جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا


مازاد ایدئولوژیک زبان


مازاد ایدئولوژیک زبان
یکی از جذاب‌ترین وظایفی که یک تفکر انتقادی، خاصه در شرایط کنونی، می‌تواند بر عهده گیرد بی‌آنکه احساس کند دارد وقت‌ تلف می‌کند، ردیابی نحوه کار ایدئولوژی در عرصه زبان است.
البته یگانه عرصه کارآمد و پرثمرِ ایدئولوژی جایی جز زبان نیست، زبان در ‌معنای ساده حرف‌زدن و مراوده ازطریق کلمات. دقت در اینکه افراد چگونه به‌اصطلاح «زبان‌آوری» می‌کنند، نکات جالبی را درمورد نحوه عملکرد ایدئولوژی، در همه سطوح، از گفتار گردانندگان جامعه تا گپ‌های دوستانه، پیش می‌کشد. زیرا کمابیش همه افراد، در هر سطح و وضعیتی، سرگرم زبان‌آوری و تمرین انواعی از بلاغت‌اند. ایدئولوژی عمیقاً با حرف یا همان باد هوا پیوند خورده است. در واقع ایدئولوژی، چه به‌معنای آگاهی کاذب و چه به‌معنای آن فانتزی‌ بنیادینی که پذیرش وضع موجود را ممکن و مشروع می‌سازد، به حجم زیادی از هوا و فضای خالی برای انباشتن نیاز دارد.
اگر تعلل و تأخیر در بهبود اوضاع را از اهداف اصلیِ ایدئولوژی بدانیم، آنگاه تجلیِ اصلیِ این تأخیر در زبان، چیزی نیست مگر تلاش برای پرحرفی و اطناب به‌قصد کشتن وقت و به‌تعویق‌انداختن. پس بیراه نیست اگر یکی از عملکردهای مهم ایدئولوژی را اطاله کلام و کشتن وقت بدانیم. در زبان عامیانه، اصطلاح «سر‌کار گذاشتن» تا اندازه‌ای اشاره به همین نکته دارد. وقتی «سر کارمان می‌گذارند»، یعنی دارند ما را به چیزی فرعی و بی‌اهمیت سرگرم می‌کنند تا از نکته اصلی یا از تحقق وظیفه اصلی، طفره روند. آنچه رتوریک یا بلاغت یا سخن‌وری (rhetoric) نام دارد، از این حیث، در پیوند نزدیکی با ایدئولوژی است. کلام وکلای مدافع، خطیبان بزرگ، گدایان خیابانی، فروشندگان، کارشناسان معاملات ملکی، سیاستمداران، عشاق و... همگی مبین درازگویی و کش‌دادنِ زمان به‌قصد هدفی خاص است. البته اگر کمی پیشتر رویم، معلوم می‌شود که، از لحاظ وقت‌کشی و اطناب و درازگویی، اصولاً خودِ زبان ذاتاً ایدئولوژیک و حراف است. زیرا همان‌طور که کسی مثل کلود لوی‌استروس نشان داده است، ما با مازاد معانی بر اشیاء و مصادیق طرف‌ایم، یا همان انباشت دالّ‌ها.
زبان برای اشاره به چیزی ضرورتاً باید «بیش از حد» اشاره کند. هر نوع دلالتی، در قیاس با مدلول، دلالتی زیاده از حد و مازاد است. حتی یک سلام ساده حاوی دلالت‌هایی است که بسیار از قصدِ سوژه فراتر می‌رود. اما آنجا که مازاد نهفته در زبان، آگاهانه به کارگرفته شود و با منفعت یا هدفی خاص گره خورد، ما با ایدئولوژی در شکل ناب‌اش روبه‌رو می‌شویم. شاید فقط ادبیات است که مازاد و ورّاجی را کاملاً فارغ از هر نوع قصد و منفعت و هدف و چشم‌داشتی تجربه و عرضه می‌کند. ادبیات نیز بر مازادبودگیِ زبان کاملاً آگاه است بی‌آنکه آن را درخدمت چیزی دیگر درآورد، با این تفاوت که ادبیات بر ناممکن‌بودنِ حذفِ مازاد نیز آگاهی دارد و البته از این بابت دچار نوع خاصی از شرم و وجدان معذب است. اجبار به بیان و، همزمان، ناتوانی و شرم از بیان ریشه در همین جا دارد. پس می‌توان به حکمی جالب رسید: ادبیات زمانی ایدئولوژیک می‌شود که شرم و آگاهی خویش نسبت به ورّاجی بنیادین خود را از دست بدهد و زیاده‌گویی را درخدمت «انتقال پیام» درآورد.
ولی تا آنجا که به کلام روزمره، در هر سطحی، مربوط می‌شود، ترجیحاً باید کار را با موارد مشخص و نمونه‌های خاص پیش برد. نفسِ وجود انبوه نمونه‌ها خود گواهی بر وجود فراگیر مازاد در زبان است. البته در اینجا سروکار ما با مازاد ایدئولوژیک و عامدانه‌ای است که برای پُرکردن فضاهای خالیِ ناشی از فقدانی عینی و واقعی به کار برده می‌شود: زیرا ایدئولوژی به‌یاری حرف در‌واقع سوراخ‌ها و حفره‌ها و درزها را پر می‌کند. ایدئولوژی نوعی درزگیری و روپوش‌کشیدن است، یکدست‌ و پُر جلوه‌دادن آنچه ذاتاً گسسته و شکاف‌دار است.
عبارات زبانی‌ای که در کلام و نوشتار روزمره کاربرد دارند در حکم نوعی لغز‌ش‌ زبانی به مفهومی فرویدی‌اند که از ناخودآگاه خبر می‌دهند. تمام پدید‌ه‌های نمادینی که در جامعه مدرن، یعنی جامعه سرمایه‌داری مبتنی بر ارزش مبادله و زیر سیطره کالایی‌شدنِ تام و تمام، وجود دارند واجد سطوحی‌اند که می‌توان آنها را خواند. جست‌وجو در سطح ابژه‌ها و اشیاء و ادراک پیکربندی‌های‌شان و سپس توسل به تحلیل مفهومی در حکم حرکتی است از جزء به کل و برعکس، به واقع شیوه‌ای است از خواندن که در مواجهه با هر امر جزئی، وساطت تام امر کلی را پیش چشم دارد. این امر جزئی می‌تواند قطعه‌ای موسیقی، یک رمان، یک فیلم، متنی فلسفی، رفتاری خاص، نوعی لباس مد‌روز، یا حتی فضای سالن سینما و معماری خاص آن باشد. نقد ایدئولوژی همیشه نقد چیزهای «بزرگ» نیست. مسئله یافتن رسوبات تاریخ در کوچک‌ترین چیزهاست، یا کشف رخداد کلی در سویه‌های جزئی ریز. البته بدل‌کردنِ این کار به نوعی بازی، آنگونه که بعضاً در قالب رشته «مطالعات فرهنگی» رخ می‌دهد، نقض غرض و رجعت دوباره به همان خواب ایدئولوژیک است. مسئله نه بازی و وررفتن با تصاویر و گرفتار‌شدن در افسون‌‌شان بلکه تلاش برای افشای همزمان فریب و وعده‌ رهایی‌بخشی نهفته در فرهنگ است.
جملات نیز در حکم تصاویرند. هیروگلیف‌ها یا همان زبان تصویری مصریان باستان به خوبی قادر است روشی برای نقد ایدئولوژی درقالب زبان فراهم آورد. یکی از بارزه‌های گفتار ایدئولوژیک تکرار بی‌وقفه و ملال‌آور برخی کلمات و مفاهیم خاص است. این تکرار با بی‌معنا‌ساختنِ کلمه آن را شیءواره می‌سازد و به‌راستی به یک تصویر بدل می‌کند. ایدئولوژی درقالب زبان همان زبانِ شیء‌شده است: بی‌معنایی تام و تمام زبان. نمونه گویای آن زبانی است که به‌ویژه گویندگان رادیو از طریق آن می‌کوشند با شنوندگان «ارتباط برقرار کنند» و از قضا متقابلاً می‌خواهند شنوندگان نیز با آنها «در تماس باشند». بنابراین خود مفهوم «ارتباط»، یعنی همان چیزی که در جامعه مدرن، زبان بدان فروکاسته شده است، سراپا بی‌معنا و شیء‌واره می‌شود. البته این حد نهایی نیست. ایدئولوژیِ زبانی صرفاً با کلماتِ «پیشتر بامعنا و اکنون بی‌معنا و شیء‌شده» کار نمی‌کند، برعکس، زبان ایدئولوژیک غالباً جملاتی «علمی»، «عقلانی» و «موجه» را به‌کار می‌گیرد، عباراتی که به‌واقع هیچ کذب بی‌واسطه‌ای دربرندارند و نمی‌توان آنها را خیلی ساده «غلط» یا «دروغ» دانست، بلکه از فرط عام‌بودن و «درست» بودن و بدیهی‌بودن، خصلتی طبیعی و حتی ضروری در زبان به خود می‌گیرند و گفتار ایدئولوژیک با طیب خاطر از آنها برای کشتن وقت استفاده می‌کند. پیشنهاد نوشتن کتابی کوچک همراه با مثال‌های مختلفی از این امر بسیار جذاب خواهد بود. فقط به‌عنوان نمونه، می‌توان به کلیشه معروف و بی‌اندازه پرکاربرد زیر اشاره کرد: اغلب شنیده‌ایم که فرد کارشناس در مسائل اقتصادی یا منتقد سینمایی یا استاد دانشگاه دعوت‌شده در میزگردی تلویزیونی درباره مسائل سیاسی روز و غیره، در پاسخ به پرسش طرف مقابل درمورد موضوعی مشخص حرف‌های خود را چنین آغاز می‌کند: «این مسئله بسیار مهمی است که پرداختن بدان از اهمیت بسیاری برخوردار است.
بنده نیز به نوبه خود می‌کوشم به پاره‌ای از جنبه‌های مهم آن بپردازم... [پس از مکثی کوتاه، نوبت اصلی‌ترین و معروف‌ترین عبارت می‌رسد:] «این مسئله را از جنبه‌های گوناگون می‌توان مورد بررسی قرار داد.» و الی آخر. این عبارت گویای ایدئولوژی در ناب‌ترین شکل خویش است. مازاد تصنعی و وقت‌کشی نهفته در آن، و از همه مهم‌تر، کلیتِ کاذب و دروغینِ آن (: «جنبه‌های گوناگون»‌)، کمابیش جوهر همه انواع گفتار ایدئولوژیک را برمی‌سازد. این کلیت و جامعیتِ کاذب درواقع همان ماده پُرکننده فضاها و درزهاست. گفتار ایدئولوژیک از مواجهه با امر جزئی‌ای که به میانجی امر کلی تحقق و پیش‌نهاده شده سخت واهمه دارد. برای همین یا به کلیت کاذب می‌چسبد یا به موارد جزئیِ بی‌واسطه. ایدئولوژی، خود، درمقام میانجی‌گرِ اعظم، به‌جای همه میانجی‌ها می‌نشیند و رابطه‌ای یکسر دلبخواهی میان جزء و کل برقرار می‌کند.
امید مهرگان
منبع : روزنامه کارگزاران