابی‌ به‌ پیروزی‌ برسد، هیچ‌ شكلی‌ از سازمان‌دهی‌ نباید جریان‌ خودجوش‌ آن‌ را سد كند.»
آنچه‌ جالب‌ توجه‌ است‌ عدم‌ وجود استراتژی‌ مشخص برای‌ عمل‌ در نزد رهبران‌ و متفكران‌ جنبش‌ ماه‌ مه‌ است‌. شاید این‌ عدم‌ وجود استراتژی‌ بیش‌ از آنكه‌ ناشی‌ از ضعف‌ این‌ جنبش‌ باشد نتیجه‌ مبانی‌ فكری‌ رهبران‌ آن‌ باشد. مبارزه‌ با كلیت‌ بسیار مبهم‌ است‌. در این‌ مبارزه‌ دشمن‌ یا آنچه‌ مورد هجمه‌ است‌ معلوم‌ نیست‌. مبارزان‌ نمی‌دانند با چه‌ چیزی‌ می‌جنگند و چه‌ چیزی‌ باید جایگزین‌ آن‌ شود. نه‌ آنچه‌ باید نابود شود مشخص است‌ نه‌ آلترناتیو آن‌. این‌ مساله‌ بدین‌ معنا نیست‌ كه‌ جنبش‌ ماه‌ مه‌ فرانسه‌ پس‌ از شكست‌ كاملا بی‌ثمر ماند و هیچ‌ دستاوردی‌ در پی‌ نداشت‌. آن‌ بحران‌ یك‌ ماهه‌ ضعف‌ها و كاستی‌های‌ نظام‌ سیاسی‌ اجتماعی‌ حاكم‌ بر فرانسه‌ را آشكار ساخت‌ و تقریبا هر آینه‌ به‌ صورت‌ مشخص مورد اعتراض‌ بود در مسیر تعدیل‌ و اصلاح‌ افتاد.
منبع : روزنامه اعتماد