سه شنبه, ۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 21 January, 2025
مجله ویستا
در باره معنویت
شمس: «این که میگفت: عرصهی سخن بس فراخ است، خواستم جواباش گفتن که بل که عرصهی معنی بس فراخ است، عرصهی سخن بس تنگ است.»: لایهای که سخن را پوشش میدهد معناست و سخن: رودی که ما را به پهنهی دریا میرساند.
وقتی دریافت یا معنای خود را از یک اثر جمله بندی میکنیم از عناصر و مواد خود استفاده میکنیم. این معنا خود موضوعی تازه میشود که میتوان گفت مایهی اصلی آن همین اثر بوده است با بیان و تعبیری دیگر. پس معنایی که غنای هنری و معنوی بیشتری دارد حادثهی نویی را میپرورد.
معنا، هم چون قطرههای باران که انسان را خیس میکند، سرچشمهی رویداهاست.
نشانه کوچکترین واحد معناست. نشانه بر یک عنصر مینشیند (برمیخیزد) و معنا از ارتباط دو نشانه. از ارتباط دو شی معنا متولد میشود که گاه به اندازهی این دو شی واقعیت پیدا میکند. این که از بین اشیای بیشمار این دو شی به هم مرتبط میشوند، چندان قابل دفاع نیست.
در یک اثر تنها یک نقطه دیده میشود. این نقطه یک نشانه است ولی آیا معنایی از این اثر نمیتوان مراد کرد؟ در این جا یک نقطه وجود دارد با پیراموناش. معنا: یک نقطه و غیر نقطه. این سادهترین معناییست که از یک اثر انتزاعی میتوان به دست آورد.
سادهترین عکس مربوط میشود به یک نقطه. حفره معناییست افزون بر دستهای از نقاط. یعنی، جمع نقاط مفهوم حفره نمیشوند. برای بار آوری حفره در اثر به نقطهها یا نشانههای زیادی نیاز است. بعد یا عمق، سایه- روشنهاییاند که از نقطههای کم رنگ- پر رنگِ به مراتب زیادی تشکیل شده است. ولی در تعبیر عکس بعد را یکجا به عنوان نشانه برمیگزینیم.
خلا واژهایست که علاوه بر نشانهها، اندوختههای ذهنی ما را در معنادهی اثر صورت بندی میکند: باید بدانیم پُر چیست و اگر این پُری از میان برخیزد فضای مانده چه سایهای بر زندگی و فلسفهی انسان مینهد.
این پرسش که خلا چه سایهای میتواند بر زندگی بیندازد، مفهومیست که مصداق بیرونی ندارد ولی، معنایی تولید میکند که دست کم در شرق مهم بوده است: هم چنین سایهی شوم مرگ در عکس کرکس.
مرگ واژهایست خالی شده از زندگی. زندگی پریست. از آن چه گوهر زندگیست با خالی کردن عناصر و نشانههای آن بدان دست مییابیم. چه گونه این نشانه را در عکس میآوریم و چه گونه آن را معنا میکنیم؟ کسی که از تصویر کردن پری زندگی ناتوان است در معنای مرگ سختی زیادی خواهد داشت.
حفره را اگر «نمیدانم» بگیریم و نقطه (گوی) را «میدانم»، گفتن «نمیدانم» به همان اندازه دشوار خواهد بود که آفرینش حفره. ما گاه نمیدانیم در کجا باید بگوییم «نمیدانم»، چرا که گفتن آن آگاهی زیادی میخواهد. حفره نقشیست که از نقطه پدید میآید، پس رسم حفره نیازمند دانستن همهی ویژگیهای نقطه (گوی) است.
از آن چه «میدانم» نمیتوانم یکجا سخن بگویم. نشانهای بخشی از دانستههای مرا فرا میخواند و به سخنام وامیدارد. معنای اثر با تماشاگر چنین میکند. و گرنه نشانههای دیداری تنها چشم را به خود فرا میخواند.
نشانهای که مربوط به عکاسیست با دوربین رخ میدهد. عکاس برای رساندن معنای اثر خود از تکنیکهایی بهره میبرد که مفهوم نشانه را دارند. نور پردازی، وضوح و زمینهی اثر به طور یکجا میتواند به عنوان نشانه به کار رود: در این جا نشانه از طریق دوربین ارایه میشود.
واقعیت نقش برجستهی فراواقعیت (متافیزیک) است. برای ورود به جهان متافیزیک لازم است ویژگیهای واقعیت دانسته شود. حقیقت بخش جدا شدهای از هستیست. بخشی از پدیدههاییست که ما را وادار میکند کاری انجام دهیم. افسانهها و احکام اخلاقی و دینی بخشهای جدا شدهای از واقعیتاند. پس، درست و نادرست بودنشان چندوچون آنها را نمیشکافد.
نقطه ما را به اصل موضوع یا واقعیت میکشاند. هم چنان که حفره را در هنر میآوریم، حقایق را نیز از روزمرگی جدا میکنیم و به سرشت انسان پیوند میزنیم.
نشانه کوچکترین لکهی رنگی نیست. بل که نسبت به حس بیننده میتواند مجموعهای از نقاط را به شکل یک تصویر شامل شود. نقطههای رنگی دشوارتر از نقطههای خاکستری معنادار میشوند. رنگ نشانهایست که آگاهی زیادی از بیننده میخواهد.
● عکاس با چه فرآیندی معنا را در اثر خود میگنجاند؟
اگر سرچشمهی معنا را گوناگونی دریافت بگیریم، در این صورت این پرسش مفهومی نخواهد داشت. ما برای دفاع از اثر یا نگرهی خود در پی نشانهها و معنای آنها میرویم. معنا در این جا هم چون استدلالهاییاند که نگرهی ما را پشتیبانی میکنند. نمیتوان تصور کرد خدا هستی را آفریده و سپس معانی بین آنها برقرار ساخته است.
عکاس به عنوان یک آفرینشگر نمیتواند ترتیبی دهد که دریافت معانی آنها برای خوانندهی اثر آماده شود.
عکاسی که در پی معنای اثرش برآید، موضوع را از دست خواهد داد. مگر زمانی که عکاس در پی ترکیبی خوب و شایسته از اثری تکراری باشد. در این صورت، او موضوعی آماده دارد که دست به آفرینش معنا میزند.
یک اثر تکراری به گونهی ساده، به نشانه و معنایی بارز اشاره میکند. و گرنه، کوچکترین تغییر در نشانه میتواند موضوعی دیگر باشد. کاربرد واژهی «تکرار» به نگاه کلی تماشاگر برمیگردد.
اگر عکاس از اثر خود سخن میگوید، دست به تعبیر اثر خود میزند. او معنا را از اثر خود کشف میکند: در این مقام او هم چون تماشاگر است. او از نشانههای خود دفاع میکند. در این حال، او با از دست دادن موضوع عکس خود به ترکیبی تازه دست مییابد.
چرا عکاس عکس سیاه- سفید برمیگزیند؟ تا عنصر و نشانههای اثرش را به کمترین مقدار خود کاهش دهد. به این ترتیب، او به موضوع مورد نظر خود نزدیکتر میشود. در عکس تک رنگ، رنگ نشانه نیست. از این رو، نشانهها به کمترین خود میرسد و معنای اثر آسان میشود.
برای معنادار کردن یک اثر به سادگی برخی عناصر را یکجا به عنوان نشانه میگیریم و بدین ترتیب مجموعههایی درست میکنیم که دریافت ما را براندوختههای ذهنیمان بنشاند. این است که اثر را به سادگی معنا میکنیم. اندوختههای ذهنی ما این نشانهها را دسته بندی میکند و معنایی نزدیک به محتوای ذهنی به دست میآورد.
کسی که از اثری متأثر میشود میتوان گفت او معنایی از اثر یافته است که ارتباطهای گسیختهی ذهنیاش را به هم پیوند داده است. معنای دیگر برای روان شناس یا منتقد هنری روی میدهد که به مفهوم پیوند محتوای ذهنی و اثر است: معنایی که از ارتباط مؤلف و تماشاگر پدید میآید.
معنایی که از دریافت اثر در ذهن پدید آمده است چندان قابل پشتیبانی و دفاع نیست مگر این که به گونهای بیان شود. این معنای به دست آمده از اثر دوباره در قالب و فرمی دیگر آفریده میشود. این گونه آدمی بر شانههای هم نشستهاند و زنجیری از اندیشهها تولید میشود.
یک اثر تاریخی از ما میخواهد که آگاهیهای تاریخی هم داشته باشیم. عکس یک اسب سرکش، بلند قامت و کشیده در پرتو آگاهی تاریخی ما بیشتر «اسب کوراغلو» معنا میدهد. روستایی که نشانی از «قئیش قورشاق» نباشد معنای «حیدر بابا» را در خود ندارد. یک پرتره یا کنج خانهای که نزدیکی بیشتری با پرترههای شهریار دارد میتواند حیدربابا را در خود داشته باشد. تلقی عمومی ما از پرترهی شهریار همان حیدرباباست. آگاهی زیاد ما از او معنای ما را ویژهتر خواهد کرد.
واژهی «قیر آت» برای کسی معنادار است که حماسهی کوراغلو را بفهمد. هم چنان که واژهی «خط سوم».
گاهی عکسی ما را به خاطرهای خوب یا بد در زمانی پیوند میدهد. این عکس نشانهایست که خاطرهی ذهنی ما را برمیانگیزد. از درگیری این خاطره با زمان کنونی معنا متولد میشود.
تفاوت اساسی درخت با تصویر (عکس) آن در این است که دومی چارچوب بندی شده است. در حالی که اولی از زاویههای گوناگون قابل دیدن است: باغبانی یا عکاسی. عکاس هستی را معنا میکند و تماشاگر عکس او را. تماشاگر از گوشهی چشم عکاس هستی را معنا میکند.
معنای درخت چیست؟ معنای عدد ۲ چیست؟ واژهی «معنا» در دو گزاره دارای ارزش یک سان نیستند. آیا معنای ۱+۱، ۲ است؟ که در ریاضیات چنین گفته نمیشود. ویژگی واژهی معنا اگر از نظر علمی بررسی شود، به حوزهی روان شناختی مربوط خواهد شد. معنای درخت در یک «چارچوب» عکاسی مفهوم مییابد که نگاهی عاطفیست.
- «یک خط ۱ سانتی متری بینهایت نقطه دارد.»
- «یک خط ۱ کیلومتری بینهایت نقطه دارد.»
آیا این بدین معناست که ۱ کیلومتر با ۱ سانتی متر یکیست؟ ورود معنا در موضوعات انتزاعی هم چون هندسه تناقضاتی از این دست فراهم میآورد. تفاوت جاده و خط در کاربرد واژههاست. واژهی جاده دارای تصویریست که بار معنایی درخور دارد. خط واژهایست هندسی که معنای متداولی ندارد.
خط در عکاسی نشانهایست که دو فضا را به هم پیوند میدهد: اثری که یک صفحهی خاکستری را به دو بخش بریده است. در این صورت به آن خط برش گفته میشود. در جایی که از خط به «سیم»، «طناب» و «شاخه» تعبیر شود مفهوم خودش را خواهد داشت.
▪ تفاوت عکاسی و نقاشی:
کاربرد واژهی خط در ابزاریست که خط را به وجود آورده است. نقاش با یک قلمِ مو خطی میکشد که واژهی «خط» را در خود دارد ولی در عکاسی خط به یک چیز واقعی برمیگردد.
وقتی گفته میشود «خط لبهی خیابان»، مجازا چنین تعبیر میکنیم. هم چنین است جادهی دور دستی که به شکل خط دیده میشود.
نقطه، خط، جاده، خیابان و راه (یول) تصویری هندسی به سوی تصویری عاطفیتر (واقعیتر) است. ژرفا یا انباشت معنا به سمت راه (یول) بیشتر میشود. «خیابان» به دلیل قرار دادی بودناش کمتر از «یول» مایهی هنری دارد.
در ریاضیات نتایج منطقی گزاره به جای معنا در هنر مینشیند. در هنر نمیتوان از نتایج منطقی نشانهها و نمادها بهره برد: معنای نشانه. از آن جایی که گزارههای ریاضی در هستی روی نمیدهند، نتایج قطعی به دست میدهد و در هنر از آن جایی که نشانی از هستیست معنا. از این نظر معنا نتیجهی قطعی از پدیدهها و آثار به دست نمیدهد. معنا حضوریست انسانی و از این نظر عاطفی.
عکس ساده شده (انتزاعی) که بیشتر به صورت بندی (فرم) نزدیک است تا مفهومی، بررسی معنا به دشواری صورت میگیرد. هم چون صورت بندی ریاضی یا هندسی از مفاهیم هستی خالیست.
بخشهای دیگر شناخت، از چشم خود معنای هستی را پی میگیرند. آثار هنری از چشم دین یا جامعه شناسی قابل بررسیست و تعبیر به دست آمده مربوط میشود به نظریههای همان حوزه. عکاس دینی یا جامعه شناسی، هنرمندیست وابسته به یک خط فکری.
▪ جا و زمان نمایش آثار هنری خود محل معناست:
روزنامه، مجله و کتاب معنای گوناگونی به اثر هنری میدهد. ترکیب عکس با کنار دستیاش (گرچه اصلا عکس نباشد) باری بر دوش معناست. اثری که نجار مینگرد یا استاد دانشگاه، معنایی برپا میدارند که برای منتقد فرهنگی مهماند و شاید برای تماشاگر هرگز مهم نباشد.
معنای هر اثر با کنار دستیاش برای ایجاد خط فکری لازم شمرده میشود. کسی که به دنبال این خط است فضای کلی نمایشگاه برای او مهم است. تماشای یک اثر فارغ از آثار دیگر، معنای همان اثر را میدارد. نگاه تماشاگران، سخنان پدید آورنده و نقدی که بر نمایشگاه نوشته میشود از دید این خط فکری بار معناییست بر آثار.
- کسی نابغه است که به همهی دانش زمان چیره باشد.
- نابغه کسیست که از توبرهی خود بتواند علاوه بر آن چه در آن گذاشته است، بیرون آورد.
- نابغه گفت این مهرهی سفید را من سیاه میبینم.
نابغهی نخست امکانپذیر است ولی با احتمال خیلی کم. نابغهی دوم غیر ممکن است و نابغهی سوم بی معنای متداول. زمانی که گالیله گفت زمین گرد است، این نمیتوانست برای کلیسا چندان مشکل ساز باشد. ولی اگر گفت زمین مرکز هستی نیست، این برای کلیسا معنای ویژهای میتوانست داشته باشد: مردم از این گفتهها میفهمیدند که انجیل اشتباه کرده پس خدا وجود ندارد و مردم به خاطر سوختن در دوزخ مجبور به نیایش نیستاند و غیره. مخالفتهای کلیسا فقط کلیسا را بدنام کرد و نه این که با این گفتهها خدا بیمعنا میشود.
چه گونه یک گزارهی سرراست و علمی به حوزهی اجتماع و مذهب کشیده میشود.
حاکمیت بیمعنایی در کلیسا و تکرار حوادث گذشته و تفسیر نوشتههای پیشین سبب تشنگی شده بود. به هر سویی که معنای تازه بدهد و حادثهای نو بیافریند نظر میشد. هنر نیز همان تأثیر را در مرکزیت زمین گذاشت که نظرات بیباک گالیله. اگر این گزاره درست باشد که تشنگی مذهبی سبب نفوذ معنای تازه در جان کلیسا شد، پس میتوان گفت خودِ مسیحیت تولید کنندهی معنا بود.
تشنگی در معنا و جستوجوی سرچشمهی آن آغازگر تلاشی به سوی حادثههاست. «خلای معنا» به معنای تشنگیست و احساسیست پیش از جستوجوی معنا. پس معنا احساسیست که باید از درون بجوشد هم چون کشف یک مورد: احساس و درک بیمعنایی، خیز به معناست.
کسی که از خلا سخن میگوید، پیش از این احساسی از پری داشته است. نمیتوان تصور کرد که بیاین احساسِ پری مفهومی از خلا داشت: احساسی که به جایی بند نباشد، نامفهوم خواهد بود و در تکرارِ خود فرسوده خواهد گشت.
▪ نمایشگاه عکس با موضوع ابلیس:
چه گونه میتوان عکسهایی با این واژه برگزید؟ اگر به معنای این واژه برگردیم دست به تعبیر آن زدهایم: معنای ابلیس و صورت ابلیس. در این جا، معنا پیش از صورت او پدید آمده و آفرینش عکاسی مربوط میشود به صورتبندی همان امور ذهنی از مفهوم ابلیس.
آیا اثر معنا تولید میکند یا معنا مربوط میشود به تماشاگر؟ اگر معنا را ارتباط بین اجزای اثر تعبیر کنیم، در آن صورت چیزیست که از سوی تماشاگر کشف، یا شاید بگوییم اختراع یا تولید میشود. اما اگر معنا را موضوع یا محتوای اثر بگیریم در آن صورت معنا چندان محل بررسی نخواهد بود.
- درخت میگرید.
- نه، درخت آب خود را از تنهی بریده شده بیرون میدهد.
عبارت نخستین شاعرانه است و دومین عالمانه. کدام را میپسندید؟ در کدام موقعیت باید قرار گیریم تا دومی را برگزینیم؟
تکلیف اجتماعی ما بر این است که یکی از آن دو را برگزینیم، و دغدغهی فلسفی ما این است که هر کدام معنای خودش را دارد.
«ما متوجه شدهایم حتا ابرهایی که زمانی مردم افسانهها میساختند، کاملا دلایل علمی دارند. شکل ابرها با متغیرهای علمی صورت میگیرد نه با افسانهها و داستان سراییهای مردم. ستارگانی که چشمک میزنند اکنون آشکار شدهاست که دلایل جوی دارد.»
اکنون دانش، دانستهها و معناهای هستی شناسیاش را بر دیگر گفتارها چیره میکند. منطقی که در گزارههای علمی صورت بندی شده توانایی دریافت معناهای دیگر را ندارد. او عوام زدگی را از گزارههای خود دور میکند تا از آلودگی پاک بماند. اما جملهی اخیر به سختی از زبان یک اندیشگر علمی شنیده میشود. این جملات غالبا از زبان کسانی شنیده میشود که تعبیرهای دست دومی از گزارههای علمی در دست دارند.
بیرون از این که کدام گزاره درست است، معنا مضمون و مفهوم خودش را دارد. درست بودن گزاره قطعا در حوزهی خودش مفهوم دارد. از این رو، نادرست خواندن افسانهها یا جملههای شاعرانه به از دست دادن بخش بزرگی از اندیشهی انسان میانجامد. در این حال، معنا فراتر از درست و نادرست بودن قرار گرفته است.
- «در زمانی دیر که کشتیها پارو میزدند نمیدانستند که علت حرکت کشتی همین پارو زدن است، بل که فکر میکردند روح ابلیس را وامیدارند که کشتی را حرکت دهد.»
این گزاره بندی از داستانهای اسطورهای آشکارا از نگرهی علمی معنادار شده است و سپس برتری دانش امروزه بر آن نشانده میشود. اگر هم چنان بشنویم که «امروزه اثبات شده است...» باز به تعبیر خرد و دانش نوین معنا شده است.
دانش توانایی اثبات خودش را دارد. برتری دانش تنها بر گزارههای خود استوار است.
نیچه: هنر دروغ میگوید. شاعر دروغگوست.
جایگاه این جمله در کجاست؟ او نه هنرمند است و نه دانشمند. بر اساس یک نگرهی هستیشناسی به این جمله دست یافته است. هنرمند نمیتواند هنرش را بدین گونه نقد کند، هم چنان که دانشمند.
عکس دو تخته سنگ عمودی به شکل پیکر زن و مرد.
- زن و مردی فشرده به هم.
- زن و مردی عاشق هم.
معنای نخستین بر احساس دیدگانی نزدیک است و معنای دومی بر احساس عاطفی. عشق واژهایست که باید دوباره معنا شود و از این رو، از آن چه دیده میشود به مراتب فاصله دارد. این گونه تعبیر و تفسیر معنای تحمیلی (یا قطعی) بر اثر است. و در واقع، موضوعی دیگر. و فشرده شدن، معناییست که اثر را به انتها نمیچسباند و سخن را ناتمام رها میکند.
تعبیری که ختم کلام باشد و تعبیری که راه گشا باشد: کدام را برمیگزینیم؟ واژههای تعبیر عکس به گونهای چیده میشوند که خواننده پروای کنار گذاشتناش را دارد. او وسوسه میشود که این بازی را به روال همین تعبیر ادامه دهد ولی به گونهی خودش.
آموزگار خشن کسیست که نتوان سخن او را ترمیم کرد. تعبیر زمخت عکس همان است که خواننده را گیر بیندازد و چارهی او را ببُرد. همین صورت بندی را عکس نیز میتواند در خود داشته باشد: خواننده گاه در چاهِ ویل او گرفتار میشود. به ویژه زمانی که عکاس اثرش را با سخن گفتن توضیح میدهد.
خلیل غلامی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست