سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
مجله ویستا
پالایش زبان فارسی ۲
گوشزد: واژگان درون کمانکها (پرانتزها) واژگان بیگانه هستند.
پیش از هر چیز برای روشنگری بهتر در این نوشتار، بایسته است که دو واژه را که واژهی دوم پیشنهاد خودم است را بازنمود میکنم.
▪ وام واژه: واژهی بیگانه که نیاز و خواست یک زبان است و زبان میزبان پس از دادن شناسنامه و دستور زبان خود به آن، آنرا در زبان خود اندرون میکند که مایهی یاری و پویایی زبان میزبان میشود.
▪ زور واژه {سیامک}: واژهای بیگانه که بدون خواست و نیاز یک زبان در پی زور یا نادانی یا بیگانه پرستی یا خود باختگی اندرون شده و سپس جانشین واژهی همسنگ در آن زبان میشود و همانند یک آگفت (آفت) بافت زبان را میخورد و آنرا آشفته میکند و سر انجام جلوی بالندگی آن زبان را میگیرد.
در دنباله نوشتار پیشین "پالایش و ساماندهی زبان پارسی" دو پرسش گِران و شایان نگرش را اینجا برسی میکنم. یکی این که آیا براستی زبان پارسی نیازمند واژگان بیگانه بویژه عربی بوده است؟ و دوم اینکه این زور واژهها چه زَمُودی (نقشی) را در زبان پارسی انجام میدهند؟ دو پرسشی که تا کنون شاید از روی پیورزیها (تعصبات) برسی ژرفی روی آنها انجام نشده است.
۱) زور واژههای بیگانه چه زَمُودی (نقشی) را در زبان پارسی انجام میدهند؟
در همه زبانها با واژههایی برخورد میکنیم که دارای چندین مانک (معنی) هستند. همانند واژهی "شیر" در زبان پارسی و این بسیار روال (عادی) است. ولی اگر شمار آنها بدون ساختار زبانی و انگیزه فراوان باشد، نشان از ناتوانی زبان است. بیشتر واژههای عربی چنین ویژگی دارند و شوربختانه همین واژهها پس از آمدن به زبان پارسی همچنان زَمُود (رُل) خود را نگهداشتند و خود بخود چندین واژهی پارسی را پس زدند و به فراموشی سپردند و در پی آن شمار واژگان پارسی را کاهش دادند و با خود آشفتگی و نیازمندی را به زبان پارسی ارمغان آوردند.
برای نمونه، هنگامی که میگوییم ساعت، آیا خواستمان ساعت دیواری یا مچی یا زمان یا هنگام است؟ برای پاسخ به این پرسش و روشنگری بهتر در اینجا به چندین نمونه که در پی برسیهای خودم گردآوری کردهام بسنده میکنم. یادآوری میکنم که این تنها چند نمونه از چندین و چندین نمونه در زبان پارسی است. در اینجا برای بازنمود بهتر از واژگان انگلیسی یاری گرفتم.
گوشزد: واژهی ساعت به گفتهای معرب شدهی واژهی "گاث" اوستایی یا "گاس" پهلوی یا "سات" کردی یا همان گاه پارسی است و به گفتهای دیگر معرب شدهی واژهی "سایه" پارسی است، چون در گاهنُمای آفتابی، گذشت زمان با سایه اندازهگیری میشد. یاد آوری میشود که نخستین گاهنُمای آفتابی را ایرانیان ساختند، باری تازیان بیابانگرد چه می دانستند ساعت چیست!
▪ ساعت {معرب}
ـ ساعت: تَسوTime ،tense ،tempo
ـ ساعتِ {طبق ساعت}: تَسوکO’clock
ـ ساعت {فیزیکی، دیواری، آفتابی، آبی}: گاهنُما، پنگان Clock
ـ ساعت {شماطه دار، زنگدار}: منگلهAlarm clock
ـ ساعت {مچی}: منگانهWatch
ـ ساعت {سنجش}: هاسَر {اوستایی}Hours
ـ ساعت ساز: گاهنُما ساز
▪ فصل
ـ فصل: ژمان، دمان Season
ـ فصل: هات، فرگرد، کرده Chapter
ـ فصل: بخش، بندSection
▪ تاریخ {معرب ماهروز پارسی مورخ شده و سپس از آن برگیری (اشتقاق) گرفتند و واژهی تاریخ را ساختند}
ـ تاریخ: کارنامهHistory
ـ تاریخ: سرگذشت، داستانStory
ـ تاریخ: ماهروزDate
تاریخدار: ماهروز دار
▪مورخ {معرب ماهروز پارسی است}
ـ مورخ، مورخه: ماهروز نهاده، سالمهDated
ـ موِرخ: کارنامه نویسHistorian
ـ مورخ: گاهنگارHistoriographer
▪ منشور
ـ منشور {شیشهای}: شوشهPrism
ـ منشور {فرمان}: بیلهBill
▪ ورق
ـ ورق {کاغذ}: رویه
ـ ورق {صفحه} {معرب ورگ}: برگ، ورگ
صفحه {تنها برای روشنگری آورده شده است}: تخته، روی
▪ قهوه
ـ قهوه {خوراکی} {معرب}: کهوه
ـ قهوه ای {رنگ}: بَنکی
ـ قهوه خانه: کهوه خانه
▪ انقلاب
ـ انقلاب: واگشت Revolution
ـ انقلاب {صیفی}: دگرگشتSolstice
ـ انقلاب: شورش، خیزش، جنبش، گردنکشیInsurgence
ـ انقلاب: آشوبUpheaval
ـ انقلاب: دگرگونی، برگشتگیCataclysm
▪ مستقیم
ـ مستقیم: رُکDirect
ـ مستقیم: راستStrait
▪ خبر
ـ خبر: تازهNew
ـ خبرها، اخبار: تازههاNews
ـ خبر: گزارشReport
▪ تفسیر
ـ تفسیر: روشنگریExplanation
ـ تفسیر: بازنمودDescription
ـ تفسیر: زَندExpound
، تفسیر: گزارهComment
▪ اطلاعات
ـ اطلاعات: دادههاData
ـ اطلاعات: آگاهیIntelligence
ـ اطلاعات: دروندادInformation
اطلاعات: دانستهها ،Knowledge
▪ تقلب
ـ تقلب: فریبFraud
ـ تقلب: کلاهبرداریCheating
ـ تقلب: نا آسالNot original
ـ تقلب {معرب}: دگلDeception
ـ تقلب، نا خالص: ناسَرهNot pure
▪ فضا
ـ فضا: اِسپاشSpace
ـ فضا: اِسپریسRace course
ـ فضا: میدان، فراخ زمینArea
ـ فضا: سپهرSphere
ـ فضا: گنجاRoom
▪ لوح
ـ لوح: سنگ نبشته Petro glyph
ـ لوح: گل نبشتهPetro glyph
ـ لوح: تختهBoard
ـ لوح: پلمهTablet
ـ لوح: رویهPlate
▪ مرکز
ـ مرکز: کُیانCenter
ـ مرکز: میانMiddle
ـ مرکز: پایگاهHeadquarters
ـ مرکز: مندوFocus
▪ ثابت
ـ ثابت: پایدارFirm
ـ ثابت: ایستاSteady
ـ ثابت: استوارFixed
ـ ثابت: پابرجاImmovable
ـ ثابت: استنیکConstant
ـ ثابت: پایاPermanent
ـ ثابت: استوانStable
ـ ثابت: ماندگارSteadfast
▪ جنس
ـ جنس: کالاGoods, commodity
ـ جنس {نوع} {معرب}: گونهGenus
ـ جنس: جورKind
ـ جنس: دسته
ـ جنس: گینهGender
ـ جنس {معرب}: گُنSex
ـ نزدیکی جنسی { تنها برای روشنگری آورده شده است }: گُنشSex
تبعیض جنسی {تنها برای روشنگری آورده شده است}: گُن پرستی
ـ جنسیت: گونگی، ژادSexuality
ـ میل جنسی: وَرَنSexuality
ـ جنسی: گُنشیGeniture
ـ جنس: نهادNature
ـ جنس: مونهType
▪ شخصیت
ـ شخصیت: خاوندیکPersonalities
ـ شخصیت: چهرهCharacter
ـ شخصیت: کدیکIndividual
ـ شخصیت: هستومندEntity
ـ شخصیت: منشMagnanimity
ـ شخصیت: بزرگواریGreatness
ـ شخصیت: نهادNature
ـ شخصیت: سرشتTemperament
ـ شخصیت: ویژگیSpecialty
▪ عدسی
ـ عدسی {خوراکی}: دانیژه، مرجمکlentil
ـ عدسی {اپتیک}: اِنزLens
ـ عدسی {چشم}: مژوکLenticels optic
ـ عدسی {دوربین}: بُلسیکLens
▪ عضو
ـ عضو: اندامOrgan
ـ عضو: هموندMember
ـ عضو: کارمندEmploy, part
▪ عصر
ـ عصر: پَسین، ایوارAfternoon
ـ عصر: دورکEpoch
ـ عصر: زمانTime
ـ عصر: روزگارAge
ـ عصر: زمانهEra
▪ منبع
ـ منبع: چشمهSpring
ـ منبع: خاستگاهOrigin
ـ منبع: سرچشمهHeadwater, headspring
ـ منبع: پسگشتReference
ـ منبع: بنمایهResource
ـ منبع: انبارهFountain
ـ منبع: گرفتگاهSource
▪ نقش
ـ نقش: نگارPainting
نقش {معرب}: نگاشتن ،Drawing
ـ نقش: زَمُود، بازی، جایگاهRole
ـ نقش: پیکرهImage
ـ نقش: نشانSign
▪ طبیعت
ـ طبیعت: نهاد، پرهامNature
ـ طبیعت: خوTemper
ـ طبیعت: سرشتTemperament
▪ شعاع
ـ شعاع: رُخش، تابRay
ـ شعاع: نیمپرداز، نیمترامونRadius
▪ آقا {ترکی}
ـ آقا: مهترMister
ـ آقازاده: گوهرمردGentleman
ـآقامنش: جوانمردGentleman
▪ جناب
ـ جناب: سرورSir
ـ جناب عالی: سرور گرامی، کدبانExcellency
ـ عالیجناب: رادLord
▪ خانم {ترکی}
ـ خانم: بانوLady
ـ خانم: دوشیزه، بانوچهMiss
ـ خانم: کدبانوMs
{امروزه کدبانو به نادرستی تنها برای بانوی خانه دار بکار میرود ولی مانک (معنی) درست آن زن شوهردار است}
ـ خانم: بانوک {زن شوهردار یا بی شوهر}Ms
ـخانم نجیب: گوهردختGentlewoman
ـ خانم بزرگ منش: جواندختGentlewoman
...
۲) آیا براستی زبان پارسی نیازمند واژگان بیگانه بوده است؟
در درازی هزار و چهارسد سال گذشته برخی از روی پیورزی (تعصب) یا دشمنی یا نادانسته همیشه زبان پارسی را بد نام به کاستی و کمبود کردند و همواره گفتند و میگویند که اگر واژگان عربی به یاری پارسی نمیآمد، زبان پارسی بدبخت و وامانده شده بود!
پارسی زبانی است که هزارها سال دانش و شارمانی (تمدن) را با خود در جهان پیش برد. پس چگونه میتوان پذیرفت که پاترمانی (ملتی) شارمان (متمدن) باشد ولی زبان آو وامانده؟ یا شاید تازیان شارمان بودند و ما بیابان گَرد بودیم.
در پی برسیهای بنمایههای (منابع) گوناگونی که انجام دادم و همچنین گفتههای بزرگان ادبیک (ادبیات) در زبان پارسی و در زبان عربی، گمان زده میشود که بیش از چهارهزار وام واژه از زبان پارسی به زبان عربی رفته است.
نویسنده و زبان شناس سوری، محمد التونجی در نَسک (کتاب) "معجم المعربات الفارسیه" چاپ "مکتبه البنان" نزدیک به سه هزار واژهی پارسی معرب شده را شناسایی و گردآوری کرده است، که تنها یک نمونه از چندین نمونه است.
عرب پس از وام گرفتن این واژگان و معرب کردن آنها با ریشه سازی و برگیری (اشتقاق)، چندین هزار واژه به گنجینهی نیازمند واژگان خود افزود. همانند واژه پارسی "مزگت" که معرب آن "مسجد" شد و با آن ریشه هم ساختند که "سجد" شد و سپس از آن برگیری (اشتقاق) گرفتند.
اکنون اگر کمی پیورزی (تعصب) خود را به زبان عربی کنار بگذاریم، این پرسش پیش خواهد آمد که اگر پارسی زبان تهی مایه بود پس چگونه توانسته چهارهزار وام واژه به زبان عربی که به گفته برخی رساترین (کاملترین) زبان جهان است بدهد؟
برخی هم ندانسته و بدون برسی گمان میکنند که براستی زبان پارسی کمبود واژه دارد ولی به هیچ روی چنین نیست. زبان پارسی در برابر هر واژه بیگانه نه یک ونکه (بلکه) چندین همسنگ روشن آنرا دارد. برای پروَهان (برهان) این گفتار میتوانید به واژه نامههای { واژه یاب، فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه، در سه پوشینه (جلد)، از ابولقاسم پرتو، انتشارات اساطیر} و { فرهنگ نامهی پارسی آریا، از ج. دانشیار، انتشارات فرهنگ مردم، سپاهان (اصفهان)} نگاه کنید و خود داوری کنید.
در اینجا برای روشن کردن توانگری زبان پارسی به چند نمونه بسیار کوتاه بسنده میکنم و چون شمار واژگان پارسی همسنگ آنها بسیار است به ناچار برای هر واژه بیگانه تنها یک همسنگ پارسی آنرا برگزیدم.
▪
ـ انسان: مشیا
ـ بشر: مشی
ـ آدم: مشیه
ـ حوا: مشیانه
▪
ـ بیگم: ناییریکا {اوستایی}Madam
ـ علیامخدره: خدیش، خدویشLadyship
ـ سرکار بانوExcellency
ـ باکره {باک معرب واژهی پاک پارسی است که سپس از آن باکره را برگرفتهاند}: ماینهMaidens
ـ شاهزاده، شاهدختPrincess
ـ ملکه: شهبانوQueen
▪
ـ ثانیه: جشکsecond
ـ {اوستایی} ، دقیقه: مایوکMinute
ـ ساعت: هاسَر {اوستایی}Hours
▪
ـ اتابک اعظم: بزرگ دستور
ـ اداره کننده {اداره معرب اواره پارسی است}: گرداننده
ـ اعلیحضرت: ایمبَغMajesty
ـ حاکم: فرمانروا
ـ رییس: سالار
ـ ریس ایالات: ساترابدار
ـ رییس جمهور: فرمان بُد، فربُد
ـ صدر اعظم: هندرزپد {پهلوی}، فرسالار
ـ مجری: گزارنده
ـ مدیر: سرپرست
ـ مدیر عامل: وزسالار
ـ مدیر کل: فرنشین
ـ مدیر مدرسه: راستار
ـ مدیریت: سرپرستی
ـ مسئول: پاسخگو
ـ مشاور: سوبار
ـ معاون: جانشین
ـ نائب الحکومه: بخشدار
ـ نائب السلطنه: بی تخش
ـ نائب رئیس: یارسالار
ـ نخست وزیر: فروچیر، فرویچیر، بزرگ فرمُدار
ـ نظارت کننده: سرکار
ـ والی: استاندار
ـ وزیر {معرب}: وچیر، ویچیر، فرمُدار
ـ ولیعهد: شاهیار
▪
ـ معنی: مانک، چم
ـ یعنی: بدین مانک، بدین چم
▪
ـ حق {معرب}: هوده، هده
ـ عدالت: فرداد، دادگری
ـ عدل: داد
ـ قانون {معرب واژهی یونانی کانون است}: دات، آسا
ـ مقررات: آیینها، آتین ها {اوستایی}
▪
ـ خلق {معرب}: خو، خیمHumor
ـ اخلاق: منش، رفتارMorals
▪ ـ هتل: کاروانسرا
ـ متل: راهسرا
ـ مسافرخانه: مهمانسرا
▪ ـ عکس: پرتو، فرتوPhoto
ـ تصویر: فرتورPicture
ـ مصور: پرتودار، فرتوردار، نگاردارIllustrated
ـ تصویر صورت، عکس صورت: پرتو رُخ، فرتو رُخ، نگارچهرهPortrait
ـ تندیس، انعکاس: بازتاب، واتاب، پرتاب، پیکرهImage
ـ شعاع: رُخشRadiation ,Ray
{به جای واژههای پرتونگاری، پرتودرمانی و... بهتر و برازنده است واژههای رُخشنگاری، رُخشدرمانی و... را بکار برد.}
▪
ـ حیات: زندگی، زیستن، زی
ـ عمر: زندگانی
▪
ـ وقت: زمان، گاه، گاث {اوستایی}، گاس {پهلوی}، سات {کردی}، هنگامTime
ـ دوره {معرب}: دورکDuration, period
...
● برآمد (نتیجه):
گرچه هرگز از آغاز در زبان پارسی به این واژهها نیاز نبود و تنها یا بزور یا بیگانه پرستان یا نادانان آنها را به زبان پارسی آوردند ولی این رخداد همانند یک بیماری به جان زبان پارسی افتاد. آری یکی از تواناییهای هر زبان به شمار واژگان آن است و برخی بدون ژرف نگری گمان میکنند که زبان عربی به شمار واژگان پارسی افزوده است، ولی همانگونه که در نمونههای بالا آشکارا دیدید این زور واژهها نه تنها زبان پارسی را یاری نکردند ونکه (بلکه) از بالندگی (رشد) و چابکی آن هم کاستند و مایهی آشفتگی در زبان پارسی شدند و شمار واژگان آن را چندین برابر کاهش دادند و زبان پارسی را نیازمند کرد.
بدتر از آن اینست که امروز برخی از بزرگان ادب پارسی همانند دکتر حسن انوری سرویراستار واژه نامهی "فرهنگ بزرگ سخن" میگویند که پارسی سَره همانند یک آگفت (آفت) است و آن را با نژاد پاک همانند میکنند... دریغا جای بسی شگفتی دارد... شاید برای آنان خود فرزانه (حکیم) فردوسی هم یک آگفت بود!
زبان شناسهی (هویت) یک پاترمان (ملت) است ولی پس از آمیخته شدن زوری پنجاه درسد زبان پارسی با زبان بیگانه ما شناسهی خود را از دست دادیم، پس چگونه برخی پاسداری و پدافند (دفاع) از شناسهی یک فرهنگ توانگر و بی نیاز را با نژاد پاک سنجش و برابر میکنند؟ چه سنجش ناهماهنگی... افسوس... این براستی نشان از خود باختگی است... به کجا میرویم... افسوس!
در پایان چهار پرسش بجا میماند که خودتان بدون پیورزی (تعصب) چه به زبان پارسی و چه به زبان عربی یا زبان دیگر با رویکرد به نمونههای بالا داواری کنید.
۱) آیا سَره نویسی زبان پارسی را نیازمند میکند؟ و یا آیا نه تنها زبان پارسی را نیازمند نمیکند ونکه شمار واژگان را چندین برابر افزایش میدهد و آنرا توانگر و پرمایه و سامان دهی میکند؟
۲) آیا سَره نویسی زبان پارسی را همانند یک آگفت (آفت) نابود میکند؟ و یا آیا زبان عربی با دادن زور واژهها، نه تنها زبان پارسی را یاری نکرده ونکه همانند یک آگفت {نمونه آن واژه ساعت} و خوره بافت آنرا از درون نابود و آنرا آشفته و زمینگیر کرده است؟
۳) آیا وام دادن بیش از چهارهزار واژهی پارسی به زبان عربی که نیاز خود عرب بوده و خود او با خواست خود و نه زورکی، وام گرفته است، نشان از نیازمند بودن زبان پارسی بوده است یا زبان عربی؟
۴) چرا ما باید واژههای زیبای خود را دور بریزیم و بجای آن زور واژههای معرب شدهی پارسی را از زبان عربی دوباره باز پس گیرم؟... براستی بیگانه پرستیم! در اینجا یاد آوری میشود که زور واژههای معرب شده ویژگی زایندگی خود را در زبان پارسی از دست میدهند و تنها بدرد همان زبان عربی میخورند.
در پایان، امیدوارم که این سر آغاز گفتمانی گسترده برای پژوهشگران و دوستاران زبان پارسی در آینده بشود.
ایدون باد،
سیامک پسر گیومَرت (کیومرث)
برای پسگشتها (منابع) و سَره نویسی از واژه نامه های زیر یاری گرفته شده است:
واژه یاب، فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه، در سه پوشینه (جلد)، از ابولقاسم پرتو، انتشارات اساطیر
فرهنگ نامهی پارسی آریا از ج. دانشیار، انتشارات فرهنگ مردم، سپاهان (اصفهان)
فرهنگ زبان پهلوی، از دکتر بهرام فره وشی، انتشارات دانشگاه تهران
فرهنگ کوچک زبان پهلوی، از دیوید نیل مکنزی، انتشارات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
فرهنگ واژههای اوستا، در چهار پوشینه (جلد)، از احسان بهرامی به یاری فریدون جنیدی، انتشارات بنیاد نیشابور
لغت نامه دهخدا، از دهخدا، انتشارات دانشگاه تهران
http://Siamack۷.blogfa.com
ژابیز آژنگ
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست