پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

دی ماه بود؟


دی ماه بود؟
دی ماه بود؟
گفتی : بر خیز.باران گرفته .از آن باران های که اگر خوب باشیم برف می شود.بیا امروز جایی نرویم.برای خودمان باشیم.
گفتم:برای خودم که...برای تو باشم؟
هنوز زیر شیروانی بالکن سرد و باریکمان خوب جابه جا نشده بودیم که گفتی اینطور نمیشود رفتی و با چای و کلاه بر گشتی :امروزمان باید اساسی باشد.
صدای چک چک باران بر سقف طپش های دل بی قرار من بود دل مهربان و عاشق تو بود.
دی ماه بود؟
گفتی: ساز می زنی.؟
گفتم:برای تو ام.با لبخند.
آنقدر ذوق داشتی که جهیدی از جا و با سه تار بر گشتی.می رقصیدی با ساز.بازی می کردی.کودک می شدی و همیشه می ترسیدم در لطافت و گرمی انگشتان نا بلدت سیم هاش آب شوند.
کوک سه تار هال و هوای غریبی داشت.
گفتم هنوز به قاعده یک پیاله چای از دستانت جا دارم تا سیاه مست شوم.
گفتی بزن.مطرب خوش.باران را بنواز.صدای باران را موسیقی لحظاتمان کن.گوشی ها را جا به جا کرده ام.دستگاه محبت.باران را بزن.همین که می شنوی.بر شیروانی.بر ناودان.بر برگهای بید مجنون همسایه.بر موهای عریان دخترک کوچه.باران.بنواز.آه
بخار دهانت بر پیشانیم نشست.با گونه هایم عشق بازی کرد.دستانم بی اختیار بالا و پایین رفت.سکوت در دنیای ما غرق شد.ساز زدم.ساز زدم .ساز .......
دی ماه بود؟
گفتی دیدی پسر خوبی بودی برف شد.دیدی این دو یا کریم که به تماشا آمده بودند یکیشان دم صبحی به نماز ایستاد.دیدی گلدوزی های رو آستین پیرهنم که غنچه بودند چلهء زمستان.....
راستی عطر میخک و نسترن را حس می کنی؟
من فقط تو را دیده بودم.گفتم اسم این بداههء دیوانه وار را چه بگذاریم.گفتی دستگاه محبت.گوشهء دنج عشق و عاشقی.گفتم گوشهء باریک خط آبی چشمانت.خندیدی.
دی ماه بود؟
برای یاکریمها خرده نان ریختی.قاصدک کوچکی را از برف نجات دادی و برایش حرفی زدی.
گفتی برنگرد.گودک همسایه دارد ما دو تا را نگاه میکند از پشت بام.آب نباتی هم به بام همسایه دادی.
همیشه برای همه.چیزی در دست و بالت بود فرشته.
برای پرنده ها خرده نان.
برای قاصدک ها خبر خوش.
برای بام همسایه هدیه ایی شیرین.
برای من.......
گفتی به شکرانهء بودنت و خوب بودنت.نوای ساز و گرمی پنجه ات مطرب و برف شدنت باران.
یکی فقط یکی.تکرار هم نمی شود.
.گرما و طعم بوسه فراموش نمی شود.
دی
ماه بود.

مسعود کرمی
منبع : نشریه الکترونیک موازی