دوشنبه, ۱ مرداد, ۱۴۰۳ / 22 July, 2024
مجله ویستا

قواعد بنیادین عدالت


قواعد بنیادین عدالت
پرنفوذترین و مهمترین نظریه ای كه در سالهای اخیر در مورد عدالت در اخلاق و فلسفه سیاسی جدید عنوان شده و می توان آنرا در این قرن ارائه كرد، نظریه عدالت به مثابه انصاف جان راولز است. جنبه های اصلی این نظریه شناخته شده و وسیعا مورد بحث قرار گرفته اند. یكی از ویژگی های آن كاربرد مفهوم «موقعیت اولیه» است. موقعیت اولیه، وضعیت فرضی برابری آغازینی است كه در آن انسان ها بدون اینكه دقیقا بدانند قرار است چه كسی بشوند به انتخاب اصولی مشغولند كه باید بر ساختار پایه ای جامعه حكمروایی كنند. این راهكار منصفانه قلمداد می شود و آن اصول مربوط به ساختار اجتماعی پایه كه توسط راهكار منصفانه برگزیده می شوند به منزله اصولی عادلانه به شمار می روند.
قواعد عدالت از دیدگاه راولز شامل دو اصل اند:
۱ _ هر شخصی نسبت به طرحی كاملا كافی از آزادی پایه ای برابر، كه با طرح مشابهی از آزادی برای همه همساز باشد، حقی برابر دارد.
۲ _ نابرابری های اجتماعی و اقتصادی به دو شرط قابل پذیرش اند. نخست اینكه این نابرابری ها باید با مناصب و مقام هایی مرتبط باشند كه تحت شرایط برابری منصفانه فرصت ها در اختیار همه باشند؛ و دوم اینكه این نابرابری ها باید بیشترین سود را برای كم بضاعت ترین افراد جامعه دربرداشته باشد.
نخستین اصل، شرط مربوط به آزادی را تضعیف می كند. (عبارت «طرح كاملا كافی» در اصل اول خواهان چیزی كمتر از عبارت «گسترده ترین نظام كلی» است كه در چاپ اول كتاب نظریه ای در باب عدالت در سال ۱۹۷۱ عنوان شد) اصل دوم همچنان اصل مرسوم به اصل تفاوت را دربردارد كه در آن تأكید بر تولید بیشترین سود برای كم بضاعت ترین افراد است كه بضاعت در آن براساس تملك امكانات اولیه سنجیده می شود. اما برابری منصفانه فرصت ها در اینجا به شكلی جدید مورد تأكید قرار می گیرد.در حالی كه این ویژگی های نظریه راولز وسیعاً، حتی در میان اقتصاددان ها، مورد توجه قرار گرفته است، ولی باید این ویژگی ها را در پرتو برخی از جنبه های سیاسی رویكرد وی تأویل كرد. به خصوص خود راولز اصرار داشت كه باید نظریه اش را همچون تبیین سیاسی عدالت دید.از این رو سن با بررسی این ویژگی و تأثیر احتمالی آن بر اهمیت مسائل مربوط به برابری در اوضاع و احوال اجتماعی خاص آغاز می كند. وی معتقد است دو ویژگی متمایز توصیف راولز از دریافت سیاسی عدالت را می توان از هم جدا كرد و به نتایج ثمربخش رسید. یك ویژگی به موضع تبیین سیاسی مربوط می شود. تبیین سیاسی عدالت... تبیین اخلاقی است كه برای موضوعی خاص پرورانده شده است. یعنی برای نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی. در اینجا هیچ تصریحی از اصل خاصی كه برای تبدیل یك تبیین اخلاقی به تبیین سیاسی لازم باشد، به میان نمی آید. كافی است كه موضوع مورد نظر سیاسی باشد، بدین معنی كه سر و كار ما با نهادهای سیاسی و اجتماعی و اقتصادی باشد. بر عكس ویژگی دیگر دقیقا به اصل خاصی مربوط می شود كه باید به كار برده شود و با شكل خاصی از داوری و انتخاب اجتماعی پیوند دارد، یعنی شكل دموكراسی قانونی كه در آن درك عموم از عدالت باید، حتی الامكان از آموزه های مذهبی و فلسفی مستقل باشد. برای تدوین چنین دركی، ما اصل تساهل را در مورد خود فلسفه بكار می بریم: درك عموم از عدالت باید سیاسی باشد نه متافیزیكی. در این توصیف، موضوع مورد بحث به خودی خود مهم و حیاتی نیست، ویژگی سیاسی بسیار مهم آن همانا رواداری در مورد آموزه های جامع احتمالا واگرا است (تحت تأثیر همین آموزه هاست كه انگاره های نیكی خود برخی ویژگیهای رواداری را برآورده می سازند، یعنی انگاره های مطرح شده باید انگاره های سیاسی باشند.)
این دو ویژگی مجزا در تحلیل راولز آنقدر به هم پیوسته اند كه به نظر می رسد او این دو را جدا شدنی می داند. ولی امكان این هست كه یك رویكرد، رویكرد سیاسی باشد. بدان معنا كه موضوع آن امر سیاسی باشد (همانطور كه راولز تصریح كرده) بدون اینكه ویژگی رواداری را به مثابه شرطی لازم جهت نظریه ای كه مدعی نوعی عدالت است تصدیق نماید. آمارتیاسن این نكته را در اینجا مطرح می كند نه از این رو كه مبحث رواداری را مهم نمی داند، بلكه بر عكس آنرا یكی از مباحث مركزی در تفكر سیاسی پیرامون عدالت به شمار می آورد. ولی در انتخابات نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، حتی زمانی كه رواداری كثرت گرایانه مورد نظر راولز نیز برقرار نباشد، مباحث مهمی در مورد عدالت و بی عدالتی می تواند وجود داشته باشد. با اینكه رواداری از نوع مورد نظر راولز، در نگرش های جامع متفاوت از نیكی بی شك یكی از مهم ترین جنبه های سیاسی زندگی مشترك در جامعه است، اما تنها امر سیاسی در زندگی اجتماعی نیست. این معنایی كه در تعریف راولز از فهم سیاسی لحاظ شده دامنه مفهوم عدالت را شدیدا و به نحوی غیرمنتظره محدود می كند و غالبا كار تشخیص درست و غلط سیاسی كه باید مورد نظر هر نظریه در باب عدالت باشد را دشوار می سازد.اما به هر حال این پرسش مطرح است كه آیا این تبیین سیاسی خاص، حق ایده عدالت _ حتی عدالت به معنای سیاسی _ را ادا خواهد كرد یا نه. بسیاری بی عدالتی های فاحش در جهان در اوضاع و احوالی رخ می دهند كه توسل به لیبرالیزم سیاسی و اصل رواداری نه آسان است و نه سودمند و با این حال قرار دادن این امور خارج از تبیین سیاسی عدالت، محدود كردن شدید آن حوزه است. مباحث بسیار چشمگیری در زمینه عدالت و بی عدالتی در انتخاب سیاسی نهادهای اجتماعی در سراسر جهان مطرح هستند و نمی توان به سادگی تعریفی از تبیین سیاسی عدالت را پذیرفت كه بسیاری از اینها را به خاطر دوری ایدئولوژیك شان از دموكراسی های قانونی از صحنه بیرون می راند. مرزهای امر سیاسی لازم نیست این اندازه تنگ و محدود باشند (نكته مورد نظر ما در مورد كاربرد واژه امر سیاسی نیست، بلكه بیشتر در مورد انگیزه نهفته در پس انگاره تبیین سیاسی است ولی به هر حال این را نیز می توان گفت كه راولز تعریف مخصوصا تنگ نظرانه ای را از مفهوم امر سیاسی بكار می برده است.) مسائل فراگیر نابرابری و بی عدالتی در جهان رویكردی را می طلبند كه محدودیتش كمتر باشد. با اینكه بحث پیشین به دامنه محدود دریافت راولز از عدالت به ویژه در پرتو تأكیدی كه وی اخیرا بر جنبه های رواداری كرده، اشاره دارد، ولی لازم است در نظر داشته باشیم چشم اندازی كه راولز ترسیم می كند به ویژه در اصل تفاوت وسیعا در نوشته های مربوط به توسعه اقتصادی و اجتماعی به كار رفته است. بصیرت هایی كه مردم از تحلیل راولز تحت عنوان عدالت به مثابه انصاف حاصل كرده اند از مرزهایی كه او خود بر آنها تحمیل كرد بسیار فراتر رفته اند و نمی توان گفت كه این بصیر ت ها تماما براساس استنتاج غلط یا در جهت غلط بوده اند. وقتی زمان ارزیابی نظریه عدالت راولز به مثابه یك كل فرا رسد، البته لازم است كه آنرا در درون قید و بندهایی كه او خود بر آن تحمیل كرده ببینیم.اما جهان بینی راولز در شكلی كه كمتر دچار قید بند است تأثیری عمیق بر طیف بسیار وسیع تری از تفكر سیاسی، اجتماعی و اقتصادی معاصر به ویژه در نوشته های مربوط به ارزیابی نابرابری به جا نهاده است. در متون جدید درباره عدالت، رویكردهای متعددی وجود داشته اند كه تأكیدشان بر برابری فرصت ها بوده است. تأكیدی كه راولز در اصل تفاوت خود بر توزیع امكانات اولیه _ شامل حقوق، آزادی ها و فرصت ها، درآمد و ثروت و پایه های اجتماعی عزت نفس _ می كند را می توان به عنوان حركتی در این راستا به شمار آورد. یكی از مشكلات عمده ناشی از این واقعیت است كه امكانات اولیه به خودی خود شامل آزادی نمی شوند، بلكه در بهترین شكل و حالت، وسایلی هستند برای رسیدن به آزادی.
نكته اصلی مورد نظر عبارت از كفایت مبنای اطلاع رسانی امكانات اولیه جهت تبیین سیاسی عدالت به معنای مورد نظر راولز و ضرورت تمركز به قابلیت ها است در صورتی كه چنین ضرورتی وجود داشته باشد. امكانات اولیه عبارتند از آن چیزهایی كه هر انسان معقولی مسلما خواهان آنهاست و شامل «درآمد و ثروت، آزادی های اساسی، آزادی تحرك و گزینش شغل، اختیارات و حقوق قانون نسبت به مناسبت و مقام های مسئولیت دار، پایه های اجتماعی عزت نفس» بنابراین امكانات اولیه عبارتند از: منابع یا وسایل چند منظوره ای كه برای تعقیب انگاره های مختلف امر خوب در نظر افراد مفیدند.رویكرد راولز به عدالت، شیوه تفكر ما را درباره آن متحول كرده و توجه ما را از نابرابری هایی كه صرفا در نتایج و دستاوردها به چشم می خوردند به نابرابری هایی كه در فرصت ها و آزادی هاست معطوف كرد. اما نظریه وی درباره یك ساختار اساسی عادلانه برای جامعه بخاطر تمركز بر وسایلی كه ما را به آزادی هدایت می كنند، به جای تمركز بر دامنه آزادی، نتوانست عنایت كافی به آزادی بدان معنی داشته باشد. چنین به نظر می رسد، با اینكه انگیزه راولز در تمركز و تأكید بر وسایل آزادی ممكن است در این باور وی نهفته باشد كه تنها بدیل آنهاانتخاب نگرش جامع خاص واحدی درباره نتایج و دستاوردهاست، این چنین تصوری، همانطور كه قبلا گفته شد، كاملا صحیح نیست. آزادی می تواند هم از وسایل تداوم آن و هم از دستاوردهایی كه او بدانها تداوم بخشید متمایز باشد.راولز برای اصل آزادی در مقابل اصول عدالت اولویت كامل قائل است و این فرمول بندی نسبتا افراطی وی مورد اعتراض مستدل هربرت هارت قرار گرفته است. از طرف دیگر، می توان نشان داد كه باید حقیقتا آزادی را فراتر از تنها یكی از امكانات اولیه، یا عاملی تأثیرگذار بر رفاه یا حتی یكی از عوامل عالی در قابلیت شخص دانست و توجهی بیشتر بدان مبذول كرد. در واقع، قابلیت یك شخص نیز در دو حالت و دقیقا به شیوه ای یكسان تقلیل می یابد: اول در حالتی كه به آزادی او تجاوز شود (بدین شكل كه كسی آزادی او را در حریم شخصی مورد تجاوز قرار دهد) و دوم در حالتی كه ناتوانی یا بیماری خاصی بر او مستولی شود. گرچه این دو حالت در فضای قابلیت ها قابل تفكیك نیست، ولی هیچ نظریه كاملی در باب عدالت نمی تواند تفاوت میان این دو حالت را نادیده انگارد. از این نظر چشم انداز قابلیت گرچه برای نظریه ای كه درباب عدالت است جنبه محوری دارد، ولی باز هم نمی تواند برای آن كاملا كافی باشد. بلكه لازم است كه خواست های آزادی را نیز به صورت اصلی اضافی مطرح كنیم. اهمیت دستیابی به آزادی همه جانبه نمی تواند برجستگی خاص را كه آزادی منفی دارد محو كند.آمارتیاسن معتقد است نظریه راولز عناصر تشكیل دهنده متعددی دارد، اما بررسی اش را با شرط خاصی كه جان راولز آن را اولویت آزادی نامیده است آغاز می كند. وی معتقد است صورت بندی راولز از این اولویت به طور نسبی معتدل است. اما این اولویت مشكل ساز است و روندی افراطی در نظریه مدرن اختیارگرایی به خود می گیرد، كه در بعضی صورت بندی ها (به عنوان مثال، در ساخت ابتدایی آشتی ناپذیر مطرح شده از سوی رابرت نوزیك) طبقات متعددی از حقوق را- كه دامنه تغییرات آنها از آزادی های شخصی تا حقوق مالكیت است- مطرح می سازد كه تقریبا تفوق سیاسی كاملی بر پیگیری هدف های اجتماعی دارند. (از جمله حذف محرومیت و مسكنت) این حقوق شكل قیود جانبی به خود می گیرند كه به هیچ وجه نباید نقض شوند. شیوه های عملی كه برای تضمین حقوق تهیه می شوند و باید بدون توجه به نتایجی كه از آنها ناشی می شوند پذیرفته شوند، صرفا روی همان سطحی قرار ندارند كه ما چیزهایی را كه مطلوب ارزیابی می كنیم بر روی آن سطح در نظر می گیریم. (مطلوبیت ها، رفاه برابری نتایج یا فرصت ها، و از این قبیل) در نتیجه موضوعی مورد بحث در این صورت بندی اهمیت نسبی حقوق نیست، بلكه تفوق مطلق آنهاست.در صورت بندی های تفوق آزادی كه از التزام كمتری برخوردار هستند و در نظریه های لیبرال ارائه می شوند (كه برجسته ترین آنها را در آثار جان راولز شاهد هستیم) حقوقی كه تفوق و برتری دارند از شدت كمتری برخوردارند و اساسا شامل آزادی های شخصی متعددی هستند، از جمله بعضی حقوق مدنی و حقوق سیاسی اساسی. اما این گونه تصور می شود اولویتی كه این حقوق محدودتر شده می گیرند بسیار كامل است و در حالی كه پوشش این حقوق بسیار محدودتر از حقوق مشابه در نظریه اختیارگراست، آنها را نیز به هیچ وجه نمی توان در مقابل فشار نیازهای اقتصادی مورد مصالحه قرار داد.چنین اولویت كاملی را می توان با نمایش فشار ملاحظات دیگر، از جمله فشار نیازهای اقتصادی مورد تردید قرار داد. چرا باید وضعیت نیازهای شدید اقتصادی، كه می توانند موضوع مرگ و زندگی باشند از اهمیت كمتری نسبت به آزادی های شخصی برخوردار باشد؟ این موضوع مدت ها پیش (در مقاله مشهوری توسط هربرت هارت در سال ۱۹۷۳) مطرح شد. جان راولز فشار این بحث را در كتاب بعدی خود «لیبرالیسم سیاسی» مورد تأیید قرارداد و روش های تطبیق آن را در درون ساختار نظریه عدالت خود پیشنهاد داد.اگر اولویت آزادی قرار باشد حتی در كشورهایی كه شدیدا فقیر هستند موجه باشد، به نظر من محتوای آن اولویت باید به طور قابل ملاحظه ای كیفی باشد. اگر چه معنای چنین سخنی این نیست كه آزادی نباید اولویت داشته باشد، بلكه این است كه شكل چنان مطالباتی نباید به سادگی مورد غفلت واقع شود. در واقع، می توان بین دو مورد ذیل تمایز قائل شد:
۱) پیشنهاد اكید راولز مبنی بر اینكه در صورت درگیری، آزادی باید تفوق همه جانبه بگیرد.
۲) شیوه عمل كلی راولز در جدا كردن آزادی شخصی از انواع دیگر مزیت ها برای برخورد ادعای كلی تر دوم به ضرورت ارزیابی آزادی های جدای از انواع دیگر مزیت های فردی توجه دارد. موضوع مهمی را كه سن مطرح می كند تفوق كامل نیست، بلكه این است كه آیا به آزادی شخصی باید همان قدر اهمیت داده شود (نه بیشتر) كه انواع دیگر مزیت های شخصی _ درآمدها، مطلوبیت ها، و از این قبیل _ اهمیت دارند. بویژه سؤال این است كه آیا اهمیت آزادی برای جامعه به اندازه كافی در وزنی كه خود شخص به آن در قضاوتش نسبت به منافع كلی خود می دهد منعكس می شود؟ ادعای تفوق آزادی (شامل آزادی های سیاسی اساسی و حقوق مدنی) این نكته را مورد تردید قرار می دهد كه كافی است آزادی را صرفا به مثابه مزیتی ارزیابی كنیم _ مثل یك واحد اضافی درآمد_ كه آن فرد از آن آزادی دریافت می كند.به منظور جلوگیری از درك غلط، آمارتیاسن توضیح می دهد كه این تعارض باارزشی نیست كه شهروندان برای آزادی و حقوق در قضاوت های سیاسی خود قائل می شوند بلكه كاملا برعكس، محافظت از آزادی نهایتا باید مرتبط با پذیرش سیاسی و اهمیت كلی آن باشد و این امر نقطه مقابل این است كه به میزانی كه كسی آزادی یا حقوق بیشتری داشته باشد منافع شخصی خود فرد كه تنها بخشی از آن چیزی است كه وجود دارد افزایش می یابد. نكته ای كه در اینجا وجود دارد این است كه اهمیت سیاسی حقوق می تواند بسیار فراتر از افزایش مزیت شخصی ناشی از داشتن چنین حقوقی باشد، زیرا با منافع دیگران نیز درگیر است (چون آزادی های مختلف افراد بهم مرتبط هستند) و نیز نقض آزادی یك تخلف در شیوه عمل است كه برای مقاومت در مقابل آن به عنوان یك چیز ذاتا بد، دلیل داریم.نظریه راولز در باب عدالت ویژگی های جداگانه متعددی دارد و پرسش هایی كه در این جا مطرح شد نباید همچون تلاش در امحاء كل آن رویكرد تصور شود. در حقیقت، امروزه مشكل می توان نظریه ای در باب عدالت پی ریزی كرد كه قویا از روشنگری های ایجاد شده توسط تحلیل عمیق و نافذ راولز متأثر نباشد. رابرت نوزیك، زمانی كه به طرح نظریه سیاسی بدیل خود می پردازد، می گوید: فلاسفه سیاسی اكنون باید یا در درون نظریه راولز كار كنند، یا اگر نمی توانند علت آنرا شرح دهند.ملاحظات و تمایزاتی را كه ما بسط داده ایم نیز باعث روشن شدن بازنمایی استادانه راولز از تبیین بدیل و هم خود توسط آن روشن شدند. حتی آنهایی نیز كه پس از كلنجار رفتن با بصیرت نظام مند راولز باز قانع نمی شوند از مطالعه دقیق آن بهره فراوان خواهند برد.
منابع در دفتر روزنامه موجود است
حسین امامی
منبع : روزنامه همشهری