چهارشنبه, ۸ اسفند, ۱۴۰۳ / 26 February, 2025
مجله ویستا


پیام، شفاف و رسا دریافت شد


در مباحث ارتباطات (Communication) و ارتباط شناسی (Communicalogy) در باب انتقال پیام، معنای پیام، ماهیت پیام و این كه معنی كه در وجود پپام وابسته است یا به پیامگیر و انسان مرتبط است، استدلال ، آزمون‌ها و نظریه‌هایی ارائه شده است. اگر مطابق نظریه دیوید برلو (David Berlo) بپذیریم كه «معنا با پیام منتقل نمی‌شود» می‌توان استدلال كرد كه عناصر فرهنگ عامه، در هر كشور و جامعه‌ای، در حد پیامهایی تلقی خواهند شد كه با انتقال آنها مخاطبان با نسلهای بعدی آنها را می‌پذیرند، گویی بواقع آنها صاحب كدها و معانی مشخص در درون خود هستند كه چون با آن مفاهیم مشترك و مقبول خود روبه رو می‌شوند و آنها را می‌شناسند، می‌پذیرند و حتی خود را در انتقال و انعكاس مجدد آنها، مسئول می دانند. به عنوان نمونه، پیام یك قصه عامیانه، به دلیل سازگارهای زبانی، مفهوم سلیس، تطابق با ویژگی‌های روانی و اجتماعی جامعه خودی، ماهیت خاص دراماتیك آن و با نتایج و سرانجامی كه در متن و طول قصه انتظار دارند و بویژه پیام تاثیر گذاری كه در آن نهفته است، براحتی انتقال می‌یابد و حتی علاوه بر خود قصه، با ویژگی های نقل كننده آن همراهی و دمسازی می كند. گویی به نوعی با بخشی از زندگی و احوال خود روبه رو شده‌اند و یا تصویری از متن جامعه و زندگی خود را مشاهده می‌كنند و اینها به همراه عوامل دیگر، زمینه جذب پیام قصه است. در واقع رمز قصه در مخاطبان، همان عنصر معنایی شگفتی است كه آنها با دیگر مشتركات مانوس جامعه، در تجلیل درونی خود بدان می پردازند. و یا در پیامهای فولكوریك ضرب المثل‌ها مثل:
تخم مرغ دزد، شتر دزد خواهد شد؛ زبان سرخ، سرسبز را می‌دهد بر باد و یا خواهی نشوی رسوا، همرنگ جماعت شو.
به نظر می‌رسد كه پیام در قالبی استعاری و نمادین ارائه می شود؛ اما مخاطبان به عنوان طرف دیگر فرآیند ارتباط، با حلاجی‌های درونی خود و با تجزیه و تحلیلی از مجموع عناصر پیام با داده‌های قبلی خود، همان مفهوم و معنای مشتركی را استنباط خواهند كرد كه انتظار می رود. منظور آن كه آن محمل و زمینه دریافت‌های مشترك، خصایص مشترك انسان‌ها در جامعه‌ای است كه در آن زندگی می‌كنند و محوریت آن اشتراك، آراء و باورهای فرهنگی است. یعنی آنچه كه در این مقال، بر جنبه های اصلی و اصیل فولكلوریك آنها تاكید می‌شود.
و همین گونه است ترانه‌های عامیانه، حكمتهای عامیانه، تمثیلها و ... تا آنجا كه می توان همین مفاهیم و زمینه های ارتباطی را در جشنها، سوگواری‌ها، آیین‌ها، مناسك و مراسم مختلف مورد توجه و تایید قرار داد.یك استدلال قابل قبول، كه نظرگاه حضور معنا در وجود انسان را تایید می كند، عناصر نماد و استعاره در ادبیات رسمی و ادبیات شفاهی و بویژه در ضرب المثل‌ها و تمثیل‌هاست. همان گونه كه با چند نماد مشهور مثل داس و چكش، پرچم سه رنگ و تابلو ورود ممنوع می‌شود به روشنی و سهولت مفاهیم انقلاب روسیه، میهن و سرزمین ایران و ممنوعیت ورود یا بن بست بودن یك مسیر را دریافت، در روابط معمول میان افراد نیز ویژگی‌های خاص رفتار، نوع نگاه واژگان كنایه آمیز و الفاظ مختلف می توانند عامل درك معانی و موجب برداشت‌های خاص گروه باشند و حتی در تغییر رفتار و موضعگیری افراد موثر واقع شوند. آنچه مهم است آن كه با ارائه نماد، استعاره، حالت ظاهری، نگاه، واژگان، الفاظ و عبارات خاص، در واقع مخاطبان با پیامهای مختلف روبه رو می‌شوند و به همراه تحلیل‌های درونی خود با استفاده از تجربه های و نشانه‌هایی كه در ذهن و حافظه خود دارند و معانی خاصی كه آن پیامهای می تواند برایشان داشته باشد، استنباط هایی را به دست می‌آورند و سپس واكنش مناسب را نشان می دهند.
در ادبیات رسمی، گاه با مفاهیم مبالغه آمیز و استعاری روبه رو می‌شویم كه پس از دریافت آن، مخاطب با عنایت به داده‌های پیشین خود، از آن معنای ویژه‌ای را به دست می دهد، مثلا: بعد از اینم نیود شائبه در جوهر فرد كه دهان تو در این نكته خوش استدلالی است مخاطبان این پیام شاعرانه، با شناخت و آگاهی‌های خویش و تعابیری كه خود از مفهوم زیبایی و حسن دهان كوچك یار دارند، تشبیه دهان یار را به كوچكترین عنصر یعنی جوهر فرد. گرچه مبالغه آمیز است. می‌پذیرند و آن را دریافت می‌كنند لذا تحلیل پیام در خود انسان راه به معانی خاصی می‌برد؛ اما خود پیام نیز قطعا، چنین محملی را فراهم كرده است. یعنی آن كه نامربوط گویی یا متجانس نبودن عناصر پیام و عوارض دیگر، منتج به تحلیل معنایی مورد نظر نخواهد شد.
در قلمروی ادبیات شفاهی نیز، همین موضوع صادق است و با اشاره به چند ضرب المثل ساده، قابل بررسی است.
۱ـ دیگ به دیگ می گه روت سیا: بی دقتی و غفلت نسبت به وضعیت خود و تحقیر دیگران .
۲ـ موش تو سوراخ نمی‌رفت، جارو به دمش می بست؛ واقف نبودن به موقعیت و جایگاه خود و گزافه خواهی و ادعای بیشتر
۳ـ هر چه سنگه برای پای لنگه: بدشانسی‌های مكرر
به همین دلیل اشتراك معانی در ذهن افراد، استنباط و برداشت های مشترك صورت می گیرد كه نشان می‌دهد بواقع مخاطبان رموز معنایی مشتركی را در خود دارند كه با یك استعاره، گوشزد نكته و پیام مختصر یك جمله‌ای، مفهومی عمیق تر را درمی یابند... اما دنیای زیبای ادبیات شفاهی و پیامهای ارتباطی فولكوریك در جوامع مختلف و مردم سرزمین‌های گوناگون، همه همین خواص و ارزشها را دارند. مثلا چندضرب المثل ماسایی:
۱ـ گردن نمی تواند بالاتر از گردن قرار گیرد: پسر باید از پدر اطاعت كند
۲ـ هیزم در آتش به هیزم روی پشته می‌خندد: احمق هیچ گونه متوجه حماقتش نیست
۳ـ گورخر از پوست راه راهش بدش می‌آید: انسان نباید ویژگی‌ها و سنتهای خاص خود را نفی كند.
به روشنی پیداست كه استعاره های مندرج در پیامهای فولكوریك، بصراحت حامل معنا نیستند، اما فهم اجتماعی عامه و بخصوص كاربردهای مكرر این گونه پیامها، انسان های مخاطب را با معانی و مفاهیم ذهنی خودشان به استنباط‌های مشترك می‌رساند و انصافا این ویژگی‌های ارزنده ادبیات شفاهی ملل مختلف است.
چند چیستان فارسی:
آن چیست كه بی زبان، سخن می گوید قول تو قصه‌ها به من می گوید
با آن كه در او نیست نه دندان و نه لب بی پرده راز مرد و زن می‌گوید
پاسخ: نامه
می‌رویم و آن می‌ماند
پاسخ : جای پا
اول سپید بعد سیاه، بعد سرخ و بعد خاكستری
پاسخ: ذغال ( از چوب تا خاكستر)
همه را می‌پوشاند و زینت می دهد، اما خود عریات است
پاسخ : سوزن خیاطی
جایگاه چیستان در ادبیات شفاهی ملل به عنوان پرسشهای ساده، پر معنا و عبرت آموز، جایگاه رفیعی است و به همان دلیل كه معنا را انسان‌ها با پرداخت ها و تحلیل های درونی خود استدراك می كنند، این عناصر شیرین فولكوریك نیز در مسیر ارتباطی خود و از رهگذر تحلیل فردی مخاطبان، راه به فهم معانی و مقاصدی شگرف خواهند برد و اگر چنین امری صورت گرفت، تازه مفهوم پنهان پیام به دست آمده است. نمونه‌های دیگری از چیستان های سواحیلی:
خانه من كوچك است ؛ اما پنجره‌های زیادی دارد.
پاسخ: تور ماهیگیری
درختی در دوردست افتاده؛ اما شاخه‌هایش تا اینجا رسیده است.
پاسخ: خبر مرگ كسی
همواره در راه است؛ اما هیچوقت به مقصد نمی‌رسد.
پاسخ: خورشید
در راه به زنجیری دراز برخوردم؛ اما نتوانستم آن را بردارم.
پاسخ: صف مورچه‌ها
گذشته از آن كه وجوه مشترك و شگفتی میان استعاره ها و پیامهای رمز آلود فولكلوریك میان ملل مختلف وجود دارد كه خود محل توجه و عبرت است، در عین حال به روشنی مشاهده می‌شود كه چگونه ظرافت پیامها و استعاره‌ها در ضرب المثل های مختلف، مخاطبان را در میان اقوام گوناگون، ناگزیر از تحلیل معنایی خصایص مشترك هر قوم، مشتمل بر باورهای مشترك، نگاهها و ارزیابی‌های مشترك، سمبلهای مشترك، همراه با توانایی استدراك درونی هر فرد، زمینه فهم و تحلیل پیامها خواهد شد. به نمونه های دیگری از این عناصر فولكوریك با خصلتهای محرز ارتباطی در میان مردم عرب زبان توجه كنید:
رب نعل شر من الخفاء: چه بسا كفش پوشیدن بدتر از پا برهنه بودن باشد.
مقصود آن است كه چه بسا ثروت، دارایی و مقام والاتر، خطرناكتر و جانكاه تر از تنگدستی باشد.
كل آت قریب: هر آینده‌ای، نزدیك است. كنایه از آن كه زمان حال سپری می‌شود و زمان آینده بزودی فرا می‌رسد كه باید قدر حال را دانست و برای آینده برنامه ریزی كرد.
اول الغیث قطر: ابتدا قطره قطره، ناگهان رگبار.
مثل ، قطره قطره جمع گردد وانگهی دریا شود، یا آرامش پیش از طوفان
بلغ السكین العطم: كارد به استخوان رسیده.
منبع : بنياد انديشه اسلامي