جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

عرفان چیست


عرفان چیست
حسین انصاریان در کتاب عرفان اسلامی کلامی صریح از معنی عرفان از زبان امام علی بیان نموده اند
العلم نهر و العلماء یطوفون حول النهر علم نهری است که علما حول آن طواف کرده و مقدار ناچیزی از آن میچشند
الحکمه بحر و الحکماء یغوصون فی البحر
حکمت دریائی است که حکیمان و فیلسوفان در آن دریا غواصی میکنند تا در عمق حکمت فروبروند
و العارفون یسیرون فی السفن النجات
و عارفان سوار بر کشتیهای نجات از این دریا و نهر ها گذشته به جائی میروند که دیگر در آنجا آبی نیست بلکه چیزی فراتر از دریا و خشکی است
اگر بخواهیم مثالی بزنیم طبق فرموده قران اگر خشکی را زمینهای هفت گانه قران فرض کنیم و دریاها را نیز آسمانهای هفت گانه که در قران آمده است فراتر از اینها وجودی هست که عارفان بدانجا رهسپارند
عرفان در اصل به معنی معرفت پیدا کردن است و معرفت پیدا کردن با کمک عقل و منطق و تقسیم بندی آن به دو بخش عملی و نظری به نظر منطقی نمی آید
تقسیم بندی عرفان عملی و نظری را عده ای استدلالیان که میخواسته اند عرفان را در چهار چوب
تفکرات و تعقلات خود بگنجانند ایجاد نموده اند به قول مولوی اصول و زیر بنای فکری استدلالیان چوبین بود لذا نه تنها عالم و علامه و برترین دانشمند چه در حوزه دینی و چه در حوزه علمی و فناوری و فیزیک و ریاضی نمیتواند به حوزه عرفان وارد شده و نظر بدهد
بلکه طبق فرموده امام علی حکیمان نیز خود راسر درگم دریائی نموده اند که در عمیق ترین این دریای حکمت نیز گمشده خود را نمیتوانند پیدا کنند
همین موضوع را شاعر ایرانی سهراب سپهری در یکی از شعر هایش گفته است :
آن سوی دریاها شهری است قایقی باید ساخت
شاید اگر بخواهیم به زبانی قابل درک این مراحل سیر را از طواف کردن حول نهر تا فرو رفتن در عمق دریا و سپس پیدا کردن کشتی نجات و سوار شدن بر آن و رسیدن به آن سوی دریاها که همان آسمان هفتم خلقت یا به قول عوام بهشت است بیان نمائیم
میتوان دانستن این امور را عرفان نظری و انجام دادن این امور را عرفان عملی نامید
اما این را باید دانست که از قدیم گفته اند شنیدن کی بود مانند دیدن
و یا "آن را که خبر شد خبری باز نیامد" لذا کسی که با درک و شهود عرفان را طی میکند سوار بر کشتی نجات است و کسی که در مسیر عرفان مطالعه و تحقیق میکند در اصل مسیر نهر یا عمق دریا را میکاود و دیگر به او نمیتوان عارف گفت بلکه او یا دانشمند و علامه است و یا در مرحله ای تخصصی تر حکیم است که به مراحلی از مسیر آشنائی پیدا کرده است
و در اصل عارف کسی است که سوار بر کشتی نجات شده و میتواند علامه ها و حتی حکیمان را نیز سوار کشتی خود نموده و با خود به آن سوی دریاها ببرد.
حرف زدن درباره آن سوی دریاها که همان ذات پروردگار و دنیائی ورای توهمات و درک عقل بشری و خارج از حد کلماتی است که به زبان فارسی یا عربی بشر زمینی خلق کرده و تحویل یکدیگر میدهد غیر ممکن است و به همین دلیل است که ۲۵۰۰ سال پیش که زرتشت پیامبر باستانی ایران که تا انتهای آسمان هفتم رفته و در مغان موبدان را تربیت میکرده است با آنها به زبان اشاره ارتباط برقرار میکرده و حرف نمیزده است تا مفهوم واقعی انتهای خلقت تحریف نشود.
که البته به نظر بنده هر چه بشر پیشرفت نموده و در زبان و خط و کتابت و ادبیات پیشرفت کرده احتمال تحریف کمتر شده و شاید به خاطر همین است که آخرین کتاب آسمانی به صورت کتاب و مکتوب به بشر نازل شده و بعد از ۱۴۰۰ سال ما میبینیم که دانشمندان کل قران را با هزاران جلد تفسیر بر روی یک کارت فلش کوچکی ریخته و در مراکز فوق تخصصی حتی آن را به مغز پیوند داده اند تا فرد مذکور حافظ کل قران شود.
در حالت کلی دین به بحث در حوزه علم میپردازد که به آن فقه یا شریعت نیز میتوان گفت و در بحثی عمیق تر از دین تعاریفی به نام حکمت یا فلسفه به کاربرده میشود که بحثهائی عمیق تر درباره مراحل تکامل معنوی انسان را مطرح میکنند.
البته همان گونه که در جامعه همیشه بوده اند افرادی با درک غلط از دین و تفسیر غلط از نهر آبی که به سوی دریا در حرکت است ادیان ساختگی و گمراه کننده مانند شیطان پرستی را ابداع میکنند و افرادی که در دین مهارت پیدا کرده و وارد دریای حکمت میشوند با فرو رفتن در عمق زیاد دریای حکمت که بسیار خطر ناک و تاریک است در صورتی که بدون عارف راهنما پا به اعماق دریای حکمت الهی بگذارند به قول علامه بحر العلوم در کتاب رساله سیر و سلوک ، دچار توهماتی شده و در گیر عالم توهم گردیده و نه تنها خود بلکه علما و عوام و خواص دنباله رو خود را نیز گمراه مینمایند. برای مثال میتوان موارد متعددی را در تاریخ بشری دید که افراد زیادی فرقه های ساختگی کرده اند مانند فرقه وهابیت بابیت و غیره ...
اگر در حالت کلی بخواهیم مدلی که امام علی از مراحل سیر عارف از دانشمند و علامه شدن تا حکیم شدن و سپس عارف شدن و سوار بر کشتی شدن را با مدل عارفان و صوفیان و حتی ادیانی مانند ادیان تبتی مقایسه کنیم
طبق دسته بندی عارفانی که خود مستقیما دیده و در آثار خود نوشته اند
هفت آسمان که در سه قسمت عمده امام علی آن را تقسیم بندی کرده است
طبق فرموده قران به خصوص در آیه الکرسی خلقتی که روح انسان بدانها دسترسی دارد به دو بخش دنیاهای نور و ظلمت تقسیم میشود
جهانی که ما در آن زندگی میکنیم جهانهای زیرینی دارد که آنها را فرض میکنیم زیر صفر باشند
جهان ما اولین دنیائی است که ما تجربه انسان بودن را وارد روح الهی مان میکنیم
جهان بالاتر از ما جهان اثیری نام دارد که ما در آن دنیا بدنی نیمه مادی داریم که به بیانی دیگر جهان احساسات نیز نامیده میشود در آنجا به قول قران فی ما اشتهت انفسهم خالدون است. هر چیزی بخواهیم در همان لحظه مقابلمان ظاهر میشود.
جهان اثیری جهانی است که کل جهان مادی ما با تمامی میلیاردها کهکشان و کل فضا را در گوشه ای از خود جا داده است. هر چه بالاتر در آسمانهای هفت گانه میرویم جهان زیرین آن در گوشه ای از آسمان بالاتر جای میگیرد.
جهان بالاتر از آن جهانی ما بین احساسات و عقل است
در این جهان است که نامه اعمال تمامی انسانها ضبط و ثبت و نگهداری و عدالت خداوند بر اساس آنها شامل تک تک افراد میگردد یا به عبارتی دیگر سریع الحساب بودن خداوند و حساب و کتاب خداوند که در روز قیامت برخی میگویند انجام میشود در این آسمان دائم در حال انجام است
و بر اساس این تعریف است که قیامت مستقل از زمان و مکان هم اکنون وجود دارد
و لذا اینکه برخی میگویند در آینده قیامتی بر پا خواهد شد غلط است چون آینده در داخل زمان است و قیامت نیز مستقل از زمان است.
تبتی ها و عرفائی که به این مکان که کتاب اعمال کل خقلت در آن ثبت میشود قدم گذارده اند
این کتاب را دقیقا همانند قران تعریف کرده اند که از جزئیات هیچ اتفاقی در آن کتاب چشم پوشی نشده و ریز ترین نکات نیز در آنجا ثبت میشود
همچنین بنا به گفته بر خی از عرفا در این عالم موزه ای وجود دارد که منشاء تمامی ابداعات و اختراعات و نو آوری های بشری است. در این جا است که برخی از مخترعین در حین خواب یا بیداری از این موزه بازدید و دستگاهی جدید را میسازند بدون اینکه از بازدید از آن موزه فناوری خلقت اطلاع داشته باشند.
جهان بالاتر از آن جهان عقل مطلق است که خداوند در قران بدان اشاره فرموده است
عرفائی که به این جهان قدم گذارده اند آن جهان را جهانی بسیار پر از شگفتی و خارق العاده توصیف کرده اند و به خصوص یکی از این عرفا میگوید که در این جهان هر چیزی را دیدی باید همان گونه قبول کنی و اگر بخواهی آن را تجزیه و تحلیل کنی و توصیف کنی دیوانه خواهی شد.
برخی دیگر این دنیا را دنیای رنگها نامیده اند و برخی منشاء اصلی رنگین کمان را همین دنیا شمرده اند.
بالاتر از جهان عقل بنا به فرموده خداوند در آیه الکرسی دنیای ظلمت تمام شده و انسان وارد دنیای نور میشود. پنجمین جهان از جهانهای هفت گانه و اولین جهان از جهانهای سه گانه نور الهی و یا جهان روح میباشد بسیار عظیم بوده و جهانی است که همه چیز در آن مجرد است
و معنی زن یا مرد و نر و ماده تاریکی یا روشنی خوب و بد زشت و زیبا و غیره در آنجا وجود ندارد
اصطلاحات فوق مربوط به دنیای عقل است و چون عقل را در جهان پنجم راهی نیست لذا این مفاهیم نیز در آنجا رنگ خود را از دست میدهند بنا به گفته برخی از عرفا در این جهان موزه ای عظیم از تمامی علائم و نشانه ها و مفاهیمی که به وسیله آنها جهان زیرین آن یعنی جهان عقل ساخته میشود وجود دارد.
تمامی زبانها و خطوط و تمامی احساسات و تمامی فلسفه و حکمت و همه چیز در جهان پنجم در موزه مانندی نگهداری میشوند که به عنوان آجرهای خلق جهان زیرین آن یعنی جهان عقل از آنها استفاده میشود.
در این جهان دیگر زمان معنی خود را از دست داده و انسان تمامی دوستان و آشنایان و عزیزان خود را مستقل از زمان و مکان با شهود کامل و احساسی فراتر از احساس قابل بیان پیدا میکند
در این جهان که تنها روح مجرد انسان بدانجا میتواند راه یابد و باید عقل خود را در جهان زیرین کنار بگذارد زندگی به گونه ای است که زندگی امثال ماها بر روی زمین همانند مردگان است
و شاید بتوان گفت بهشت برین که خداوند فرموده است و روح مجرد انسان از جدائی اصل خود رنج میبرد در اینجا تمام شده و به سرچشمه نور خلقت یا روح متصل میشود.
جهان بالاتر جهان ششم و جهان بالاتر از آن جهان هفتم است و همان جائی است که پیامبر اسلام در آنجا تجربه قاب قوسین را بنا به فرموده قران به دست آورد.
در اینجا است که انسان به این درک میرسد که با خالق خود یکی شده است و به منزل ابدی خود رسیده است سخن درباره جهانهای ششم و هفتم غیر ممکن است و تنها موارد کمی در قران و احادیث آمده است تصور اینکه جهان ششم یا هفتم چگونه است یا چیست بدون شهود و درک غیر ممکن است تعداد بسیار اندکی در طول خلقت به جهانهای ششم و هفتم راه یافته اند از جمله اهل بیت و امامان شیعه و بسیاری از بزرگترین عارفان به جز تعداد اندکی تنها توانسته اند خود را به جهان پنجم که روح مجرد است برسانند چه برسد به ششم یا هفتم
یکی از عارفان و از شاگردهای شمس تبریز درباره جهان ششم مینویسد که وقتی انسان به جهان ششم راه مییابد شاید میلیاردها سال در آن جهان بماند و به تصورش هم نیاید که بالاتر از این جهان جهانی هم هست که خداوند را میتواند پیدا کند لذت در جهان ششم به حدی است که انسان نمیتواند تصور آن را بکند
در آسمانهای هفت گانه به جز آسمان هفتم خداوند نمایندگان یا فرشتگان یا هر چیزی که نامش را بگذارید برای اداره آن جهان گذارده که وقتی فردی از جهان زیرین وارد آن میشود و قدرت و عظمت پادشاه آن جهان را مشاهده میکند تصور میکند که خدا این است ولی وقتی به جهانی بالاتر میرود میفهمد که اشتباه کرده است.
در هر حال فقط افرادی که در زندگی زمینی آمادگی کامل را کسب کرده اند میتوانند از آسمان ششم عبور و به آسمان هفتم و به قول معروف قاب قوسین برسند.
در این جهان همه خود را در یک پارچگی کامل با خداوند میبینند و شاید به این دلیل است که پیامبر اسلام فرمود سلمان منا اهل البیت ، زیرا که سلمان نیز به احتمالی به آسمان هفتم رسیده بوده و جزئی از اهل بین و محرم با امام علی و پیامبر و حتی حضرت زهرا شده بوده است. و یا شاید به این دلیل است که حلاج بعد از سالها عبادت و زحمت که در آسمان هفتم به حق رسید در میان مردم داد میزد انا الحق تا مردم او را بکشند و به جائی که دیده است بازگردد زیرا کسی که یک لحظه از این مکان بازدید کند غیر ممکن است که آرزوی مرگ را یک لحظه فراموش کند.
به بیانی دیگر در حکایات آمده است که دو دوست با همدیگر در میان باران میرفته اند
ناگهان در میان جنگل به دختری برخورده اند که پشت آبی که جمع شده بوده نمیتوانسته از میان آب رد شود
یکی از آن دو نفر جلو میرود و دختر را بغل میکند و به آن سوی آب میبرد و آن دو به راه خود ادامه میدهند
وقتی به روستائی میرسند دوست دوم به دوست اول میگوید که توخجالت نکشیدی که آن دختر را بغل کردی نفر اول میگوید که من آن دختر را همانجا رها کردم ولی تو هنوز آن را رها نکرده ای و در ذهن خود مشغولی عرفان یعنی خالی شدن از افکار نفسانی و شیطانی و زندگی در میان نور
عرفان یعنی اینکه خداوند به قول ایه الکرسی انسان را از حوزه حجابهای ظلمانی خارج و از ظلمات به نور وارد کند
که البته این کار با وسیله انجام میشود و خداوند ابا دارد از اینکه کاری را بدون وسیله انجام دهد
و بنا به نظر علامه بح العلوم در کتاب رساله سیر و سلوک ایشان میان دنیاهای نور و ظلمت دنیائی بسیار تاریک و خطرناک به نام توهم وجود دارد که تنها امام زمان میتواند انسان را از دنیاهای ظلمانی به دنیاهای نورانی انتقال دهد و لذا آن وسیله به جز امام زمان چیز دیگری نمیتواند باشد
در بیانی دیگر در حکایات امده است که در کنار دریائی پیر مرد عارفی تنها با مردم روستائی زندگی میکرده است
همسایه آن پیر مردعارف دختر جوانی داشته و دختر جوان نیز دلباخته جوان ماهیگیری بوده است
روزی از روزها دختر و پسر جوان به جای خلوتی رفته و ارتباط با هم برقرار کرده و دختر آبستن میشود
بعد از مدتی بچه دختر و مرد جوان به دنیا می آید ولی دختر از ترسش در مقابل اعتراض اهل روستا
تقصیر را به گردن پیر مرد عارف تنهای بیچاره می اندازد
تمامی اهل روستا به سراغ پیر مرد می آیند و شروع میکنند هر چی از دهنشان بیرون می آید نصیب پیر مرد میکنند و در نهایت بچه آن دختر را تحویل پیر مرد میدهند و میگویند که پیر مرد باید آن بچه را بزرگ کند و کل روستا ارتباط با پیر مرد را برای همه تحریم میکنند
پیر مرد عارف در پاسخ به رفتار و تهمت کل مردم روستا و اذیت ها و آزارهای آنان تنها یک کلمه می گوید :" عجب "روزها میگذرد و پیر مرد بدون اینکه کسی به او غذائی و چیزی بدهد بچه شیر خواره را با سختی فراوان نگهداری میکند
سر انجام دختری که مادر بچه است احساس مادری اش اجازه نمیدهد که بیشتر از آن بچه اش گرسنگی بکشد و کل داستان را به اهالی روستا میگوید
اهالی روستا شرمنده از رفتار زشت شان به سراغ پیر مرد عارف می آیند و از او عذر خواهی میکنند و سعی میکنند از او دلجوئی کنند و اذیتهایشان را جبران کنند
این بار نیز پیر مرد عارف تنها یک کلمه بر زبان جاری میکند : " عجب "
عارف یعنی کسی که به قول قران در آیه ۲۳ سوره حدید لکی لا تاسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتیکم"این را بدانید که آنچه را که خداوند از شما میگیرد ناراحت نباشید و آنچه به شما میدهد دلشاد نباشید که خداوند دوست دار هیچ متکبر خود ستائی نیست"
شاید معنی این کلام در این باشد که وقتی خداوند چیزی را از ما میگیرد که ما ناراحت میشویم و یا چیزی و نعمتی به ما میدهد که خوشحال میشویم هر دو اینها که اکثریت مردمی که میشناسیم
در گرفتن ناراحت و در دادن از سوی خداوند شاد میشوند نوعی تکبر و فخر فروشی نهفته دارد
که عارف کسی است که همانند آن پیر مرد در از دست دادن موقعیت اجتماعی و یا به دست آوردن موقعیت اجتماعی هیچ تفاوتی در رفتارش مشاهده نمیشود و در هر حال خدا را در تک تک سلولهای وجودش حس میکند.
در تعریف عارف یکی از علمای حوزه قم عارف بدین عنوان تعریف نموده است :
عارف کسی است که همه کس را عارف میبیند و اگر کسی از این و آن ایراد گیری و منطق گرائی و مقایسه گرائی و مقیاس گرائی کرد بدانید که بوئی از عرفان نبرده است
و بنا یه تعریف فردی دیگر عارف کسی است که مفهوم واقعی توهمات نفس را لمس کرده باشد.
حضرت خضر عارف بود و رفتارش در مقابل دیدگان پیامبرانی مانند موسی منطقی به نظر نمیرسید
عارف بودن میتوان برای افراد عادی مانند من و شما گیج کننده به نظر برسد
گاهی اوقات برای افراد معمولی مانند من و شما تشخیص عارف از شیاد مانند پیدا کردن یک مورچه بر روی سنگ سیاهی در شب تاریک است شاید رفتار هر دو مشابه هم به نظر برسد
آیا باید به خیال اینکه ممکن است رفتار طرف مقابل از نظر ما منطقی نباشد با او درگیر شویم
مانند موسی که به حضر اعتراض کرد ؟
یا اینکه گول هر فردی که ادعای عرفان میکند را بخوریم ؟
برای تشخیص این کار تنها تلاش ما در مسیر ارتباط با خداوند میتواند نجات بخش باشد
که سرمان را پائین بیاندازیم و مانند عارفان همه را به چشم عارف ببینیم و بر روی کسب معرفت از زمین و زمان و در و دیوار باشیم نه اینکه مانند بعضی از افراد
دنبال این مدعی و آن مدعی بیافتیم به خیال اینکه بدون زحمت کشیدن و رنج دوستی با خدا
ناگهان همه چیز از آسمان توسط یک عارف مدعی بر ما نازل شود بهتر است که همانند عرفا همه چیز را مانند عارف ببینیم
آنگاه است که به قول آقای بهجت در و دیوار با ما از اسرار الهی سخن خواهند گفت و اگر کسی
با یقین این قدم را بگذارد دیگر نیاز به این نخواهد داشت که من عارف هستم یا فلانی عارف است و یا فلان دیگر مدعی است و یا عرفان های ساختگی وجود دارد .....
و فرد خواهد توانست از میان سهمگین ترین طوفانهای مسیر حرکت به سوی خدا و از میان جهنم نفس به سلامت عبور کند
زیرا دنباله رو فطرتی است که خداوند به عنوان قطب نما در درونش خلق کرده است
اگر بخواهیم مثالی بزنیم
به قول یکی از عرفا وقتی صبح اول وقت به سر کار میروید و دو نفر را دیدید که یکی به آن دیگری گفت صبح به خیر بدانید که خداوند از زبان آنها به شما میگوید صبح به خیر و اگر فردی به دیگری گفت که خیلی تو را دوست دارم
بدان که خداوند از زبان آن اولی به تو میگوید که تو را دوست دارد.
اگر بر روی در و دیوار مقابل یک مدرسه دخترانه دیدید که پسر جوانی خطاب به دختری کلمات عاشقانه نوشته آن را از زبان خداوند خطاب به خود بخوانید که خداوند به شما ابراز علاقه میکند
و اگر چنین حسی را پیدا کردید و همانند همام جانتان از جسمتان بیرون نرفت آنگاه به قول مولوی
درد بی دردی علاجش آتش است.
و این است جرعه ای از کهکشان بیکران عرفان که به اذن خداوند در و دیوار به انسان عرفان را یاد میدهند و دیگر نیازی به نگرانی وجود ندارد که به دنبال کسی باشیم که عارف است و نگران باشیم که وی آیا مدعی است یا عارف واقعی است؟
خداوند در حدیثی قدسی می فرماید :
لو علم المدبرون کیف اشتیاقی بهم لماتوا شوقا
"آنانکه از ما روی برگرداندند میدانستند که چقدر مشتاق آنانم از شوق جان میدادند"اگر کسی این کلام را بفهمد آن وقت میتواند درک کند که عرفان چیست
در حدیثی قدسی دیگر خداوند می فرماید :
من طلبنی وجدنی
هر کس مرا بجوید پیدایم میکند
من وجدنی عشقنی
هر کس مرا پیدا کرد عاشقم میشود
من عشقنی عشقته
هر کس عاشقم شود عاشقش میشوم
من عشقته قتلته
هر کس عاشقش شوم او را میکشم
و من قتلته فعلی دیته
و هر کس را بکشم باید دیه اش را بپردازم
و انا دیته
و خود دیه او خواهم شد
هر کس این کلام خداوند را بفهمد نباید جانی در جسمش بماند و این است عرفان
و در نهایت و در یک کلام اگر انسانی بتواند عمق و عظمت این را بفهمد که خداوند با آن عظمتش به همراه فرشتگانش برای مومنین صلوات میفرستند و عشق خود را نثار مومنین مینمایند ، میتواند خود را عارف بداند :
یا ایها الذین آمنوا اذکروا الله ذکرا کثیرا و سبحوه بکرة و اصیلا هو الذی یصلی علیکم و ملائکته لیخرجکم من الظلمت الی النور و کان بالمؤمنین رحیما
.:: ای مؤمنین! خدا رو زیاد یاد کنید و صبح و شب تسبیحش کنید. او کسی هست که خودش و فرشته‌هاش بر شما درود و رحمت می‌فرستن تا شما رو از تاریکی‌ها به سوی روشنایی بیرون بیارن. خدا نسبت به مؤمنین مهربونه (احزاب/۴۱-۴۳)
قران کریم
کتاب عرفان اسلامی نوشته حسین انصاریان
دندان ببر (شرح داستانی از مولوی) نوشته پال توئیچل
کتاب عوالم دیگر بعد از خارج شدن از بدن ـ جلد دوم ـ نوشته رابرت بروس ۱۹۹۹
رساله سیر و سلوک ـ نوشته علامه بحر العلوم
کتاب صد و یک قصه ذن
محمد آریان