جمعه, ۱۴ دی, ۱۴۰۳ / 3 January, 2025
مجله ویستا
وضعیت اجتماعی اخلاق در جامعهیِ ایرانی
▪ آیا جامعة ایرانی با بحران هویت اخلاقی مواجه شده است؟
ـ واژهیِ بحران ظاهراً از علوم پزشکی میآید. در پزشکی، منظور از بحران نقطهای مخاطرهآمیز در سیر تحول بیماری است که بیمار با گذر از آن یا به سوی بهبود میرود یا به سوی مرگ. صاحبنظرانِ علوم اجتماعی، با وام گرفتنِ واژهیِ بحران از پزشکی، معمولاً از آن برای اشاره به وضعیتهای وخیم و خطرناک استفاده میکنند.
در علوم اجتماعی، حتی در علمی مانند اقتصاد که با مفاهیم و روشهای کمّی میانهیِ بهتری دارد، به راحتی نمیتوان همانند پزشکی از یک «نقطه»یِ بحرانی سخن گفت، مگر صرفاً در هنگامِ تفسیر ریاضیِ پدیدههای ملموس. اما در زبان ملموسِ علوم اجتماعی، حداکثر شاید بشود به یک «فاصله»یِ بحرانی اشاره کرد تا یک نقطه. یک دلیلش البته این است که مرگ یا بهبودی جامعه، بر خلاف بیمار، صرفاً دو نقطهیِ فرضی از انتهای یک طیفاند که هیچگاه تحقق نمییابند. در علوم اجتماعی، بهتر است که از وضعیتهای بحرانی سخن گفته شود. این وضعیتها نیز بیانگر یک فاصله یا دورهیِ زمانیاند نه یک نقطه.
از اینرو، باید در نظر داشت که کاربرد اصطلاح بحران در این علوم، با دقایق و ظرایفِ کاربردِ آن در پزشکی کمتر انطباق دارد و بیشتر کاربردی ذوقی و زیباییشناختی پیدا کرده است. در واقع اهل علوم اجتماعی با استفاده از این واژه بیش از آن که صرفاً بخواهند وضعیتی را «توصیف» کنند، میخواهند توجه مخاطبان را، اعم از مردم عادی، اهل نظر یا سیاستگزاران، به وخامت وضعیتی خاص جلب کنند و آنها را برای اقدامی متناسب با شدت و عمقِ وخامتِ آن وضعیتِ موصوف ترغیب کنند. با این اوصاف، کاربرد واژهیِ بحران در مسایل اجتماعی دربردارندهیِ توصیف کاملاً دقیقی نیست یا دست کم کاربرد «توصیفیِ» آن کمتر از جنبهیِ «ترغیبی»اش اهمیت دارد.
اگر چنین تصوری از بحران پذیرفته باشد، من هم با شما موافقم که ما در جامعهیِ خودمان، در حوزهیِ اخلاق، با بحران و بلکه بحرانهایی مواجهیم. یعنی سروکارمان با وضعیتی افتاده است که مخاطرهآمیز و نگران کننده است و نیازمند توجه جدی و اقداماتی در خور. اما اگر هم چیزی با نام بحران «هویت اخلاقی» داشته باشیم، به نظرم در قبال وضعیتی که می شود از آن با عنوان «بحران اجتماعیِ اخلاق» یاد کرد، اهمیت کمتری دارد. چرا که بحران هویت اخلاقی را می شود وضعیتی فرض کرد که دست کم برای دو پرسش، پاسخ مناسبی یافت نمی شود: در سطح فردی پرسش اول این است که من «باید» که باشم و دوم این که من «باید» چه تمایزاتی از دیگری داشته باشم. در سطح اجتماعی، جای آن «من» را «ما» میگیرد و مسأله تبدیل به پرسش از هویت اجتماعی می شود. از این بحران معمولاً با تعبیر «بحران هویت» یاد میشود. اما بحرانی که به نظر من مهمتر است، یعنی بحران اجتماعی اخلاق، بحرانی است مربوط به آن جنبه از اخلاق که به تعبیر جامعهشناختی به مثابة چسب یک جامعه عمل میکند و با متصل کردن «من»ها به همدیگر، از آنها «ما» می سازد. به بیان دیگر، آنچه به لحاظ اخلاقی برای جامعة ما تهدید کننده است، جنبة انسجام بخش اخلاق است که وجود جامعه را ممکن میسازد. در حال حاضر به نظر می رسد جامعة ما فاقد آن میزان از قواعدِ اخلاقی مشترک و انسجام بخشی است که زندگی ما را با همدیگر در قالب «یک» جامعه، معنادار، کمهزینه، پرثمر و حتی آرامشبخش میکند.
جامعهشناسان از بحرانی که به این ترتیب پا میگیرد معمولاً با تعبیر «بیهنجاری» یا همان «آنومی» یاد میکنند، یعنی وضعیتی که در آن قواعد مشترکی برای پیروی وجود ندارد. وضعیت آنومیک یا بیهنجار با وضعیت نابهنجار تفاوت اساسی دارد. بیهنجاری وضعیتی است که در آن هنجار یا قاعدهای وجود ندارد. در حالی که نابهنجاری فقط بیانگر پیروی نکردن یا تخطی از هنجارها یا قواعد است. بیهنجاری عمدتاً صفت یک وضعیت است حال آن که نابهنجاری بیشتر صفت یک کنش یا مجموعهای از کنشها یا کنشگران است. روشن است که وقتی داریم از جامعه سخن میگوییم، منظور هنجارها یا قواعد اجتماعی، یعنی قواعد مشترک میان یک جمع مفروض است نه قواعد شخصی. در حالت بیهنجاری در واقع قواعد مشترکی برای پیروی وجود ندارد و هر کس یا هر گروه بنا به قواعد اختصاصی خود مبادرت به کنش میکند. به عبارت دیگر گویی این افراد یا گروهها دارند در استادیومهایی جداگانه بازی میکنند یا آنکه هر کس بازی خود را انجام میدهد؛ بازیای که با بازی دیگران ارتباطی ندارد، مگر در پیشیگرفتن و حذف کردن مزاحمتها و مزاحمان.
▪ اگر پاسخ شما در مورد وجود بحران مثبت است، با چه شاخص یا معیاری میتوان آن را اندازه گرفت؟
ـ وقتی از اندازهگیری حرف می زنیم، ناگزیر وارد حوزة مباحث کمّی میشویم. اما اگر نخواهیم وارد مشکلاتِ اصولیِ مبحث اندازه گیری در علوم اجتماعی بشویم، با توضیحاتی که دادم دیگر نباید چندان به دنبالِ شاخصهای کمّیِ مشخص در اندازهگیری بحرانهای اجتماعی بود، بویژه در زمینة موضوعاتی چون اخلاق.
با این حال، چیزی که ـ دست کم در این مورد خاصـ اهمیت دارد، وجود شاخصها یا معیارهایِ بی عیب و نقصِ عینی نیست. اگر بین آحاد جامعه، در سطوح مختلف، در زمینه وجود بحرانِ اجتماعی، نوعی اتفاق نظر وجود داشته باشد، این اتفاق نظر مهمتر از وجود شاخصهای عینی است. به بیان دیگر، حقیقت در این زمینه، نه بر اساس انطباق با واقعیتی «عینی»، که در جریانِ ساخته شدنش طی فرآیندی از توافقِ بینذهنی شکل میگیرد. این شیوه از تصدیق حقیقت، چیزی است که در بسیاری از فرآیندهای عادّیِ اجتماعی هم صادق است. مثلاً وقتی ارزش یک قطعه کاغذِ نسبتاً ارزان بنا به توافق آحاد جامعه ۲ یا ۵ هزارتومان «قلمداد» میشود، و نام اسکناس به خود میگیرد، ما به نحو اجماعی و توافقی تصدیق میکنیم که ارزش این قطعه کاغذ ۲ یا ۵ هزارتومان است در حالی که ارزش واقعی یا عینیِ آن بسیار کمتر از این مبلغ است. اگر در این حال «واقعیت عینی» معنایی هم داشته باشد، در قبال این توافق بین ذهنی در بارة ارزش آن قطعه کاغذ، دیگر اهمیتی ندارد. چون از این پس ما کنشهای خود را بر اساس این «واقعیتِ» ساخته شده و جعلی و اعتباری تنظیم میکنیم. در این حال گویی داریم وارد یک بازی می شویم که برای انجامش نیاز به یک توافق جمعی داشتهایم و پس از این توافق دیگر چندان به «واقعیت عینی» بهایی نمیدهیم و با همان واقعیتی که خود بنا کردهایم به بازی، یعنی همان حضور در جامعه و کنش بر اساسِ قواعد بازی، ادامه میدهیم.
مادام که اعتبار این توافقها پابرجاست، بازی برقرار است، یعنی جامعه زنده است و ما میتوانیم اطمینان و اعتماد داشته باشیم که دیگران چه کنشی خواهند داشت. اما اگر اعتبار این توافقها خدشه دار شده باشد چه؟ در این حال مهمترین چسب پیوند دهندة جامعه یعنی اطمینان به قواعد مشترک از بین رفته است. اولین پیامد این عدم اطمینان به استواری و برقراریِ آن قواعد مشترک خود را در بیاعتمادی نشان میدهد. در این حال ما دیگر نمیتوانیم نسبت به کنش بازیگران فردی و جمعیِ دیگر اعتماد داشته باشیم. چون اعتماد پیشینِ ما متکی به پیشبینیِ کنش دیگری بر اساس آن قواعد مشترکی بود که نقشهاش در دست همة کنشگران موجود بود و حالا به نقشهای کهنه و بیفایده تبدیل شده است.
در چنین پسزمینهای اکنون مدتهاست در جامعة خود شاهد استفادة صاحبنظران از تعبیراتی چون فروپاشی اجتماعی، ازهمگسیختگی اجتماعی، درهمریختگی اجتماعی و مانند آن هستیم. در اغلب حوزههای اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و اجتماعی، بیشتر تیزبینانِ صادقی که نمیخواهند مجیزگوی قدرت سیاسی باشند، کمابیش متوجه خطری هستند که زندگی جمعی ما را تهدید میکند. مردم عادی هم در زندگی روزمرة خود بیاعتمادی را در همة سطوحِ آن تجربه میکنند. همان بیاعتمادی که ناشی از کهنه شدن نقشة قواعد مشترکِ بین ماست، نقشهای که دیگر کار نمیکند و همة ما را سرگردان و گسسته از دیگری به حال خود رها کرده است. همه به جزایری پراکنده و منزوی در اقیانوسی تهدید کننده بدل شدهایم که به سوی کرانههایی مبهم یا مجهول و در هر حال به غایت متفاوت روانیم. آیا اگر چنین توافقِ بینِذهنیِ نسبتاً مهمی در بارة بحرانی بودن وضعیتِ اخلاقی جامعه میان آحاد آن وجود داشته باشد، معیار دیگری برای احساس خطرِ بحران لازم است؟
▪ به لحاظ تئوریک چه عامل یا عواملی تعیین میکند که جامعه، جامعهای اخلاقی است؟
ـ جامعه شناسی معیاری برای ارزیابی و رتبهبندی جامعهها بر اساس محتوای اخلاقیشان ندارد. بنابراین از طریق بررسی و مقایسة محتوای اخلاقی جامعهها نمیشود به نحو جامعهشناسانه در بارة اخلاقی بودن یا نبودنشان داوری کرد.
از سوی دیگر باید گفت که «جامعة اخلاقی» نوعی «حشو قبیح» است چرا که «جامعه»، بنا به تعریف، یعنی جامعة اخلاقی. به تعبیر دیگر، اخلاقی بودن از قبیل صفاتِ ذاتی جامعه و داخل در تعریفِ آن است نه از قبیل صفات عارضی آن. به این ترتیب جامعة غیر اخلاقی تعبیری پارادوکسیکال است و چیزی است در ردیف مثلث دو ضلعی. چون عدهای از افراد که در یک محیط مادی معین با یکدیگر به سر میبرند، صرفاً به سبب وجود اخلاق، یا به تعبیر دقیقتر با وجود قواعد اخلاقی مشترک است که تبدیل به «ما» یعنی جامعه میشوند.
برای توضیح بهتر این مطلب و تشریح نظری اخلاق از دیدگاه جامعهشناختی، من ترجیح میدهم از مفهوم «بازی» استفاده کنم تا بتوانم مدلی مناسب و ملموس برای روشنکردن جایگاه اخلاق در جامعهشناسی به دست دهم. اگر به این اعتبار جامعه را به یک بازی تشبیه کنیم، این بازی فقط وقتی امکان سرگرفتن دارد که قاعدة نسبتاً مشترکی بر آن حاکم باشد. پیداست که اگر در «یک» بازیِ واحد هر کس بخواهد بنا به قواعد شخصی خودش عمل کند، بازی ممکن نمیشود. در این حال هر کس دارد برای خودش بازی میکند نه با دیگری. به این ترتیب ما با «یک» بازی سروکار نداریم، بلکه به تعداد بازیگران و قواعد شخصیِ آنها بازی خواهیم داشت. در حالی که بازی یک ساختار رابطهای دارد که بدون آن بازی معنا یا امکان ندارد. قواعد مشترک همان شبکهای است که امکان پدیدآمدن ساختار رابطهای بازی را فراهم میآورد. مهم نیست که این قواعد گاه شکسته شود، چنان که در هر بازی دیگری هم این اتفاق میافتد. اما شکستن قواعد اگر چنان رواج و شیوعی نیابد که خودِ تخطی به قاعده تبدیل شود، بازی را از بازی بودن نمیاندازد. حتی زمانی هم که تخطیهای مکرر به قاعدهای جدید بدل میشوند ما با نظم جدیدی روبرو میشویم که گرچه قواعدش تغییر کرده، اما در هر حال قواعدی ـ البته متفاوت با قواعد پیشین ـ برای پیروی وجود دارد و بازی کماکان برقرار است. در واقع مهم این است که قواعد چنان تظیم شده باشند که پیروی از این قواعد، در مقایسه با تخطی از آن ها، برای بیشترین تعداد ممکن از بازیگران، جهتِ برد در بازی مطلوبترین حالت باشد. در این حال سود همگان رعایت قواعد خواهد بود و آنچه این آحادِ محتملاً ناهمگون و جمع شده در تیمهای مختلف ( یا همان گروههای اجتماعی) را با وجود هدفهایی متفاوت و روشها و سبکهای مختلفی که در بازی دارند به هم متصل میکند و پیوند میدهد، همان قواعد مشترکی است که آنها ملزم به پیروی از آن هستند. البته این الزام جنبة کارکردی دارد.
جایگاه اخلاق در تحلیل جامعه شناختی، جایگاهِ همان قواعد مشترک است. این تصویر اجمالی میتواند حیثیتِ اجتماعی اخلاق را به مثابة یک مجموعه از قواعد مشترک برای شرکت در یک بازی جمعی (یا عضویت در یک جامعه) بیان کند.این قواعد اخلاقی مشترک به ما میگویند که در یک جامعة معین نیکیها و بدیها، و بایستهها و نابایستهها کدامند. به عبارت دیگر این قواعد اخلاقی، نقشة راهِ کنشگران در جامعه است و به آنان میگوید در موقعیتهای مختلف، کنش مقبول و پذیرفته چیست و آنها چگونه باید بازی کنند
در جامعهشناسی برای این قواعد اخلاقی از حیث شدتِ اهمیت سه رتبه قائل شدهاند. گاه این قواعد اخلاقی چنان برای جامعه (به مثابة برآیند خواستهها و منافع متفاوت) اهمیت دارد که تبدیل به «قانون» میشود. از این دید، قانون آن دسته از قواعد اخلاقیِ فرضاً مشترکی است که از بیشترین شدت الزام برخوردار است. از اینرو دارای نیرومندترین ضمانت اجرا هم هست. در واقع، گویی جامعه در قالب قانون میکوشد با وضع مجازاتهایی برای تخطی از آن قواعد اخلاقی، از خود، یعنی از همان قواعد مشترکی که تداوم بازی را ممکن میسازد، حفاظت کند. دستة دیگری از این قواعد که از قدرتِ الزام و ضمانتِ اجرایی ضعیفتری برخوردارند، «اصول اخلاقی»اند، که گرچه تخطی از آنها نیز با مجازات تنبیه می شود، اما این مجازاتها شدت کمتری دارند. در پایینترین رتبه، دستهای از قواعد قرار میگیرند که حکم «آداب و رسوم قومی» دارند و شیوههای مُرَّجح یا قواعد مرسومِ عمل را مشخص میکنند.
حال اگر تجربههای روزمرة خود را با دقت مرور کنیم خواهیم دید که در جامعة ما در همة این سه سطح، قواعد اخلاقی مشترک درهمریختگیهای شدیدی از سرمیگذرانند. مشروعیتِ این قواعد نزد اغلبِ نزدیک به تمامیِ بازیگران فردی و جمعی زیر سوال رفته است. گویی در هیچ سطحی قاعدة مشترکِ پذیرفتهای برای پیروی وجود ندارد. به همین دلیل، کسانی که میخواهند به قواعدی که زمانی وجه مشترکشان با بقیه بوده پایبند باشند، رسوا میشوند، چون همرنگِ باقیِ جماعتی نیستند که هر کدام قاعدههای خودشان را پیروی میکنند و قاعدههای قبلی دیگر برایشان اعتباری ندارد. نمونهاش مثلاً کسی است که بخواهد در خیابانهای این جامعه بر اساس قوانین و اصول راهنمایی و رانندگی براند، دیگران اگر او را آدمی پرت و «عوضی» به حساب نیاورند دست کم فکر میکنند تازهواردی است که هنوز حساب کار دستش نیامده است. اگر به تعداد دعاوی مطرح در مراجع قضایی توجه کنید، فقط نشانة کوچکی از میزان بیاعتباری و تخطی از قانون، یعنی مهمترین قواعد اخلاقی مشترکِ جامعه را ملاحظه خواهید کرد، چرا که به دلیل هزینههای زیادِ احقاق حق (اعم از هزینههای زمانی، مالی، روانی، منزلتی) بسیاری افراد اساساً وارد فرایند رسیدگی قضایی نمی شوند. پیداست که وقتی ضمانتهای اجباری بیرونی نمیتواند افراد را به پیروی از قواعد مشترک ملزم کند، قواعدِ نسبتاً درونیتر، مثل آنچه در مورد اصول اخلاقی صادق است، بیشتر در معرض زیرپاگذاشتناند. بویژه که خود این اصول اخلاقی هم از جوانب دیگر در معرضِ معارضه و فرسایش قرار گرفتهاند.
▪ بیشترین آسیبهای اخلاقی از جانب کدام حوزه (دین، حقوق، حکومت و ...) به جامعه وارد میشود؟
ـ نقشة توپولوژیکِ این آسیبها بسیار پیچیده و درهم تنیده است. در واقع مجموعة بسیار متنوعی از عوامل در این موضوع نقش داشتهاند. در این مجال تنها میشود فهرستوار به برخی نقاط مهم اشاره کرد، بی آنکه بشود رابطهشان را پیکاوی کرد.
به نظر می رسد خود پدیدة انقلاب نقطة آغازینِ این فرآیند آسیبزا بوده است. انقلاب، مثل هر انقلاب اجتماعی دیگری، به مرور بیشتر قواعد قبلی را روبید و خودِ این روبیدن، پایة سایرِ قواعد و اساساً اهمیت قاعده را هم سست کرد. به علاوه، گذشته از آشفتگی ناگزیری که در هر دورة گذار از نظم پیشین به نظم جدید پدید میآید، قواعد جدید هم به جای آنکه از طریق یک فرآیند تدریجی و توافقآمیز استقرار یابد که سهم گروههای مختلف اجتماعی را ملحوظ دارد، به پشتوانة قدرت سیاسی، در فضایی توأم با خشونت، که البته از هژمونی ایدئولوژیک هم بهره میبرد، تثبیت شد. اما کاستی گرفتن این هژمونی و فرسایشِ آن عملاً مستلزم استفاده از زور سیاسی بیشتری برای جلوگیری از تخطیها بود. در نتیجه پشتوانة درونی پیروی از قواعد هم هر چه بیشتر تضعیف شد. در نهایت به مرور قواعد مطلوبِ یک خرده فرهنگ، که اکثریتش مجهول است، جای قواعد مطلوب همگانی را گرفت. بگذریم که خود این قواعد هم از درون دچار مشکلات عدیده است. به علاوه ارزشِ خود این قواعد هم به تبعیت از ناکامیهای سیاسی نظمی که از آبشخور آن قواعد تغذیه میکرد، مورد تردید قرار گرفت. پیداست که در این حال مشروعیت قواعد سست میشود و تنها اجبار بیرونی از آن میتواند پاسداری کند. و چون کارآمدی بوروکراسی و تکنوکراسی برای محافظت بیرونی از قواعد هم اندک است، زور آشکار جای آن را گرفته است. و همة اینها در حالی داشت اتفاق میافتاد که محیط بیرونی جامعة ما، در سطح بینالمللی، با شتابی بی حد داشت در مسیری معکوس طی طریق میکرد و به مدد جنبههای مختلفِ جریان جهانی شدن به این سامان هم سرازیر میشد و قواعد سست شدة فرسوده را به معارضه میخواند.
در فرجام این جریانهای پیچاپیچ، چنانکه اکنون همة ما در جریانِ زندگی روزمرهمان در این جامعه تجربهاش میکنیم، در کمترین فرصتی که از غیاب آن زور آشکار پیدا می شود، همة این قواعدِ پا در هوا هم دود می شود و به هوا می رود: وضعیتی است جداً وحشتآور که آیندهاش در ابهامی ترسناکتر پوشانده شده است
http://www.daal.ir/sideblog/words/۱۷۱.php
گفتگو با حسین قاضیان
گفتگو با حسین قاضیان
منبع : جامعهشناسی ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست