سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
چپتاریخ
● مختصر حرفی دربارهی کتاب «قیام سربهداران خراسان»
از منظری که دو ریشه دارد، تاریخ تکرار میشود. این دو ریشه که به ظاهر در تناقض با هم موجودیت
مییابند، در نقطهی تلاقی «تاریخ» به تفاهم رسیدهاند. از سوی سنت، تاریخ دایرهای است و خط آغاز و پایان بر هم نهاده، از هر دست که بدهی از همان دست هم میگیری. از طرف دیگر، در تاریخ دیالکتیکی که مارکس، پس از هگل تکاملش بخشید، علت فلان رویداد، دو پیشینهای است که در گذشته همدیگر را نفی کردهاند. پس میشود کلیات آنچه را روی خواهد داد، دریافت یا اقلا حال حاضر را به وسیلهی کشف دلایل گذشتهاش ادراک کرد.
برای یافتن لحظات شکوهمند تاریخ و نسب کاخهای نوی زیبایی و هنر هم، خواندن و کنکاش تاریخی لازم می شود. «این همانیها» را دریافت. یعنی چنگیز خان را مثلا، در برهههای تاریخی در تاریخ وجدان کرد. چنگیز عصر خود را دریافت و روایتش کرد. چنگیز نه در قرن چهارم، پنجم بلکه در کل تاریخ جاری است. نامش تنها مصداق است. بارقههای جوهری عمل اوست که ازلی ابدیاش میکند.
خواندن تاریخ سرانجام، خواندن خود میشود. یافتن چنگیز خانی که هر کس درون خود دارد. این سیر سیلاندار روح است که در جهانبینی هگلی رو به تکامل دارد.
نمیگویم از تاریخ درس بگیریم که نمیگیریم. در تکرار تجربهها، این قفس جهان است که باز وقتی بال میگشایی زود کوبیده میشوی به دیوارههایش. تاریخ معلم آدمها نیست. آدمی معلم تاریخ خود است. معلمی فراموشکار که بامدادان سر کلاس، درس پیشین را تکرار میکند و تکرار میکند.
تا رستاخیز، نه ما آدمهای هر عصر فارغ از تحصیل میشویم، نه تاریخ به ورطهی آموزش میافتد.
«قیام سربهداران خراسان» را در نظر بگیریم. نوشتهی پطروشفسکی و ترجمهی کریم کشاورز مرحوم. از این نویسنده و همین مترجم کتابی فخیمه به طبع رسیده بود که سالیان پرواز پاییندست مرغ کمونیسم، کتاب دعا را ماننده بود. «اسلام در ایران» یا همچنین چیزی، برای مکتبی که نیایش نداشت تراشههای عقل میتراشید.
اسلام در ایران پر خطا بود. هرجا که داستان مردم ستمدیدهای را دریافته بود که از فرط فشار حکام سر به عصیان سپرده بودند گرهشان زده بود به سوسیالیسم خواهی. چپهای ایران در آن سالها با همین خوراکهای فکری برای خود تاریخ و علت وجودی میتراشیدند. کمابیش یادشان تهی شد کجایند. مردمی که در میآوردند «کمو» یعنی خدا و «نیست» یعنی خدا نیست، سر از آرمانشهر و از خود بیگانگی و اشتراک در نمیآوردند. نه این مردم. نه ما. بلکه آدمها همه. کمونیسم با تجویز نسخههای دوردستی که برای یافتنشان هر وسیلهای توجیه میشد، سر به بیابانی لنینی استالینی گذاشته بود که آدمی را تنزل میداد به فرو افتادن از کرامت. بیخبری از خود به معرفت علمی ربطی ندارد. از کوچکترین اعضای هوادار تا سران این تیپ فکری خوب میخواندند. بیخبری، آن عینک دور کائوچو و ته استکانی ایدئولوژی بود و آن سبیل پرپشت استالینی که هر چه میخواند به «کاربرد»اش میاندیشید و نمیفهمید. سرانجام سراب جهانی بهتر با داغ شدن کویر تنهایی آدمهای گرفتار در چنین نظامهایی، ناپدید شد و این تشنه، دانست و باز دانست که دست یافتن به جهان بهتر، در جهانی که سراسر زمینش را تکرار شنهای تاریخ پوشانده، ناممکن است.
قیام سربهداران خراسان از لحاظ تاریخی خوب کتابی است. کمتر دنبال ایدئولوژی تراشی بوده. انگار نویسنده همه حرفها و ربطها را نگه داشته بوده برای «اسلام در ایران»اش که گفته شد. نکاتی دربارهی سلسلههای صوفی مشرب دارد و تاریخ اقلیمی خراسان را اندکی شکافته. در نثر کتاب شخصیتها به شکل حلقهی رابط، اجزاء دیگر را به هم مربوط میکنند و این باعث شده آن بار دراماتیک مکنون در هزارتوهای تاریخ، سرک بکشد و لحظاتی خواندنی خلق کند. پژوهش نویسنده از خروج «شیخ خلیفه» آغاز میشود و پس از ماجرای شیخ حسن جوری و وجیههالدین مسعود، میرود و با تیمور لنگ خاتمه مییابد.
اهمیت سربهداران در این است که پس از سالیان، دست بلند و خونین مغول را از ایرانشهر کوتاه کردند و بیرق کج ایرانیت را باز افراشتند. ضمن آنکه گرایش پر رنگ صوفی مسلکی سربهداران و شیعهگری آنها، برای دریافتن اوضاع حال حاضر اجتماع ما میتواند رهگشا باشد.
از طرفی، گسترهی ایدئولوژی که حرفش رفت بر تار و پود قلم نویسنده، خطا را بیش از آن کرده که از یک انیرانی درباره ایران باید سر بزند. مثلا انگار، نویسنده از صنعت استعاره در مکانیسم ادبی فارسی بیخبر است که جاهایی استعاره را عین مطلب گرفته: (با سوزن توحید جامهی وحدت پوشید) را مربوط میداند به ربط عارف با صنعت نساجی! این، نشان از همان بیخبری دارد. بیخبری که نمیتواند به کرامت انسانی اتکایی کامل کند. اگر گفته شد تنزل میدهد یعنی در چنین اندیشهای آدمی محدود میشود به دولت. سر پریدنش را که سالیان سال با خود داشته نادید میگیرد. آن زیبایی را که «کانت» عمل بدون چشمداشت میخواند نادیده گرفته و در نهایت، مجموعهی تصوف و عبادات ایرانیها را «ظاهر سازی برای مبارزهی سیاسی» میخواند و نمیفهمد.
اما برداشتهای چپگرایانه از تاریخ آنقدر در سطوح باقی میماند که با اطلاعی مختصر از بینش مارکسیستی، میشود موی ایدئولوژی را از ماست معنا کشید و قدح ماست را با راحتی روح ابتیاع نمود.
روحی که با تداوم بیدوام تاریخ، شکل عوض میکند و محتوا از جا نمیجنبد.
صالح تسبیحی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست