سه شنبه, ۲۰ آذر, ۱۴۰۳ / 10 December, 2024
مجله ویستا
رابطه روحانیت با قدرت و سیاست چگونه است؟
● طرح مسئله:
از پرسشهایی که امروز برای جامعهٔ ما بویژه جوانان و دانشجویان ـ مطرح میباشد، رابطهٔ بین روحانیت با سیاست، قدرت و حاکمیت است. مشاهدهٔ برخی واقعیات تلخ، برداشتهای مختلف در باب رسالت و مسئولیت روحانیت، تلقیها و داوریهای گوناگون دربارهٔ سیاست و قدرت، و شبههافکنیها و تبلیغات گمراه کنندهای که در این مورد وجود دارد، عوامل اصلی ترویج این پرسشها در ذهن جامعهٔ ما است که:
ـ آیا ورود روحانیت در عرصهٔ سیاست، و دخالت روحانیان در حاکمیت، موجب خلط بین دین و سیاست نمیشود؟
آیا این امر زمینهٔ سوء استفاده از دین را برای قدرتطلبان و سیاست بازان فراهم نمیکند؟
آیا حضور سیاسی روحانیان، موجب فروکاهی شأن معنوی و نفوذ اجتماعی آنان نخواهد شد؟ و آیا غفلت روحانیت را از رسالت و مسئولیت اصلی خود به دنبال نخواهد داشت؟ و آیا این امر موجب بدبینی متدینان و تودهٔ مردم به روحانیان نمیشود؟
بخصوص با توجه به فراز و نشیبهایی که در کارهای سیاسی و اجرایی وجود دارد و شکستها و ضعفهایی که در این امور رخ میدهد، آیا دخالت روحانیان در سیاست موجب وهن آنان نخواهد بود؟
● چند نکته:
برای تبیین موضوع و قبل از پاسخ به این پرسش، نکاتی را باید اشاره کرد:
۱. برداشتهای منحرفانه، متحجرانه و عوامانه در باب سیاست و حاکمیت، موجب داوریهای یکجانبه و غلط در این باب میشود. اگر نیاز جامعه بشری به «حکومت» و نیز ضرورت حاکمیت ارزشها و احکام الهی در عرصهٔ جامعه و حاکمیت، به درستی دریافت گردد و «سیاست» از معانیِ رایج و قدرت طلبانهٔ آن جدا نگریسته شود، تا حد زیادی از بدفهمی و سوء برداشت پیشگیری میگردد. اگر قرار باشد حکومت صالح و شایستهای در جامعه مستقر گردد و جامعهای امن، عادل، پیشرفته، مستقل و صالح را ایجاد نماید، آیا بدون تلاش و حضور انسانهای شایسته، عادل و کاردان این هدف محقق خواهد شد؟
۲. دیدگاههای افراطآمیز یا تفریطی دراین موضوع، یکی از زمینههای اصلی پیدایش این پرسش است. کسانی که شأن اصلی روحانیت را متضاد با امور سیاسی و اجتماعی میدانند و کسانی که همهٔ مسئولیت و رسالت روحانیت را در حضور سیاسی و اجتماعی منحصر میسازند، هر دو دچار اشتباه شدهاند و در عمل نیز جامعه را دچار اشتباه میسازند. برخی عملکردهای قابل نقد و رفتارهای ناشایسته از بعضی روحانیان که در مناصب و مواضع قدرت قرار گرفتهاند، به ابهام و اشتباه در این موضوع دامن میزند. بنظر میرسد در تحلیل واقعبینانه و صحیح مسئله، باید از افراط و تفریط پرهیز کرد و راه عدل و تعادل را پیش گرفت.
۳. اگر چه سنت وسیرهٔ پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) ـ در دوران استقرار حکومت اسلامی ـ ورود و دخالت مستقیم، آشکار و صریح در عرصهٔ سیاست و حاکمیت بوده است، ولی انحراف حاکمان و زمامداران جوامع اسلامی از ضوابط و شاخصهای حکومت دینی، و سلطهٔ افراد ناشایسته، وابستهٔ به بیگانگان، مستبد و فاسد بر امر سیاست و حکومت، بگونهای عالمان دینی را از عرصهٔ حاکمیت اجتماعی منزوی ساخت که بتدریج در ذهن عمومی جامعه، پذیرش حضور رسمی و جدی روحانیان در امور سیاسی به امری بعید و غیرعادی تبدیل شد. رواج دیدگاههای سکولاریستی و تز جدائی «دین از سیاست» ـ به عنوان یک دیدگاه القایی استعماری ـ و انزوای بخشی از روحانیان از عرصهٔ سیاست و جامعه، خود بخود این برداشت غلط را تقویت میکرد. اگر چه حرکت فرهنگی و سیاسی امام راحل(ره) و سایر عالمان روشن فکر و روشنفکران متعهد تا حدود زیادی این برداشت را تصحیح نمود، ولی تبلیغات دشمنان نظامِ اسلامی و رسوبات بازمانده از دورانِ طولانیِ انزوای دین از عرصهٔ سیاست، به بازسازی و طرحِ دوبارهٔ تفکیک دین و سیاست دامن زد.
● انگیزه و خاستگاه طرح این شبهه:
مطرح کنندگان این شبهه را میتوان در ۴ گروه دستهبندی کرد که گاه از خاستگاهی فکری و اعتقادی و گاه از خاستگاهی سیاسی و اجتماعی، این مسئله را مطرح مینمایند. البته دلائل و رویکردهای متفاوتی در هر گروه ممکن است وجود داشته باشد. این ۴ گروه عبارتند از:
۱. کسانی که اساساً با هر نوع نگرش و گرایش الهی و دینی مخالفاند و از نظر اعتقادی، مادی مسلک تلقی میشوند، که البته در جامعهٔ ما بسیار اندک و کم شمارند.
۲. دین باوران و متدینان که ضمن اعتقاد به اصول دین و التزام به فروع و احکام عملی، بخاطر برداشتهای نادرست، دین را امری صرفاً معنوی و فردی میشمارند که اساساً نباید در امور اجتماعی و سیاسی دخالت داده شود.
۳. کسانی که دین اسلام را جامع و کامل میدانند و به دخالت دین در سیاست هم معتقدند ولی دخالت و حضور روحانیت را برنمیتابند و برآنند که نقش اصلی روحانیان، هدایت و تربیت معنوی است و حداکثر باید نظارتی از بیرون، بر روند حکومت و سیاست داشته باشند.
۴. کسانی که نه بخاطر دیدگاه اعتقادی، بلکه با انگیزههای سیاسی صرف با حضور روحانیان مخالفند و این حضور را ـ در هر حدی که باشد ـ مانع دستیابی به اغراض و هدفهای خود میدانند ولی تمایل خود را با رنگ و لعاب مقدس مآبانه و خیرخواهانه مطرح میکنند!در این نوشتهٔ کوتاه، تنها به بررسی و پاسخ دیدگاه دستهٔ سوم میپردازیم، بنابراین دستهٔ نخست را به مطالعهٔ مباحث اعتقادی و کلامی دعوت مینمائیم(۱) و گروه دوم را به تأمل در متون اصیل اسلامی، مروری بر احکام و دستورات دینی و نیز مطالعه و بررسی سیرهٔ عملی پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) فرامیخوانیم، که به روشنی سیاسی بودن اسلام را ثابت میکند و نشان میدهد دین حق و آیین راستین الهی، همه اقتضائات و نیازهای اجتماعی و فردی انسانها را مد نظر داشته و از جمله به ابعاد سیاست و حکومت نیز بطور کامل توجه داده و احکام و دستوراتی را تعیین نموده است.(۲)
و اما با گروه چهارم نمیتوان گفت و گوی منطقی و استدلالی داشت. زیرا آنان قدرت طلبانی هستند که تنها به دنبال به دست آوردن «قدرت» برای تأمین منافع خویشاند و نه مصالح و منافع مردم. چه دولتها و قدرتهای بیگانهای که پس از پیروزی انقلاب اسلامی منافع نامشروع خود را از دست دادهاند و چه گروهها و کسانی که در صدد بیرون کردن رقیب از صحنهٔ رقابتند ولی هدف خود را به صراحت بیان نمیکنند و با اظهار دلسوزی و ریختن اشک تمساح تلاش میکنند روحانیت را به کنج مسجد و مدرسه برانند و خود یکهتاز عرصهٔ حکومت باشند. قطعاً هیچ استدلال موجهی این گروه را قانع نخواهد ساخت!
● پاسخ شبهه:
در پاسخ به شبهه باید به برخی اصول و نکات اصلی اشارهای گذرا داشته باشیم و سپس به جمعبندی بپردازیم:
۱. اسلام دینی است سیاسی که هم متضمن احکام و مقاصد سیاسی و اجتماعی است و هم برانگیزنده و حرکت بخش برای ایجاد تحول سیاسی در جامعه. منابع و علوم اسلامی، در جای جای خود به مباحث سیاسی و اجتماعی پرداخته و دربارهٔ سیاست دیدگاه، حکم و وظیفه معین ساخته است. از اصول اعتقادی اسلام تا احکام عملی و ارزشهای اخلاقی آن، آمیخته با مسائل سیاسی است و اندکی درنگ و تأمل در جنبههای گوناگون اسلام، این حقیقت را ثابت میکند که دیانت و سیاست در اسلام تفکیکناپذیر و جدانشدنی است.
۲. قدرت و حکومت از دیدگاه اسلام، امری مذموم و ناپسند تلقی نمیشود، بلکه همچون ثروت و دانش، ابزاری است برای سامان دهی زندگی اجتماعی بشر، که اگر به درستی هدایت شود و در خدمت مصالح و منافع انسانها قرار گیرد، بزرگترین عامل مؤثر در سعادت و خوشبختی بشر خواهد بود و اگر در اختیار تبهکاران و هواپرستان قرار گیرد، بیشترین لطمه را به سعادت بشر وارد خواهد ساخت.
بنابراین دین باوران راستین باید تلاش کنند که این ابزار را برای تامین سعادت و صلاح جامعه در اختیار بگیرند و به درستی از آن بهره برداری نمایند.(۳)
۳. روحانیت، نهادی دینی است که خود را ـ بطور خاص و فراتر از وظیفهٔ عمومی همهٔ مومنان و متدینان ـ مسئول تحقیق و فراگیری اسلام، تبلیغ و ترویج آموزههای اسلامی، پایبندی به احکام و ارزشهای الهی و پاسدار حدود دینی و مرزهای اخلاقی و معنوی جامعه میداند و این وظیفه را بار امانتی تلقی میکند که برای تحقق اهداف الهی و بسط حقیقت و خدمت به دیگران پذیرفته است. طبعاً روحانیان در عرصهٔ سیاست و حکومت جامعه هم برای خود مسئولیتی خطیر قائلاند و به عنوان وظیفهای ذاتی و تکلیفی اجتنابناپذیر، حساسیت و تعهدی مضاعف نسبت به سرنوشت اجتماعی و سیاسی جامعه در خود احساس میکند.(۴)
قرآن کریم به صراحت روحانیانی را که در برابر زورگویان و منحرفان ساکت باشند و نسبت به عدم اجرای احکام الهی بیتفاوتی نشان دهند، سرزنش میکند(۵) در روایات صریح از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع)، عالمان دینی را میراثدار رسالت و تعهد انبیاء الهی معرفی میکند.(۶) بنابراین هیچ عالم حقیقی و روحانی وارستهای نمیتواند و نباید نسبت به عرصهٔ حکومت و سیاست بیتفاوت باشد بلکه به عنوان تکلیفی الهی، در حد توان باید برای استقرار احکام و ارزشهای الهی اقدام نماید، چرا که تحقق اهداف معنوی و تربیتی اسلام هم در سطحی فراگیر و گسترده، مشروط به نظام سیاسی و اجتماعی صالح وشایسته است.
۴. نگاهی به تاریخ پرفراز و نشیب جوامع اسلامی و بخصوص جامعهٔ خودمان، نقش تعیین کننده، مثبت و مؤثر روحانیت را در حضور سیاسی و اجتماعی خود نشان میدهد. روحانیان در همهٔ مبارزات آزادیبخش، ضداستعماری و ضداستبدادی کشورهای اسلامی، نقش مؤثری داشتهاند. بخصوص روحانیت شیعه بخاطر برخورداری از جایگاه اجتماعی برجسته و نفوذ موثر در تودههای متدین و نیز به علت بهرهمندی از جایگاه مرجعیت و اجتهاد ـ که از ویژگیهای مکتب اهلبیت(ع) است ـ همواره کانون تحولات اجتماعی در تاریخ ما بوده است.جریان نهضت تحریم تنباکو برای پیشگیری از نفوذ استعمار، انقلاب مشروطیت برای مبارزه با استبداد و ایجاد عدالت، نهضت ملی کردن صنعت نفت بمنظور کوتاه کردن دست سلطهگر استعمار انگلیس و بالاخره نهضت اسلامی ملت ایران به رهبری مراجع تقلید و روحانیان در دههٔ ۱۳۴۰ ـ که به شکلگیری و پیروزی انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ به رهبری امام خمینی(ره) منتهی شد ـ نمونههای برجستهٔ این نقش اساسی است.(۷) به همین جهت هرگز نمیتوان تجربهٔ مسیحیت و روحانیت آن را با اسلام و روحانیت شیعه مقایسه کرد و آن تجربهٔ تلخ را به جامعهٔ اسلامی تعمیم داد.
۵. در جامعهٔ ما از دیرباز تاکنون ـ بگونهای فزاینده ـ انتظار و توقع جامعه از روحانیت و رهبران دینی این بوده است که نسبت به سیاست و حاکمیت، بیتفاوت نباشند و در دفاع از مظلومان، احقاق حقوق مستضعفان، مقابله با زیادهخواهان و رویارویی با متجاوزان و حفظ استقلال و هویت جامعه، تلاش و مجاهدت نمایند. بستنشینی در منازل علماء برای احقاق حق و مراجعهٔ نیازمندان و مظلومان به آنان ـ که از گذشتههای دور تاکنون به اشکال مختلف وجود داشته است ـ حاکی از همین انتظار و مطالبه است. علاوه بر انتظار تودهٔ مردم و نیز نخبگان، روشنفکران و تحصیلکردههای متدین از روحانیان و حوزههای علمیه،(۸) امروز در دوران شکلگیری حکومت دینی، مدیران و مسئولان نظام هم از حوزهها به عنوان اصلیترین نهاد دینی انتظارات تازهای برای پشتیبانی و کمک به نظام را مطرح میکنند که حضور روحانیت را در عرصهٔ سیاست جامعه بیش از پیش جدّی و ضروری میسازد.
با توجه به این نکات و واقعیات است که دربارهٔ ضرورت و اصل حضور روحانیت در عرصهٔ سیاست و حاکمیت نمیتوان تردید کرد اگر هم اشکالات و کاستیهایی در قالبها و شیوههای حضور سیاسی روحانیت به چشم میخورد، باید با دلسوزی و تدبیر به رفع آن پرداخت و نه اینکه اصلِ حضور روحانیت را در عرصهٔ سیاست و حکومت مورد تردید قرار داد.
البته روند شکلگیری حکومت پس از پیروزی انقلاب اسلامی و سپردن دولت موقت انقلاب به غیرروحانیان و تأکید امام(ره) بر عدم حضور اجرایی روحانیان، نشان میدهد که روحانیت هرگز درصدد در اختیار داشتن مستقیم حکومت نبوده است و تنها به خاطر ضرورتها و اقتضائات خاص و به دلیل ضعفها و کاستیها، بار اجرایی و حکومتی را در مواردی بر عهده گرفت.
در یک کلام، روحانیت شأن و وظیفهٔ اصلی خود را ـ به عنوان رسالتی الهی که با هیچ مزد و منّتی همراه نیست ـ حراست از مرزهای نظری و عملی دین و مجاهدت در راه احیاء اسلام ناب محمدی(ص) میداند. آیا برای تحقق این رسالت، میتوان از عرصهٔ سیاست و حاکمیت غفلت کرد؟ آیا روحانیت میتواند نسبت به سرنوشت جامعهٔ اسلامی بیتفاوت باشد؟ آیا این خود نوعی شانه خالی کردن از بار مسئولیت به شمار نمیآید؟!(۹)
برخی میگویند: روحانیت تنها باید به نظارت بر قدرت اکتفا کند و از حضور مستقیم در مناصب قدرت پرهیز نماید. در پاسخ باید به دو نکته اشاره کرد: یکی اینکه نظارت بر کارکرد و برنامههای حکومت، وظیفهای همگانی است که به عنوان امر به معروف و نهی از منکر، بر دوش همهٔ اقشار جامعه است و اصل هشتم قانون اساسی هم بر آن تأکید کرده است البته نفوذ و رسالت روحانیت این وظیفه را برای روحانیان سنگینتر میسازد.
دیگر اینکه روحانیت بدون حضور سیاسی نمیتواند از انحراف مسیر جامعه پیشگیری کند و از کاستیها و اشکالات حقیقتاً آگاه شود تا با آن مقابله نماید.
فاصله گرفتن و دوری جستن روحانیت از قدرت، سیاست و حاکمیت ـ هنگامی که نیاز به چنین حضوری باشد ـ حمل بر تنبلی، ناتوانی و مسئولیتگریزیِ آن خواهد شد و شانه خالی کردن از بار مسئولیتهای اجتماعی و سیاسی تلقی خواهد گشت. مگر پیامبر اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) خود مستقیماً در کلیه کارهای حکومتی دخالت و حضور نداشتند؟! بنابراین صرف نظارت ـ بدون حضور فعال ـ نمیتواند تضمینی برای تحقق ارزشها و احکام الهی در جامعه باشد. البته بدیهی است که این حضور در چارچوب صلاحیتها و توانمندیهای لازم و براساس قوانین و ضوابطی باید باشد که برای همهٔ اقشار جامعه لازم الاجرا است و نباید هیچگونه تبعیض غیرعادلانهای در این مورد جریان داشته باشد.
به نظر میرسد با نگاهی دینی و دین باورانه، نه تنها نمیتوان منعی برای حضور روحانیت قائل شد، بلکه آن را به عنوان رسالتی مهم و وظیفهای اصلی برای روحانیان باید به شمار آورد. وظیفهای که روحانیت به دور از انحصارطلبی و در کنار تحصیلکردههای متعهد دانشگاهی و سایر اقشار جامعه، بدان توجه داشته است. بله، برخی اشکالات در عرصهٔ عمل وجود دارد که باید به تبیین و راه حل آن اندیشید.
● نقد وضع کنونی:
کسان بسیاری ـ بخصوص دینداران و دینباوران ـ هستند که به اصل رسالت اجتماعی و سیاسی دین اسلام و نیز ضرورت حضور و نقش روحانیت در عرصهٔ حاکمیت قائلاند اما ملاحظه برخی نکات و کاستیها در وضع کنونی جامعه و آسیبهای ناشی از نحوهٔ حضور برخی روحانیان یا بعضی جناحها و احزابی که عنوان روحانی را یدک میکشند، آنان را به این دیدگاه نزدیک میکند که ترک عرصهٔ سیاست را برای روحانیان ترجیح دهند.البته این آسیبها و کاستیها را باید شناخت ولی نمیتوان از ضرورت و ثمرات حضور روحانیان وارسته و کاردان در عرصهٔ سیاست چشم پوشید، به هر حال در وضع کنونی و در گوشه و کنار، این اشکالات به نظر میرسد:
۱. ورود برخی روحانیان بدون برخورداری کافی از صلاحیتهای تخصصی و تجربی در برخی عرصههای مدیریتی و اجرایی، و یا بکارگیری آنان توسط دیگران برای سوء استفاده و بهرهبرداری از عنوان و شأن روحانیت.
۲. گرفتار شدن برخی روحانیان شاغل در مناصب و مسئولیتهای اجرائی، به رفاهزدگی، راحت طلبی و عافیتجویی، اگر چه این آفت در مورد همهٔ کسانی که در امور حکومتی و دولتی وارد میشوند، تهدیدی جدی است و چه بسا بسیار بیشتر از روحانیان، دیگران را گرفتار ساخته است، ولی انتظار بجایی که از شأن روحانیان وجود دارد و بزرگنماییهایی که در مورد آنان بعمل میآید، این مشکل را در چشم جامعه، برجستهتر از حد واقعی آن، مینمایاند.
۳. اشتباهات و خطاهایی که هر چند محدود باشد و در مورد غیر روحانیان بیشتر، اما میزان اندک آن هم برای جامعه پذیرفته شده نیست. البته در این مورد باید واقع بینانه داوری کرد و توجه داشت که خطا، غیر از خیانت است و به هر حال در امور اجرایی و سیاسی، اجتنابناپذیر.
شاید ریشهٔ این کاستیها تا حدود زیادی از این امر ناشی میشود که در مورد حدود و ضوابط حضور اجرایی روحانیان، نظارت و کنترل بایستهای وجود ندارد. اگر چه درصد اندکی از روحانیان و حوزویان در امور اجرایی حضور دارند، ولی فقدان نظام هماهنگ، هدفدار و مستقیم، عدم نظارت بر این حضور در کنار کاستیها و ضعفهای فراوان برای تبیین واقعیات و روشنگری ذهن جامعه، موجب برداشتهای خطا و بزرگنماییهای منفی در باب عملکرد سیاسی و اجرایی روحانیت برای بخشی از جامعه گردیده است.
البته بخش عظیم و گستردهای از جامعهٔ جوان و فعال کشور ما با درک صحیح و آگاهانه از مسائل، چنین دریافت منفیای را ندارند ولی به هر حال برای زدودن کاستیها ـ هر چند اندک و در ذهن اندکی از جامعه ـ باید چارهاندیشی شود.
● نتیجهگیری:
حضور روحانیت در عرصهٔ سیاست و قدرت، به منظور تحقق احکام و ارزشهای الهی، نه تنها ناپسند و زیانآور نیست، که وظیفهای دینی و یکی از شؤون و رسالتهای اصلی روحانیت است. کم و کیف این حضور، وابسته به شرایط، نیازها، ضرورتها و اقتضائات میباشد. در وضع کنونی جامعهٔ ما تبلیغات منفی با سوء استفاده از برخی کاستیها ـ کاستیهایی که در مورد غیرروحانیان بمراتب بیشتر وجود دارد ـ منشأ شبهاتی در ذهن برخی افراد جامعه شده است که توجه روحانیان، حوزههای علمیه و خود مردم را میطلبد. در کنار این واقعیت، نقش عظیم و کارساز روحانیت را در سطح کلانِ رهبری جامعه و تأثیر آن در حفظ انسجام، وحدت و استقلال کشور و زمینهسازی برای رشد و پیشرفت همه جانبهٔ جامعه را نمیتوان نادیده گرفت.(۱۰)
برکاتی که جامعهٔ ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی با تحقق مکتب سیاسی امام خمینی(ره) و استقرار نظام مردم سالار دینی از حضور عالمان فرهیخته و حوزههای علمیه مشاهده کرده است، و انتظارات جامعه از این نظام در حدی است که کاستیهای اندک را هم برجسته مینماید، و البته با رشد تجربهٔ سیاسی و توجه بیشتر مردم و روحانیت، این کاستیها باید هر چه بیشتر مورد تأمل و علاج قرار گیرد.
باید توجه داشت که انزوای روحانیت اصیل و جداشدن آن از صحنه سیاسی کشور از توطئهها و آرزوهای دشمنان انقلاب است در بطلان تز انزوای روحانیت همین بس که دشمنان انقلاب، مدعی، مدافع و حامی آن هستند و این هوشیاری هر چه بیشتر مردم ـ به ویژه جوانان فرهیخته و متعهد ـ و روحانیت را میطلبد که ضمن حضور آگاهانه و فعال در تمامی صحنههای اجتماعی و سیاسی خطر نفوذیها را در میان روحانیان و حوزهها دست کم نگیرند و به وصایا و هشدارهای امام راحل(ره) در این امر توجه کافی داشته باشند.
● پی نوشت:
۱. برای مطالعه دربارهٔ ضرورت دین و نیاز انسان بدان، ر.ک: حسن یوسفیان، نیاز به دین، تهران، اندیشه معاصر، ۱۳۸۲ و نیز: علی ربانی گلپایگانی، جامعیت و کمال دین، تهران، اندیشه معاصر، ۱۳۷۹.
۲. ر.ک: احد فرامرز قراملکی، قلمرو پیام پیامبران، تهران، اندیشه معاصر، ۱۳۷۶، و نیز: احمد جهانبزرگی، اندیشه سیاسی امام خمینی(ره)، تهران، اندیشه معاصر، ۱۳۸۱، و نیز: امام خمینی(ره)، ولایت فقیه.
۳. امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص ۶۹ به بعد.
۴. ر.ک: شهید مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، قم، صدرا، ۱۳۷۵، صص ۱۷۶ به بعد.
۵. قرآن کریم، سورهٔ مائده، آیه ۶۳.
۶. ان العلماء ورثهٔ الانبیاء: عالمان، وارثان پیامبرانند. کافی، ج ۱، باب ثواب العالم و المتعلم.
۷. برای آشنایی بیشتر با نقش عالمان دینی در مبارزات سیاسی و فرهنگی دهههای قبل از انقلاب، ر.ک: رسول جعفریان، جریانها و سازمانهای مذهبی ـ سیاسی ایران، تهران، اندیشه معاصر، ۱۳۸۱.
۸. انتظار روشنفکران مسلمان را از روحانیت، میتوان درنقد مهندس مهدی بازرگان ـ در سال ۱۳۵۰ ـ ملاحظه کرد که چرا روحانیت یکباره مسئله ادارهٔ امت را کنار گذارد؟ ر.ک: مهدی بازرگان، مجموعهٔ آثار، ج ۸، تهران، شرکت انتشار، ۱۳۷۸، ص ۴۵۱ و نیز ص ۳۹۵ به بعد.
۹. ر.ک: قدرت الله رحمانی، بیپرده با هاشمی رفسنجانی، صص ۲۳ و ۲۴.
۱۰. ر.ک: علی ذوعلم، کارنامهٔ بیست ساله، تهران، اندیشهٔ معاصر، ۱۳۸۱.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست