چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا
یک جنبش نوپدید دینی چیست؟
در این نوشتار برآنم(۱) كه به یك پرسش به ظاهر پیشپا افتاده كه پیش از این بارها عالمانِ جنبشهای نوپدید دینی از آن بحث كردهاند، پاسخ گویم. یك جنبش نوپدید دینی چیست؟ به رغم این واقعیت كه در بیشماری از سخنرانیها از جمله دو سخنرانی از همین نویسنده (۱۹۹۴ و ۱۹۹۹) از این موضوع سخن به میان آمده اما من معتقدم كه تا كنون تعریف مناسبی از آن ارائه نشده است.
این پرسش به دلایل مختلف مهم است:
▪ یكم، كسانی از ما كه واحدهایی را درباره جنبشهای نوپدید دینی تدریس میكنیم باید در قبال انتخاب این موضوع توجیهی مناسب داشته باشیم و مؤلفههایی را تقریر كنیم تا دانشجویان به روشنی دریابند كه كدام جنبشها موضوعاتی قابل اعتنا برای تحقیقاتشان هستند و كدام یك از حوزه موضوع مورد نظر آنها خارجاند.
▪ دوم، استفاده از تعریفی كه بتواند پاسخی قانعكننده به سازمانها و جنبشهایی بدهد كه نسبت به قرار گرفتن خود در زیر چتر «جنبشهای نوپدید دینی» اعتراض دارند، مهم است. اینان خود را نوپدید نمیدانند. برای نمونه جنبشی مثل ISKCONمدعی است كه قدیمیترین دین دنیاست كه از وداهای باستانی و داستانهای زندگی كریشنا سر بر آورده است و تاریخ آن بنا به این ادعا به ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد بر میگردد. قدیسان ایام اخیر و شهود یَهْوِه به ترتیب مدعی هستند كه از سنتهای كلیسا كه خدا به آدم عطا كرده است و از مسیحیت قرن نخست كشفی دوباره داشتهاند. حرفهایهای ویپاسانا(۲) مدعیاند كه مراقبه فكری را خودِ بودا تعلیم داده و به عمل درآورده است. بهائیت بر این امر پای میفشارد كه جزو «جنبشهای نوپدید دینی نیست، بلكه یك دین زنده جهان است».
▪ سوم، جنبش ضدفرقهای(۳) بر اینكه اصطلاح «جنبشهای نوپدید دینی» تنها تعبیری زیبا از «فرقهها» است تأكید دارد، اما این جنبشها به گونهای قابل درك میتوانند احساس كنند كه همین اصطلاح به ظاهر بیخطر و خنثی آنها را در كنار دستهای دیگر از جنبشهای دینی یا شبه دینی قرار داده است كه تا حدودی یك دستهبندی ناصواب میباشد. چندی پیش نگارنده برخی از دانشجویان را برای تحقیق آخر هفته به لندن برد و در معبد صلح نیپونْزون مِیُوهُوجی(۴) حضور پیدا كرد. زمانی كه یكی از راهبهها متوجه شد كه كلیسای اتحاد(۵) نیز در برنامه گنجانده شده است، ضمن اهانت به آن كلیسا بر این نكته اصرار ورزید كه در جایی كه كسانی مانند مونها(۶) حضور دارند، آنجا هیچ احترامی ندارد. تلاشها برای قانعساختن او نسبت به اینكه یكی از اهداف همین دیدارهای تحقیقاتی شناخت تفاوت شكلهای جدید معنویت است، بیفایده بود. این اتفاق نیاز ما به ارائه یك تعریف روشن از جنبشهای نوپدید دینی را كه فاقد ارزشداوری باشد روشن میسازد.
به طور كلی این رسانهها و جنبش ضدفرقهای بودند كه در تعریفِ «مفهوم فرقه» مداخله كردند. گروههایی چنان ناهمگون مانند كلیسای اتحاد،(۷) كلیسای علمشناسی،(۸) دارالتعلیم ارهارد،(۹) مراقبه متعالی،(۱۰) وفاداران به عهد،(۱۱) برنامهریزان اضطراب زبانی،(۱۲) شهودیهوه و جنبش احیای ده فرمان خدا(۱۳) همگی برچسب رسانهایِ «فرقه» را پذیرا شدند؛ جنبش ضدفرقهای از این نیز فراتر رفت و سازمانهای ضدفرقهای مسیحیِ جهانیگرایان توحیدی،(۱۴) دانجوانها و دراگونها،(۱۵) برخی اشكال درمان بدیل و گروه بسیار جدید پوكهون (ریچاوت تراست، ۲۰۰۰) را نیز به این دستهبندی افزود. با مطالعه اسناد نوشتاریِ ضدفرقهای به سختی میتوان به یك ارتباط منطقی میان این دسته از جنبشها كه گفته میشود مورد عفو و بخشش گرایش ضدفرقهای واقع شدهاند، دست یافت: مفهوم «فرقه» ظاهرا فقط شامل دستهای از سازمانها و جنبشهایی میشود كه تا حدودی مبهم و در ظاهر، متفاوت هستند. شكی نیست كه مخالفان فرقهها در انتخاب اهداف خویش بهگونهای چشمگیر سردرگماند.
من معتقدم كه برخی از مخالفان مسیحی فرقهها به اشتباه تقریبا هر آنچه را كه (به احتمال قوی بازهای كودكانهای هستند كه در آنها نقشهای بازی تخیّلیاند) و از نظر آنها مخالفِ پروتستانتیزم انجیلی است، «شیطانی» خواندند و با این حساب هر مفسری میتواند به این نتیجه برسد كه از هر ده نفر انگلیسی در سال ۱۹۹۵ یك نفر در نهان شیطانپرست است (به نقل از هاروی كاكس، ۱۹۵). محورهای دیگرِ مورد نقد ظاهرا بیشتر به مهارتهای زندگی (برنامهریزی برای رفع اضطراب زبانی)، انواع درمانهای جایگزین (رئیكی،(۱۶) هموپاتی،(۱۷) طبسوزنی(۱۸)) و اجزای غیبگویانه (تاروت،(۱۹) طالعبینی،(۲۰) بیوریتمی(۲۱)) برمیگردد. حتی برخی اجزای جنبش ضدفرقهای به تأیید مرتبهای از تنوع در میان «فرقهها» تمایل نشان دادند؛ در بریتانیا هماكنون مركز اطلاعرسانی فرقهها(۲۲) و مركز منابع و اطلاعات رفتار خانواده(۲۳) میان «فرقههای دینی» و «فرقههای رواندرمانی» تمایز قایل میشوند (هاورث، ۱۹۹۴، FAIR، ۱۹۹۴).
به یقین در اینجا باید میان این جنبشها و سازمان تمایزی را قائل شد تا هر كس از روی ضابطه بتواند آنها را دین یا حتی «دینی»، و جنبشهایی را نیز صرفا ارائهكننده «ابزارهای زندگی» تلقی نماید. در هر حال من شك دارم كه این مفاهیم دوقلوی «فرقههای دینی» و «فرقههای رواندرمانی» تمام موضوعی را كه جنبش ضدفرقهای میخواهد، پوشش دهد. ای.اس.تی(۲۴) و تی.ام(۲۵) و تاروت و بنیاد اِمین(۲۶) و مدرسه علم اقتصاد و بیورهایمها ظاهرا به درستی در یكی از این دو دسته جای نمیگیرند. اما طرّاحیِ تعریفی كه از نظر علمی درست و با تمام آنچه جنبش ضدفرقهای در نظر دارد، موافق باشد، ضرورتی ندارد. به نظر من در عین حال كه یك تعریف تقریبا جامع، محققان دانشگاهی را قادر خواهد ساخت تا با جنبش ضدفرقهای به بحث بنشینند و از این طریق اصلاحیههایی را در كژتابیها و هشدارهای این جنبش اعمال كنند، اما در این روزها شایسته دانشمندان آن است كه ابراز دارند كه فلان حوزهها خارج از تخصص آنها است. بنابراین تعریفی مناسب از جنبشهای نوپدید دینی ما را وامیدارد تا بار ساماندهی حد و مرزها را به دوش بكشیم و برخی جنبشها (نمونههایی روشن مانند پوكمان، دانجونها و دراگونها) را از گستره دلمشغولیهای خودمان خارج سازیم و احتمالاً تأیید كنیم كه جنبشهای دیگری كه تاكنون به عنوان جنبشهای نوپدید دینی تلقی شدهاند، همچنان باید همانطور تلقی شوند.
● برخی تعریفهای ارائه شده
جان سالیبا(۲۷) در كتابش چشماندازهای جنبشهای نوپدید دینی(۲۸) (۱۹۹۵) سه نوع تعریف را مورد توجه قرار میدهد كه بنابر ویژگیها عبارتاند از:
۱) الاهیاتی؛
۲) روانشناختی؛
۳) جامعهشناختی.
به نظر من تعریف نوع اول تعریفی است كه دو ضد فرقه مسیحی، یعنی مك دُوِل و استوارت ارائه كردهاند:
فرقه عبارت است از گروهی از مردم كه باورهایش را بر جهانبینی یك رهبری انحصاری استوار میسازد كه همیشه آموزههای اصلی مسیحیت را آنگونه كه از كتاب مقدس به دست میآید، رد میكند.(۲۹)
مشكلات چنین تعریفی كاملاً روشن ا ست. موضوع روشن آن موجب میشود تا دیگر ادیان سنتی جهان [به جز مسیحیت]، ادیان دیاسپورا و نهادهای عرفیگرا مانند ماركسیسم و اومانیسم را دربر گیرد. علاوه اینكه در میان دیگر جنبشها، شهود یهوه، كریستادلفیان(۳۰) و پنجاهه گرایانِ «تنها عیسی»،(۳۱) چه بسا ادعا كنند كه ما بر آموزههای اصلی، آنگونه كه در كتاب مقدس تعلیم داده شده است، تكیه داریم و در عین حال كلیساهای سختاندیش را متهم كنند كه عقایدی نظیر تثلیث و فناناپذیری روح را به جای رستاخیز بدن و غیره بر مسیحیت تحمیل كردهاند؛ در حالی كه طرح این پرسش كه كتاب مقدس به واقع چه چیزهایی را درباره این آموزهها تعلیم میدهد پرسشی بجا و مشروع است، اما این نوع بحث را باید در عرصههای دیگر مطرح ساخت. شخصیتهای علمی و گروههای عرفیگرای دیدبان فرقه احتمالاً نخواهند توانست با تعریفی كه برخی آموزههای خاص دینی را پیشفرض گرفته و اعلام كرده است كه این آموزهها در بستر مسیحیت ثابتاند، كار كنند.
تعریفهای روانشناسان در پیوند با سلطه روانشناختیای است كه بنا به ادعا، رهبران یا سازمانهای جنبشهای نوپدید دینی نسبت به جستوجوگران حقیقت و اعضا از آن برخوردارند. بنا به نقل سالیبا، از فیلیپ كوشمان،(۳۲) وی ویژگیهای یك «فرقه» را چنین بیان میكند:
۱) فرقه را رهبری فرهمند كنترل میكند كه او را خدا یا كسی میپندارند كه حامل یك پیام انحصاری از خداست و همین ویژگی او را بالاتر از دیگران قرار میدهد؛
۲) مروّج این عقیده است كه تنها یك عقیده درست و یك راه درست برای تحقق آن عقیده وجود دارد؛
۳) وفاداری بیچون و چرا و اطاعت محض را نسبت به عقاید انحصاری و احكام و شیوههای تمامیتخواه مطالبه میكند؛
۴) روشهای كنترل ذهن را به كار میبرد؛
۵) اغواگری و فریب را به هنگام جذبِ هوادار و، در مواجهه با جهان بیرون به كار میبندد؛
۶) به طور ساختاری قدرت كار و ثروت اعضا را به خدمت میگیرد؛
۷) اعضایی را كه با گروه مخالفت كنند یا آن را ترك نمایند مورد حمله قرار میدهد یا تحریم میكند.(۳۳)
البته این گونه تعریفها هوشیارانه فرض را بر این قرار میدهند كه «فرقهها» به خاطر ارتكاب شستوشوی مغزی و افساد روانشناختی حقیقتا مجرم هستند. كافی است كه بگویم این ادعاها برخلاف یافتههای علمیترین تحقیقات هستند: تنها تنی چند از روانشناسان و روانپزشكان (مثل سینگر(۳۴) و لیفتون(۳۵)) از نظریه كنترل ذهن حمایت میكنند. نشانههایی كه این تعریفها برای معرفی رویكرد فرقهها مسلّم گرفتهاند اگر نگوییم هیچ، اما خیلی اندك به این واقعیت توجه نشان دادند كه ادیان جدید در طی زمان تغییر میكنند. در زمانهای اخیر ما شاهد مرگ شماری از رهبران جنبشهای نوپدید دینی بودیم: پرابهوپادا(۳۶) در ۱۹۷۷، اوشو (راجنیش)(۳۷) در ۱۹۸۵، ال ران هوبارد(۳۸) در ۱۹۸۶ و موسی بِرْگ(۳۹) در ۱۹۹۴. با گسترش ادیان جدید، احتمال دسترسی تحقیقات جدید به رهبرانی كه معمولاً دیگر غیرقابل دسترسی شدهاند بسیار ضعیف میشود، اگرچه اینان بدون شك میشنوند كه گروه درباره آنها با چه احترامی سخن میگوید. یك نظریه احتمالی درباره رهبران فرهمند این است كه به همراه رشد یك جنبش، فرهمندیِ متعلق به رهبر به تدریج به پیروان وی منتقل میشود. تردید در این است كه آیا فرهمندی میتواند به روشنی به یك رهبرِ احتمالاً «فرهمند» كمك كند: فرهمندی بیش از آنكه به رهبر تكیه داشته باشد به پیروی از رهبر وابسته است. (فهم مطلب آسانتر خواهد بود اگر بگویم من نیز دارای فرهمندی هستم، اما هیچ كس آن را به رسمیت نمیشناسد!) بنابراین، مفیدتر آن است كه مانند وبر(۴۰) عمل كنیم و از «روزمره ساختن فرهمندی» سخن بگوییم و تصدیق كنیم كه عامل «فرهمندیبخشی گروه» در تثبیت جلال و عظمت یك رهبر نسبت به هر «جذابیت شخصی»، اگر وجود داشته باشد، با اهمیتتر است.
من درباره تعریفهای جامعهشناسانه به تفصیل در كتابم كاوشی در ادیان جدید(۴۱) سخن گفتهام. این گونه تعریفها اساسا بر سنخشناسیهای مطرحشده از سوی وبر، بِكِر،(۴۲) تِرولتش(۴۳) و یینگر(۴۴) درباره كلیسا، مذهب، كیش و فرقه استوار هستند. بخشی از مشكلات این سنخشناسی ارائه یك تعریف جامع و حداقلی از «فرقه» است كه میتواند از فهمهای مختلفی حكایت كند: گروهی كه بر تجربه عرفانی (تجربه عرفانیِ مورد نظر ترولتش كه تفاوت فاحشی با كیش دارد) مبتنی است یا گروهی كه بیش از آنكه از یك مذهب نهادینهشده خارج باشد از دین و فرهنگ حاكم بیرون است (مطابق نظر یینگر). مشكلِ فراتر و در عین حال مهمتر این است كه جنبشهای نوپدید دینی گوناگون دارایِ مراتب گوناگونی از سازمان و انسجام هستند كه از كلیسای اتحاد و كلیسای علمشناسی كه زنجیره فرمان آنها روشن، و اعمال آنها به طور دقیق تبیین شده است تا واسطههایی(۴۵) كه اعمالشان متفاوت و فاقد سازمان نهادی هستند، طبقهبندی میشوند.
من امیدوارم در آنچه در پی میآید راهی را برای درك مفهوم جنبشهای نوپدید دینی بازنمایم. باید روشن سازم كه اصطلاح مزبور از سه بخش روشن تشكیل شده است: «جنبش»، «نوپدید» و «دینی»؛ درباره جدیدبودن باید گفت كه انبوه نوشتههای اخیر واژه «جدید» را مربوط به مقاطع مختلفی دانستهاند: بعد از جنگ جهانی دوم (كلارك ۱۹۸۷)، بعد از دهه ۱۹۵۰ (باركر ۱۹۸۹)، دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ (ملتون(۴۶) و مور ۱۹۸۲؛ بكفورد(۴۷) ۱۹۸۵؛ نلسون ۱۹۸۷). این چارچوبهای زمانی به دلایل مختلف مشكلآفریناند؛ اگر این مقاطع به زمان پیدایش این سازمانها مربوط است باید دانست كه تعداد نسبتا اندكی از آنها بعد از جنگ جهانی دوم به وجود آمدهاند. اگر نقطه بُرش را دهه ۱۹۵۰ بدانیم كلیسای اتحاد و كلیسای علمشناسی مشمول این جنبش قرار خواهند گرفت، اما ویپاسانا (كه در سال ۱۹۱۴ بازیابی شد)، كریشنا مورتی (كه هویت مستقل خود را به عنوان یك رهبر روحانی در سال ۱۹۲۹ تثبیت كرد)، سوكا گاكای (كه در سال ۱۹۳۰ بنیاد نهاده شد)، برهما كوماریس (۱۹۳۸) و راه بینالمللی (۱۹۴۲) به وضوح از این رده خارج میشوند. همچنین در نظرگرفتن تاریخ ورود دین به غرب به عنوان معیار تعریف، كاری ناصواب است. نه تنها این قضیه كه چندین جنبش نوپدید دینی (مانند پیروان مكتب خودشناسی یوگاناندا) پیش از جنگ به غرب آمدهاند. البته این نیز مورد تصدیق است كه دینهای بزرگ جهان (به غیر از مسیحیت) در اصل بعد از جنگ به اروپا وارد شدند. مرجع قراردادن غرب از این جهت نیز نادرست است كه پدیده جنبشهای نوپدید دینی پدیدهای جهانی است كه صرفا غربیان را تحت تأثیر قرار نداده است. جنبش نوبنیاد احیای ده فرمان خدا جای زیادی را در رسانهها و حلقههای ضدفرقهای به خود اختصاص داده است؛ با اینكه هیچگاه در پی تأثیرگذاری بر غرب نبوده و كاملاً روشن است كه هیچ غربیای را نمیشناسیم كه ترك دین كرده، به آن پیوسته باشد.
به این دلایل من نیز همنظر با روبرت اس. الوود و هری بی. پارتین معیار لیبرالتر تقریبا ۱۵۰ سال (به طور تقریبی) را ترجیح میدهم تا با كمی انعطاف جنبشهایی مانند شهود یهوه، قدیسان آخر الزمان، كرایستادلفیانها، علم مسیحی و تئوزوفی وارد شوند، اگرچه در آن، سُوئیدِنْبِرگها یا كوئیكِرها نمیگنجند (یكی از همكاران اخیرا یك دوره زمانی ۲۰۰ ساله را پیشنهاد كرد تا داخلبودن اینها را توجیه كند). این پیشنهاد میتواند تحقیقات علمی معتبر را با آنچه جنبش ضدفرقهای و رسانهها میگویند، همسو سازد.
در تعریف یك فرقه، به رسمیت شناختهنشدن آن از سوی دین اصیلِ مربوط به آن (در صورتی كه وجود داشته باشد) نیز مهم است. درباره شهودیهوه، قدیسان ایام اخیر، كرایستادلفیانها و كلیسای اتحاد باید گفت كه هویت مسیحیِ ادعایی آنها محل نزاع است. برخی از جنبشهای نوپدید دینی خود را با دین اصیل نامرتبط میدانند؛ مانند مورمونها و شهود یهوه كه بر این نكته اصرار دارند كه مسیحیتِ كنونی در همان دوران آغازین تحریف شده است و شهود یهوه تنها تجلّی حقیقی آن ایمان هستند كه باقیماندهاند. در مقابل، برخی از جنبشهای نوپدید دینی، مانند كلیسای اتحاد خود را جزئی از دین اصیل میدانند، اما مدعی آنند كه طرد یا اخراج شدهاند.
تعداد اندكی از سازمانها یا جنبشها در تعریف «جدید» میگنجند، اما با اینهمه تمایل دارند كه گروههای گوناگون مورد علاقه آنها را نادیده بگیرند؛ یك نمونه میتواند جهانیگرایان توحیدی باشد كه از ادغام توحیدگرایان و جهانیگرایان آمریكا و كانادا در سال ۱۹۶۱ پدید آمده است؛ نمونه دیگر پنجاههگرایی است كه هیچ مدرك واقعیای در دست نیست كه پیروانش احیا كنندگان یك عمل باستانی هستند كه در عید پنجاهه بعد از مرگ و رستاخیز عیسی مسلم گرفته شده است؛ در واقع این امر برای مسیحیانی كه در پی برقراری ارتباط میان این گفتههای پرشور و حرارت، و تجربه پنطاكاست اولیه بودند و در عوض از «تعمید آتش» یا «تعمید روح» سخن میگویند، چندین دهه زمان برد. اگرچه میتوان بر استثنا كردن اینها دلیل ارائه كرد؛ به این صورت كه بگوییم توحیدگرایان و جهانیگرایان هر دو از تاریخی دیرپای برخوردارند و پنجاههگرایی بر حفظ یك عقیده از میان آموزههای مسیحی تأكید دارد، اما این میتواند یك تمرین سودمند برای دانشمندان ادیان جدید باشد تا در نظر بگیرند كه آیا حد و مرزهای موضوع مورد پژوهش آنها نیازمند تعریف مجدد است یا خیر؟
● دین چیست؟
لازم است از سرشت دینی (واقعی یا فرضی) سازمانها و جنبشهایی كه با عنوان جنبشهای نوپدید دینی معرفی میشوند، سخن به میان آورم. نقدی مشترك كه به تمام جنبشهای نوپدید دینی وجود دارد این است كه آنها «ادیان ساختگی»،(۴۸) یا به تعبیری درستتر سازمانهایی تجاری یا سیاسی هستند كه به وضوح وانمود میكنند كه دین هستند تا از این طریق از امتیازاتی نظیر معافیت مالیاتی و آزادی مذهبی برخوردار شوند. بدبینان تأكید دارند كه تصمیم یك سازمان مبنی بر ادعا یا عدم ادعای هویت دینی بر مصلحتاندیشی استوار است؛ از این رو گاهی گفته میشود كه طرفداران علمشناسی از هویت دینی دم میزنند تا از بهرههای مالیاتی یا دیگر امتیازات آزادی مذهبی برخوردار شوند. این در حالی است كه اهداف تی. ام تأمین و تضمین كاركرد مهارتهای آن نهاد در مدرسههای آمریكایی بود، مهارتهایی كه اگر آنها را دین بدانند، عملی نخواهند بود.
برای اینكه یك جنبش یا سازمان بتواند دین و در نتیجه جنبش نوپدید دینی محسوب شود باید چیزهایی در آن باشد كه به طرز معقولی، دینی به حساب آیند. یك نكته قابل طرح این است كه دینْ وفاداریِ انحصاری را میطلبند. با صرف این حقیقت، مذهب علمشناسی، تی.ام و سوكا گاكای به این دلیل كه مدعیاند كه با هر آنچه آن دینِ دیگر دنبالهروی آن است همسو هستند، خارج میشوند. به یقین پروتستانتیزم اِوَنْجیلی(۴۹) به طور خاص ممكن است از وفاداریهای دیگرْستیز ناخرسند باشد، چون همنظر با ادیان سامی به عقیده «خدایِ غیرتمند» كه پیروی انحصاری را میطلبد، باور دارد. ادیان شرقی به صورت فراگیر عمل نمیكنند، بلكه به طالبان اجازه میدهند تا از هر امكان خاصی كه در زمانهای خاص به آن نیازمندند و دین ارائهكننده آن است، استفاده كنند. یك نمونه قابل استناد كشور كره است كه در آنجا تركیب كنفوسیوس، بودیزم و شمنیزم برای افراد در جهت اهداف گوناگونشان، امری عادی است.
تعریف «دین» در میان دانشمندان همچنان مورد مناقشه است. به لحاظ تاریخی، تفكیكی میان كسانی كه در پی یك تعریف «ماورالطبیعی» هستند و دیگرانی مانند یینگر كه به سمت یك تعریف «كاركردی» رفتهاند، وجود دارد. برخی دیگر به معرفیِ شماری از ویژگیهای برجسته دین مبادرت كردهاند كه از آن جمله نینیان اسمارت(۵۰) است كه دستكم شش «قلمرو» را كه به عقیده وی شاخصههای دین هستند، دستهبندی میكند: قلمروِ تجربی، عرفانی، عقیدتی، اخلاقی، مناسكی، و اجتماعی یا نهادی. تلاش برای حل مشكل تعریف دین در اینجا كاری واقعگرایانه نیست، اما به این نكته میتوان بسنده كرد كه یك سازمان، جنبش، ایدئولوژی یا جهانبینی برای آنكه صلاحیت انتساب دین را داشته باشد باید حداقل این انتظارات را برآورده سازد. به طور مشخص، كسی ممكن است بگوید كه یك دینِ راستین باید دستكم یك یا احتمالاً تعدادی بیشتر از آنچه را در پی میآید ارائه كند:
۱) پاسخ به پرسشهای غایی و بنیادین نظیر: چرا در اینجا هستم؟ بعد از مردن من چه اتفاقی میافتد؟ آیا خدا یا قدرت فوق طبیعیای وجود دارد كه جهان را خلق كرده، بدان دوام بخشد؟
۲) آیینهایی شعائری برای نشانهگذاری وقایع كلیدی در زندگی افراد در سیاق پاسخهای فوق.
۳) فنون و راهبردهایی برای انطباق با زندگی؛ این امر باید ناظر به زندگی به عنوان یك كل باشد؛ نه آنكه صرفا به بخشهایی از زندگی، مانند قابلیتِ شخصی یا تواناییِ فرد برای موفقیت در یك كار نظر داشته باشد.
۴) نوعی راهنمایی برای زندگی در قالب مجموعهای از قوانین اخلاقی. (این ویژگی میتواند به طور رسمی تنظیم شده باشد، مانند ده فرمان یهودی ـ مسیحی یا احكام دینی بودایی، یا به طور ضمنی باشد.)
من معتقدم كه این مؤلفهها به ما كمك میكند تا چیزی را كه حقیقتا دین است از آنچه چنین نیست جدا كنیم. برای نمونه، تی.ام ــ چنانكه پیروانش بیان میدارند ــ صرفا یك فن است؛ با اینكه فرد را قادر میسازد تا از عهده زندگی برآید اما هدفی را كه ورای وجود انسانی نهفته باشد (مانند موكشا) یا مناسك یا راه یا اخلاقی عرضه نمیكند. تی.ام برخلافِ جنبشهای برآمده از هندو، دَرْمه(۵۱) یا دستهای از مقررات معنوی را كه از سرشت جوهری فرد بیرون كشیده میشود برای پیروانش تجویز نمیكند. در مقابل، مذهب علمشناسی دارای جهانشناسیای است با تبیینهای خاص درباره زندگیِ قبل و بعد از زندگی كنونی، اخلاقی ویژه و نیز مناسك و مراسم خاص. ادیان به اصطلاح «ادیان خود»(۵۲) كه گاهی «كیشهای رواندرمانی» و گاهی «جنبش نهفته بشری» خوانده میشدند دارای ویژگیهایی هستند كه با دین همخوان است. وجه بارز جنبش دارالتعلیم ارهارد نه تنها این است كه دارالتعلیمهای خود را به عنوان ابزاری برای رشد قابلیت فرد ترویج میكند، بلكه پیام وارنر ارهارد این است كه گرچه عدم كارایی زندگی كامل شركتكنندگان بایسته توجه است، اما هدف «تحول فردی» است. قدر مسلم این است كه جهتگیری ادیان بالقوه بشری، نداشتن مناسكِ است؛ به رغم آنكه یكی از اعضای [نهضت [مفسران(۵۳) به من گفت كه این امر ناشی از نورستگی و حیات كوتاه آن نهضت است و اگر این نهضت ادامه مییافت به دنبالش این تحول نیز واقع میشد.
● جنبش چیست؟
با ارائه برخی نظرات درباره دین باید روشن شده باشد كه برخی سازمانها و جنبشها كه نوعا داخل عنوان جنبشهای نوپدید دینی هستند، به هیچ روی جزو دین به حساب نمیآیند، امّا یا جزو گروههای مقبول در میان مذاهب دینی هستند، یا صورتهاییاند از معنویتگراییای كه پیروانش سازمان رسمیای را كه معمولاً در پیوند با دین اصیل است رد میكنند. در واقع، خود واژه «جنبش دینی» تا حدّی تناقضنما است: جنبشها، سست، و اغلب انفجاری و نوآورانه هستند و به سمتی پیش میروند كه اعضای رسمیِ كاملاً مشخص را از دست بدهند؛ در مقابل، ادیان و سازمانهای دینی كاملاً سازمانیافته، و اغلب دارای قواعدی روشن هستند كه مشخص میكند چه كسی به آنها تعلق دارد و چه كسی به آنها تعلّق ندارد. از این رو، درحالیكه سوكاگاكای، خانواده،(۵۴) و كلیسای اتحاد آشكارا دینی هستند، انبوهی از جنبشها و سازمانهای معنویای وجود دارند كه حقیقتا نمیتوان آنها را دین محسوب كرد.
جنبش عصر جدید(۵۵) یك نمونه از این دست است؛ جنبشی غیرقابل وصف، با یك سازمان رسمی كوچك و عضویت اندك كه پیروانش اغلب به صراحت، دین سازمانیافته، به ویژه مسیحیت سنتی را رد میكنند. دیگر جنبشهایی كه اغلب زیر عنوان جنبشهای نوپدید دینی گنجانده میشوند و دارای سازمانی هستند كه به طور انحصاری به یك سنت دینیِ پدر تعلق دارد، مانند اپس دئی، نئو ـ كاتچومینیت،(۵۶) فوكولار(۵۷) و حافظان عهد(۵۸) هیچكدام دین مستقل نیستند، و در عین حال در پی اجرای دوباره ارزشهای سنتی كاتولیسیزم رومی یا پروتستانتیزم اِونجیلی محافظهكار هستند. آنان اخلاق جدید و مناسك متفاوتی را ارائه نمیكنند البته شاید بتوان اعمال استغفاری اپسدئی را استثنا كرد.
آیا اینها موضوعاتی موجّه برای گنجاندن در مطالعه جنبش نوپدید دینی هستند؟ به یقین پیدایش، رشد، آموزهها و اعمال اینها همه مورد توجه دانشمندانِ جامعهشناس و دینپژوه قرار دارد، اما هر سازمان یا جنبش دینیای كه در این اواخر شكل گرفته، شایستگیِ تحقیق جدی علمیِ دانشمندان را نیافته، یا توجه جنبش ضدفرقهای را به خود معطوف نداشته است. از ایندست جنبشها میتوان از انجمن موتورسواران(۵۹) و [سازمان[ مسیحی مبارزه برای خلع سلاح اتمی(۶۰) نام برد كه هر دو به یك معنا جنبش نوپدید دینی هستند، اما هنوز با دیگر سازمانها و جنبشهای پیشگفته آشكارا متفاوتاند. برای اینكه بتوان گروهی را یك جنبش نوپدید دینی محسوب كرد بدیهی است كه باید آن گروه متاعی را ارائه كند كه آشكارا امری دینی باشد؛ نه یك سرگرمی جنبی، مانند موتورسواری یا یك دستور كار سیاسی.
نمونههای بالا روشن میسازد كه برای تعیین اینكه كدامیك از سازمانها و جنبشها در مقوله جنبشهای نوپدید میگنجند و كدامیك از آن خارجاند، راه هموار و روشنی پیشرو نداریم. یك عامل مؤثر در تشدید این مشكل تنوع زیادی است كه نه تنها در خود این گروهها كه حتی در نوعِ گروههایی كه مورد توجه شخصیتهای علمی، چهرههای ضدفرقه و رسانهها قرار گرفته است، وجود دارد. اگر گریزی از ارائه یك تعریف مناسب از این حوزه مطالعاتی نباشد، باید یك سنخشناسی از گونههای مختلف گروههای دینی و معنوی عرضه شود. آنچه در پی میآید، بیشتر كوششی مقدماتی است كه با هدف بهدستدادن یك دستهبندی از این گروهها انجام گرفته است:
▪ دسته اول:
گروههای معنویای هستند كه بدون هرگونه مشكلی میتوان آنها را «ادیان جدید» یا «سازمانهای نوپدید دینی» دانست. آنها در قالب زمانی ۱۵۰ سالهای كه پیشتر از آن سخن گفتیم میگنجند، خارج از ادیان اصیلاند و دارای آن سطح از سازمان و توسعه كه ویژگی یك گروه دینی رسمی است، میباشند. نمونههای این دسته عبارتاند از: كلیسای اتحاد، خانواده، ارتش عیسی، سوكاگاكای و كلیسای علمشناسی.
▪ دسته دوم:
جنبشهای معنویای هستند كه فاقد سازمان رسمی كه شاخصه ادیان است بوده، پیروان آنها اصولاً تمایل دارند كه بیشتر از معنویت بگویند تا از دین، و حتی دین سازمانیافته را رد میكنند. نمونههای این دسته عبارتاند از: جنبش عصر جدید، ربالنوع معنویت(۶۱) و احتمالاً ویكا(۶۲) و بتپرستی [جدید(۶۳)].
▪ دسته سوم:
گروههای نوآور و اصلاحگرایی هستند كه در درون ادیانِ سازمانیافته وجود دارند، مانند اُپسدئی.
بدیهی است كه بیشتر مذاهب بزرگ دینی مجموعهای متنوع را از گروههای مورد علاقه ایجاد كردهاند: لیگهای زنان، سازمانهای مربوط به جوانان، گروههای مناسكی یا موسیقایی. این گروهها به طور عادی در حوزههای مطالعات جنبشهای نوپدید دینی نمیگنجند؛ گاهی این گروهها میتوانند نوآور باشند، اما معمولاً سنّتهای دینِ اصیل یا مذهبی را كه از آن نشأت گرفتهاند، به چالش میكشند. در مقابل، جنبشی كه وضع موجود را نقد میكند، مانند بركت تورنتو(۶۴) چیزی بیشتر از یك تحول انداموار طبیعی را در مسیحیت ایجاد میكند كه نوعی به چالش كشیدن شیوههای رسمیتر عبادت است و بر این اساس در نظر بسیاری از مسیحیان اصیل مورد سوءظن بوده، حتی دشمن به حساب میآیند.
▪ دسته چهارم:
دستهای از علایق كه نوعا با معنویت در ارتباطاند: شفابخشی،(۶۵) مراقبه،(۶۶) تجسّمبخشی(۶۷) و تمرینهایی كه اغلب «رازوزانه» نامیده میشوند، مانند فالگیری، قبّالا و شاید واسطهگری در احضار روح، اگرچه به عنوان نمونه جایدادن ركیئی(۶۸) در طبقه دینِ جدید اقدامی نامناسب است، اما دستكم، یك پدیده دینی جالب توجه و به یقین ارزشمند و مهم برای تحقیق علمی است.
▪ دسته پنجم:
و نهایت اینكه سازمانها و جنبشهایی وجود دارند كه مهارتها و خدمات خاصی را ارائه میكنند كه بسیاری از آنها زیر چتر اصطلاح «جنبش بالقوه بشری» جمع میشوند: بیوفیدبك،(۶۹) بیوریتمس(۷۰) برنامهریزی [برای رفع] اضطراب زبانی و مهارتهایی برای فعالیتهایی چون مانند فروش تلفنی(۷۱) (مفسران،(۷۲) در حال حاضر: شركت با مسئولیت محدود برای برنامهها).(۷۳) در حالیكه اصلِ پدیده دینیبودن این نمونهها به شدت مورد تردید است، پیروان آنها اغلب مدعیاند كه این مهارتها یا نتایج دارای یك بعد روحانی مهم هستند. اینكه آیا چنین پدیدههایی باید دلمشغولیِ دینپژوه باشد یا خیر، موضوعی است كه نیازمند بحث بیشتر است؛ اما به یقین میتوان تصدیق كرد كه آنها اگرچه از موضوع مطالعات دانشمند دینپژوه خارج هستند، بخشی از یك موضوع جامعهشناسان به حساب میآیند.
این پنجدسته انعطافناپذیر نیستند؛ پس تجسّمبخشی عملی است مربوط به یك سازمان دینی خاصی مانند حلقه غربی آیین بودا و از اینرو، به یك لحاظ مورد توجه بخشهایی از جنبش عصر جدید است یا میتواند عملی لحاظ شود كه هدفش تأمین منافع مشخص در عرصه عمل، مانند افزایش اعتمادبهنفس، سلامت بیشتر یا چیزهای دیگری از این قبیل است. وجود دستههای متداخل ضرورتا یك ضعف نیست، بلكه حاكی از پیچیدگی و سرشت چند بُعدی شكلهای جدید معنویت است.
با توجه به این تنوع و پیچیدگی اینك زمان آن فرا رسیده است كه دانشمندان از خود بپرسند كه آیا طبقه منحصر به فرد «جنبشهای نوپدید دینی» به قدر كافی موضوعی را كه معمولاً گزارشها را داخل در چارچوب آن میپندارند پوشش میدهد؟ شاید اصطلاح جدیدی مانند «سازمانها و جنبشهای نوپدید دینی» لازم باشد كه ارائهكننده یك نشانه روشنتر از پدیدههایی باشد كه در این قلمرو نگاهها را به خود معطوف داشتند. متأسفانه اصطلاح «جنبشهای نوپدید دینی» چنان فراگیر و همهفهم شده است كه چنین تغییری را مشكل میسازد، اما برای تصدیق اینكه این اصطلاح با این گستره مطالعات آكادمیك كاملاً منطبق نیست، بسیار دیر شده است.
نویسنده: جرج د . - كریسایدز
مترجم: باقر - طالبی دارابی
پی نوشت:
۱. جرج د. كریسایدز (George D. Chryssides) استاد دانشگاه وُلوِرهامتون (Wolverhampton) این مقاله را در چهارمین كنفرانس بینالمللیِ برگزارشده از سوی مركز مطالعات ادیان جدید، ارائه كرده است. كنفرانس مزبور از تاریخ ۲۹ تا ۳۱ آگوستِ ۲۰۰۰ در شهر ریگا در كشور لتونی برگزار شد.
۲. Practitioners of Vipassana
۳. Anti-cult Movement (Acm)
۴. Nipponzon Myohoji
۵. Unification Church
۶. moosies
۷. Unification Church
۸. The Church of Scientology
۹. Erhard Seminar Training (Est)
۱۰. Transcendental Meditation (TM)
۱۱. Promise Keepers
۱۲. Neuro-Linguistic Programmers
۱۳. The Movement for the Restoration of the Ten Commandments of God
۱۴. Unitatian Universalists
۱۵. Dragons and Dungeons
۱۶. Reiki.
۱۷. Homepathy
۱۸. Aupuncture
۱۹. Biorhythms
۲۰. Astrology
۲۱. Biorhythms
۲۲. The Cult Information Center (CIC)
۲۳. Family Action Information and Resouce (FAIR)
۲۴. EST
۲۵. TM
۲۶. Emin Foundation
۲۷. John Saliba
۲۸. perspectives on New Raligious Movements (۱۹۹۵)
۲۹. McKoewll and Stcwartc, ۱۹۹۲, p۱۵.
۳۰. Christadelphians
۳۱. `Jesusonly۰۳۹; Pentecostalists
۳۲. philip Cushman
۳۳. saliba, ۱۹۹۵, p.۵
۳۴. singer
۳۵. lifton
۳۶. prabhupada
۳۷. Osho(Rajneesh)
۳۸. L. Ron Hubbard
۳۹. Moses Berg
۴۰. Weber
۴۱. Exploring New Religions
۴۲. Beker
۴۳. Troeltsch
۴۴. Yinger
۴۵. Channelers
۴۶. Gordon Melton
۴۷. Bekford
۴۸. Psedo Religions
۴۹. Evangelical Protestantism
۵۰. Ninian Smart
۵۱. Darma
۵۲. Self Peligions
۵۳. Exegesis
۵۴. Family
۵۵. New Age movembnt
۵۶. Neo-Catechumenate
۵۷. Focolare
۵۸. Promise Keepers
۵۹. Motorcyclists۰۳۹;Association
۶۰. Christian Campaign for Nuclear Disarmament
۶۱. goddess sprituality
۶۲. Wicca
۶۳. New Paganism
۶۴. Toronto Blessing
۶۵. healing
۶۶. Meditation
۶۷. Visnalization
۶۸. Reiki
۶۹. biofeedback
۷۰. biorhythms,
۷۱. telephoning selling
۷۲. Exegesis
۷۳. programme Ltd
مترجم: باقر - طالبی دارابی
پی نوشت:
۱. جرج د. كریسایدز (George D. Chryssides) استاد دانشگاه وُلوِرهامتون (Wolverhampton) این مقاله را در چهارمین كنفرانس بینالمللیِ برگزارشده از سوی مركز مطالعات ادیان جدید، ارائه كرده است. كنفرانس مزبور از تاریخ ۲۹ تا ۳۱ آگوستِ ۲۰۰۰ در شهر ریگا در كشور لتونی برگزار شد.
۲. Practitioners of Vipassana
۳. Anti-cult Movement (Acm)
۴. Nipponzon Myohoji
۵. Unification Church
۶. moosies
۷. Unification Church
۸. The Church of Scientology
۹. Erhard Seminar Training (Est)
۱۰. Transcendental Meditation (TM)
۱۱. Promise Keepers
۱۲. Neuro-Linguistic Programmers
۱۳. The Movement for the Restoration of the Ten Commandments of God
۱۴. Unitatian Universalists
۱۵. Dragons and Dungeons
۱۶. Reiki.
۱۷. Homepathy
۱۸. Aupuncture
۱۹. Biorhythms
۲۰. Astrology
۲۱. Biorhythms
۲۲. The Cult Information Center (CIC)
۲۳. Family Action Information and Resouce (FAIR)
۲۴. EST
۲۵. TM
۲۶. Emin Foundation
۲۷. John Saliba
۲۸. perspectives on New Raligious Movements (۱۹۹۵)
۲۹. McKoewll and Stcwartc, ۱۹۹۲, p۱۵.
۳۰. Christadelphians
۳۱. `Jesusonly۰۳۹; Pentecostalists
۳۲. philip Cushman
۳۳. saliba, ۱۹۹۵, p.۵
۳۴. singer
۳۵. lifton
۳۶. prabhupada
۳۷. Osho(Rajneesh)
۳۸. L. Ron Hubbard
۳۹. Moses Berg
۴۰. Weber
۴۱. Exploring New Religions
۴۲. Beker
۴۳. Troeltsch
۴۴. Yinger
۴۵. Channelers
۴۶. Gordon Melton
۴۷. Bekford
۴۸. Psedo Religions
۴۹. Evangelical Protestantism
۵۰. Ninian Smart
۵۱. Darma
۵۲. Self Peligions
۵۳. Exegesis
۵۴. Family
۵۵. New Age movembnt
۵۶. Neo-Catechumenate
۵۷. Focolare
۵۸. Promise Keepers
۵۹. Motorcyclists۰۳۹;Association
۶۰. Christian Campaign for Nuclear Disarmament
۶۱. goddess sprituality
۶۲. Wicca
۶۳. New Paganism
۶۴. Toronto Blessing
۶۵. healing
۶۶. Meditation
۶۷. Visnalization
۶۸. Reiki
۶۹. biofeedback
۷۰. biorhythms,
۷۱. telephoning selling
۷۲. Exegesis
۷۳. programme Ltd
منبع : باشگاه اندیشه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست