شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

وهم فردیدیه


وهم فردیدیه
● فردید و گوش سیاست
فردید و فردیدیان! این عبارت به گوش بسیاری از اصحاب فلسفه و تفکر آشناست. چه بسا شهروندان غافل از جدال های فلسفی هم آنرا شنیده باشند. موضوع آن هنگام جالب می شود که از ورای این عبارت به رابطه این گذاره با سیاست می رسیم. موضوعی جالب توجه برای همگان در ایران.
بعد از مرگ فیلسوف شفاهی ایران و بعد از فوت نابهنگام یکی از مهمترین شارحانش یعنی محمد مدد پور، انگشت اتهام بر فردیدیان و تفکراتشان شدت گرفت. تا جایی که پای هیدگر و افکار این فیلسوف دشوار گوی هم به میان آمد.
فارغ از صحت و سقم ادعای هر دو گروه که افکارشان گاه و بی گاه در سخنرانی ها، مصاحبه ها و حتی کتابها رخ می نماید و خواندن آنها خالی از لطف هم نیست، شاید اشاره به نکات یا بهتر بشود گفت تک گذاره های رضا داوری اردکانی و محمد رجبی در جلسه دفاعیه ای که به مناسبت سالروز درگذشت فردید برگذار کردند مثمر ثمر باشد. از آن رو که شاید گفتن آنها درمانی بر درد سنت فلسفی و روشنفکری ایران باشد.
● غربت فردید
یکی از اوصاف مرحوم دکتر فردید، غربت ایشان بود. از حدود ۵۰ سال پیش که با او آشنا شدم، ایشان تا پایان عمرش غریب بود. هم اکنون هم این غربت ادامه دارد. خیلی اصرار بر خودنمایی ندارم اما یکی از نشانه های غربت دکتر فردید این است که هیچ کس به مجلس بزرگداشت او اهمیت نمی دهد. کسی که گفته می شود ۳۰ سال در جمهوری اسلامی حکومت را تعیین می کرد؛ نمایندگان و شاگردانش زمام امور مملکت را تا چند سال در دست داشتند. متأسفانه اینجا از رجال حکومتی خبری نیست. من هم که اینجا حاضرم فقط یک معلم پیر فلسفه هستم. با فلسفه زندگی کرده ام و می کنم و با فلسفه هم می میرم. اصلاً هم اهل سیاست نیستم. بنابراین دوستان دیگر من هم که در این مراسم حاضرند اگر هم در حکومت سهمی دارند به علت مبارزات اسلامی شان بوده و به شاگردی دکتر فردید اصلاً ربطی ندارد.
بیشتر از هر شاگرد دیگری به دکتر فردید احترام می کردم و احترام می کنم. هرچه از ایشان دیدم، پذیرفتم و تحمل کردم. سخت هم نبود. وقتی ۴۰ سال از کسی چیزی می آموزی گاهی ممکن است در مناسبات و روابط مشکلی پیش بیاید.
من درد دل می کنم. می گویند که هایدگری ها در ایران نفوذ سیاسی دارند. ممکن است مقاله نوشته شود که هایدگر در ایران چه شد و چه کرد.
بیشتر حاضران مجلس جوانند. در زمان جوانی من، گوستاو لوبون فرانسوی دوستی داشت که افکار او را در بین کسانی که صاحب قلم و شهرت سیاسی بودند پخش می کرد. لوبون پزشکی فرانسوی بود که جامعه شناسی را به زبان ساده و آسان می نوشت. من به یاد نمی آورم که در آنجا کسی می گفت گوستاو لوبونی هایی که در مسند قدرت قرار دارند.
آقای دکتر فردید صاحب نظر بودند. کسانی هم از ابتدای تدریس ایشان به او گوش دل دادند و آنهایی که سیاسی ترند هم اکنون با ایشان مخالفند. آنهایی که به او ارادت دارند نه در فلسفه ایران و نه در سیاست ایران چندان نفوذی ندارند. ممکن است در مراکز درجه ۲ و ۳ کارهایی داشته باشند. شاگردان مرحوم دکتر فردید کسانی بودند که اکنون با ایشان مخالفند. شاگردان آقای دکتر فردید که من تعجب می کنم چرا با ایشان مخالفند.
ما بارها اینجا (منزل مرحوم فردید ) می آمدیم و ایشان سخن می گفتند و متکلم وحده بودند و دیگران هم سر تا پا گوش بودند. اگر آن روز بیانات ایشان گوش دادنی بود و حالا درک کردید که آن سخنان به چیزی نمی ارزید، باید اعتراف کنید که آن روزگار نمی فهمیدید. نمی شود که آن روز خوب بود و حالا خوب نیستند!
ملاک شما فلسفه است یا سیاست؟ اگر ملاک شما فکر است و اگر اهل تلورانس اید، کسی صاحب نظر بوده و به سیاستی پیوسته و شما آن سیاست را قبول ندارید. به خودتان رجوع کنید که آن روزگار حرف های فردید را تصدیق می کردید.
ببینید که حرف های او با چه سیاستی تطابق داشت. سیاستی که شما دارید یا سیاستی که شما با آن مخالفید؟
تکلیفمان را با خودمان معلوم کنیم. من در کلاس دکتر فردید شاگرد او بودم و به آموخته های او احترام می گذارم. زیرا از او بسیار چیزها آموختم. هر سال هم به مناسبت سالروز بزرگداشت او اینجا حاضر می شوم. دیگران هم تکلیفشان را معین کنند. آن روزی که در کلاس درس مرحوم فردید شرکت می کردند و اسم کلاس را "فردیدیه" گذاشته بودند آن روز چه نسبتی با فردید داشتند؟
اصلاً چرا اسم مجلس را فردیدیه گذاشته بودند؟ کسانی که در آن مجلس حاضر شده و سراپا گوش بودند؛ آن روز می فهمیدند که از این سیاست و فلسفه، فاشیسم بیرون می آید؟ نازیسم می آید؟
اگر می فهمیدند چرا حاضر می شدند و اگر نمی فهمیدند یک کلمه اعتراف! بگویند ما اشتباه کردیم. ما فلسفه نمی فهمیدیم!
اعتراف بالاتر اینکه ملاک ما سیاست است. به فلسفه کاری نداریم. میزان ما سیاست است. هر کس با آنچه که ما در سیاست می گوئیم موافق است؛ فیلسوف و متفکر و دانشمند و شاعر بزرگی است و هر کس نیست، نیست.
ملاک من این نیست. من دانشجوی فلسفه ام. من با سیاست در مورد اشخاص حکم نمی کنم. نه می توانم با کسی از نظر سیاسی مخالف باشم و به فلسفه اش گوش فرا دهم و نه می توانم با نظر سیاسی کسی موافق باشم و او را صاحب فکر و صاحب فلسفه ندانم.
مگر همه سیاست مداران اهل سیاست و تفکراند؟ البته سیاست مداران صاحب تفکر هستند. ما این دو مورد را اجمالاً از هم جدا کنیم.
گروه هایدگری و فردیدی در ایران وجود ندارد. به خصوص اگر کسانی که قبلاً شاگرد فردید بودند نه حزبی و نه مرام نامه و اساسنامه و نه همدیگر را می بینند. اینکه استادی، عده ای شاگرد داشته و اینکه عده ای او را و تفکر او را قبول دارند می شود حزب و قدرت سیاسی؟
هر استادی که مقداری سواد دارد و مقداری معلمی بلد است؛ هنگام وفاتش از او یاد می کنند. این رسم تاریخ است. تاریخ افراد را بزرگ می کند. کسانی هم باید باشند که حامل یاد این بزرگان باشند. یعنی عده ای نمی توانند تحمل کنند که در ایران ۱۰۰ نفر بگویند فردید صاحب نظر بود؟ در حالی که بود. اگر دکتر فردید یک کلمه غربزدگی را گفته بود با توصیفی که ایشان داد جریان تازه ای شکل گرفت.
ما از تلورانس دم می زنیم در حالی که اگر کسی مخالف ما حرف بزند فاشیست است. اگر کسی آنچه که ما بگوئیم تفسیر نکند اگر استاد فلسفه هم باشد باز نزد ما فیلسوف نیست.
تلورانس یعنی اینکه هر چه من می گویم و می خواهم، بگوئید. خود من که متهم به مروج فاشیسم و خصومت در ایران هستم از همه این مدعیان تلورانس، بیشتر اهل تلورانسم.
اینکه گروه فردیدی و هایدگری وجود دارد یک وهم است. من به کسانی که به چنین وهمی مبتلا هستند می گویم که شما اهل سیاست اید. تجربه ده ها سال ژورنالیسم دارید. صاحب اطلاعات و معلومات هستید. بگوئید این گروه کجاست؟ چه می کند؟ شاید از وهم خارج شوید. و یا شاید به وهم مبتلا نیستید. پس چه نتیجه ای از این کار می گیرید که به یک گروه معدود و محدود ۵۰ نفری می گوئید در قدرت و خشونت دست و دخالت دارید؟
از این اتهام چه بهره سیاسی عایدتان می شود؟ همکاری در جایی می خواست درباره غربزدگی دکتر فردید صحبت کند، اما چون نوشته ای از دکتر فردید نداشت، گفت من نوشته هایی از داوری می آورم، زیرا می خواهم مستند حرف زده باشم!
ما داریم مستند و سند را هم بی صورت می کنیم.
می خواهد درباره دکتر فردید صحبت کند، می آید نوشته من را می خواند تا مستند حرف زده باشد!؟
در فلسفه وکالت وجود دارد؟ در فلسفه کسی وکیل و وصی کس دیگری است؟ آیا در فلسفه کسی عیناً حرف های استادش را بیان می کند؟ و هر چه شاگرد گفت به پای استاد نوشته می شود؟
اینقدر نمی دانند حرف هایی که مرحوم دکتر فردید می گفت، نزد من است؟ من امیدوارم وهم باشد چون اگر وهم نباشد، سخن فکر نشده و نسنجیده ای است. اگر هم تدبیر است، تدبیر بدی است.
من از جانب کسی حرف نمی زنم، از خودم می گویم.
● فردید و سیاست
فلسفه در کشور ما ضعیف است. درک فلسفه در کشور ما هم ضعیف است. زیرا همه چیز را با عینک سیاست می بینیم. همه سخن ها را با گوش سیاست می شنویم. نمی گویم سیاست زده ایم چون بارها مرحوم فردید ملامتم می کرد که سیاست زده یعنی چه؟
فلسفه برای ما سیاست است. همه چیز برای ما سیاست است. به این جهت کارهای سیاست بی سامان می شود و فکر سیاسی ما هم مغشوش می شود.
سیاست بی بنیاد نیست. فلسفه، بنیاد سیاست است. اگر رورتی این بنیاد را قبول ندارد، جهاتی دیگر دارد. او می خواهد امریکای امروزی را که مستقل از فلسفه بنا کرده و لیبرالیسم امریکایی را مستقل از فلسفه موجودیت بخشد.
ما رابطه سیاست و فلسفه را معکوس کرده ایم. ما می خواهیم با سیاست، فلسفه بسازیم و آن وقت فکر می کنیم. اگر کسی دو کلام فلسفه گفت، مقصود و مقصدش سیاست است. چون ما فلسفه را در استخدام سیاست و کنیز او قرار دادیم. فکر می کنیم هر کس دیگر هم که فلسفه بگوید اغراض سیاسی دارد.
ممکن است این طور باشد. شاید؛ سیاسی بودن که بد نیست. همه ما سیاسی هستیم. مگر می شود کسی نظر سیاسی نداشته باشد. اما فلسفه را کنیز سیاست قرار دادن موضوع دیگری است. من به عنوان معلم فلسفه معتقدم هیچ کس حق ندارد چنین کاری کند.
خود هم سعی کردم چنین نکنم. البته هیچ کس از لغزش مبرا نیست. اگر بنده هم چنین کاری مرتکب شده ام هیچ گاه قصد نداشتم تا فلسفه را تابع سیاست کنم. زیرا معتقدم این کار عاقبت ندارد و هر کس به این کار مبادرت ورزد از ابتدا شکست خورده است.
من شاگرد فلسفه ام و در مورد دکتر فردید هم بعد از آشنایی و ارادت و شاگردی ایشان، هیچ مسأله سیاسی مطرح نبوده است.
هر کس در زندگی موضع گیری سیاسی خاصی دارد. حال اگر اصرار کنیم که او هر جا و در هر مورد موضع گیری خاصی ابراز می کند نتیجه فلسفه اوست، شما به هولیسم مبتلا شده اید.
اگر پیوستگی بین مطالب آنقدر باشد که هر کس هر چه گفت، آن را متصل به فلسفه او بدانید، شما از موضع هولیسم سخن می گوئید.
اگر عَلم پلورالیسم را به دست می گیرید به کسی که در فلسفه و سیاست دو موضع متفاوت ابراز می کند، حق بدهید. وگرنه کار خیلی دشوار می شود. اگر کار من در فلسفه دشوار است به خاطر این است که من هولیست هستم. آن وقت هولیسم من را به توتالیتاریسم ربط می دهند و من می شوم توتالیتاریست!
من نمی دانم چگونه می توانم توتالیتر باشم!
من به آقای دکتر فردید همیشه احترام می گذاشتم و می گذارم. به همه شاگردانش هم توصیه اکید می کنم و به خصوص آنها که فردیدی می نویسند، به پاس سال ها تلمذ نزد دکتر فردید حرمت ایشان را نگاه دارند و اگر اختلاف سیاسی دارند آن را در میدان سیاست حل کنند و بر این نزاع اسم فلسفه نگذارند.
هایدگر در ایران بد و کج تفسیر شده است. حال این چه داعیه ای است که وقتی من حرف می زنم می گویند هایدگر چنین چیزی نگفته است. من به قول فردید از منظر انسانی خاورمیانه ای حرف می زنم. حالا شما می گوئید هایدگر چنین چیزی نگفته است.
مگر من سند سپرده ام و باید اجازه بگیرم که هایدگر چه گفته و هر چه او گفته، من بگویم؟ می گویند آقای دکتر فردید چیزهایی گفته که هایدگر نگفته بود؟!
او حرف خود را صریح می زد. شما در حرف می گوئید: انظر الی ما قال و لا تنظر الی من قال؛ اما گوشتان با انظر الی من قال و لا تنظر الی ما قال است. این که نمی شود؟!
دکتر فردید صاحب نظر بوده و حرفی زده است. اگر شما نمی پذیرید او را نقد کنید. شما حرف را نقد کنید؛ به شخص چه کار دارید؟ اگر من بخواهم درباره حافظ تحقیق کنم که صله ارحام به جا می آورده یا نه؟ و یا اگر نمی آورده شعرش را نخوانم بسیار آدم کج سلیقه و بی ذوقی ام. من چه کار دارم رمبو چگونه زندگی می کرده و با که بوده است؟
ژان پل سارتر در کتاب بودلر می گوید: حق بودلر این نبود که این، این باشد. حق بودلر این نبود که اینگونه زندگی کند. من چه کار دارم که بودلر چگونه زندگی کرده و چه رابطه ای با مادرش داشته است؟ کجا می رفته و با کی بوده است؟ من نمی خواهم درس اخلاق بدهم. اگر بخواهم جای دیگری دارد. اگر راجع به شعر بودلر حرف می زنم باید به آن معانی کار داشته باشم. ما مدام اخلاق می گوئیم و نصیحت می کنیم و همان اصول را زیر پا می گذاریم. اگر زیر پا می گذارید، بگذارید اما اسم آن را آزادی و آزادگی نگذارید. هر کس هر کاری دلش می خواهد انجام دهد به داوری مربوط نیست. داوری در کار هیچ کس مداخله نمی کند اما در مورد هر کس ، هر چه می خواهیم می گوئیم آن را برای آزادی و شرف و انسانیت و نجات می گوئیم و برای نجات می گوئیم. این داعیه های قلبی ام است.
متن حاضر مکتوب شده سخنرانی دکتر رضا داوری اردکانی رییس فرهنگستان علوم در مراسم بزرگداشت دکتر سید احمد فردید است که روز شنبه ۲۷ مرداد ۸۶ در محل خانه فلسفه تهران(منزل مرحوم فردید) برگذار شد./ سعید بابایی
منبع : باشگاه اندیشه