سه شنبه, ۷ اسفند, ۱۴۰۳ / 25 February, 2025
مجله ویستا
زندگینامه:هوشنگ استوار (۱۳۰۶-)

برای موسیقیدانان جدی و جوانسالی که میانگین سنی بین ۳۵ تا ۴۵ سال را دارند، نام هوشنگ استوار، نامی آشناست؛ ولی فقط در حد آشنایی با یک نام فاخر و پراحترام، نه در حد ورود به دنیای او که جزو موسیقی او نیست و البته موسیقی او را این نسل نشنیده است و نسلهای قبل هم که کمی شنیده اند، قضاوت های خودشان را دارند که در هر صورت جای شنود مستقیم آن آثار را نمیتواند بگیرد.
از این رو نام و ارج هوشنگ استوار، به قول معروف، همیشه در سایه ای از ابهام بوده است. این ابهام از جبرزمانه است که به قول هدایت «دست برقضا» به او تحمیل شده و خواست قلبی او نبوده است. وانگهی او بیش از بیست سال در مقام استادعالی هارمونی و سایر رشته های مربوط به آهنگسازی در هنرستان عالی موسیقی و در دانشکده هنرهای زیبا تدریس کرده و دیگران زیر سایه او بوده و بالیده اند.
شخصیت هنری هوشنگ استوار در دو شاخه اصلی قابل بررسی است: آموزگاری و آهنگسازی و هر دو در سطوح عالی، نسبت به آن زمان و این زمان، اما سایر جنبه های قومی شخصیت هنری او از دیده ها پنهان مانده است: آشنایی خوب او با موسیقی ایرانی، آشنایی خوبتر او با انواع موسیقی های «جز» و «بلوز»، تسلط بر نوازندگی و تکنیک های پیچیده پیانونوازی (بسیار بیش از حد متعارفی که دیگر آهنگسازان از پیانو می دانند) و مطالعه عمیق و گسترده او از ادبیات و فلسفه، دست کم به دو زبان و ادراک ژرفی که ازتمام این مقولات به هم پیوسته، در وابستگی به موسیقی، در ذهن اوست.
استوار نیز مثل هر استاد حقیقی هنر، محدود به مجموعه ای از دانش فنی و مهارت های اجرایی نیست، بلکه دنیایی از اندیشه و نوع نگاه به هستی است که امتیازات برجسته ای، آن را از انواع مشابه خود جدا می کند.
هوشنگ استوار، موسیقی را از اولین سالهای زندگیش شنیده است. نکته ای که برای موسیقیدان شدن هر صاحب استعدادی بسیار مهم است. مادرش قمرالزمان فرزند غلامرضا خان امیرپنجه سالار معزز از اولین زنان ایرانی بود که پیانو می نواخت. هم موسیقی ایرانی و هم فرنگی. خانواده مادرش ـ مین باشیان ها ـ همگی از اولین تحصیلکرده های ایرانی در کنسرواتوارهای مهم و معتبر جهان ـ مسکو، برلین و بروکسل ـ بودند و پرویز محمود، موسیقیدان نام آور ایرانی پسرعمه اوست.
تأثیرگذارتر از همه، پدرش، حسین استوار (۱۳۶۵ـ۱۲۷۵) بود که از اولین پیانیست های حرفهای در موسیقی ایران است و با مرتضی محجوبی نزد محمودخان مفخم الممالک پیانو آموخته و با تار و سه تار و سنتور نیز آشنایی کامل داشت. نام خانوادگی آنها در تهران، که در کنار «باغ ارفع» (متعلق به تیمسار حسن ارفع) قرار داشت مرکز تجمع و همنشینی های دوستانه هنرمندانی مثل مرتضی محجوبی، حبیب سماعی و علی اکبر شهنازی بود.
این باغها و عمارتهایشان هر دو اکنون از بین رفته و خیابان سید محمدحسین شهریار و تالار رودکی جای آنها را گرفته است. حسین استوار ذوق آهنگسازی و پیسنویسی داشت و از مهارتهای خود در ترتیب دادن برنامههای تئاتر و موسیقی و ضبط صفحه استفاده میکرد. تعدادی از ساختههای او در صفحات ۷۸ دور با پیانوی خلاقش، دیوان ابراهیم منصوری، تار سالاری و آواز جمال صفوی و بانو لرتا هاپراپفیان (بازیگر نامدار تئاتر و همسر عبدالحسین نوشین) ضبط شده است. تئاترها و برنامههای موسیقی او در لاله زار تهران سالهای ۱۳۲۰ ـ ۱۳۰۰ شور و استقبال خارج از حدی را به دنبال میآورد و استوار پدر، از هر حیث، بین موسیقیدانان همدوره خود از مردان موفق حساب میشد.
هوشنگ استوار از کودکی زیر نظر پدر با سه تار و سنتور و با نواختن موسیقی ایرانی روی پیانو آشنا شد. در ابتدای نوجوانی کنسرتی در کالج دکتر جردن ( مدرسه البرز بعدی) اجرا کرد که خبرش در روزنامهها هم نوشته شد.
ورود پرویز محمود به ایران در سالهای جنگ جهانی دوم، مسیر زندگی استوار نوجوان را عوض کرد. محمود از اولین فارغ التحصیلان ایرانی کنسرواتوار سلطنتی بروکسل بود و در زمینه آهنگسازی، از پیشرفتهترین هنرمندان ایران آن روزگار محسوب میشد. او اوایل بعد از بازگشت به ایران با خانواده استوار زندگی می کرد و توصیه او مبنی بر یادگیری پیانو با تکنیک بین المللی، در حسین استوار مؤثر افتاد؛ و خود نیز بر آن شد که به هوشنگ استوار نوجوان ، هارمونی درس بدهد.
مرتضی حنانه که سالها شاگردی او را کرده بود، میگفت که محمود در تدریس هارمونی برجستهترین معلم بود ( همان وقت نیز به خاطر تعلق خاطری که به یکی از احزاب سیاسی داشت در محل «خانه وکس»، هارمونی تدریس میکرد). به توصیه محمود، آدام شیمکویچ لهستانی که همان زمان به سیروس شهردار (فرزند میر همایون شهردار پیانیست برجسته موسیقی ایرانی) پیانو می آموخت، معلمی هوشنگ استوار را به عهده گرفت. استوار از این دوران، با قدر شناسی آمیخته به تأسف یاد می کند: «من درس پیانو با شیمکویچ را در سنینی نسبتاً بالا شروع کردم ولی چون متأسفانه از آغاز آشنایی با پیانو طبق روش درست بین المللی با من کار نشده بود،هیچ وقت موفق نشدم به حداکثر امکاناتی که می توانستم در تکنیک پیانو داشته باشم دست پیدا کنم.
امیدوارم این درسی باشد برای پدر و مادرهایی که اصرار دارند خودشان دست بچه هایشان را روی ساز بگذارند. بدون آن که صلاحیت یک استاد متخصص و معلم با تجربه را داشته باشند».
با این حال استوار تا امروز هم پیانو نواختن را ترک نکرده است، هرچند که اجرای حرفه ای آثارش به عهده خانم فریده بهبود بوده که همسر او و پیانیست برجسته و معلمی عالی رتبه است.
پافشاری پرویز محمود و همکارش روبیک گریگوریان (ویولونیست و آهنگساز معروف ارمنی ـ ایرانی) که طرح تأسیس ارکستر سمفونیک تهران را در سالهای جنگ جهانی دوم می ریختند، استوار پدر را ترغیب کرد تا فرزند را برای تحصیل به کنسرواتوار بروکسل بفرستد. او رشته هارمونی را با رتبه جایزه اول (در سیستمهای فرانسوی) به پایان برد و دو سال هم در سوئیس، کنسرواتوار ژنو، دروس کمپوزیسیون و پیانو و کلارینت را گذراند؛ و همیشه با عنوان شاگرد ممتاز از او یاد میشد. او همیشه از استاد بزرگش ، «آندره سوری» با احترام یاد میکند و جامعیت او را در موسیقی، فلسفه، ادبیات و شفافیت اخلاقش میستاید (فریدون ناصری نیز از شاگردان او بوده است)؛ و همچنین از مارسل کی نه که استاد کمپوزیسون او بود.
استوار در سال ۱۳۳۶ به ایران بازگشت و علی محمدرشیدی در مجله موزیک ایران ـ تریبون روشنفکری موسیقی در ایران آن روز ـ با مقالهای او را معرفی کرد. با همه سفرهای پی درپی به فرانسه و سوئیس و بلژیک، استوار عملاً در ایران اقامت داشت و حتی در سالهای پیش از آن نیز با ایرانیان فرهیخته در ارتباط بود: «از سال ۱۳۳۲ با احمدشاملو آشنا بودم. یک بار یک آهنگ خراسانی خیلی جالب را برایم خواند که نت آن را نوشتم و هنوز هم دارم. ولی هیچ وقت اجرا نشد. قطعه «لالایی» را همان موقع ساختم. براساس اشعار لالایی که شاملو چندبار برایم خواند.»
اما ارکستر سمفونیکی که اجرای قطعات برامس و بتهوون و موتسارت در تهران را فریضه واجب خود میدانست، به آثار استوار ودیگر آهنگسازان ایرانی نظیر ملیک اصلانیان، که بیشترشان با حقوق معلمی و با اعتقاد تمام، برای پیشرفت موسیقی در ایران زحمت میکشیدند، اعتنایی نداشت.
طرز تلقی محدود و کودکانه در آن دوره، این بود که فقط آثار موسیقیدانان مشهور قرون گذشته ارزش اجرا دارد، و بلکه قطعات آهنگسازانی که با الهام از تمهای محلی و ملودیهای ردیف ساخته شده بود را با تردید و تحقیر نگاه میکردند. نوعی خود باختگی آزار دهنده که خوشبختانه در دهههای اخیر از بین رفته است.
هوشنگ استوار با این که از خانواده اشرافی و اصیلی برخاسته بود، هیچ وقت تمایلی به زندگی مجلل نداشت، در تمام عمرش بسیار ساده و بی پیرایه زیسته و در بافت زندگی آموزگاری بوده است. وارستگی و آزادگی او جایی برای «استوبیسم» باقی نگذاشته و جالبتر این که زندگی موسیقایی او هم هیچ گاه به تفرعن و برج عاج نشینی «هنرمندان» موسیقی کلاسیک آلوده نشده است.
برای کسانی که فضاهای موسیقی و موسیقیدانان موسوم به «کلاسیک کار» در ایران را خوب میشناسند، تکان دهنده است که بدانند هوشنگ استوار، استاد عالی هارمونی در هنرستان و دانشگاه که بهترین موسیقیدانهای امروز ایران به شاگردی او افتخار میکنند، سالهای سال در هتل ریتس و کافه نادری و کلوپ آمریکاییها، یعنی مراکزی که مخصوص اوقات فراغت طبقه فرهیخته و مرفه و روشنفکران تهران بود، نوازنده پیانو و عضو ارکسترهایی بوده که موسیقی جز و بلوز و قطعات معروف موسیقی رومی را مینواختند.
امروزه تصور آن فضاها برای ما غیر ممکن است زیرا نظایر آن را ندیدهایم. توضیح لازم این است که نباید آن فضاها را با «لابی» هتلهای امروزی و یا کافه تریاها وکابارهها اشتباه گرفت. چرا که نوع برخوردها و شخصیت افراد وطبقه اجتماعی خاص که مشتری این مکانها بودند دیگر و جود ندارد و با انواع به ظاهر مشابه خود هم شباهتی ندارد. از طرف دیگر، بهترین نوازندگان ارکستر سمفونیک، تک نوازان و معلمین ایتالیایی و اتریشی مقیم تهران و حتی موسیقیدانانی که به عنوان معلم و آهنگساز نخبه شناخته شده بودند نیز بدون اشکال در این فضاها کار میکردند.
برادران گریگوریان، لوئیجی پاساناری، فریدون فرزانه و ... استوار از آن دوران با خوشی آمیخته به حسرت و کمی تلخی یاد می کند: «کار خیلی هم جدی بود. قضیه مطربی هم نبود. درست وحسابی تمرین میکردیم. البته آن زمان کسانی که فقط «آهنگساز» بودند و هیچ سازی بلد نبودند که بزنند، به کسانی که آهنگساز بودند و ساز هم میزدند «مطرب» میگفتند! ما پارتیسیونهایی داشتیم که اجرای آنها خیلی جدی بود. از اوورتورهای مختلف اپراها تا والسهای اشتراوس و حتی موسیقی های دیکسی لند و جزموزیک. گاهی وقتها خودم هم بداهه نوازی میکردم.
مواقعی پشت پیانو مینشستم و برای خودم قطعاتی از همان دورهها میزنم و به هیچ وجه هم ناراحت نیستم. من همیشه مدافع موسیقیهای به اصطلاح غیرکلاسیک بودم. در کشور ما طرز برخورد با موسیقی غربی به هیچ وجه از راه درست وصحیح نبود و برداشت درست از فرهنگ غرب نبوده و اشتباهاً فکر می کنیم که موسیقی غرب فقط بتهوون و واگنر است. در حالی که قسمت موسیقی تفریحی شان برای غربیها خیلی جدی است.»
در مقابل کسی که در برج عاج تفرعن «موسیقی کلاسیک»(!) خودش را حبس میکند، کار استوار از ارزش بیشتری برخوردار است. همین خصلت به او قدرت درک مسائل مردم و درد انسانها را میداد ضمن این که پرنسیپهای عالی اخلاقی او را هم حفظ میکرد. عجیب این که او با همه فاصله عملیاش از موسیقی ایران ـ ردیف و ملحقاتش ـ مورد احترام و مراجعه موسیقیدانان این طبقه بوده است.از داوود گنجهای تا مجید کیانی،از فریدون شهبازیان که دقت «گوش مطلق» او را میستاید تا استادی چون علی تجویدی که با ده سال اختلاف سن، شاگردی او در قسمت هارمونی را غنیمت دانست و تا جایی که میخواست از او آموخت. جمع آوری خاطرات این افراد از هر طیف و گروه میتواند جنبه هایی از شخصیت استوار را به ما بشناساند که شاید خود او هم هیچ وقت در قید و بند یادآوری و گفتن آنها نبوده است.
نظر به سالها کار، آثار اجرا شده از او بسیار کم است. مسائل ناراحت کننده ای که همیشه آسمان زندگی هنری شریف و بی غش او را تیره کرده، مانع از اجرای آثار او شده و او نیز دلیلی قانع کننده ندیده تا از کمال طلبی خود عدول کند، ارکسترهای ناقص و بد صدا و جاه طلبی های رهبران دوره گرد و فاقد شعور عمیق موسیقایی را بپذیرد و بخواهد که به هر قیمتی، نام و آثارش را به حافظه زمانه تحمیل کند. استوار، در سالهایی که شرایط کار و زندگی و اجرا و ضبط برای موسیقی مطلوب او بسیار بهتر از این بود که حالا هست، راضی نمیشد که از اصول خود بگذرد و آن را فدای نامآوری کند. سازش ناپذیری با فروتنی و مهربانی او تضادی ندارد، همانطور که از راول و دبوسی، با همان روشنی حرف میزند که از لوئی آرمسترانگ و حتی خوانندههای معروف به «کوچه و بازار» و مردمی که روزگاری دور، با آنان زندگی کرده است.
هوشنگ استوار، جهان خود را در موسیقی خود ساخته است، اگر ما نمیتوانیم موسیقی او را بشنویم، عیب از او نیست و شاید از ما هم نیست. از مجموع شرایط فشار و محدودیتی است که همه ما را احاطه کرده است. در چنین شرایطی است که استوار، همراه همسرش خانم فریده بهبود، که خود پیانیستی برجسته است، زندگی می کنند، درس می دهند و آنها که نعمت بهره وری از زیستن در کنار این دو هنرمند را دارند، نظاره کننده الگوهایی از موسیقی و چگونه زیستن هستند که در روزگار عسرت زده ما، به دشواری به دست میآید و به آسانی از دست میرود. الگوهایی از یگانگی انسان و صدا و صداقت.
● آثار هوشنگ استوار:
▪ برای ارکستر سمفونیک: فانتزی/ سبزه بهار/ بهار جاودان (بالت)/ سوئیت ایرانی/ طرح سمفونیک ایرانی/ اوورتور/ آهنگ شبانه (نکتورن).
▪ برای ارکستر زهی و پیانو: شب خیام بر مبنای سیزده رباعی از خیام
▪ برای ارکستر زهی: تأثرات (امپرسیونها)، مثلث (تری انگل).
▪ برای آواز دسته جمعی (کر): آهنگ بی کلام
▪ برای آواز و پیانو: مرثیه (اله ژی) و کالیز برای سدپراند
▪ اجاق سرد (شعر از نیما یوشیج) که برای آواز و ارکستر زهی هم تنظیم شده است. پائیز روی شعری از گیوم آپرلی شر.
▪ و... قطعات بسیار برای پیانو، ویولون و پیانو، فلوت و پیانو و...
سید علیرضا میر علینقی
منبع : روزنامه همشهری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست