سه شنبه, ۲۰ آذر, ۱۴۰۳ / 10 December, 2024
مجله ویستا
اشکهایی که تحمل نمیشود
تجربههای موفق بیژن بیرنگ و مسعود رسام در مجموعهسازی و مسیر رو به رشدی که آنها در کارشان طی کردند این انتظار را به وجود میآورد که «سرزمین سبز» سهگانه این دوکارگردان را در نقطه اوج به پایان برساند.
در تمام این سالها و در شرایطی که سرنوشت نمایش مجموعه «سرزمین سبز» نامعلوم بود، بسیاری از ما گمان میکردیم تماشای بهترین و پختهترین مجموعه این دو کارگردان را از دست دادهایم. اما آنچه در هفتههای گذشته از شبکه دوم سیما روی آنتن رفته، انتظار ما را از سازندگان مجموعههای موفق و پربیننده «همسران» و «خانه سبز» برآورده نمیکند.
این ماجرا البته ارتباطی به گذشت زمان ندارد، اگر چه ۱۰ سال از تولید «سرزمین سبز» میگذرد و نمیتوان به راحتی از این فاصله زمان تولید تا پخش گذشت اما مشکلات این مجموعه تنها مربوط به این فاصله طولانی نیست. بیژن بیرنگ و مسعود رسام در «سرزمین سبز» مسیری اشتباه را طی کردهاند، مسیری که اگر چه به تجربههایی تازه منجر شده اما به نتیجه «سرزمین سبز» قرار بود ادامه «خانه سبز» باشد و پس از آن بیرنگ و رسام میخواستند «دنیای سبز» را کارگردانی کنند. هدف آنها بسط و گسترش مفاهیم و آموزههایی بود که در «خانه سبز» مطرح کرده بودند، قصد داشتند دنیایشان را وسیعتر کنند و شخصیتهای محبوبشان را به نقاط مختلف ایران ببرند و پس از آن قصهها را در سرزمینهای دیگر پی بگیرند. مشکلات مالی که گریبان پروژه را گرفت باعث شد «سرزمین سبز» نیمهتمام بماند و بیرنگ و رسام نتوانند رویاهای بزرگشان را عملی کنند.
پس طبیعی است که «سرزمین سبز» ناقص به نظر برسد. البته با پذیرفتن این شرایط و در نظر گرفتن بداقبالیهای این دو کارگردان هم حاصل کار انتظارهایی که از آنها وجود دارد برآورده نمیکند. هر چند هنوز مجموعه تمامنشده و قضاوت نهایی درباره آن با دیدن تمام بخشها منصفانهتر است اما همانطور که اشاره شد به نظر میرسد «سرزمین سبز» خاطره خوش مجموعههای قبلی این دو کارگردان را زنده نمیکند.
بیژن بیرنگ و مسعود رسام پس از مجموعههای آپارتمانی و پربیننده «همسران» و «خانه سبز» ترجیح دادند سبک کاریشان را تغییر بدهند. از تهران فاصله بگیرند و به جغرافیای وسیعتری قدم بگذارند، دوربین را از چهاردیواری آپارتمانها بیرون بیاورند و این فرصت را به تصویربردارشان بدهند تا حرکت دوربینهای بیشتری داشته باشد. آنها که در کار با شخصیتهای محدود مهارت داشتند درمجموعه تازه شان به سراغ شخصیتهای مختلف و متعدد رفتند، نتیجه همه اینها «سرزمین سبز» است. مجموعهای که حتی به کمک فلاشبکهای متعدد به «خانه سبز» و نشان دادن سکانسهای گرم و تاثیرگذارش نمیتواند نیمی از جذابیتهای آن مجموعه را داشته باشد.
«سرزمین سبز» دنبالهای بر «خانه سبز» است. قصه با مرگ لیلی (آتنه فقیهنصیری) و عاطفه (مهرانه مهینترابی) شروع میشود. زمانی که رضا (خسرو شکیبایی) و فرید (رامبد جوان) سفری ناخواسته را شروع میکنند، برای دل کندن از شهر و فراموش کردن خاطرههایی که در خانه سبز داشتهاند. قسمتهای ابتدایی «سرزمین سبز» تجدیدخاطره با «خانه سبز» است و با کاراکترهایی که در مجموعه جدید غایب هستند. اما این ارجاعها گاهی آزاردهنده و تحمیلی به نظر میرسد.
«سرزمین سبز» میتوانست قصه حرکت یک پدر و پسر از تهران به سراسر ایران باشد و علت این سفر میتوانست فروپاشی یک خانواده باشد، اما نویسنده برای اینکه مسیر «خانه سبز» را ادامه دهد ترجیح داده شخصیتهای مجموعه قبلی، این سفر را آغاز کنند اما جای دیگر شخصیتها در این جستوجو خالی است. رضا و فرید تنها دو شخصیت از این مجموعه بودند و امتیازهای «خانه سبز» به حضور این دو کاراکتر محدود نمیشد.
ارتباط شخصیتهای مختلف و مناسباتی که بین اعضای این خانواده بزرگ و صمیمی وجود داشت، شیرینی و حلاوت خاصی به مجموعه داده بود و برای بیننده تازگی داشت. رضا و فرید در این جمع معنا پیدا میکردند. رابطه عاطفی رضا و همسرش، ارتباط فرید و لیلی، حضور پدربزرگ و مادربزرگ و... در کل زندگی کردن نسلهای مختلف در کنار یکدیگر در «خانه سبز» به شکل جذابی ارائه میشد، اما اینها در سرزمین سبز، وجود ندارد. رضا و فرید قرار است در هر سفر با آدمهای تازهای آشنا شوند. با یک خانواده جنگزده، با دو برادر بلوچ و... تغییر مدام شخصیتها و محدود بودن قصه هر یک از آنها روی همدلی مخاطب با آنها تاثیر میگذارد. مخاطب در طول مجموعه با شخصیتهای مختلفی آشنا میشود و مانند «خانه سبز» و «همسران» فرصت دل بستن به شخصیتها را ندارد.
تجربههای مشترک بیژن بیرنگ و مسعود رسام در ساخت مجموعههای آپارتمانی به آنها آموخته بود که چطور از لوکیشن محدود، درست استفاده کنند و بدون آنکه دوربین را به نقاط مختلف ببرند، از نظر تصویری تنوع و جذابیت ایجاد کنند. طراحی صحنه و لباس و استفاده از رنگ در پوشش بازیگرها و وسایل صحنه از ویژگیهای مجموعههای این دو کارگردان بود. اما در «سرزمین سبز» به دلیل ماهیت قصه و تفاوت فضایی که داستانها در آن روایت میشود اغلب نماها خارجی است و طراحی صحنه به مفهومی که در «همسران» و «خانه سبز» وجود داشت، دیگر دیده نمیشود.
رسام و بیرنگ از طبیعت بکر و چشمنواز مناطق مختلف ایران استفاده کردهاند و «سرزمین سبز» پر است از تصاویر کارتپستالی که با مضمون قصهها همخوانی دارد، آنها همانطور که از فضای محدود داخل آپارتمان به درستی استفاده میکردند، توانستهاند در «سرزمین سبز» هم تصاویری چشمنواز از طبیعت داشته باشند، اما زیبایی بصری مجموعه به تنهایی، امتیازی برای آن نیست. نماهایی که در آن بر طبیعت متنوع و دیدنی ایران تاکید شده وجه تمایز «سرزمین سبز» با سایر مجموعههای این دو کارگردان است، اما ضعف داستان و شخصیتپردازی این ویژگی را کمرنگ کرده است.
داستان «همسران» و «خانه سبز» ساده، مختصر اما دلنشین بود، عنصر پیچیدهای در این مجموعهها وجود نداشت، اما در لایههای زیرین قصه مفاهیم آموزشی درباره زندگی اجتماعی و خانوادگی و... به مخاطب منتقل میشد. از نظر مضمونی در «سرزمین سبز» این مسیر ادامه پیداکرده اما جذابترین حرفها و اطلاعات هم اگر به شیوه تکراری گفته شود دیگر شنیدن آنها شوقی برنمیانگیزد. «سرزمین سبز» تکلحظههایی دارد که بر مخاطب تاثیر میگذارند، اما این تکلحظهها هم فقدان انسجام و یکدستی مجموعه را پنهان نمیکنند.
مجموعه آثار بیرنگ و رسام، آنهایی که برای مخاطب کودک و نوجوان ساخته شده و آنها که مخاطب بزرگسال دارد چگونه زندگی کردن را به مخاطب میآموزند. ستایش شادی و عشق از ویژگیهای مجموعههای این دو کارگردان است. اما «سرزمین سبز» مجموعه تلخی است اگر رضا و کمال (فردوس کاویانی) در «خانه سبز» و «همسران» با مرگ شوخی میکردند، مرگ تراژیک عاطفه و لیلی در «سرزمین سبز» باعث نابودی یک خانواده شده و سرنوشتی غمبار برای رضا و فرید رقم زده است.
حتی فرید هم آن جوان بذلهگو و دست و پاچلفتی نیست و تبدیل به شخصیتی غمگین و آرام شده. این تغییر لحن از سوی مجموعهسازانی که شور زندگی را به مخاطب منتقل میکردند (و با مهارت هم این کار را انجام میدادند) قابل درک نیست، نوع نگاه آنها به زندگی، روابط عاطفی زن و شوهرها، ارتباط نسلها و... در مجموعههای دیگر هم سرایت کرده بود و میشد نتیجه استقبال از آثار آنها را در مجموعههای دیگر دید. عقبنشینی بیرنگ و رسام از مواضع قبلی خود و انتخاب لحنی تازه در روایت قصه و جایگزین کردن غم به جای شادی، آزاردهنده است و این میزان از تلخی و اندوه برای مخاطب هم پذیرفتنی نیست.
مسعود رسام و بیژن بیرنگ پس از «سرزمین سبز» دیگر مجموعهای را به صورت مشترک کارگردانی نکردند. این مجموعه پایانی بر فصل مشترک همکاری آنها بود. شاید اگر آنها فرصت پیدا میکردند و تجربههایی که در «سرزمین سبز» به نتیجه مطلوب نرسید را ادامه میدادند، مسیر کاریشان تغییر میکرد و همانطور که در ساخت مجموعههای آپارتمانی به موفقیت رسیدند در این رویکرد تازه هم توفیق پیدا میکردند. هر چند به نظر میرسد بیرنگ و رسام در کار با شخصیتها و لوکیشنهای محدود و قصههای ساده با موقعیتهای طنز موفقتر هستند تا در پروژههای بزرگ... حتی اگر قرار باشد در این مجموعهها از مفاهیم ارزشمندی مثل وحدت ملی، وطنپرستی، عشق به خاک و... بگویند.
محدثه واعظی پور
منبع : روزنامه تهران امروز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست