پنجشنبه, ۲۳ اسفند, ۱۴۰۳ / 13 March, 2025
مجله ویستا
آناندا کنتیش کوماراسوامی

آناندا را مادرش در انگلستان بزرگ كرد. در سن دوازدهسالگی به كالج وایكلیف در استون هاوس در گلوسستر رفت و بیش از شش سال در آنجا ماند. تحصیلاتش را تا ورود به دانشگاه لندن ادامه داد و از آنجا لیسانس علوم با رتبه اول در زمینشناسی و گیاهشناسی گرفت. سالهای ۱۹۰۳ و ۱۹۰۶ را در سیلان گذراند و اولین نقشهبرداریهایش را از معادن آن كشور به انجام رساند. طی این نقشهبرداری، كانی جدیدی كشف كرد كه آن را ثورینیت نامید. در طول این سفر و با دیدن آثار صنعتگرایی غربی بر هنر و صنایع دستی بومی و بنابراین بر زندگی مردم بود كه علاقه به ارتباط میان دین، فلسفه، كار، هنر و صنایع دستی در او بیدار شد.
تا آنجا كه میدانیم، سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۶ را بیشتر در هند و انگلستان سپری كرد. بخشی از فعالیتهایش در هند فعالیتهای سیاسی در نهضت ملیگرایی بود. در ۱۹۱۰ به سیر و سیاحت گستردهای در شمال هند دست زد و مقدار معتنابهی نقاشی و تصویر جمعآوری كرد كه بعدها همینها، اساس مجموعه هنر آسیایی در موزه بوستن شدند. طی سالهای ۱۹۰۶ تا ۱۹۱۶ در انگلستان، در میان دوستان و آشنایانش بسیاری از چهرههای پیشرو آن دوره دیده میشوند، از جمله: دبلیو.بی. ییتز، اریك گیل، ویلیام روتنشتاین، ای. جی. پنتی و سی. آر. اشبی كه از او چاپخانهای را، كه ویلیام موریس كتابهای نشر كلمسكات را در آن چاپ كرده بود، خریداری كرد. در این چاپخانه كوماراسوامی شخصا ناظر بر طرح و چاپ اولین اثر عمدهاش هنر سینهالی در قرون وسطی، (۱۹۰۸) بود.
در سال ۱۹۱۷ كوماراسوامی به امریكا رفت تا مسئولیت حفاظت آثار هنری هند در موزه هنرهای زیبای بوستن را به عهده گیرد. سی سال آخر عمرش را در بوستن ماند و منحصرا زندگی یك عالم و سخنران را در پیش گرفت.
پختهترین آثارش در این دوره به انجام رسید. او در خانهاش در نیدهام ماساچوست در هفتم سپتامبر ۱۹۴۷ اندكی پس از هفتادمین سالگرد تولدش درگذشت.
از این سی سالی كه كاملا وقف مطالعه و نوشتن شد، بیستسال آخر كه همراه با كار خستگیناپذیر بود پربارترین سالهای عمرش بود. علیرغم تلاشهای بسیار هیچ كتابشناسی كامل و دقیقی از آثارش وجود ندارد.
فهم دستاوردهای كوماراسوامی بناچار با فهم دستاوردهای رنه گنون مربوط میشود. كوماراسوامی منكر هر نظری بود كه كارش را كاری پیشگویانه میدانست، اما مسلما مقدر بود كه او و گنون یادآور غرب به اصول اولیه باشند، به قول خودش كه میتوانست درباره گنون هم صادق باشد «به روشی كه میتوان آن را نادیده گرفت، اما نمیتوان رد كرد». در واقع، كوماراسوامی یكی از متفكران بزرگ دوره جدید قلمداد شده است. كلمه تفكر را در اینجا به معنای انس داشتن با اصول اولیه، كه معنای درست این كلمه است، به كار میبریم.
كوماراسوامی و گنون در جهانی متولد شدند كه تقریبا فهم اولیه امر مقدس را فراموش كرده بود. در پایان قرن نوزدهم، و در نتیجه انواع پیچیدهای از تحولات فزاینده، از جمله مكتب اصالت تسمیه در اواخر قرون وسطی، مكتب اصالت انسان در دوره رنسانس، ظهور مكتب اصالت عقل، ظهور علم مادی عملگرا و مفاهیمی همچون تكامل و پیشرفت غرب در واقع از ساختار مسیحی سنتیاش فراتر رفته بود. گرچه نداهایی به مخالفت با این گرایش به دنیوی كردن تمام عیار بلند شده بود، ویلیام بلیك، تامس تیلور و مانند آنها در عین حال، در آغاز این قرن به طور كلی در یك مادهگرایی خودنمایانه و از خودراضی محبوس شده بود كه در آن، امور مقدس، حقیقی و زیبا به عنوان اصول اولیه دیگر جزء لاینفك زندگی فكری، روحی و عملی انسان غربی نبودند.
نتیجه چهار قرن تحول این چنینی، اوضاع و احوالی بود كه در آن، دین كه اكنون دیگر چندان چیزی بیش از تعهدی عاطفی نسبت به مجموعهای از احكام اخلاقی نبود، با طرز نگرش مخالف ناسازگار و انعطافناپذیری مواجه شد؛ با علم به پدیدارها كه به عالم ماده كاملا وفادار است. در این اوضاع و احوال و در غیاب هرگونه توسل معنوی یا فكری به امر مطلق یا اصل برین، نسبیگرایی تسلط كامل داشت. و از آنجا كه نمیتوان این اوضاع و احوال را معلول صرف توالی علل مادی دانست، یعنی معلول چیزی كه باید آن را قانون جبران جهانی بدانیم، این اوضاع و احوال در زمانی مناسب پیش آمد تا موجب دعوت به بازگشت به نظم به ارزیابی مجددی از همه ارزشها برحسب اصول اولیه شود.
بیان سهم رنهگنون در این دعوت به نظم را به دكتر مارتین لینگز میسپاریم، اما در مورد كوماراسوامی، در اصل، این واقعیت كه وی به چشم دید كه در سالهای آغاز این قرن، در هند و سیلان، آسیاییها نسبت به زوال سه هزار سال میراث فرهنگیشان در مقابل سلطهطلبی دنیوی بیتفاوت بودند، او را برانگیخت تا در این كار سهمی داشته باشد.
كوماراسوامی در جوانی در انگلستان مقدار معتنابهی از هنر و صنایع دستی آن محیط را فراگرفته بود. او بیش از دیگران ویلیام موریس را تحسین میكرد؛ هم كارهای دستیاش را و هم نوشتههایش را كه تعصب ضد صنعتی داشتند. بنابراین، كم و بیش طبیعی بود كه كوماراسوامی كار خود را با هنر و صنایع دستی آغاز كند، تا با دین و فلسفه، و به علاوه، هنر را نه بیان نگرشی محدود به زندگی یك بخش خاص زیباشناسانه زندگی، بلكه بخشی از بیان واقعیت و بیان سرشت حیات بشری به طور كلی ببیند. در هنر و صنایع دستی هند بود كه كوماراسوامی مطالعهاش را درباره الگوهای رمزی و اسطورهای، كه شالوده آثار هنری سنتی را میسازند، آغاز كرد. در اینجا میتوانست شروع به بیان این نكته كند كه چگونه هنر، در بافت معمولی كار و زندگی بشری، همچون بازتاب متنوع اصول ثابت است؛ مانند گونههای بسیار پرشمار معرفت و وجود معنوی. و آنجا كه هنر، علم به چگونگی ساخته شدن اشیاست، آثار هنری تكیهگاه محسوسی برای تامل درباره آن واقعیات درونیای هستند كه انسان را قادر به درك حقایقی میكنند كه مربوط به سرشت راستین و هدف نهایی او هستند.
كوماراسوامی در این ردیابی به موقع الگوی اسطورهای و صور رمزی، روندی را آغاز میكند كه در بقیه كارهایی كه تا پایان عمرش انجام میدهد، با وضوح خیرهكنندهای به ارائه آن ادامه میدهد. یعنی این كه واژگان بیرونی صور در آثار هنری بیان ظاهری حكمتی محجوب یا مخفی است و این كه، در اصل، این حكمت در همه ادیان بزرگ، مشترك است. این مطالعات به موقع در شمایلنگاری در زمینه دو طرز نگرش مربوط به هم اتفاق افتاد كه در آن زمان مانند اكنون رواج داشت، و او از آنها بیزار بود: یكی، روش مطالعه هنر از دیدگاهی بود كه كمابیش از اشارات عمیقتر فلسفی و دینی مضامین آن غافل بود. و دیگری، طرز نگرش هنر برای هنر بود كه در آن، هنر چنان مورد مطالعه قرار میگرفت كه گویی صرفا سرگرمیای عالمانه است كه با اصطلاحات منحصرا زیباشناسانه اجرا میشود. آنچه او در صدد مقابله با آن بود این باور بود كه كسی بتواند معانی دلبخواهانه ذهنی را در هنر بخواند، به جای آن كه بكوشد تا معانی حقیقیشان را آن گونه كه در عین حال از لحاظ معنوی و عملی به انسان مربوطند، درك كند. او نوشت:
باید بپذیریم كه بخش اعظم آنچه در گروههای هنرهای زیبا در دانشگاههای ما آموخته میشود، همه روانشناسیهای هنر، همه پیچیدگیهای زیباشناسی متجددانه، فقط درازهگوییاند، فقط نوعی دفاعند كه بر سر راه فهم ما از تمامیت هنر میایستد؛ و در عین حال، از لحاظ شمایلنگاری درست و از لحاظ عملی مفیدند، كه روزگاری در بازار یا نزد هر هنرمند خوبی یافت میشد، و در حالی كه لفاظیای كه در فكر چیزی جز حقیقت نیست، قاعده و روش فنون عقلی است، زیباشناسی ما چیزی جز یك لفاظی خلاف واقع، و تملقی درباره ضعف بشری نیست كه به وسیله آن فقط هنرهایی را میتوانیم توجیه كنیم كه هیچ فایدهای جز خوشایند بودن ندارند.
همین «لفاظیای كه در فكر چیزی جز حقیقت نیست» و این «فنون عقلی» بود كه از این پس میبایست كوماراسوامی را تا پایان زندگیاش كاملا مجذوب خود میكرد؛ زندگیای كه در نشان دادن این نكته گذشت كه چگونه این امور بیان سنتاند. این اندیشه سنت است كه اكنون باید بدان بازگردیم.
این وظیفه مقدر گنون و كوماراسوامی بود كه مفهوم معتبر سنت را به آن بازگردانند. گنون این كار را عمدتا از راه توضیح آموزههای مابعدالطبیعی براساس ودانته انجام داد، و كوماراسوامی عمدتا از طریق نشان دادن این كه چگونه چنین آموزههایی در مضامین صور خیال آثار هنری متجسم میشوند. به تعبیر دقیقتر، كوماراسوامی دیر، و در نتیجه مطالعه آثار گنون در حدود ۱۹۳۰، به اندیشه سنت رسید. در نتیجه، تا آن زمان مطالعاتش بر روی محتوای رمزی و اسطورهای هنر مطالعه روی وسیلهای بود كه به مدد آن سنت در یك بافت دینی معین فعال میشود.
از این راه كه دین را انكشاف امر قدسی بر انسان، و سنت را ادامه انتقال این بصیرت مقدس در زندگی روحانی، نفسانی و عملی انسان بدانیم، به بهترین وجه میتوانیم بفهمیم كه سنت چیست. هنگامی كه كوماراسوامی از جامعه سنتی یا از دیدگاه طبیعی در باب هنر سخن میگوید، جامعهای را در نظر دارد كه مبنا و هدفش، آن اصول اولیه معرفت و وجود است كه بالمآل ریشه در امر قدسی دارند. یعنی اصل متعالی آن امر یگانه، [همان] معیار نهایی حقیقت، در همه افكار و اعمال انسانی است. در این مورد هیچ دلیلی بر صدق یا كذب نمیتوان داشت. همان گونه كه او نوشت:
سنت، به تمامی، وسایلی را كه ما را مستعد تجربه مطلق میكند، پیش مینهد. هركس كه مایل به كاربرد این وسایل نیست، در موقعیتی نیست كه منكر آن شود كه رویه پیشنهادی، طبق ادعا، میتواند به اصلی بینجامد كه دقیقا چیزی نیست و در جایی نیست، و در عین حال سرچشمه همه چیز در همه جاست. آنچه ناسازگارترین امر با مكتب اصالت تسمیه است، این واقعیت است كه با مفروض گرفتن امكان تجربه مطلق، هیچ برهان عقلانیای نمیتوان در كلاس ارائه كرد، و هیچ ضبط و مهار تجربیای ممكن نیست.
كوماراسوامی در اینجا، و در قطعات مشابه، نمیگوید كه سنت از دین به هر صورتی فراتر میرود. همه آثارش خلاف آن را اثبات میكند؛ این كه سنت مربوط به حفظ چیزی است كه لب دین است و لذا بر این اساس وابسته به دین است. از این رو سنت، به وسیعترین معنا، زبان روح مطلق است و از آنجا كه هر دینی خطابش به بخشهایی از نوع بشر در زمانها و مكانهای مختلف، و مطابق با اوضاع و احوال مختلف است، سنت از لهجههای بسیاری ساخته شده كه زبان جهانی را میسازند. این زبان جهانی روح مطلق را، كه به لحاظ تصدیق یك اصل برین و مطلق، امری یكپارچه است، فلسفه جاودان خواندهاند. این موهبت عظیم به كوماراسوامی داده شد كه این فلسفه را با آثاری سرشار از دقیقترین تحقیقات بصراحت بیان كند؛ تحقیقاتی كه روشنفكران متجدد را با اسلحه خودشان مورد اعتراض قرار میدهد. همان گونه كه مارتین لینگز نوشته است:
گویا همان طور است كه او (كوماراسوامی) گفته بود؛ شما در جستوجوی تحقیقات بودهاید ولاغیر. اما بیایید آن را داشته باشیم، بگذارید این تحقیقات همان امر واقعی، از حیث كمال و عمق، باشد، نه صرفا یك دانش جزئی سطحی.به عبارت دیگر، دانش كوماراسوامی، به این منظور نیست كه سنت را صرفا تاریخ عقایدی قلمداد كند كه انسانها یكی پس از دیگری، در زمانها و مكانهای مختلف، بدان اعتقاد داشتهاند. سنت بسی بیش از این است. سنت نمایانگر «مابعدالطبیعه یا علم جامع ناظر به اصول اولیه و سرشت حقیقی واقعیت است». از این نظر، سنت ارائهكننده برهان یا بصیرتی كافی و وافی نسبت به واقعیت است؛ حال آن كه دینی كه سنت به آن مربوط است، راهی است برای تحقیق در مورد این بصیرت در تجربه واقعی. افلاطون وقتی با حیرت توضیحناپذیر از هستی مواجه شد، فكر كرد بهترین كار برای تبیین هستی این است كه محتملالوقوعترین داستان را درباره آن جعل كنیم. كوماراسوامی، در پاسخ به آلدوس هاكسلی كه پرسید چرا فكر میكند سنت همان حقیقت است، گفت: زیرا «معقولیت آن كه سبب اعتبارش میشود، بیش از هر جای دیگری امور را تبیین میكند».
حقیقت بنیادین و ابدی مجموعه اصول و آموزههایی كه فلسفه جاودان (حكمت خالده) نامیده میشوند، آن گونه كه كوماراسوامی میگوید، «هر شكلی كه به خود بگیرد همواره و همه جا یكی است». به قول آگوستین، كه غالبا كوماراسوامی آن را نقل میكند، این آموزهها فلسفه «حكمتی هستند كه ساخته نشده است، همان است كه بوده و تا ابد خواهد بود». هر چیزی كه مخلوق است معقول است. یعنی به وسیله این حكمت الهی یا لوگوس آگاه میشود. و این لوگوس (در اصطلاح مسیحیت، مسیح، ابن، همان لوگوس است.) نماینده معقول همه مخلوقات است.
در این صورت، آموزههای حكمت جاودان، اصول اولیه فلسفهای درباره خدای متعال، خلقت و انسان است. به عبارت دیگر، این آموزهها گزارشی از آن ذات واحد و گذرش به كثرات یا بازتابهایش در كثرات و سپس بازگشت امور كثیر به وحدتی متعالی است. این اصل برین همان هوهویت عدم و همه سلسله مراتب وجود در ذات الهی است. این خدا یك ذات و دو سرشت دارد كه با هم كل واقعیت یعنی واحد و كثرات خالق و مخلوق را میسازند، كه از آن، دو امر متقابل زاییده میشوند كه سرشت وجود ما را معین میكنند. این اصل برین به عنوان ذات متعالی سوژه نهایی در تجربه هستی هم هست. یگانه كردن این ابژه نهایی و سوژه نهایی، و تحقق حالت آگاهی غیرمتمایز كه در آن عالم و معلوم متحدند، هدف نهایی و كمال انسان است. این معرفت به خدا و دیدن اوست تا آنجا كه انسانها اصلا قادرند چنین ادعایی بكنند.
از آموزه اصل برین به عنوان سرچشمه الهی همه چیز، باید به لازمه طبیعی آن، یعنی آموزه خلقت، خدا در كثرت، برسیم. این آموزه لوگوس به عنوان عقل الهی در قلب همه امور مخلوق است. زیرا بنا به تعریف، هیچ چیز نمیتواند خارج و فراتر از ذات واحد باشد، وگرنه او ذات واحد نمیبود. در تحلیل نهایی، در بن هر چیز، چیزی «متفاوت با» یا «خارج از» واقعیت مطلق الهی وجود ندارد. این لوگوس است كه تناظر مشابه میان سلسله مراتب روحانی و محسوس هستی را ممكن میسازد. بدون این تناظر، این دو نظام هستی، گویی، در جهانهای جداگانه، كه همیشه از هم جدایند، جای دارند. به علاوه، آموزه لوگوس مستلزم این است كه ما جهان را تجلی خدا ببینیم. به تعبیر مشهور بلیك، كه كوماراسوامی غالبا آن را نقل میكند:
دیدن جهانی در دانهای شن
و آسمانی در گلی وحشی
نامتناهی را در كف دست خود گرفتن
و ابدیت را در لحظهای
كوماراسوامی این اصول موضوعه را همچون همه مراجع معتبری كه از آنان نقل قول میكند، همیشه بیچون و چرا درست میانگارد. این اصول فراتر از بحث عقلی و دلیل تجربیاند، هم از لحاظ آنچه باطنا تایید میكنند و هم از لحاظ آنچه ظاهرا اظهار میكنند. آنها كل تحلیل توضیحی كوماراسوامی را، هم به عنوان نقطه شروع و هم به عنوان جهتگیری مستمر، تضمین میكنند. این اصول همان طور كه درستند، ما را ملزم میكنند به این كه، به تعبیر تعریف مسیحیان از ایمان، «به قضیهای معتبر تسلیم شویم». زیرا همان گونه كه كوماراسوامی میگوید:
باید باور داشت تا فهمید، و فهمید تا باور داشت. اما اینها افعال نفسانی متعاقب نیستند، بلكه افعال نفسانی مقارن همند. به عبارت دیگر، معرفت به چیزی كه اراده از آن راضی نیست، یا محبت به چیزی كه شناخته نشده است، نمیتواند وجود داشته باشد.
غالبا به اندازه كافی فهم نشده است كه در دنیای متجدد، دین بدنام است، زیرا غالبا چیزی بیش از التزامی از سر احساسات به مجموعهای از باورها، كه از هر دانش واقعی كه بتوان به آن نام «معرفت» داد، یعنی مبتنی بر واقعیات ابدی باشد جدا شدهاند، نیست؛ گویا باور باید در غیاب یك وارسی عقلانی از سر بصیرت عمل كند. كوماراسوامی، با تكرار آنچه مراجع مورد وثوقش گفتهاند، همواره بر اهمیت نیاز به معرفت برای باور داشتن، و باور داشتن برای معرفت داشتن تاكید كرده است، تا از آن موقعیتی كه هراكلیت از آن سخن میگفت، بپرهیزد: «بیشتر آنچه جنبه الوهی دارد از طریق بیایمانی از شناخت میگریزد.» (قطعه۸۶) كه میتوان این سخنان كوماراسوامی را بدان افزود:
اگر مسیحیت ناموفق است، فقط بدین دلیل است كه جنبههای عقلانیاش پنهان گشته، و بیشتر یك نظام اخلاقی شده، تا آموزهای كه از آن، همه دستورالعملهای دیگر را میتوان و باید استخراج كرد. برخی از مواعظ مایستر اكهارت، برای یك جماعت متجدد متوسط، كه توقع آموزه ندارند، و فقط انتظار دارند كه به آنان بگویند چگونه رفتار كنند، بدشواری قابل فهم است.
بنابراین، برای این كه آنچه تا اینجا گفته شد تلخیص گردد، میتوان الگوی نخستین ذیل را به عنوان الگویی كه مبنای همه وجود و سعی انسان است اجمالا ارائه كرد، هرچند كه این الگو ممكن است به حكم گرفتاری ما در اوضاع و احوال مشروط و امكانی، طور دیگری ظاهر شود.
جهان صیرورت، یعنی جهان امور مخلوق جلوه یا تجلی ظاهری خداست؛ خدایی كه در جریان كثیر شدن، یگانگی ذاتی خود را قربانی میكند تا شناخته شود. انسان از این حیث كه به جهان مخلوق تعلق دارد، «غیر» از خداست. اما از این حیث كه در ذات واحد سهیم است، به صورت خدا آفریده شده است. به عنوان صورت خدا فراخوانده شده تا خدا را از طریق عمل به عنوان «بازتاباننده» آگاهی خدا (چنین اصطلاحاتی آشكارا تمثیلیاند) بشناسد. یعنی او، به خاطر خداگونه بودنش، از خدا حكایت میكند، آن هم از این راه كه بازتاب معكوس آن قربانی نخستین است. به عبارت دیگر، او باید كثرت را قربانی كند تا وحدت نخستین را دریابد و بدان بازگردد. به قول كوماراسوامی:
قربانیای كه در این جهان انجام میشود، محاكاتی شعائری از آن چیزی است كه خدایان در آغاز انجام دادهاند... (این قربانی) بازتاب اسطوره است، اما مانند همه بازتابها آن را وارونه میسازد. آنچه روند تولید و تقسیم بوده است اكنون روند دوبارهزایی و تركیب میشود.
در این قطعه «در آغاز» (در اصل، یا در الوهیت) به معنای در اصل اولیه است. قربانی، كه تجزیه خداست، انجام میشود تا امكانات نهفته در جوهر الهی را آزاد كند. از طریق این تولید و تقسیم ذات یگانه، این همه جهان آفریده شدهاند، وگرنه، هیچ جهانی چه روحانی و چه محسوس وجود نمیداشت.
اما آنچه تجزیه میشود، باید به یاد آورده شود: كه به یاد آوردن به معنای افلاطونی تذكر است. برای آن كه بشریتمان را به آن نمونه نخستین الهیاش بازگردانیم، یك صكشتنش یا صنفیش نسبت به آن بخش از ما كه «غیر» از خداست، همان خود روانتنی، به عنوان یك قربانی لازم است. سخنان مسیح را در شام آخر به یاد آورید: «این كار را به یاد من بكنید».
لذا همان گونه كه كوماراسوامی نتیجه میگیرد:
این مفهوم از قربانی به عنوان عملی بیوقفه و خلاصه وظیفه انسان در سلسلهای از متون، تكمیل میشود كه در آنها همه كاركردهای زندگی فعالانه، حتی همین تنفس، خوردن، آشامیدن و شوخی كردنمان، تفسیر شعایری میشوند و مرگ چیزی جز پالایش نهایی نیست. و سرانجام این همان صراه عملش معروف بهگودگیتاست، كه در آن انجام وظیفه شخصی كه، بدون انگیزههای خودخواهانه، توسط سرشت خود فرد تعیین میشود، همان راه كمال است.
در این قطعه، «متون» مورد نظر كوماراسوامی متون هندو و بوداییاند. اما یكی از مضامین مكرر در آثار او نشان دادن این است كه این تفسیر اساسا میتواند در مورد متون افلاطونی، هرمسی و مسیحی نیز به كار رود. مثلا، كتاب حكمت [سلیمان] در كتاب مقدس با اشاره به كسانی كه، با عمل به وظیفهشان، از حوزه صیرورتی كه حیات گذر است، برای دستیابی به سهمشان از كمال، عبور میكنند میگوید: «آنان تار و پود جهان را حفظ میكنند و عبادتشان در كار روزانه دستیشان است.»
منبع : موسسه گفتگوی ادیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست