چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
روحانیون دهه سی
بهوجودآمدن انرژی سیاسی عظیمی كه بتواند روحانیت ناراضی و پیوندگسیخته ایران عصر پهلوی را به یك نیروی موثر و یكپارچه تبدیل كند، راه كوتاه و آسانی نبود. با تبعید و بهشهادترسیدن مدرس در زمان حكومت رضاشاه، پرچم مبارزه عملا از دست روحانیت فروافتاد و هرچه میگذشت، كارها رو به بدی مینهاد. كشف حجاب، تعطیلی مجالس روضه، سركوب و هتك حرمت حوزههای علمیه، همگی سایهای از یاس و ترس بر جامعه حكمفرما كرده بودند. این وضع، بسیاری از بزرگان دیانت را وادار ساخت تا از طریق اقدام به اصلاحات درازمدت و نیز با مبادرت به فعالیتهای تبلیغی و اجتماعی، به رویارویی با مدرنیسم سكولار برخیزند. تقریبا برای همه محرز شده بود كه روحانیت شیعه از مدعیات سیاسی دست برداشته و با سرگرمشدن به درس و وعظ و خطابه و رساله، به قول معروف كار قیصر را به قیصر سپرده است! اما دقیقا در اوج این فضای بهتانگیز و ساكن، صدایی بلند طنین انداخت كه برای بسیاری قابل پیشبینی و درك نبود. روحانیت و مرجعیت شیعه بهشكلیغیرمنتظره و باورنكردنی به مبارزه تمامعیار قیام كرده بود و حبس و تبعید و شهادت، چیزی از این تصمیم نمیكاست.
اما باید دید كه این سیاسیشدن مرجعیت و فراگیرشدن آن در نهضت امامخمینی(ره)، با چه زمینهها و چه روشهایی صورت گرفت. بدونشك راههای طولانی، گامهای بلند و استواری میطلبند و ما در تاریخ معاصر ایران شاهد آن هستیم كه این گامها توسط شاگردان و علاقمندان به امامخمینی(ره) و نهضت او، بهدرستی برداشته شدند. راهاندازی تبلیغات جهتدار سیاسی در حوزهها، تشكیل جامعه تعلیمات اسلامی، انجام سفرهای تبلیغی توسط طلاب و مبلغین، جهتداركردن مجالس و مناسبتهای دینی و تشكیل انجمنها و مجامع دینی، اقدامات حسابشدهای بودند كه نوگرایان حوزوی برای تقویت جایگاه مرجعیت حضرت امام(ره) و بازگرداندن اقتدار سیاسی حوزهها از طریق حمایت از امام(ره) صورت دادند. هرچند رژیم شاه به انحاء مختلف در امور داخلی حوزهها دخالت میكرد تا از مرجعیت حضرت امام(ره) پس از فوت آیتاللهالعظمی بروجردی جلوگیری كند، اما نتیجه تمامی این كارهای رژیم معكوس بود. مقاله زیر شرح جامعی از فرایند احیای روح سیاست در مرجعیت دینی معاصر ارائه میدهد.
یكی از سوالات اساسی درخصوص وقوع انقلاب اسلامی ایران، چگونگی رویكرد سیاسی بخشی از روحانیون در آستانه نهضت امامخمینی میباشد. طی چند دهه و بهویژه در دوره مرجعیت تامه آیتاللهالعظمی بروجردی، حوزه علمیه تاحدودی، خطمشی كنارهگیری از امور سیاسی را در پیش گرفته بود اما برخی عناصر و نیروهای برخاسته از آن، در سالهای پایانی زعامت مرحوم آیتالله بروجردی، این رویكرد را به چالش كشیدند. ازاینرو شاید بتوان نقطه عزیمت ظهور اقلیت روحانیون نوگرای سیاسی را در تحولات دهه ۱۳۳۰ جستجو كرد. بعد از كودتای بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲، علیرغم خطمشی خاص مرجعیت سنتی، طیفی از روحانیونی كه مطالبات بیشتری را از این منش انتظار میكشیدند، نخستین گامهای اساسی را برای خروج حوزه از این فضا برداشتند. آنان بهفراست دریافتند كه حوزه و حوزویان برایاینكه بتوانند به معضلات زمان پاسخ گویند، به یك خانهتكانی اساسی نیاز دارند. ازاینرو آنها خود پیشقدم شدند و بهصورتپراكنده، با ایجاد مراكز و پایگاههایی در پوشش فعالیتهای مذهبی و فرهنگی، نخستین گامها را در این راه برداشتند. این مقاله درصدد تبیین تكاپوهای این روحانیون میباشد، كه بحق میتوان اقداماتشان را عامل ظهور روحانیت نوگرای سیاسی در نهضت امامخمینی تلقی كرد.
درواقع جریان مستمر ورود طلاب از شهرهای مختلف به حوزه علمیه قم و سپس فارغشدن آنان و بازگشتشان به مناطق مختلف كشور، روحانیت شیعه را در ایران دهه ۱۳۳۰ واجد یك حزب تمامعیار كرده بود. بهدلیل تداوم ارتباط این روحانیون با حوزه، شاخهها و شعبات این جریان در گستره جغرافیایی كشور گسترانده شده و مساجد، حسینیهها و سایر اماكن مذهبی به پایگاه فعالیت آنها تبدیل گردیده بود. كار آنان از نظر زمانی محدودیت نداشت، اما در زمانهای پرشنوندهای نظیر ماههای محرم و رمضان و نیز در اعیاد و وفیات كه بیشترین تجمعات مومنان صورت میگرفت، فرصت طلایی برای تبلیغ آموزههای دین بهدست میآمد. این مراسم نهتنها هزینهای برای آنان درپینداشت، بلكه درآمدزا نیز بود؛ چنانكه حتی حوزهها نیز از این مجالس منتفع میشدند؛ چراكه وقتی طلبهای برای تبلیغ به ناحیهای فرستاده میشد، بههنگام مراجعت، مقادیری از سهم امام نیز با خود به همراه میآورد و مجموع این مبالغ، رقم قابلتوجهی را تشكیل میداد. ازطرفدیگر آنان افكار و خواستههای مردم را از اعماق جامعه به حوزه منتقل میكردند؛ لذا حوزه علمیه قم،[i] بهویژه مدرسه فیضیه، نقشی شبیه شورای مركزی یك حزب و مكانی برای طرح مسائل فكری و جمعآوری امكانات مالی برای حوزه را ایفا مینمود.
این عوامل، واقعبینی طلاب را در متن آرمانی و مقدسگونه آموزههای دینی افزایش میداد؛ گذشتهازاین، طلاب با سفر به نقاط مختلف و در اثر رابطه مردمی و پیوند عاطفی با آنان، بهراحتی افكار و آموزههای دینی را در سراسر كشور پخش میكردند؛ بهعبارتی، هر مساله مذهبی، اجتماعی، سیاسی و... كه در حوزه مطرح میگردید، پس از مدت كوتاهی در تمام كشور ترویج میشد. بهطورمعمول رسم بود كه یك ساعت قبل از شروع نماز جماعت، در عصرها، طلبهها دور هم جمع میشدند و میان آنان جلسات مذاكره و مباحثه برقرار میگردید. در این مباحث، خاطرات سفر، مسائل منبر، مسائل متعدد روز در زمینههای سیاسی و... مطرح میشد. همین فرایند، بهترین شیوه تبادل نظر و اندیشه در تشكلات حزبی بهشمار میآید.[ii] ازاینرو، بهمحضآنكه واقعهای در ارتباط با مذهب، حوزه و یا مرجعیت، طرح میگردید، بلافاصله مورد بازكاوی قرارمیگرفت. لوایحی مثل اصلاحات ارضی كه با موضعگیری آیات و مراجع حوزه مواجه شد، طلبهها را نیز وارد مسائل سیاسی كرد. این وقایع بینش سیاسی طلاب را افزایش میداد و بازتاب آن، بهصورت حمایت از مراجع و علما، تبلور مییافت.
ممكن است این سوال مطرح شود كه اصولا نقطه عزیمت رویكرد سیاسی روحانیت در نهضت امامخمینی، از چه زمانی و از كدام واقعه شروع شد و یا اصولا آیا میتوان نقطه عزیمتی برای آن تعیین كرد. بهنظر میرسد كه هرگونه پیجْستی برای یافتن پاسخ این سوال دشوار باشد؛ زیرا نه خروش مرجعیت و نه فعالیت سیاسی روحانیت، هیچكدام نه اولینبار بود كه صورت میگرفت و نه بهیكباره رخ داد.
● مبارزه فرهنگی
در فرایند تحولات تاریخ معاصر ایران، نهتنها انسجام دیرینه روحانیت دچار لطماتی شد بلكه در برخی مقاطع، روحانیون رودرروی یكدیگر نیز قرار گرفتند. اوج این تقابل، در جریان نهضت مشروطه و بهدنبال رویكرد طیفی از علمای دین به مشروطه مشروعه بهوقوع پیوست. این اختلاف نگرش و به تبع آن اتخاذ مواضع متفاوت، در قبال دولت ملی دكتر مصدق و ملیشدن صنعت نفت نیز در میان روحانیون بهوجود آمد؛ چنانكه در این ماجرا، جریان اصلی مرجعیت حاشیهنشینی اختیار كرد، طیف سیاسی طرفداران آیتالله كاشانی پیشگام مبارزه شد و گروه فدائیان اسلام به آرمان تشكیل حكومت اسلامی روی آورد؛ چنانكه پس از كودتا، بر اثر بیطرفی نسبی جریان اول و مسائل و صدماتی كه به دو جریان دیگر وارد آمد، نوعی خلأ در رفتار سیاسی روحانیت ایجاد گردید. در شرایط حاصل از این خلأ، نظام حاكم كه با كودتای انگلیسی ــ امریكایی بیستوهشتم مرداد علیه دولت ملی دكتر مصدق بر سریر سلطنت نشسته بود، بهراحتی در راستای پیادهكردن خواستههای حامیان خود گام برمیداشت. این رویكرد با تحكیم قدرت بهدنبال تاسیس ساواك در اوایل سال ۱۳۳۶، همراه بود. این نهاد امنیتی، نظارت و كنترل بر تمام محافلی كه شائبه فعالیت سیاسی داشتند را بر عهده گرفت، بهطوریكه هرگونه واكنش سیاسی علنی در نطفه خفه شد.ازاینرو روحانیونی كه درسهای گرانبهایی از تجربه سیاسی علما در دهههای قبل آموخته بودند، به فعالیتهای فرهنگی و آموزشی روی آوردند؛ بهتعبیردیگر آنان فرصت را غنیمت شمرده، سعی كردند با آگاهسازی طلاب جوان و افزایش بینش سیاسی و اجتماعی آنان در شرایط اختناق حاكم، زمینههای لازم را برای آینده فراهم كنند. این طیف كوچك روحانیون، در واكنش به برنامههای فرهنگی نظام، به تاسیس مدارس با ساختار جدید در زمینه آموزشهای مذهبی یا چاپ نشریات دینی روی آوردند. مردم مذهبی، واقف بودند كه این اقدام درواقع نوعی مقابله غیرمستقیم با گسترش برنامهها و رفتارهای غیردینی در جامعه را مدنظر دارد. حاصل این تصور ذهنی درباره این فعالیتها، آن بود كه به جذب سریع فرزندان خانوادههای مذهبی به مدارس مذكور انجامید. این مساله نشان داد كه علمای مذكور، علیرغم تعداد اندكشان، قادرند به موازات مدرنگرایی نظام حاكم ابراز وجود كنند. سرانجام در پرتو استقلال، انسجام و توان تداوم این تدابیر فرهنگی، یك جریان و نهضت فرهنگی نوگرایانه از سوی جامعه مذهبی شكل گرفت. اقدام مذكور، با نشاندادن ضمنی سیمای حكومت، موفقیت درخشانی برای روحانیونی بود كه قصد داشتند اعلام كنند برنامههای فرهنگی نظام در تقابل با خواستههای طیف سنتی و مذهبی جامعه قرار دارد.
عمدهترین نیروها و عناصر نواندیش و پیشگام این برنامههای فرهنگی، و نهادها و تشكیلات مرتبط با آن را، به شرح زیر میتوان برشمرد:
۱ــ مهدی حائری تهرانی از پیشگامان برنامههای مذكور در مصاحبهای با مركز اسناد انقلاب اسلامی، محورهای فعالیتهای فرهنگی آن دوره را چنین برمیشمارد:[iii] «در سال ۱۳۳۵ به همراه آقایان جعفر سبحانی، موسی صدر، بهشتی، مطهری و صادقی كه طیف شاگردان كلاسهای علامه طباطبایی را تشكیل میدادیم، در كنار نهضت علمی در فلسفه، برنامه تفسیر علامه را نیز شروع كردیم. این برنامهها را سپس به دانشگاهها كشاندیم. در مرحله بعد با همكاری استاد، چاپخانه دارالعلم را در سال ۱۳۳۶ تاسیس كردیم. هدف از تاسیس آن، چاپ متون دینی بهصورت صحیح و منقح بود كه این برنامه را در ازای پرداخت مبلغی به طلاب انجام میدادیم. سپس موسسه دارالفكر را بهعنوان یك مركز مطبوعاتی دینی مرتبط با خارج از كشور، راه انداختیم. بدینصورت در حوزه تهران، نهضتی فرهنگی با استفاده از طلبههای تهرانی را سامان بخشیدیم. چون در قم ... انجام اصلاحات در حوزه مقدور نبود، لذا مجددا در تهران تشكلی تحت عنوان “جامعه محصلین تهرانی” كه جمعی در حدود دویست نفر بودند، تشكیل دادیم و در كلاسهایی با عنوان تفسیر قرآن و نهجالبلاغه متشكل شدیم. بعدها این تشكل مورد تقلید بسیاری از شهرها و استانها ــ نظیر طلاب خراسانی، شیرازی، اصفهانی و... ــ قرار گرفت و آنها نیز در حوزههای خود چنین برنامههایی را پیاده كردند. البته درآنزمان بسیاری مخالف اصلاحات در حوزه بودند و معتقد بودند كه حوزه باید مبرا از تجدد شود و به سیره قدما عمل كند.
در سالهای ۱۳۳۵ــ۱۳۳۷ حوزه علمیه قم حالت ركود داشت و كارهای اجتماعی وجود نداشت. استفاده از روزنامهها و رادیو معمول نبود. تااینكه مجله “خواندنیها” مقاله توهینآمیزی به طلاب نوشت كه طلاب نیز برای اعتراض، به حضور آیتالله بروجردی رفته و خواهان كمك مالی برای مقابله با آن شدند. همین مساله، باعث شد كه با همكاری موسی صدر، مطهری، قدوسی، امینی و سبحانی هركدام مقالهای نوشتیم كه بعدها با رونق این فعالیتها، هاشمی رفسنجانی و محمدجواد باهنر تصمیم به انتشار مجله “مكتب تشیع” گرفتند كه درواقع اولین مجلهای بود كه در قم منتشر میشد و بهصورت سهماهه چاپ میشد و مقالات آن نیز تاریخی، ادیان، فقه و... بود. بعدها مجلات دیگری نیز بهنامهای “مكتب جعفری” و “مكتب اسلام” آمد.» نامبرده در ادامه، سایر اقدامات را شامل: تاسیس مدرسه «دین و دانش» با مدیریت دكتر بهشتی، تاسیس یك مدرسه دخترانه بهنام «مدرسه نمونه» در قم، تاسیس شش كتابخانه بهنامهای كتابخانه تخصصی برای مولفین و محققین، كتابخانه بنیاد فرهنگی امام مهدی، كتابخانه عمومی، كتابخانه مدرسه دین و دانش و كتابخانه نمونه در مدارس به همین نام و دو كتابخانه در مشهد ذكر میكند.[iv]
احداث مدارس متعدد به سبك نوین و با هدف آموزش علم در كنار دین و به سبك مدرسه دین و دانش، مورد توجه بسیاری از نوگرایان دینی قرار گرفت؛ چنانكه بهعنوانمثال حجتالاسلام صادق احسانبخش، به تقلید از همان مدرسه به احداث مدارس دینی جدیدی در رشت همت گماشت.[v]
۲ــ جامعه تعلیمات اسلامی: اولین مدرسه از زنجیره مدارس مرتبط با این تشكیلات، در سال ۱۳۲۲ در تهران تاسیس یافت. موسس آن شخص واعظی بهنام حاجعباسعلی اسلامی بود. وی برای نیل به اهداف خود در نوگرایی آموزش دینی، با جذب گروهی از نیروهای نواندیش، به ایجاد تشكلی بهنام «راهنمای تعلیمات اسلامی» همت گماشت. اهداف فرهنگی وی، مقابله با بیتوجهی به تعلیمات اسلامی در مدارس دولتی بود.[vi] وی متولد سبزوار بود كه در حوزه علمیه مشهد تحصیلات حوزوی را طی كرد. اسلامی سپس عازم هند شد و پس از شهریور ۱۳۲۰ و بروز آزادی نسبی در جامعه، به كشور مراجعه نمود و تلاش گستردهای برای تبلیغ اسلام آغاز كرد. اسلامی برای این منظور، ابتدا منزل خود را در جنوب تهران به مدرسه تبدیل نمود و سپس بهتدریج با همیاری مردم به تاسیس «جامعه تعلیمات اسلامی» بهمنظور احداث مدارس و مساجد همت گماشت. در پرونده فعالیتهای وی احداث هشتاد مسجد، حسینیه و مراكز فرهنگی ثبت شده است. از نظر سیاسی نیز وی در آغاز از طرفداران فدائیان اسلام بود و بعدها در همسویی با نهضت امامخمینی(ره) گام برداشت.[vii] میتوان گفت حاجعباسعلی اسلامی، صرفنظر از پیشگامی وعاظ در فعالیتهای مذهبی، بهخاطر برخورداری از آگاهیهای اجتماعی در تعامل با جامعه و توده مردم و نیز تحت تاثیر اقدامات چندسالهاش در هند درصدد چارهاندیشی برای بهبود اوضاع فرهنگی در ایران برآمده بود. بیشك هدف نامبرده و سایر روحانیون نوگرای دینی را میتوان زمینهسازی برای تبلیغ و شناخت وسیع اسلام از سوی دانشآموزان و كادرسازی برای فعالیتهای مذهبی برشمرد؛ چنانكه معلمان مدارس مذكور، بهویژه معلمان مدرسه دین و دانش، اغلب از طلاب جوان و نواندیش بودند.[viii] البته بررسی عملكرد جامعه تعلیمات اسلامی به پژوهش گستردهای نیاز دارد و تاكنون فقط تعداد اندكی از گزارشات و اسناد ساواك درباره چند دهه فعالیتهای این تشكل، چاپ و نشر یافته است.[ix]
۳ــ سفرهای تبلیغی طلاب: براساس خاطرات آیتالله محمدرضا طبسی، سفرهای تبلیغی طلاب در یكیدو دهه قبل از نهضت امامخمینی چندان مرسوم نبود. وی در دوران طلبگی خود با تعدادی طلاب همدرس خود، در یكی از حجرههای مدرسه فیضیه جلسات هفتگی تشكیل میداد و هر هفته یك نفر احادیثی را از بحارالانوار میخواند و اعضای جلسه درباره آن بحث میكردند تا سپس در منابر به تبیین آن برای مردم بپردازند. بهتدریج حجرههای دیگر نیز از این روش تبعیت كردند و با واقفشدن به اهمیت تبلیغ و منبر، بهطورهماهنگ در دهه آخر صفر به شهرها و نواحی مختلف سفر میكردند. بهاینطریق سفرهای تبلیغی در حوزه علمیه قم مرسوم شد و بعدها با حمایت مراجع رونق گرفت.[x] این مساله، در رشد آگاهیهای مذهبی و سپس سیاسی تودهها، نقش مهمی ایفا كرد.
۴ــ برگزاری مجالس مذهبی در منازل: برگزاری مجالس مذهبی در منازل، سابقه دیرینهای ندارد. بهنظر میرسد این ابتكار اولینبار توسط آیتالله محمدعلی شاهآبادی بهكار گرفته شده است. این مجالس كه در سالهای پس از انقلاب رونق قابلتوجهی یافتهاند، در آغاز با هدف تبلیغ و ترویج معارف اسلامی تشكیل میگردیدند. آیتالله شاهآبادی در طی اقامت هفدهساله خود در تهران، مجالس مذكور را به منظور اشاعه دین، تبلیغ راستین اسلام و مبارزه با نظام حاكم بنیانگذاری نمود. در دوران نهضت امام، در بسیاری مواقع، تصمیمگیری درخصوص مسائل مربوط به مبارزه، در پوشش چنین مجالسی تحت عنوان جلسات تفسیر قرآن، روضهخوانی و غیره، انجام میشد.[xi]
۵ــ مجالس دینی در مساجد: معمولا مساجد پایگاه و مركز ثقل فعالیت روحانیون و دینداران تلقی میشدند ولی نوع استفاده از این پایگاه، به شرایط و عواملی بستگی داشت كه میتوان آن را ناشی از شرایط خاص رویكرد روحانیون و متولیان دینی در كشور دانست. در این كانون، روحانیون اعمال قدرت میكردند. مساجد درعیناینكه نقطه اتكایی در برابر حكومت بهشمار میرفتند، محل مورد دسترس همگانی برای رفع و رجوع اختلافات، تبلیغ دین، عبادت، كلاسهای آموزش دینی و... بهحساب میآمدند. روحانیون نوگرا، از مساجد، حسینیهها و سایر مراكز مذهبی بهمثابه كانونی برای تجمع و ابراز خواستههای سیاسی در پوشش مراسمهای مذهبی استفاده میكردند. آنان در مساجد، علاوه بر نیایش و وعظ، به برگزاری جلسات مذهبی تحت عناوین تفسیر قرآن، تفسیر نهجالبلاغه، تدریس زبان عربی، بیان احكام شرعی و نظایر آن میپرداختند و جوانانی از طبقات مختلف، در این جلسات شركت میكردند. كنترل حجم وسیع مساجد برای سازمان امنیتی كشور (ساواك) مقدور نبود. البته بعدها طرحهایی برای اداره مساجد از طریق اوقاف ارائه گردید و همچنین راهكارهایی برای اداره مساجد توسط روحانیون موافق دولت بهكارگرفته شد[xii] ولی این اقدامات، چندان موانعی برای جلوگیری از فعالیت روحانیون نوگرا ایجاد نكرد. علت عمده شكست این اقدامات، آن بود كه مساجد كانونهایی مذهبی و مردمی بهشمار میرفتند كه توسط دینداران، نهادهای مذهبی و... در محلات مختلف احداث میگردیدند و بهعنوان نهادهای مستقل از دولت و توسط خود مردم اداره میشدند؛ ازاینرو نهادهای امنیتی، از اهرمهای لازم برای دخالت در این نهادها و كنترل بر فعالیت آنها برخوردار نبودند.۶ــ برگزاری مجالس سوگواری محرم در مساجد: وعاظ، سخنگویان نهاد مذهب در كشور تلقی میشوند. بهنظر میرسد در وقایع و جنبشهای متعدد تاریخ معاصر ایران، وعاظ در تحریك و تهییج مومنین و بسیج سیاسی آنان، نقش مهمی ایفا كردهاند. علیرغماینكه بعد از كودتا، شرایط اختصاصی حاكم، اجازه هرگونه فعالیت مخالف را سلب كرده بود، اما طبق یكی از گزارشهای تفصیلی ساواك در محرم سال ۱۳۳۶، وعاظ مشهور تهران در جلسات و منابر خود عملكرد هیات حاكم را نقد میكردهاند. این جرات و توان آنان را قطعا باید مدیون نقش و پایگاه مردمی و حمایت عمومی از آنان دانست. در گزارش مذكور كه در تاریخ بیستم مرداد ۱۳۳۶ از برخی جلسات عزاداری محرم در مواردی از مساجد، حسینهها و تكایا تهیه شده،[xiii] و بیانگر سعی جدی ساواك برای كنترل بر نهادهای مذهبی میباشد، درباره فعالیتهای سیاسی وعاظ در راستای رشد آگاهی تودهها و تحریك مردم به موارد زیر اشاره شده است:
ـــ مسجد سلطانی: «مراسم سوگواری از طرف صنف معمار تشكیل [میگردد] و با تذكرات زیادی كه [از سوی] مامور ساواك به صدر بلاغی، واعظ آن مراسم، داده شد، [وی] احتیاط را رعایت [میكند] و كمتر دچار سْكر سخنرانی در روی منبر میشود.» ناگفته نماند درخصوص پخش سخنرانی فلسفی ــ واعظ شهیر ــ از رادیو كه در همین سالها از مسجد سلطانی ایراد میشد، در گزارش شهربانی آمده است: «این برنامه... باعث رغبت اهالی به حضور در نماز جماعت و استماع بیانات فلسفی گردیده است؛ بهگونهایكه علاوهبر عده چندهزار نفری كه برای ادای نماز جماعت و استماع بیانات فلسفی حاضر میشوند، قسمتی از اهالی بازار نیز از مساجد واقع در بازار، از بلندگوی مسجد سلطانی استفاده نموده و احتیاج به وعاظ دیگر ندارند.»[xiv]
ـــ «در پشت شهرداری از طرف صنف الكتریكی و لوازمبرقیفروشی، مجلس سوگواری برگزار [گردید] و شیخ عباسعلی اسلامی سخنرانی نمود. وضع منبر وی شدید نبود و با كنایات و احادیث نسبت به دولت حمله میكرد. سخنرانی فلسفی نیز در مورد پرورش افكار و اخلاق مناسب بود.»
ـــ «در مجلس عزاداری طیب حاجرضایی، سخنران، شیخ نهاوندی بود و موضوع آن [به] شرح وقایع كربلا [اختصاص داشت].»
ـــ مجلس روضهخوانی حسین رمضان یخی: «مداحان به ذكر مصیبت اهل بیت میپرداختند.»
ـــ مجلس عزاداری شعبان جعفری: «سخنران، میرسیدمحمد موسوی بود و در سخنان خود تضاد كمونیسم را با مذهب به مردم تفهیم مینمود.»
ـــ مجلس عزاداری تكیه امامزاده صالح: «حاجسیدجوادی سخنرانی [میكرد] و عموما به بیانات مضره و یا تشبیه حكومت فعلی به حكومت معاویه و بنیامیه میپرداخت.»
ـــ مجلس عزاداری مسجد نو در خیابان خراسان: «شیخ جواد خدمتی، ... در منبر بود و به فحاشی مشغول و مردم را به آشوب دعوت میكرد. بلندگوی مسجد در گنبد آن نصب و صدای سخنران تا پانصدمتری میرفت.»
۷ــ انتشار نشریات جدید و نقش روحانیون نوگرا: از جمله این نشریات میتوان «مكتب تشیع» و «درسهایی از مكتب اسلام» را نام برد. همانطوركه پیشتر اشاره شد، انتشار مجله مكتب تشیع با مدیریت هاشمیرفسنجانی، محمدجواد باهنر و محمدباقر مهدوی در سال ۱۳۳۸ صورت گرفت. رفسنجانی در مصاحبهای، ضمن اشاره به انتشار چهار فصلنامه و هفت سالنامه تحت عنوان مجله مذكور، گفته است: «با چاپ آن اولا زمینه نشر مقالات خوب و باكیفیت فراهم شد و دوما در ضمن تهیه مقالات، با محققان و روشنفكران و مهمترازهمه با جو مطبوعاتی كشور آشنا شدیم؛ سوماینكه شبكه توزیعی در سراسر كشور درست كردیم و نمایندگانی در شعبات توزیع داشتیم كه بعدها همین شبكه را برای توزیع اعلامیه مراجع در نهضت امام مورد استفاده قرار دادیم[xv] و در این راه حتی از نیروی روشنفكر و مذهبی كه در مدارس، بازار و مساجد كار میكردند استفاده میكردیم و آنان اعلامیهها را پس از دریافت مجددا به مراكز دیگر شبكه میرساندند.»[xvi] انتشار این مجله گام موثری برای رشد فكری و اجتماعی طلاب و حتی برای وعاظ بود. تیراژ آن بالا بود و برای شهرستانها نیز ارسال میشد.
چنانكه ساواك كرمانشاه درخصوص اجازه توزیع مجله و سالنامه مذكور در آن شهر، از ساواك مركز استعلام كرد و مركز نیز با ارجاع به پاسخ وزارت كشور مبنیبراینكه نشریه مذكور فاقد امتیاز میباشد، دستور داد به وضع توزیع آن رسیدگی شود.[xvii] رفسنجانی هدف از تاسیس انتشارات مكتب تشیع در سال ۱۳۳۶ و در شرایط بعد از كودتا و شدت سركوب را پركردن خلأ فعالیتهای فرهنگی[xviii] از طریق چاپ مقالات باارزش از سوی شخصیتهای وزین علمی و اجتماعی كشور، عنوان میكند و ازآنمیان برای مقالات مرتضی مطهری، در دوران هفتساله فعالیت مكتب تشیع، وزن و اعتبار خاصی قایل است. ایشان مقالات مطهری را وسیلهای برای اعتبار سلسله انتشارات آن مجله ذكر میكند.[xix]
مجله درسهایی از مكتب اسلام: این مجله یكی از معتبرترین و پرتیراژترین مجلاتی بود كه با همت نُه نفر از روحانیون حوزه علمیه قم (به اسامی محمدمهدی مكارمشیرازی، عبدالكریم موسویاردبیلی، جعفر سبحانی، امام موسی صدر، واعظزاده خراسانی، مرتضی جزایری، مجدالدین محلاتی، علی دوانی و حسین نوری) در سال ۱۳۳۷ راهاندازی شد.[xx] این مجله نیز اهداف و برنامههایی شبیه مجله «مكتب تشیع» را دنبال میكرد؛ بااینتفاوتكه بهخاطر تیراژ بالا و استمرار آن در مقایسه با مكتب تشیع، از اعتبار و جایگاه بیشتری برخوردار شد. تیراژ شماره اول این مجله بیش از دوهزار نسخه نبود اما دوازده سال بعد، تیراژ آن به چیزی در حدود صدوبیستهزار نسخه افزایش یافت؛ بهگونهایكه بیشترین تیراژ یك مجله دینی را در جهان اسلام بهخود اختصاص داده بود.[xxi]
انتشار مجلات مذكور را اگر در شرایطی تصور كنیم كه بزرگان حوزه غالبا «مخالف نگارش مقاله و انتشار مجله»[xxii] و بسیاری از آنها حتی مخالف خواندن روزنامه بودند، جرات و جسارت قابل تحسین روحانیون نوگرای مذكور در شكستن جو سنتی و ایجاد فضای جدید آشكار میگردد. حتی بنا بر خاطرهای، كارگزاران مجله مكتب اسلام به منظور جلب موافقت آیتالله بروجردی، ابتدا یك شماره از مجله را با مقالات قوی و بدون اطلاع ایشان منتشر كردند و از خوانندگان خود خواستند نامههایی برای آیتالله بروجردی در تایید مطالب مجله ارسال نمایند تا هم رضایت ایشان جلب شود و هم آن مرحوم در مقابل عمل انجامشده قرار بگیرد. بهاینترتیب و با اتخاذ این تدبیر بود كه كار مجله شروع شد.[xxiii]
البته برخی منابع، از نشر مجلات معتبر دیگری نظیر «حكمت»، «سالنامه مكتب جعفری» و «نشریه مسجد اعظم» در قم نیز سخن گفتهاند[xxiv] و حتی در یكی از منابع، مشخصات شصتوچهار نشریه دارای گرایش دینی ذكر شده است.[xxv]
۸ــ تشكیل انجمنها و مجامع مذهبی: كتب بیشمار انجمنهای مذهبی این دوره، از نضج یك جریان منسجم و آگاه مذهبی در قبال تحولات جامعه حكایت دارد. بهطوركلی این انجمنها به دو دسته تقسیم میشوند: نخست انجمنهای مذهبی فرامنطقهای هستند كه در صحنه سیاسی ــ اجتماعی فعال بودند و با برگزاری میتینگ، مواضع خود را اعلام میكردند؛ بهعنوانمثال: هیات علمیه تهران، هیات قائمیه، كانون نشر حقایق اسلامی، اخوانالمسلمین ایران و... و دوم، انجمنهای مذهبی منطقهای بودند كه اغلب به یك شهر خاص محدود میشدند و در حوزه فعالیتهای عمرانی، آموزشی، خیریه، اجتماعی، مذهبی و بهصورتمحدودتری در حوزه مسائل سیاسی دخالت میكردند؛ بهعنوانمثال، جامعه اهل منبر كرمان، هیات اسلامی یزد، انجمن مبارزه با فساد و فحشا، انجمن احیای تعمیرات مساجد قدیمه و... را میتوان نام برد. اخیرا گوشههایی از فعالیتهای این انجمنها منتشر گردیده است.[xxvi]
● ظهور اقلیت نوگرا
در چنین شرایطی بود كه گروهی از روحانیون نوگرا ــ كه در اینجا از آنان با عنوان اقلیت نوگرا نام میبریم ــ در جستجوی سازماندادن یك نهضت سیاسی برآمدند. اغلب افراد این گروه، شاگردان كلاسهای درس فقه امامخمینی(ره) بودند و اندیشههای خود را از ایشان الهام میگرفتند.[xxvii] مشخصه بارز كلاسهای امام در این دوران، سعی در ایجاد ارتباط میان فقه با عرفان و ملاحظات سیاسی بود. اما فرصت طلایی برای اقلیت نوگرا، درواقع پس از رحلت آیتالله بروجردی حاصل شد و از این دوره بود كه آنان به مبارزه مستقیم با رژیم پهلوی روی آوردند.[xxviii] آنچه به عزم آنها برای تداوم رویكرد سیاسیشان یاری رساند، تجزیه مرجعیت و فراهمآمدن شرایطی بود كه باعث شد آنان در راه نیل به اهدافشان، از وجود مرجعیت سیاسی امامخمینی(ره) در تعاملی دوسویه سود ببرند. اقلیت نوگرا، از نظر سنی، جوانان و میانسالان حوزه را تشكیل میدادند و چون جزء نیروهای عادی یا میانی حوزه بودند و در سطح مرجعیت در حوزه، كسی آنان را همراهی نمیكرد، مشكل مشروعیت داشتند؛ زیرا به آنان گفته میشد كه جوان و كمتبحر در دانش فقهی هستند. ازاینرو پیداشدن عالمی چون امام(ره) كه میتوانستند در پس او سنگر بگیرند، به آنان مشروعیت میداد. این اقلیت كه برای افزایش بازدهی خود در برابر دو نیروی اكثریت سنتی و اقلیت دولتی، ناچار از سازماندهی و انسجام بودند، مدتی بعد، با تشكیل «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» جلوه بیشتری یافتند.[xxix]رحلت آیتالله بروجردی و نبودن مرجع اعلم در میان مراجع قم، شرایطی را فراهم آورد كه مراجع متعدد حوزه با دیدگاههای مختلف در جامعه مطرح شدند و اندیشهها و عملكرد آنها مورد ارزیابی جامعه قرار گرفت. ازآنجاكه هیچكدام از این مراجع در موقعیتی قرار نداشتند كه در جایگاه جانشین بلافصل و بلامنازع آیتالله بروجردی قرار گیرند، مرجعیت متمركز پیشین به سوی مرجعیت غیرمتمركز پیش رفت. عواملی كه به این شرایط دامن میزد، صرفنظر از افزایش ذهنیات و دیدگاههای محلی و قومی در حمایت از مراجع خاص ــ كه بعضا با تحریكات حكومت همراه بود ــ از افزایش تنوعات فكری در جامعه نیز ناشی میشد. درواقع باید گفت با رحلت آیتالله بروجردی، گفتمان تثبیتشده آن مرحوم تاحدودی تضعیف شد. البته این سخن به مفهوم آن نیست كه عدهای مستقیما و علنا در قبال رویكرد ایشان موضعگیری نمودند، بلكه گفتمان حاكم بر دوره مرجعیت ایشان مورد چالش قرار گرفت؛ چنانكه مراجع مختلف در حد میزان و درك و اجتهاد خود، رویكردهای گوناگونی اتخاذ كردند و طیفهای مختلف دینداران جامعه نیز، به تناسب فهم، علایق و دیدگاهشان، هركدام به مرجع خاصی روی آوردند. جالبآنكه حتی امامخمینی(ره)، علیرغم برخورداری از اندیشههای اصلاحی، در دوران حیات آیتالله بروجردی، بهمنظور حفظ اقتدار و وحدت مرجعیت، تسلیم نظرات و عملكرد آن مرحوم بودند. درواقع پس از رحلت آیتالله بروجردی بود كه حضرت امام به ابراز اندیشههایشان در سطحی وسیعتر اقدام كردند. البته سایر مراجع مطرح حوزه نیز رفتار مشابهی داشتند.
بهدنبال رحلت آیتالله بروجردی، تكاپوهایی ــ بهصورت آشكار و یا پنهان ــ برای جانشینی امام صورت گرفت. درنهایت با تقبل اداره حوزه علمیه قم بهصورت شورایی، مساله جانشینی موقتا خاتمه یافت.
گویا تلاشهای متعدد دیگری نیز برای تمركز مرجعیت در مراجع دیگری نظیر آیتالله خوانساری از سوی برخی افراد و از جمله از سوی امامخمینی به عمل آمد. امام، حفظ تمركز قدرت در یك مرجع را در راستای حفظ قدرت متشكل حوزه جهت مقابله با نظام حاكم توجیه مینمود و لذا خودشان را از منازعه مرجعیت كنار كشیدند و پیشنهاد كردند همه علما بروند و آقای خوانساری را از تهران به قم آورده و مرجعیت را به ایشان محول كنند. این انتخاب از دو وجه مقبول مینمود: یكیاینكه آیتالله خوانساری از نظر تقوا، زهد و اعلمیت مورد قبول بود، دوماینكه با انتخاب ایشان، شائبه مسائل شخصی در رقابت بین مراجع قم؛ از بینمیرفت. البته پیشنهاد امام سرانجام پذیرفته نشد و مقرر گردید زعیم حوزه از میان مراجع خود حوزه انتخاب شود.[xxx] البته یكی از روحانیون آن عصر پیشنهاد مذكور را نه از طرف امام بلكه از طرف آیتالله شیخمرتضی حائری میداند، و هدف طرحكردن آیتالله خوانساری را نیز رفع اختلافات بین مراجع دانسته و اضافه كرده است: «این طرح با مخالفت سرسختانه عدهای، در نطفه خفه شد.»[xxxi]
البته میتوان برخی نقاط ضعف و منفی برای عدم تمركز مرجعیت برشمرد و از جمله به تداوم اختلافات مراجع و تشدید آنها از سوی برخی عوام و نیز از سوی سیستم امنیتی نظام حاكم و در نتیجه كاهش اقتدار معنوی مرجعیت اشاره كرد، اما بهنظر میرسد تجزیه مرجعیت، فرصتی برای ابراز نظر و اندیشههای هریك از مراجع را فراهم آورد. در چنین فضایی بود كه نظرات و ایدههای امامخمینی(ره)، در تعامل با رویكرد روحانیون نوگرا فرصت بروز یافت و بعدها در مقابله با نظام پهلوی تشكیل حكومت اسلامی به منصه ظهور رسید. این رویكرد از همان ابتدا قابلیت تعدیل اندیشههای برخی مراجع دیگر را نیز بهدست آورد و حمایت برخی دیگر را نیز جلب كرد. ضمنا برخلاف آنكه گفته میشود «اعتبار نهاد مرجعیت، هنگامیكه این نهاد آنچنانكه باید از قیام پانزدهم خرداد حمایت و پشتیبانی نكرد»[xxxii] مورد تردید قرار گرفت. باید گفت نهتنها اكثریت مراجع از قیام مذكور حمایت لازم را بهعمل آوردند، نهاد مرجعیت نیز درواقع اعتبار یافت؛ اما نه آنگونه اعتباری كه آن نهاد در «هالهای از قداست» باقی بماند؛ بلكه این اعتبار از وجهی بود كه میتوان آن را سرآغاز گامنهادن در عرصه سیاست نامید.
بههرحال در چنین شرایطی، طرح و تبلیغ مرجعیت امامخمینی(ره) رسالتی بر دوش نوگرایان حوزه تلقی میشد. این دو، یعنی امامخمینی(ره) و نوگرایان مذكور، از سالهای دیرین در تعامل فكری با یكدیگر، نسبت به آموزههای همدیگر شناخت یافته و به این باور رسیده بودند كه برای پیادهكردن این آموزهها، گریزی از ایجاد یك بستر دینی مبتنی بر رابطه مجتهد ــ مقلد وجود ندارد. ازاینرو آنان با تمام توان به تبلیغ مرجعیت امامخمینی پرداختند. البته نیازی به توضیح نیست كه حضرت امام(ره) صرفنظر از نیل به مرجعیت، در پرونده خود صفحات درخشانی از اندیشههای اصلاحگری و مبارزاتی را ثبت كرده بود؛ چنانكه نگاهی اجمالی به گذشته فكری و رویكرد سیاسی ایشان بهخوبی این مساله را آشكار میكند؛ كه به مواردی در زیر اشاره میشود:
۱ــ امام در آغاز دهه ۱۳۲۰ با نگارش كتاب كشف اسرار گامی برای پاسخ به سیاست ضددینی رضاشاه برداشت و در آن اشاراتی به گفتمان سیاسی حكومت اسلامی نمود.
۲ــ ایشان در دهه ۱۳۳۰ در درسهای فقهی خود برای شاگردان نوگرا، بحث ولایت مجتهد را در مباحث اجتهاد در تقلید، طرح كرد.
۳ــ حضرت امام در دهه ۱۳۴۰، بعد از قیام پانزدهم خرداد، بر نفی صریح سلطنت و در اواخر همین دهه در نجف، با طرح تفصیلی حكومت اسلامی، بنیاد گفتمان سیاسی خود را بنا نهاد.
اما مرجعیت امام از چندین سال قبل از رحلت آیتالله بروجردی با تحریر فتاوایی بر تمام كتاب عروهٔالوثقی و همچنین قبلازآن با نگارش حاشیه بر كتاب «وسیلهٔالنجاهٔ» ــ اثر آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی ــ مطرح شده بود،[xxxiii] لیكن این تحریرات به زبان عربی بود و فقط اهل نظر به آن حواشی مراجعه میكردند. ازسویدیگر امام(ره) نیز حاضر نمیشد علیرغماینكه «صاحب فتوا» بود، آن تحریرات را در قالب رساله منتشر كند.[xxxiv] البته امام، آن سالها، در میان مراجع مطرح، چندان مشهور نبود. علت این مساله را صرفنظر از روحیات عرفانی ایشان، میتوان چنین ذكر كرد كه در آن روزها، یكی از نشانههای شهرت و عظمت مراجع، این بود كه در جای مهمتری نظیر حرم حضرت معصومه نماز جماعت برگزار كنند یا امام جماعت مسجد معروفی باشند؛ اما امامخمینی(ره) خود را از این مسائل دور میكرد؛ چنانكه محل تدریس امام در مسجد سلماس كه نزدیك حرم نبود، برگزار میشد.[xxxv]
اما به محض حصول شرایط مناسب، شاگردان امام(ره) تشخیص دادند تبلیغ مرجعیت ایشان از دو جهت لازم است: ازیكسو مقام علمی و جامعیت ایشان و ازسویدیگر لزوم رهبری قیام علیه شاه. ازاینرو شاگردان و فضلای دیگر حوزه، بر خود لازم دانستند با اتخاذ تدابیری، در راستای اعلام مرجعیت ایشان اقدام كنند. این تكاپو، زمانی جدی شد كه، آیتالله كاشانی در پاسخ یكی از یاران امام درخصوص مرجعیت بعد از رحلت آیتالله بروجردی، امامخمینی(ره) را بهعنوان مرجع معرفی كردند.[xxxvi] درواقع از آن پس بود كه جمعی از شاگردان امام(ره) تصمیم گرفتند وارد صحنه شده و برای مرجعیت امام تلاش نمایند. گام اول برای این منظور، كسب اطلاع از داشتن رساله از سوی امام(ره) بود. آنان وقتی از طریق آقامصطفی خمینی، از نگارش حواشی امام بر «عروهٔالوثقی» و «وسیلهٔالنجاهٔ» مطلع شدند، در بحبوحه تبلیغاتی كه طرفداران هریك از مراجع برای مرجعیت مرجع مورد نظر خود انجام میدادند، این گروه نیز مصمم شدند از طریق مصاحبه با خبرنگاران، دلایل مرجعیت امام را معرفی كنند. گام دوم این بود كه امام را راضی به چاپ رساله نمایند. برایاینمنظور، حدود صد نفر از شاگردان ایشان به محضر وی رفته و اعلام كردند: «آقا ما مقلد شما هستیم و میخواهیم كه رساله شما را داشته باشیم»؛ و اینچنین برای ایشان تكلیف شرعی درست كردند تا اجازه دهند رساله ایشان چاپ شود. این رساله اولینبار بهنام «نجاهٔالعباد» به چاپ رسید. نوشتن رساله امام در شرایطی صورت گرفت كه ایشان رضایت به این كار نداشت.در همان روزها، هشت الی نُه رساله از آیات عظام حكیم، خویی، شیرازی، شاهرودی، گلپایگانی، نجفی مرعشی، میلانی و خوانساری چاپ شده بود.[xxxvii] گام بعدی شاگردان امام(ره) برای تبلیغ مرجعیت ایشان، جلب رضایت امام برای برگزاری مجلس ترحیم برای آیتالله بروجردی بود. ازآنجاكه برگزاری چنین مجلسی، دلالتی بر داعیه مرجعیت تلقی میشد، لذا امام با روحیه متعالی و عرفانی كه داشتند خودداری میكردند، ولی با اصرار شاگردان و یادآوری علایق ایشان به مرحوم بروجردی، بالاخره امام حاضر شد آخرین مجلس را برگزار نمایند. گام بعدی نیز شروع تبلیغات بین روحانیون علاقمند به امام در تهران بود. این مرحله نیز با نُه دلیلی كه توسط یكی از شاگردان امامخمینی(ره) مبنی بر اعلمیت ایشان اقامه شده بود، در منابر تهران عنوان گردید.[xxxviii] شاگردان امام بر سه امتیاز ایشان بر سایرین در زمینههای تبحر در اجتهاد، فلسفه و عرفان تاكید داشتند.[xxxix]
بههرحال ازاینزمان بهطوررسمی و علنی، تبلیغ مرجعیت امامخمینی از سوی شاگردان ایشان بهعنوان یكی از رسالتهای شرعی آنان درآمد و بهتدریج، با پیشآمدن وقایعی كه باعث میگردید مواضع سیاسی امام آشكار گردد، رویكرد به مرجعیت سیاسی افزایش مییافت. شاگردان امام با نظر به خاطره تجارب مبارزات آیات مدرس و كاشانی، بهفراست دریافته بودند كه درصورتی مبارزات سیاسی در كشور از اقبال عمومی برخوردار خواهد شد كه این مبارزات در بستر دینی قرار بگیرند و از آموزههای شریعت بهره جویند؛ درواقع مبارزات نیروها در قالب چنین بستری، میتوانست با الهام از انگیزههای دینی، شوق جهاد، شهادت، ایثار، ظلمستیزی، فداكاری، عدالت و... روح فداكاری را در افراد برانگیزد.
در چنین شرایطی، از نظر بسیاری از دینداران نواندیش نسل جوان حوزوی و دانشگاهی و حتی بازماندگان جریانها و گرایشهای ملی و مذهبی دهه قبل، مرجع تقلید میبایست صرفنظر از احراز سایر شرایط مرجعیت، از مواضع سیاسی درخور توجه در جامعه و در قبال هیات حاكمه نیز برخوردار میبود. ازاینرو اقبال عمومی به مرجعیت امامخمینی(ره)، بهویژه پس از موضعگیری قاطع ایشان در آغاز دهه۱۳۴۰ علیه بانیان و تصویبكنندگان لوایح خلاف مبانی شرع اسلام و قانوناساسی مشروطه، از استقبال چشمگیری برخوردار گردید. درواقع مرجعیت و طلاب نوگرا به یك تعامل رسیده بودند؛ بدینمعناكه طلاب مبارز به مرجعیتی نیاز داشتند كه در پرتو رهبری و حمایت وی به فعالیتهای خود مشروعیت بخشند و مرجعیت نیز برای موفقیت خود در مبارزه و استمرار آن، به نیروهایی نیاز داشت كه آموزههای انقلابی وی را در كشور تبلیغ كنند. برهمیناساس، «عدهای از خواص و طلاب حوزه علمیه كه از سالها پیش نسبت به امام ارادت داشتند و اغلب از شاگردان امام بودند، در شهرستانها... امام را بهعنوان یك عالم و مرجع تقلید و یك مرد بزرگ به مردم معرفی كردند.»[xl] از این زمان بود كه بهتدریج ماموران امنیتی ساواك به فعالیتهای این طلاب حساسیت پیدا كرده و گزارش دادند «اكثر طلاب جوان قم طرفدار [امام]خمینی هستند.»[xli] به قول یكی از تحلیلگران مسائل انقلاب، این فعالیتها، همگی در راستای زمینهسازی نهضت امام بودند: «زمینههای نهضت را پیكهای امامخمینی كه به شهرستانها میرفتند، بهوجود آوردند.
پیكهایی كه از سوی امام به كاشان، تهران، اصفهان، كرمان و شهرهای دیگر میرفتند، اینها بودند كه مردم را به شور میآوردند.»[xlii] پس از گسترش دامنه تبلیغات طرفداران امام در شهرهای مختلف و پذیرش مرجعیت ایشان، امام بهتدریج از آغاز سال ۱۳۴۱ نمایندگانی را از جانب خود برای امور حسبیه و شرعیه در شهرهای مختلف معین كردند؛ بااینتوضیحكه: «تصدی آن در زمان غیبت ولیعصر(عج) از مختصات فقیه جامعالشرایط است، جهت اخذ سهم مبارك امام و صرف آن در اعاشه خودشان بهنحواقتصاد و صرف ثلث [در برخی اجازهنامهها ربع و نصف نیز آمده است] برای ترویج دیانت مقدسه و ارصال بقیه نزد حقیر [امامخمینی] برای صرف در حوزه مباركه علمیه.»[xliii]
بر اثر تبلیغات و فعالیتهای یاران امام، از میان گروههای سیاسی، نهضت آزادی كه چندماهی از تاسیس آن نگذشته بود، علیرغماینكه ابتدا به مرجع دیگری تمایل داشتند، بعد از طرح مرجعیت امامخمینی و بهویژه با ملاحظه نقش فعال سیاسی ایشان، به امام روی آوردند.[xliv] همچنین گفته میشود یكی از اعضای كمیته بازار جبهه ملی دوم، كه از طرف دكتر كریم سنجابی (عضو شورای مركزی جبهه ملی دوم) ماموریت یافته بود برای تشخیص و معرفی مرجع اعلم به قم برود، بعد از استقبال گرم از سوی دفاتر برخی مراجع با برخورد سرد امام مواجه شد و وقتی از ایشان رساله درخواست نمود، به وی گفته شد: «بروید از كتابفروشیها بخرید.» آن شخص متوجه گردید كه «این سید از نظر تقوا، از دیگران باتقواترند.» وی میگوید: «عینا این مساله را آمدم و به آقای سنجابی گفتم.»[xlv]
حال كه سخن به نهضت آزادی ایران رسید، بیمناسبت نیست به اقدام برخی از اعضای این تشكل نوبنیاد با همكاری برخی از روحانیون نواندیش درخصوص انتخاب مرجعیت بعد از رحلت آیتالله بروجردی، اشارهای كنیم. نهضت آزادی برای چارهاندیشی تعیین مرجع، با توجه به شرایط زمانی خاص به «تشكیل جلساتی به اهتمام عدهای از بانیان انجمنهای اسلامی تهران و شهرستانها و وابستگان به دبیرخانه انجمنهای اسلامی ایران در پاییز و زمستان ۱۳۴۰» اقدام نمود. حاصل مباحث جلسات مذكور و تكاپوهای بیرونی برخی دیگر از نواندیشان، تهیه و چاپ ده مقاله در كتابی بهنام «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» بود. در مقدمه كتاب مذكور آمده است: «مرجعیت، علاوه بر جنبه آداب دینی فردی و جنبه اجتماعی، هم نقش دینی و هم سیاسی بسیار قوی در مملكت دارد و وزنهای از وزنههای آخرت و دنیای ما است. ازطرفدیگر در توجه مخصوص و تكانی كه مقامات دولتی و سیاسی به خود دادند، در تلگرافها و در مجلس تذكرها، در اصرار به اینكه [مرجعیت] از ایران به عراق منتقل شود و در بسیاری صرف پولها، تحریكات پشت پرده آنها دیده میشود.»[xlvi]
سه مقاله اول این مجموعه با عناوین و مضامین یكسان و مكمل هم، به مباحث زیر میپردازند: اجتهاد و تقلید، تبیین استدلالی و خاستگاه وجوب تقلید، راههای تشخیص مجتهد عادل و اعلم،[xlvii] لزوم هوشیاری در قبال نغمههای ضد دین و مادی[xlviii] و مزایای عدم تقلید از میت.[xlix] استاد مطهری در پایان مقاله خود، پیشنهاد تخصصیشدن فقه و لزوم تقلید مردم از هر فقیه در همان تخصص مورد نظر و لزوم همكاری و همفكری بین اندیشمندان طراز اول و صاحبنظران هر رشته را بهمنظور حصول به نظرات صحیح، ارائه داده است.[l]
آیتالله محمود طالقانی نیز در مقالهای دیگر از این مجموعه، معتقد است: «چون احتیاجات و موضوعات تكلیفی با وضع كشور و ناحیه و طبقه و صنف، با هم فرق دارد... فقیه و مرجع هر طبقه متناسب با همانها باشد تا با مسائل و موضوعات مخصوص به خودشان... بیشتر آشنا باشد.»[li] وی سپس به استناد چند دلیل، پیشنهاد میكند كه یك «شورای فتوائی» تشكیل شود: ۱ــ سنگینی مسئولیت تمركز مرجعیت در فتوا و غفلت از وضع زمان و گرفتاریهای مسلمین ۲ــ احتمال نفوذ عوامل ناصالح و یا عمال سیاستهای حكومت در مرجعیت، بهنام معاونت و كمك به شریعت ۳ــ خطر استبداد دینی تمركز و قطع پیوند مرجعیت با مردم. ایشان سپس چگونگی كار شورای مذكور را چنین بیان میكند: «شورای فتوائی به ریاست یك یا چند تن از علمای بزرگ و مورد قبول عامه، در یكی از مراكز علمی در هر ماه یا چند ماه تشكیل شده و مسائل اختلافی و موضوعات روز یا بهاصطلاح روایت “حوادث واقعه” در شورای مزبور مطرح گردد و از مجتهدین اطراف و شهرستانها دعوت شود تا موارد ابتلاء و نظر خود را با دلایلی كه دارند، ابراز نمایند.»[lii]
آخرین مقاله این مجموعه كه با بحث ما ارتباط دارد، مقالهای از سیدمرتضی جزایری میباشد. وی نیز در پیشنهادی مشابه پیشنهاد آیتالله طالقانی، طرح شورای فتوائی را ارائه میدهد.
چنانچه از تلخیص مباحث برخی از مقالات كتاب مذكور برمیآید، نكته محوری و قابل توجه، بحث «شورای فتوا» میباشد. صرفنظر از قضاوت درباره قابلیت و ضمانت اجرایی و یا علل و عوامل ناكامی یا موفقیت چنین طرحی در میان مراجع، آنچه از نظر عملكرد و نقش روحانیت مطرح است، دغدغههای جمعی از اندیشمندان كشور برای حل معضل مرجعیت و اهتمام آنان برای بازكاوی ابعاد و اشكال مختلف نهاد مرجعیت میباشد. تكاپوها و پیشنهادهایی از این نوع، بعدها با طرح مرجعیت امامخمینی(ره) و بهویژه با نقشآفرینی ایشان در عرصه سیاست، در جریانات منتهی به قیام پانزدهم خرداد و تبعید از ایران كه در تعامل با روحانیت نوگرا منجر به پذیرش تدریجی و عمومی مرجعیت و محوریت امامخمینی(ره) گردید، رنگ باخت.پینوشتها
[i]ــ برای كسب اطلاع بیشتر درباره حوزه علمیه قم در این سالها، رك: رسول جعفریان، برگهایی از تاریخ حوزه علمیه قم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱
[ii]ــ «خاطرات و سخنان علیاكبر هاشمیرفسنجانی»، فصلنامه یاد، سال ۳، ش۱۲، پاییز ۱۳۶۷، ص۴۹
[iii]ــ مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۱، مورخه ۱۶ آذرماه ۱۳۷۲ (تاریخ مصاحبه)
[iv]ــ مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۲، تاریخ مصاحبه ۱۶ آذرماه ۱۳۷۲
[v]ــ مجله دو هفتهنامه پیام انقلاب، سال ۴، ش ۹۵، ۲۲ مهر ۱۳۶۲، ص۲۴، مصاحبه حجتالاسلام صادق احسانبخش
[vi]ــ فاطمه استاد ملك، حجاب و كشف حجاب در ایران، تهران، عطایی، ۱۳۶۷، ص۱۵۱
[vii]ــ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواك، ج۳، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، ص۷۶
[viii]ــ مجله دو هفتهنامه پیام انقلاب، سال ۳، ش۶۱، ۵ تیر ۱۳۶۱، ص۱۶
[ix]ــ از جمله رك: جامعه تعلیمات اسلامی (آیتالله حاج شیخ عباسعلی اسلامی و نقش ایشان در انقلاب اسلامی)، به كوشش حمید كرمیپور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰
[x]ــ فصلنامه حوزه، سال ۶، ش۳۴، مهر و آبان ۱۳۶۸، ص۱۱
[xi]ــ دوهفتهنامه پیام انقلاب، سال ۷، ش۱۶۲، ۳ خرداد ۱۳۶۵، ص۵۴، سخن آیتالله محیالدین انواری.
[xii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده مرتضی مطهری، ش بازیابی ۹۲۱۸، كد ۱/۶، ص۲۳۴
[xiii]ــ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواك، ج ۱، صص۴۵ــ۴۱
[xiv]ــ رك: گزارشهای محرمانه شهربانی (۱۳۲۸ــ۱۳۲۷.ش) به كوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، ص۲۳۳، به نقل از خاطرات فلسفی، ص۱۲۹
[xv]ــ ماهنامه حوزه، سال ۲، ش۱۱، مهر ۱۳۶۴، ص۴۱
[xvi]ــ فصلنامه یاد، سال ۳، ش ۱۲، پاییز ۱۳۶۷، ص۴۸
[xvii]ــ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواك، ج۳: زندان، ص۳۲۸
[xviii]ــ سیری در زندگانی استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۰، ص۱۲
[xix]ــ اكبر هاشمیرفسنجانی، شهید استاد مطهری، آنطوركه من شناختم، (مقاله)، یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج۲، به كوشش عبدالكریم سروش، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۳، صص۶ــ۵
[xx]ــ ماهنامه كیهان فرهنگی، ش۱۰۹، اردیبهشت ۱۳۷۲، ص۵، سخن محمدحسن رجبی.
[xxi]ــ مصاحبه علی دوانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۲، تاریخ مصاحبه ۱۶ آبان ۱۳۷۲، ص۶ [xxii]ــ مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۱، تاریخ مصاحبه ۱۶ آذر ۱۳۷۲
[xxiii]ــ چشموچراغ مرجعیت: مصاحبههای ویژه مجله حوزه با شاگردان آیتالله بروجردی، به كوشش مجتبی احمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹، ص۵۴، خاطرات آیتالله محمدباقر سلطانی طباطبایی.
[xxiv]ــ رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی ــ سیاسی ایران، سالهای ۱۳۲۰ ــ ۱۳۵۷، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۱، صص۱۷۶ــ۱۶۹
[xxv]ــ روحالله حسینیان، بیستسال تكاپوی اسلام شیعی در ایران (۱۳۲۰ــ ۱۳۴۰)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، صص۴۵۷ــ۴۴۷
[xxvi]ــ اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی در دوره پهلوی، به كوشش حجت فلاح و رضا مختاری، تهیهشده از سوی مركز اسناد نهاد ریاست جمهوری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۱
[xxvii]ــ حامد الگار و دیگران، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمه: عباس مخبر، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱، ص۳۰۴
[xxviii]ــ جمیله كدیور، تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، ۱۳۷۸، ص۴۰۸
[xxix]ــ عمادالدین باقی، «روحانیانی كه به نوگرایی دینی میپیوندند»، روزنامه نشاط، ۲۸ تیر ۱۳۷۸، ش۱۰۹، ص۷
[xxx]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی: از مرجعیت امامخمینی تا تبعید، به كوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ص۲۰، سخن محمدرضا فاكر.
[xxxi]ــ «سخن علی حجتیكرمانی»، فصلنامه یاد، سال ۳، ش۱۱، تابستان ۱۳۶۷، ص۵۵
[xxxii]ــ هدایت جلیلی، «نهاد مرجعیت و قدرت سیاسی»، روزنامه ایران، ۱ آذر ۱۳۷۷، ش۱۱۰۰، ص۱۰
[xxxiii]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی...، همان، ص۲۲، سخن آیتالله محمدعلی گرامی.
[xxxiv]ــ همان، سخن حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی.
[xxxv]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر پنجم، به كوشش علی باقری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، صص۱۳۶ــ۱۳۵، سخن حجتالاسلام محمدحسن رحیمیان.
[xxxvi]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، همان، صص۱۸۰ــ۱۷۹، سخن آیتالله محمدصادق تهرانی.
[xxxvii]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی...، همان، ص۳۰، سخن حجتالاسلام سیداصغر ناظمزاده.
[xxxviii]ــ همان، ص۲۷، سخن آیتالله یوسف صانعی.
[xxxix]ــ انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۲، صص۱۱۰ــ۱۰۹
[xl]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، همان، ۱۳۷۵، ص ۷۱، سخن علی حجتیكرمانی.
[xli]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۸۰، ص۱۳۰
[xlii]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، همان، ص۵۷، سخن علی حجتیكرمانی.
[xliii]ــ صحیفه امام: (بیانات، پیامها... امامخمینی ۱۳۱۲ــ۱۳۴۳)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۷۸، ص۴۷، بخشی از متن اجازهنامه صادق احسانبخش ۱۷/۲/۱۳۴۰
[xliv]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، همان، ص۳۱، سخن حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی.
[xlv]ــ تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به روایت رادیو بیبیسی، به كوشش ع. باقی، تهران، نشر تفكر، ۱۳۷۳، صص۱۵۰ــ۱۴۹، سخن حاجمحمد شانهچی.
[xlvi]ــ بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، نوشتهشده توسط جمعی از دانشمندان، تهران، شركت سهامی انتشار، چاپ دوم، بیتا، مقدمه.
[xlvii]ــ محمدحسین علامه طباطبایی، «اجتهاد و تقلید در اسلام و شیعه»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۲۲ــ۱۱
[xlviii]ــ سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی، «شرایط و وظایف مرجع»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۳۳ــ۲۵
[xlix]ــ مرتضی مطهری، «اجتهاد در اسلام»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۶۷ــ۳۶
[l]ــ همان، صص۶۳ــ۶۱
[li]ــ آیتالله سیدمحمد طالقانی، «تمركز و عدم تمركز مرجعیت و فتوی»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۲۰۶ــ۲۰۳
[lii]ــ همان، صص۲۱۱ــ۲۱۰
رحیم روحبخش
اما باید دید كه این سیاسیشدن مرجعیت و فراگیرشدن آن در نهضت امامخمینی(ره)، با چه زمینهها و چه روشهایی صورت گرفت. بدونشك راههای طولانی، گامهای بلند و استواری میطلبند و ما در تاریخ معاصر ایران شاهد آن هستیم كه این گامها توسط شاگردان و علاقمندان به امامخمینی(ره) و نهضت او، بهدرستی برداشته شدند. راهاندازی تبلیغات جهتدار سیاسی در حوزهها، تشكیل جامعه تعلیمات اسلامی، انجام سفرهای تبلیغی توسط طلاب و مبلغین، جهتداركردن مجالس و مناسبتهای دینی و تشكیل انجمنها و مجامع دینی، اقدامات حسابشدهای بودند كه نوگرایان حوزوی برای تقویت جایگاه مرجعیت حضرت امام(ره) و بازگرداندن اقتدار سیاسی حوزهها از طریق حمایت از امام(ره) صورت دادند. هرچند رژیم شاه به انحاء مختلف در امور داخلی حوزهها دخالت میكرد تا از مرجعیت حضرت امام(ره) پس از فوت آیتاللهالعظمی بروجردی جلوگیری كند، اما نتیجه تمامی این كارهای رژیم معكوس بود. مقاله زیر شرح جامعی از فرایند احیای روح سیاست در مرجعیت دینی معاصر ارائه میدهد.
یكی از سوالات اساسی درخصوص وقوع انقلاب اسلامی ایران، چگونگی رویكرد سیاسی بخشی از روحانیون در آستانه نهضت امامخمینی میباشد. طی چند دهه و بهویژه در دوره مرجعیت تامه آیتاللهالعظمی بروجردی، حوزه علمیه تاحدودی، خطمشی كنارهگیری از امور سیاسی را در پیش گرفته بود اما برخی عناصر و نیروهای برخاسته از آن، در سالهای پایانی زعامت مرحوم آیتالله بروجردی، این رویكرد را به چالش كشیدند. ازاینرو شاید بتوان نقطه عزیمت ظهور اقلیت روحانیون نوگرای سیاسی را در تحولات دهه ۱۳۳۰ جستجو كرد. بعد از كودتای بیستوهشتم مرداد ۱۳۳۲، علیرغم خطمشی خاص مرجعیت سنتی، طیفی از روحانیونی كه مطالبات بیشتری را از این منش انتظار میكشیدند، نخستین گامهای اساسی را برای خروج حوزه از این فضا برداشتند. آنان بهفراست دریافتند كه حوزه و حوزویان برایاینكه بتوانند به معضلات زمان پاسخ گویند، به یك خانهتكانی اساسی نیاز دارند. ازاینرو آنها خود پیشقدم شدند و بهصورتپراكنده، با ایجاد مراكز و پایگاههایی در پوشش فعالیتهای مذهبی و فرهنگی، نخستین گامها را در این راه برداشتند. این مقاله درصدد تبیین تكاپوهای این روحانیون میباشد، كه بحق میتوان اقداماتشان را عامل ظهور روحانیت نوگرای سیاسی در نهضت امامخمینی تلقی كرد.
درواقع جریان مستمر ورود طلاب از شهرهای مختلف به حوزه علمیه قم و سپس فارغشدن آنان و بازگشتشان به مناطق مختلف كشور، روحانیت شیعه را در ایران دهه ۱۳۳۰ واجد یك حزب تمامعیار كرده بود. بهدلیل تداوم ارتباط این روحانیون با حوزه، شاخهها و شعبات این جریان در گستره جغرافیایی كشور گسترانده شده و مساجد، حسینیهها و سایر اماكن مذهبی به پایگاه فعالیت آنها تبدیل گردیده بود. كار آنان از نظر زمانی محدودیت نداشت، اما در زمانهای پرشنوندهای نظیر ماههای محرم و رمضان و نیز در اعیاد و وفیات كه بیشترین تجمعات مومنان صورت میگرفت، فرصت طلایی برای تبلیغ آموزههای دین بهدست میآمد. این مراسم نهتنها هزینهای برای آنان درپینداشت، بلكه درآمدزا نیز بود؛ چنانكه حتی حوزهها نیز از این مجالس منتفع میشدند؛ چراكه وقتی طلبهای برای تبلیغ به ناحیهای فرستاده میشد، بههنگام مراجعت، مقادیری از سهم امام نیز با خود به همراه میآورد و مجموع این مبالغ، رقم قابلتوجهی را تشكیل میداد. ازطرفدیگر آنان افكار و خواستههای مردم را از اعماق جامعه به حوزه منتقل میكردند؛ لذا حوزه علمیه قم،[i] بهویژه مدرسه فیضیه، نقشی شبیه شورای مركزی یك حزب و مكانی برای طرح مسائل فكری و جمعآوری امكانات مالی برای حوزه را ایفا مینمود.
این عوامل، واقعبینی طلاب را در متن آرمانی و مقدسگونه آموزههای دینی افزایش میداد؛ گذشتهازاین، طلاب با سفر به نقاط مختلف و در اثر رابطه مردمی و پیوند عاطفی با آنان، بهراحتی افكار و آموزههای دینی را در سراسر كشور پخش میكردند؛ بهعبارتی، هر مساله مذهبی، اجتماعی، سیاسی و... كه در حوزه مطرح میگردید، پس از مدت كوتاهی در تمام كشور ترویج میشد. بهطورمعمول رسم بود كه یك ساعت قبل از شروع نماز جماعت، در عصرها، طلبهها دور هم جمع میشدند و میان آنان جلسات مذاكره و مباحثه برقرار میگردید. در این مباحث، خاطرات سفر، مسائل منبر، مسائل متعدد روز در زمینههای سیاسی و... مطرح میشد. همین فرایند، بهترین شیوه تبادل نظر و اندیشه در تشكلات حزبی بهشمار میآید.[ii] ازاینرو، بهمحضآنكه واقعهای در ارتباط با مذهب، حوزه و یا مرجعیت، طرح میگردید، بلافاصله مورد بازكاوی قرارمیگرفت. لوایحی مثل اصلاحات ارضی كه با موضعگیری آیات و مراجع حوزه مواجه شد، طلبهها را نیز وارد مسائل سیاسی كرد. این وقایع بینش سیاسی طلاب را افزایش میداد و بازتاب آن، بهصورت حمایت از مراجع و علما، تبلور مییافت.
ممكن است این سوال مطرح شود كه اصولا نقطه عزیمت رویكرد سیاسی روحانیت در نهضت امامخمینی، از چه زمانی و از كدام واقعه شروع شد و یا اصولا آیا میتوان نقطه عزیمتی برای آن تعیین كرد. بهنظر میرسد كه هرگونه پیجْستی برای یافتن پاسخ این سوال دشوار باشد؛ زیرا نه خروش مرجعیت و نه فعالیت سیاسی روحانیت، هیچكدام نه اولینبار بود كه صورت میگرفت و نه بهیكباره رخ داد.
● مبارزه فرهنگی
در فرایند تحولات تاریخ معاصر ایران، نهتنها انسجام دیرینه روحانیت دچار لطماتی شد بلكه در برخی مقاطع، روحانیون رودرروی یكدیگر نیز قرار گرفتند. اوج این تقابل، در جریان نهضت مشروطه و بهدنبال رویكرد طیفی از علمای دین به مشروطه مشروعه بهوقوع پیوست. این اختلاف نگرش و به تبع آن اتخاذ مواضع متفاوت، در قبال دولت ملی دكتر مصدق و ملیشدن صنعت نفت نیز در میان روحانیون بهوجود آمد؛ چنانكه در این ماجرا، جریان اصلی مرجعیت حاشیهنشینی اختیار كرد، طیف سیاسی طرفداران آیتالله كاشانی پیشگام مبارزه شد و گروه فدائیان اسلام به آرمان تشكیل حكومت اسلامی روی آورد؛ چنانكه پس از كودتا، بر اثر بیطرفی نسبی جریان اول و مسائل و صدماتی كه به دو جریان دیگر وارد آمد، نوعی خلأ در رفتار سیاسی روحانیت ایجاد گردید. در شرایط حاصل از این خلأ، نظام حاكم كه با كودتای انگلیسی ــ امریكایی بیستوهشتم مرداد علیه دولت ملی دكتر مصدق بر سریر سلطنت نشسته بود، بهراحتی در راستای پیادهكردن خواستههای حامیان خود گام برمیداشت. این رویكرد با تحكیم قدرت بهدنبال تاسیس ساواك در اوایل سال ۱۳۳۶، همراه بود. این نهاد امنیتی، نظارت و كنترل بر تمام محافلی كه شائبه فعالیت سیاسی داشتند را بر عهده گرفت، بهطوریكه هرگونه واكنش سیاسی علنی در نطفه خفه شد.ازاینرو روحانیونی كه درسهای گرانبهایی از تجربه سیاسی علما در دهههای قبل آموخته بودند، به فعالیتهای فرهنگی و آموزشی روی آوردند؛ بهتعبیردیگر آنان فرصت را غنیمت شمرده، سعی كردند با آگاهسازی طلاب جوان و افزایش بینش سیاسی و اجتماعی آنان در شرایط اختناق حاكم، زمینههای لازم را برای آینده فراهم كنند. این طیف كوچك روحانیون، در واكنش به برنامههای فرهنگی نظام، به تاسیس مدارس با ساختار جدید در زمینه آموزشهای مذهبی یا چاپ نشریات دینی روی آوردند. مردم مذهبی، واقف بودند كه این اقدام درواقع نوعی مقابله غیرمستقیم با گسترش برنامهها و رفتارهای غیردینی در جامعه را مدنظر دارد. حاصل این تصور ذهنی درباره این فعالیتها، آن بود كه به جذب سریع فرزندان خانوادههای مذهبی به مدارس مذكور انجامید. این مساله نشان داد كه علمای مذكور، علیرغم تعداد اندكشان، قادرند به موازات مدرنگرایی نظام حاكم ابراز وجود كنند. سرانجام در پرتو استقلال، انسجام و توان تداوم این تدابیر فرهنگی، یك جریان و نهضت فرهنگی نوگرایانه از سوی جامعه مذهبی شكل گرفت. اقدام مذكور، با نشاندادن ضمنی سیمای حكومت، موفقیت درخشانی برای روحانیونی بود كه قصد داشتند اعلام كنند برنامههای فرهنگی نظام در تقابل با خواستههای طیف سنتی و مذهبی جامعه قرار دارد.
عمدهترین نیروها و عناصر نواندیش و پیشگام این برنامههای فرهنگی، و نهادها و تشكیلات مرتبط با آن را، به شرح زیر میتوان برشمرد:
۱ــ مهدی حائری تهرانی از پیشگامان برنامههای مذكور در مصاحبهای با مركز اسناد انقلاب اسلامی، محورهای فعالیتهای فرهنگی آن دوره را چنین برمیشمارد:[iii] «در سال ۱۳۳۵ به همراه آقایان جعفر سبحانی، موسی صدر، بهشتی، مطهری و صادقی كه طیف شاگردان كلاسهای علامه طباطبایی را تشكیل میدادیم، در كنار نهضت علمی در فلسفه، برنامه تفسیر علامه را نیز شروع كردیم. این برنامهها را سپس به دانشگاهها كشاندیم. در مرحله بعد با همكاری استاد، چاپخانه دارالعلم را در سال ۱۳۳۶ تاسیس كردیم. هدف از تاسیس آن، چاپ متون دینی بهصورت صحیح و منقح بود كه این برنامه را در ازای پرداخت مبلغی به طلاب انجام میدادیم. سپس موسسه دارالفكر را بهعنوان یك مركز مطبوعاتی دینی مرتبط با خارج از كشور، راه انداختیم. بدینصورت در حوزه تهران، نهضتی فرهنگی با استفاده از طلبههای تهرانی را سامان بخشیدیم. چون در قم ... انجام اصلاحات در حوزه مقدور نبود، لذا مجددا در تهران تشكلی تحت عنوان “جامعه محصلین تهرانی” كه جمعی در حدود دویست نفر بودند، تشكیل دادیم و در كلاسهایی با عنوان تفسیر قرآن و نهجالبلاغه متشكل شدیم. بعدها این تشكل مورد تقلید بسیاری از شهرها و استانها ــ نظیر طلاب خراسانی، شیرازی، اصفهانی و... ــ قرار گرفت و آنها نیز در حوزههای خود چنین برنامههایی را پیاده كردند. البته درآنزمان بسیاری مخالف اصلاحات در حوزه بودند و معتقد بودند كه حوزه باید مبرا از تجدد شود و به سیره قدما عمل كند.
در سالهای ۱۳۳۵ــ۱۳۳۷ حوزه علمیه قم حالت ركود داشت و كارهای اجتماعی وجود نداشت. استفاده از روزنامهها و رادیو معمول نبود. تااینكه مجله “خواندنیها” مقاله توهینآمیزی به طلاب نوشت كه طلاب نیز برای اعتراض، به حضور آیتالله بروجردی رفته و خواهان كمك مالی برای مقابله با آن شدند. همین مساله، باعث شد كه با همكاری موسی صدر، مطهری، قدوسی، امینی و سبحانی هركدام مقالهای نوشتیم كه بعدها با رونق این فعالیتها، هاشمی رفسنجانی و محمدجواد باهنر تصمیم به انتشار مجله “مكتب تشیع” گرفتند كه درواقع اولین مجلهای بود كه در قم منتشر میشد و بهصورت سهماهه چاپ میشد و مقالات آن نیز تاریخی، ادیان، فقه و... بود. بعدها مجلات دیگری نیز بهنامهای “مكتب جعفری” و “مكتب اسلام” آمد.» نامبرده در ادامه، سایر اقدامات را شامل: تاسیس مدرسه «دین و دانش» با مدیریت دكتر بهشتی، تاسیس یك مدرسه دخترانه بهنام «مدرسه نمونه» در قم، تاسیس شش كتابخانه بهنامهای كتابخانه تخصصی برای مولفین و محققین، كتابخانه بنیاد فرهنگی امام مهدی، كتابخانه عمومی، كتابخانه مدرسه دین و دانش و كتابخانه نمونه در مدارس به همین نام و دو كتابخانه در مشهد ذكر میكند.[iv]
احداث مدارس متعدد به سبك نوین و با هدف آموزش علم در كنار دین و به سبك مدرسه دین و دانش، مورد توجه بسیاری از نوگرایان دینی قرار گرفت؛ چنانكه بهعنوانمثال حجتالاسلام صادق احسانبخش، به تقلید از همان مدرسه به احداث مدارس دینی جدیدی در رشت همت گماشت.[v]
۲ــ جامعه تعلیمات اسلامی: اولین مدرسه از زنجیره مدارس مرتبط با این تشكیلات، در سال ۱۳۲۲ در تهران تاسیس یافت. موسس آن شخص واعظی بهنام حاجعباسعلی اسلامی بود. وی برای نیل به اهداف خود در نوگرایی آموزش دینی، با جذب گروهی از نیروهای نواندیش، به ایجاد تشكلی بهنام «راهنمای تعلیمات اسلامی» همت گماشت. اهداف فرهنگی وی، مقابله با بیتوجهی به تعلیمات اسلامی در مدارس دولتی بود.[vi] وی متولد سبزوار بود كه در حوزه علمیه مشهد تحصیلات حوزوی را طی كرد. اسلامی سپس عازم هند شد و پس از شهریور ۱۳۲۰ و بروز آزادی نسبی در جامعه، به كشور مراجعه نمود و تلاش گستردهای برای تبلیغ اسلام آغاز كرد. اسلامی برای این منظور، ابتدا منزل خود را در جنوب تهران به مدرسه تبدیل نمود و سپس بهتدریج با همیاری مردم به تاسیس «جامعه تعلیمات اسلامی» بهمنظور احداث مدارس و مساجد همت گماشت. در پرونده فعالیتهای وی احداث هشتاد مسجد، حسینیه و مراكز فرهنگی ثبت شده است. از نظر سیاسی نیز وی در آغاز از طرفداران فدائیان اسلام بود و بعدها در همسویی با نهضت امامخمینی(ره) گام برداشت.[vii] میتوان گفت حاجعباسعلی اسلامی، صرفنظر از پیشگامی وعاظ در فعالیتهای مذهبی، بهخاطر برخورداری از آگاهیهای اجتماعی در تعامل با جامعه و توده مردم و نیز تحت تاثیر اقدامات چندسالهاش در هند درصدد چارهاندیشی برای بهبود اوضاع فرهنگی در ایران برآمده بود. بیشك هدف نامبرده و سایر روحانیون نوگرای دینی را میتوان زمینهسازی برای تبلیغ و شناخت وسیع اسلام از سوی دانشآموزان و كادرسازی برای فعالیتهای مذهبی برشمرد؛ چنانكه معلمان مدارس مذكور، بهویژه معلمان مدرسه دین و دانش، اغلب از طلاب جوان و نواندیش بودند.[viii] البته بررسی عملكرد جامعه تعلیمات اسلامی به پژوهش گستردهای نیاز دارد و تاكنون فقط تعداد اندكی از گزارشات و اسناد ساواك درباره چند دهه فعالیتهای این تشكل، چاپ و نشر یافته است.[ix]
۳ــ سفرهای تبلیغی طلاب: براساس خاطرات آیتالله محمدرضا طبسی، سفرهای تبلیغی طلاب در یكیدو دهه قبل از نهضت امامخمینی چندان مرسوم نبود. وی در دوران طلبگی خود با تعدادی طلاب همدرس خود، در یكی از حجرههای مدرسه فیضیه جلسات هفتگی تشكیل میداد و هر هفته یك نفر احادیثی را از بحارالانوار میخواند و اعضای جلسه درباره آن بحث میكردند تا سپس در منابر به تبیین آن برای مردم بپردازند. بهتدریج حجرههای دیگر نیز از این روش تبعیت كردند و با واقفشدن به اهمیت تبلیغ و منبر، بهطورهماهنگ در دهه آخر صفر به شهرها و نواحی مختلف سفر میكردند. بهاینطریق سفرهای تبلیغی در حوزه علمیه قم مرسوم شد و بعدها با حمایت مراجع رونق گرفت.[x] این مساله، در رشد آگاهیهای مذهبی و سپس سیاسی تودهها، نقش مهمی ایفا كرد.
۴ــ برگزاری مجالس مذهبی در منازل: برگزاری مجالس مذهبی در منازل، سابقه دیرینهای ندارد. بهنظر میرسد این ابتكار اولینبار توسط آیتالله محمدعلی شاهآبادی بهكار گرفته شده است. این مجالس كه در سالهای پس از انقلاب رونق قابلتوجهی یافتهاند، در آغاز با هدف تبلیغ و ترویج معارف اسلامی تشكیل میگردیدند. آیتالله شاهآبادی در طی اقامت هفدهساله خود در تهران، مجالس مذكور را به منظور اشاعه دین، تبلیغ راستین اسلام و مبارزه با نظام حاكم بنیانگذاری نمود. در دوران نهضت امام، در بسیاری مواقع، تصمیمگیری درخصوص مسائل مربوط به مبارزه، در پوشش چنین مجالسی تحت عنوان جلسات تفسیر قرآن، روضهخوانی و غیره، انجام میشد.[xi]
۵ــ مجالس دینی در مساجد: معمولا مساجد پایگاه و مركز ثقل فعالیت روحانیون و دینداران تلقی میشدند ولی نوع استفاده از این پایگاه، به شرایط و عواملی بستگی داشت كه میتوان آن را ناشی از شرایط خاص رویكرد روحانیون و متولیان دینی در كشور دانست. در این كانون، روحانیون اعمال قدرت میكردند. مساجد درعیناینكه نقطه اتكایی در برابر حكومت بهشمار میرفتند، محل مورد دسترس همگانی برای رفع و رجوع اختلافات، تبلیغ دین، عبادت، كلاسهای آموزش دینی و... بهحساب میآمدند. روحانیون نوگرا، از مساجد، حسینیهها و سایر مراكز مذهبی بهمثابه كانونی برای تجمع و ابراز خواستههای سیاسی در پوشش مراسمهای مذهبی استفاده میكردند. آنان در مساجد، علاوه بر نیایش و وعظ، به برگزاری جلسات مذهبی تحت عناوین تفسیر قرآن، تفسیر نهجالبلاغه، تدریس زبان عربی، بیان احكام شرعی و نظایر آن میپرداختند و جوانانی از طبقات مختلف، در این جلسات شركت میكردند. كنترل حجم وسیع مساجد برای سازمان امنیتی كشور (ساواك) مقدور نبود. البته بعدها طرحهایی برای اداره مساجد از طریق اوقاف ارائه گردید و همچنین راهكارهایی برای اداره مساجد توسط روحانیون موافق دولت بهكارگرفته شد[xii] ولی این اقدامات، چندان موانعی برای جلوگیری از فعالیت روحانیون نوگرا ایجاد نكرد. علت عمده شكست این اقدامات، آن بود كه مساجد كانونهایی مذهبی و مردمی بهشمار میرفتند كه توسط دینداران، نهادهای مذهبی و... در محلات مختلف احداث میگردیدند و بهعنوان نهادهای مستقل از دولت و توسط خود مردم اداره میشدند؛ ازاینرو نهادهای امنیتی، از اهرمهای لازم برای دخالت در این نهادها و كنترل بر فعالیت آنها برخوردار نبودند.۶ــ برگزاری مجالس سوگواری محرم در مساجد: وعاظ، سخنگویان نهاد مذهب در كشور تلقی میشوند. بهنظر میرسد در وقایع و جنبشهای متعدد تاریخ معاصر ایران، وعاظ در تحریك و تهییج مومنین و بسیج سیاسی آنان، نقش مهمی ایفا كردهاند. علیرغماینكه بعد از كودتا، شرایط اختصاصی حاكم، اجازه هرگونه فعالیت مخالف را سلب كرده بود، اما طبق یكی از گزارشهای تفصیلی ساواك در محرم سال ۱۳۳۶، وعاظ مشهور تهران در جلسات و منابر خود عملكرد هیات حاكم را نقد میكردهاند. این جرات و توان آنان را قطعا باید مدیون نقش و پایگاه مردمی و حمایت عمومی از آنان دانست. در گزارش مذكور كه در تاریخ بیستم مرداد ۱۳۳۶ از برخی جلسات عزاداری محرم در مواردی از مساجد، حسینهها و تكایا تهیه شده،[xiii] و بیانگر سعی جدی ساواك برای كنترل بر نهادهای مذهبی میباشد، درباره فعالیتهای سیاسی وعاظ در راستای رشد آگاهی تودهها و تحریك مردم به موارد زیر اشاره شده است:
ـــ مسجد سلطانی: «مراسم سوگواری از طرف صنف معمار تشكیل [میگردد] و با تذكرات زیادی كه [از سوی] مامور ساواك به صدر بلاغی، واعظ آن مراسم، داده شد، [وی] احتیاط را رعایت [میكند] و كمتر دچار سْكر سخنرانی در روی منبر میشود.» ناگفته نماند درخصوص پخش سخنرانی فلسفی ــ واعظ شهیر ــ از رادیو كه در همین سالها از مسجد سلطانی ایراد میشد، در گزارش شهربانی آمده است: «این برنامه... باعث رغبت اهالی به حضور در نماز جماعت و استماع بیانات فلسفی گردیده است؛ بهگونهایكه علاوهبر عده چندهزار نفری كه برای ادای نماز جماعت و استماع بیانات فلسفی حاضر میشوند، قسمتی از اهالی بازار نیز از مساجد واقع در بازار، از بلندگوی مسجد سلطانی استفاده نموده و احتیاج به وعاظ دیگر ندارند.»[xiv]
ـــ «در پشت شهرداری از طرف صنف الكتریكی و لوازمبرقیفروشی، مجلس سوگواری برگزار [گردید] و شیخ عباسعلی اسلامی سخنرانی نمود. وضع منبر وی شدید نبود و با كنایات و احادیث نسبت به دولت حمله میكرد. سخنرانی فلسفی نیز در مورد پرورش افكار و اخلاق مناسب بود.»
ـــ «در مجلس عزاداری طیب حاجرضایی، سخنران، شیخ نهاوندی بود و موضوع آن [به] شرح وقایع كربلا [اختصاص داشت].»
ـــ مجلس روضهخوانی حسین رمضان یخی: «مداحان به ذكر مصیبت اهل بیت میپرداختند.»
ـــ مجلس عزاداری شعبان جعفری: «سخنران، میرسیدمحمد موسوی بود و در سخنان خود تضاد كمونیسم را با مذهب به مردم تفهیم مینمود.»
ـــ مجلس عزاداری تكیه امامزاده صالح: «حاجسیدجوادی سخنرانی [میكرد] و عموما به بیانات مضره و یا تشبیه حكومت فعلی به حكومت معاویه و بنیامیه میپرداخت.»
ـــ مجلس عزاداری مسجد نو در خیابان خراسان: «شیخ جواد خدمتی، ... در منبر بود و به فحاشی مشغول و مردم را به آشوب دعوت میكرد. بلندگوی مسجد در گنبد آن نصب و صدای سخنران تا پانصدمتری میرفت.»
۷ــ انتشار نشریات جدید و نقش روحانیون نوگرا: از جمله این نشریات میتوان «مكتب تشیع» و «درسهایی از مكتب اسلام» را نام برد. همانطوركه پیشتر اشاره شد، انتشار مجله مكتب تشیع با مدیریت هاشمیرفسنجانی، محمدجواد باهنر و محمدباقر مهدوی در سال ۱۳۳۸ صورت گرفت. رفسنجانی در مصاحبهای، ضمن اشاره به انتشار چهار فصلنامه و هفت سالنامه تحت عنوان مجله مذكور، گفته است: «با چاپ آن اولا زمینه نشر مقالات خوب و باكیفیت فراهم شد و دوما در ضمن تهیه مقالات، با محققان و روشنفكران و مهمترازهمه با جو مطبوعاتی كشور آشنا شدیم؛ سوماینكه شبكه توزیعی در سراسر كشور درست كردیم و نمایندگانی در شعبات توزیع داشتیم كه بعدها همین شبكه را برای توزیع اعلامیه مراجع در نهضت امام مورد استفاده قرار دادیم[xv] و در این راه حتی از نیروی روشنفكر و مذهبی كه در مدارس، بازار و مساجد كار میكردند استفاده میكردیم و آنان اعلامیهها را پس از دریافت مجددا به مراكز دیگر شبكه میرساندند.»[xvi] انتشار این مجله گام موثری برای رشد فكری و اجتماعی طلاب و حتی برای وعاظ بود. تیراژ آن بالا بود و برای شهرستانها نیز ارسال میشد.
چنانكه ساواك كرمانشاه درخصوص اجازه توزیع مجله و سالنامه مذكور در آن شهر، از ساواك مركز استعلام كرد و مركز نیز با ارجاع به پاسخ وزارت كشور مبنیبراینكه نشریه مذكور فاقد امتیاز میباشد، دستور داد به وضع توزیع آن رسیدگی شود.[xvii] رفسنجانی هدف از تاسیس انتشارات مكتب تشیع در سال ۱۳۳۶ و در شرایط بعد از كودتا و شدت سركوب را پركردن خلأ فعالیتهای فرهنگی[xviii] از طریق چاپ مقالات باارزش از سوی شخصیتهای وزین علمی و اجتماعی كشور، عنوان میكند و ازآنمیان برای مقالات مرتضی مطهری، در دوران هفتساله فعالیت مكتب تشیع، وزن و اعتبار خاصی قایل است. ایشان مقالات مطهری را وسیلهای برای اعتبار سلسله انتشارات آن مجله ذكر میكند.[xix]
مجله درسهایی از مكتب اسلام: این مجله یكی از معتبرترین و پرتیراژترین مجلاتی بود كه با همت نُه نفر از روحانیون حوزه علمیه قم (به اسامی محمدمهدی مكارمشیرازی، عبدالكریم موسویاردبیلی، جعفر سبحانی، امام موسی صدر، واعظزاده خراسانی، مرتضی جزایری، مجدالدین محلاتی، علی دوانی و حسین نوری) در سال ۱۳۳۷ راهاندازی شد.[xx] این مجله نیز اهداف و برنامههایی شبیه مجله «مكتب تشیع» را دنبال میكرد؛ بااینتفاوتكه بهخاطر تیراژ بالا و استمرار آن در مقایسه با مكتب تشیع، از اعتبار و جایگاه بیشتری برخوردار شد. تیراژ شماره اول این مجله بیش از دوهزار نسخه نبود اما دوازده سال بعد، تیراژ آن به چیزی در حدود صدوبیستهزار نسخه افزایش یافت؛ بهگونهایكه بیشترین تیراژ یك مجله دینی را در جهان اسلام بهخود اختصاص داده بود.[xxi]
انتشار مجلات مذكور را اگر در شرایطی تصور كنیم كه بزرگان حوزه غالبا «مخالف نگارش مقاله و انتشار مجله»[xxii] و بسیاری از آنها حتی مخالف خواندن روزنامه بودند، جرات و جسارت قابل تحسین روحانیون نوگرای مذكور در شكستن جو سنتی و ایجاد فضای جدید آشكار میگردد. حتی بنا بر خاطرهای، كارگزاران مجله مكتب اسلام به منظور جلب موافقت آیتالله بروجردی، ابتدا یك شماره از مجله را با مقالات قوی و بدون اطلاع ایشان منتشر كردند و از خوانندگان خود خواستند نامههایی برای آیتالله بروجردی در تایید مطالب مجله ارسال نمایند تا هم رضایت ایشان جلب شود و هم آن مرحوم در مقابل عمل انجامشده قرار بگیرد. بهاینترتیب و با اتخاذ این تدبیر بود كه كار مجله شروع شد.[xxiii]
البته برخی منابع، از نشر مجلات معتبر دیگری نظیر «حكمت»، «سالنامه مكتب جعفری» و «نشریه مسجد اعظم» در قم نیز سخن گفتهاند[xxiv] و حتی در یكی از منابع، مشخصات شصتوچهار نشریه دارای گرایش دینی ذكر شده است.[xxv]
۸ــ تشكیل انجمنها و مجامع مذهبی: كتب بیشمار انجمنهای مذهبی این دوره، از نضج یك جریان منسجم و آگاه مذهبی در قبال تحولات جامعه حكایت دارد. بهطوركلی این انجمنها به دو دسته تقسیم میشوند: نخست انجمنهای مذهبی فرامنطقهای هستند كه در صحنه سیاسی ــ اجتماعی فعال بودند و با برگزاری میتینگ، مواضع خود را اعلام میكردند؛ بهعنوانمثال: هیات علمیه تهران، هیات قائمیه، كانون نشر حقایق اسلامی، اخوانالمسلمین ایران و... و دوم، انجمنهای مذهبی منطقهای بودند كه اغلب به یك شهر خاص محدود میشدند و در حوزه فعالیتهای عمرانی، آموزشی، خیریه، اجتماعی، مذهبی و بهصورتمحدودتری در حوزه مسائل سیاسی دخالت میكردند؛ بهعنوانمثال، جامعه اهل منبر كرمان، هیات اسلامی یزد، انجمن مبارزه با فساد و فحشا، انجمن احیای تعمیرات مساجد قدیمه و... را میتوان نام برد. اخیرا گوشههایی از فعالیتهای این انجمنها منتشر گردیده است.[xxvi]
● ظهور اقلیت نوگرا
در چنین شرایطی بود كه گروهی از روحانیون نوگرا ــ كه در اینجا از آنان با عنوان اقلیت نوگرا نام میبریم ــ در جستجوی سازماندادن یك نهضت سیاسی برآمدند. اغلب افراد این گروه، شاگردان كلاسهای درس فقه امامخمینی(ره) بودند و اندیشههای خود را از ایشان الهام میگرفتند.[xxvii] مشخصه بارز كلاسهای امام در این دوران، سعی در ایجاد ارتباط میان فقه با عرفان و ملاحظات سیاسی بود. اما فرصت طلایی برای اقلیت نوگرا، درواقع پس از رحلت آیتالله بروجردی حاصل شد و از این دوره بود كه آنان به مبارزه مستقیم با رژیم پهلوی روی آوردند.[xxviii] آنچه به عزم آنها برای تداوم رویكرد سیاسیشان یاری رساند، تجزیه مرجعیت و فراهمآمدن شرایطی بود كه باعث شد آنان در راه نیل به اهدافشان، از وجود مرجعیت سیاسی امامخمینی(ره) در تعاملی دوسویه سود ببرند. اقلیت نوگرا، از نظر سنی، جوانان و میانسالان حوزه را تشكیل میدادند و چون جزء نیروهای عادی یا میانی حوزه بودند و در سطح مرجعیت در حوزه، كسی آنان را همراهی نمیكرد، مشكل مشروعیت داشتند؛ زیرا به آنان گفته میشد كه جوان و كمتبحر در دانش فقهی هستند. ازاینرو پیداشدن عالمی چون امام(ره) كه میتوانستند در پس او سنگر بگیرند، به آنان مشروعیت میداد. این اقلیت كه برای افزایش بازدهی خود در برابر دو نیروی اكثریت سنتی و اقلیت دولتی، ناچار از سازماندهی و انسجام بودند، مدتی بعد، با تشكیل «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» جلوه بیشتری یافتند.[xxix]رحلت آیتالله بروجردی و نبودن مرجع اعلم در میان مراجع قم، شرایطی را فراهم آورد كه مراجع متعدد حوزه با دیدگاههای مختلف در جامعه مطرح شدند و اندیشهها و عملكرد آنها مورد ارزیابی جامعه قرار گرفت. ازآنجاكه هیچكدام از این مراجع در موقعیتی قرار نداشتند كه در جایگاه جانشین بلافصل و بلامنازع آیتالله بروجردی قرار گیرند، مرجعیت متمركز پیشین به سوی مرجعیت غیرمتمركز پیش رفت. عواملی كه به این شرایط دامن میزد، صرفنظر از افزایش ذهنیات و دیدگاههای محلی و قومی در حمایت از مراجع خاص ــ كه بعضا با تحریكات حكومت همراه بود ــ از افزایش تنوعات فكری در جامعه نیز ناشی میشد. درواقع باید گفت با رحلت آیتالله بروجردی، گفتمان تثبیتشده آن مرحوم تاحدودی تضعیف شد. البته این سخن به مفهوم آن نیست كه عدهای مستقیما و علنا در قبال رویكرد ایشان موضعگیری نمودند، بلكه گفتمان حاكم بر دوره مرجعیت ایشان مورد چالش قرار گرفت؛ چنانكه مراجع مختلف در حد میزان و درك و اجتهاد خود، رویكردهای گوناگونی اتخاذ كردند و طیفهای مختلف دینداران جامعه نیز، به تناسب فهم، علایق و دیدگاهشان، هركدام به مرجع خاصی روی آوردند. جالبآنكه حتی امامخمینی(ره)، علیرغم برخورداری از اندیشههای اصلاحی، در دوران حیات آیتالله بروجردی، بهمنظور حفظ اقتدار و وحدت مرجعیت، تسلیم نظرات و عملكرد آن مرحوم بودند. درواقع پس از رحلت آیتالله بروجردی بود كه حضرت امام به ابراز اندیشههایشان در سطحی وسیعتر اقدام كردند. البته سایر مراجع مطرح حوزه نیز رفتار مشابهی داشتند.
بهدنبال رحلت آیتالله بروجردی، تكاپوهایی ــ بهصورت آشكار و یا پنهان ــ برای جانشینی امام صورت گرفت. درنهایت با تقبل اداره حوزه علمیه قم بهصورت شورایی، مساله جانشینی موقتا خاتمه یافت.
گویا تلاشهای متعدد دیگری نیز برای تمركز مرجعیت در مراجع دیگری نظیر آیتالله خوانساری از سوی برخی افراد و از جمله از سوی امامخمینی به عمل آمد. امام، حفظ تمركز قدرت در یك مرجع را در راستای حفظ قدرت متشكل حوزه جهت مقابله با نظام حاكم توجیه مینمود و لذا خودشان را از منازعه مرجعیت كنار كشیدند و پیشنهاد كردند همه علما بروند و آقای خوانساری را از تهران به قم آورده و مرجعیت را به ایشان محول كنند. این انتخاب از دو وجه مقبول مینمود: یكیاینكه آیتالله خوانساری از نظر تقوا، زهد و اعلمیت مورد قبول بود، دوماینكه با انتخاب ایشان، شائبه مسائل شخصی در رقابت بین مراجع قم؛ از بینمیرفت. البته پیشنهاد امام سرانجام پذیرفته نشد و مقرر گردید زعیم حوزه از میان مراجع خود حوزه انتخاب شود.[xxx] البته یكی از روحانیون آن عصر پیشنهاد مذكور را نه از طرف امام بلكه از طرف آیتالله شیخمرتضی حائری میداند، و هدف طرحكردن آیتالله خوانساری را نیز رفع اختلافات بین مراجع دانسته و اضافه كرده است: «این طرح با مخالفت سرسختانه عدهای، در نطفه خفه شد.»[xxxi]
البته میتوان برخی نقاط ضعف و منفی برای عدم تمركز مرجعیت برشمرد و از جمله به تداوم اختلافات مراجع و تشدید آنها از سوی برخی عوام و نیز از سوی سیستم امنیتی نظام حاكم و در نتیجه كاهش اقتدار معنوی مرجعیت اشاره كرد، اما بهنظر میرسد تجزیه مرجعیت، فرصتی برای ابراز نظر و اندیشههای هریك از مراجع را فراهم آورد. در چنین فضایی بود كه نظرات و ایدههای امامخمینی(ره)، در تعامل با رویكرد روحانیون نوگرا فرصت بروز یافت و بعدها در مقابله با نظام پهلوی تشكیل حكومت اسلامی به منصه ظهور رسید. این رویكرد از همان ابتدا قابلیت تعدیل اندیشههای برخی مراجع دیگر را نیز بهدست آورد و حمایت برخی دیگر را نیز جلب كرد. ضمنا برخلاف آنكه گفته میشود «اعتبار نهاد مرجعیت، هنگامیكه این نهاد آنچنانكه باید از قیام پانزدهم خرداد حمایت و پشتیبانی نكرد»[xxxii] مورد تردید قرار گرفت. باید گفت نهتنها اكثریت مراجع از قیام مذكور حمایت لازم را بهعمل آوردند، نهاد مرجعیت نیز درواقع اعتبار یافت؛ اما نه آنگونه اعتباری كه آن نهاد در «هالهای از قداست» باقی بماند؛ بلكه این اعتبار از وجهی بود كه میتوان آن را سرآغاز گامنهادن در عرصه سیاست نامید.
بههرحال در چنین شرایطی، طرح و تبلیغ مرجعیت امامخمینی(ره) رسالتی بر دوش نوگرایان حوزه تلقی میشد. این دو، یعنی امامخمینی(ره) و نوگرایان مذكور، از سالهای دیرین در تعامل فكری با یكدیگر، نسبت به آموزههای همدیگر شناخت یافته و به این باور رسیده بودند كه برای پیادهكردن این آموزهها، گریزی از ایجاد یك بستر دینی مبتنی بر رابطه مجتهد ــ مقلد وجود ندارد. ازاینرو آنان با تمام توان به تبلیغ مرجعیت امامخمینی پرداختند. البته نیازی به توضیح نیست كه حضرت امام(ره) صرفنظر از نیل به مرجعیت، در پرونده خود صفحات درخشانی از اندیشههای اصلاحگری و مبارزاتی را ثبت كرده بود؛ چنانكه نگاهی اجمالی به گذشته فكری و رویكرد سیاسی ایشان بهخوبی این مساله را آشكار میكند؛ كه به مواردی در زیر اشاره میشود:
۱ــ امام در آغاز دهه ۱۳۲۰ با نگارش كتاب كشف اسرار گامی برای پاسخ به سیاست ضددینی رضاشاه برداشت و در آن اشاراتی به گفتمان سیاسی حكومت اسلامی نمود.
۲ــ ایشان در دهه ۱۳۳۰ در درسهای فقهی خود برای شاگردان نوگرا، بحث ولایت مجتهد را در مباحث اجتهاد در تقلید، طرح كرد.
۳ــ حضرت امام در دهه ۱۳۴۰، بعد از قیام پانزدهم خرداد، بر نفی صریح سلطنت و در اواخر همین دهه در نجف، با طرح تفصیلی حكومت اسلامی، بنیاد گفتمان سیاسی خود را بنا نهاد.
اما مرجعیت امام از چندین سال قبل از رحلت آیتالله بروجردی با تحریر فتاوایی بر تمام كتاب عروهٔالوثقی و همچنین قبلازآن با نگارش حاشیه بر كتاب «وسیلهٔالنجاهٔ» ــ اثر آیتالله سیدابوالحسن اصفهانی ــ مطرح شده بود،[xxxiii] لیكن این تحریرات به زبان عربی بود و فقط اهل نظر به آن حواشی مراجعه میكردند. ازسویدیگر امام(ره) نیز حاضر نمیشد علیرغماینكه «صاحب فتوا» بود، آن تحریرات را در قالب رساله منتشر كند.[xxxiv] البته امام، آن سالها، در میان مراجع مطرح، چندان مشهور نبود. علت این مساله را صرفنظر از روحیات عرفانی ایشان، میتوان چنین ذكر كرد كه در آن روزها، یكی از نشانههای شهرت و عظمت مراجع، این بود كه در جای مهمتری نظیر حرم حضرت معصومه نماز جماعت برگزار كنند یا امام جماعت مسجد معروفی باشند؛ اما امامخمینی(ره) خود را از این مسائل دور میكرد؛ چنانكه محل تدریس امام در مسجد سلماس كه نزدیك حرم نبود، برگزار میشد.[xxxv]
اما به محض حصول شرایط مناسب، شاگردان امام(ره) تشخیص دادند تبلیغ مرجعیت ایشان از دو جهت لازم است: ازیكسو مقام علمی و جامعیت ایشان و ازسویدیگر لزوم رهبری قیام علیه شاه. ازاینرو شاگردان و فضلای دیگر حوزه، بر خود لازم دانستند با اتخاذ تدابیری، در راستای اعلام مرجعیت ایشان اقدام كنند. این تكاپو، زمانی جدی شد كه، آیتالله كاشانی در پاسخ یكی از یاران امام درخصوص مرجعیت بعد از رحلت آیتالله بروجردی، امامخمینی(ره) را بهعنوان مرجع معرفی كردند.[xxxvi] درواقع از آن پس بود كه جمعی از شاگردان امام(ره) تصمیم گرفتند وارد صحنه شده و برای مرجعیت امام تلاش نمایند. گام اول برای این منظور، كسب اطلاع از داشتن رساله از سوی امام(ره) بود. آنان وقتی از طریق آقامصطفی خمینی، از نگارش حواشی امام بر «عروهٔالوثقی» و «وسیلهٔالنجاهٔ» مطلع شدند، در بحبوحه تبلیغاتی كه طرفداران هریك از مراجع برای مرجعیت مرجع مورد نظر خود انجام میدادند، این گروه نیز مصمم شدند از طریق مصاحبه با خبرنگاران، دلایل مرجعیت امام را معرفی كنند. گام دوم این بود كه امام را راضی به چاپ رساله نمایند. برایاینمنظور، حدود صد نفر از شاگردان ایشان به محضر وی رفته و اعلام كردند: «آقا ما مقلد شما هستیم و میخواهیم كه رساله شما را داشته باشیم»؛ و اینچنین برای ایشان تكلیف شرعی درست كردند تا اجازه دهند رساله ایشان چاپ شود. این رساله اولینبار بهنام «نجاهٔالعباد» به چاپ رسید. نوشتن رساله امام در شرایطی صورت گرفت كه ایشان رضایت به این كار نداشت.در همان روزها، هشت الی نُه رساله از آیات عظام حكیم، خویی، شیرازی، شاهرودی، گلپایگانی، نجفی مرعشی، میلانی و خوانساری چاپ شده بود.[xxxvii] گام بعدی شاگردان امام(ره) برای تبلیغ مرجعیت ایشان، جلب رضایت امام برای برگزاری مجلس ترحیم برای آیتالله بروجردی بود. ازآنجاكه برگزاری چنین مجلسی، دلالتی بر داعیه مرجعیت تلقی میشد، لذا امام با روحیه متعالی و عرفانی كه داشتند خودداری میكردند، ولی با اصرار شاگردان و یادآوری علایق ایشان به مرحوم بروجردی، بالاخره امام حاضر شد آخرین مجلس را برگزار نمایند. گام بعدی نیز شروع تبلیغات بین روحانیون علاقمند به امام در تهران بود. این مرحله نیز با نُه دلیلی كه توسط یكی از شاگردان امامخمینی(ره) مبنی بر اعلمیت ایشان اقامه شده بود، در منابر تهران عنوان گردید.[xxxviii] شاگردان امام بر سه امتیاز ایشان بر سایرین در زمینههای تبحر در اجتهاد، فلسفه و عرفان تاكید داشتند.[xxxix]
بههرحال ازاینزمان بهطوررسمی و علنی، تبلیغ مرجعیت امامخمینی از سوی شاگردان ایشان بهعنوان یكی از رسالتهای شرعی آنان درآمد و بهتدریج، با پیشآمدن وقایعی كه باعث میگردید مواضع سیاسی امام آشكار گردد، رویكرد به مرجعیت سیاسی افزایش مییافت. شاگردان امام با نظر به خاطره تجارب مبارزات آیات مدرس و كاشانی، بهفراست دریافته بودند كه درصورتی مبارزات سیاسی در كشور از اقبال عمومی برخوردار خواهد شد كه این مبارزات در بستر دینی قرار بگیرند و از آموزههای شریعت بهره جویند؛ درواقع مبارزات نیروها در قالب چنین بستری، میتوانست با الهام از انگیزههای دینی، شوق جهاد، شهادت، ایثار، ظلمستیزی، فداكاری، عدالت و... روح فداكاری را در افراد برانگیزد.
در چنین شرایطی، از نظر بسیاری از دینداران نواندیش نسل جوان حوزوی و دانشگاهی و حتی بازماندگان جریانها و گرایشهای ملی و مذهبی دهه قبل، مرجع تقلید میبایست صرفنظر از احراز سایر شرایط مرجعیت، از مواضع سیاسی درخور توجه در جامعه و در قبال هیات حاكمه نیز برخوردار میبود. ازاینرو اقبال عمومی به مرجعیت امامخمینی(ره)، بهویژه پس از موضعگیری قاطع ایشان در آغاز دهه۱۳۴۰ علیه بانیان و تصویبكنندگان لوایح خلاف مبانی شرع اسلام و قانوناساسی مشروطه، از استقبال چشمگیری برخوردار گردید. درواقع مرجعیت و طلاب نوگرا به یك تعامل رسیده بودند؛ بدینمعناكه طلاب مبارز به مرجعیتی نیاز داشتند كه در پرتو رهبری و حمایت وی به فعالیتهای خود مشروعیت بخشند و مرجعیت نیز برای موفقیت خود در مبارزه و استمرار آن، به نیروهایی نیاز داشت كه آموزههای انقلابی وی را در كشور تبلیغ كنند. برهمیناساس، «عدهای از خواص و طلاب حوزه علمیه كه از سالها پیش نسبت به امام ارادت داشتند و اغلب از شاگردان امام بودند، در شهرستانها... امام را بهعنوان یك عالم و مرجع تقلید و یك مرد بزرگ به مردم معرفی كردند.»[xl] از این زمان بود كه بهتدریج ماموران امنیتی ساواك به فعالیتهای این طلاب حساسیت پیدا كرده و گزارش دادند «اكثر طلاب جوان قم طرفدار [امام]خمینی هستند.»[xli] به قول یكی از تحلیلگران مسائل انقلاب، این فعالیتها، همگی در راستای زمینهسازی نهضت امام بودند: «زمینههای نهضت را پیكهای امامخمینی كه به شهرستانها میرفتند، بهوجود آوردند.
پیكهایی كه از سوی امام به كاشان، تهران، اصفهان، كرمان و شهرهای دیگر میرفتند، اینها بودند كه مردم را به شور میآوردند.»[xlii] پس از گسترش دامنه تبلیغات طرفداران امام در شهرهای مختلف و پذیرش مرجعیت ایشان، امام بهتدریج از آغاز سال ۱۳۴۱ نمایندگانی را از جانب خود برای امور حسبیه و شرعیه در شهرهای مختلف معین كردند؛ بااینتوضیحكه: «تصدی آن در زمان غیبت ولیعصر(عج) از مختصات فقیه جامعالشرایط است، جهت اخذ سهم مبارك امام و صرف آن در اعاشه خودشان بهنحواقتصاد و صرف ثلث [در برخی اجازهنامهها ربع و نصف نیز آمده است] برای ترویج دیانت مقدسه و ارصال بقیه نزد حقیر [امامخمینی] برای صرف در حوزه مباركه علمیه.»[xliii]
بر اثر تبلیغات و فعالیتهای یاران امام، از میان گروههای سیاسی، نهضت آزادی كه چندماهی از تاسیس آن نگذشته بود، علیرغماینكه ابتدا به مرجع دیگری تمایل داشتند، بعد از طرح مرجعیت امامخمینی و بهویژه با ملاحظه نقش فعال سیاسی ایشان، به امام روی آوردند.[xliv] همچنین گفته میشود یكی از اعضای كمیته بازار جبهه ملی دوم، كه از طرف دكتر كریم سنجابی (عضو شورای مركزی جبهه ملی دوم) ماموریت یافته بود برای تشخیص و معرفی مرجع اعلم به قم برود، بعد از استقبال گرم از سوی دفاتر برخی مراجع با برخورد سرد امام مواجه شد و وقتی از ایشان رساله درخواست نمود، به وی گفته شد: «بروید از كتابفروشیها بخرید.» آن شخص متوجه گردید كه «این سید از نظر تقوا، از دیگران باتقواترند.» وی میگوید: «عینا این مساله را آمدم و به آقای سنجابی گفتم.»[xlv]
حال كه سخن به نهضت آزادی ایران رسید، بیمناسبت نیست به اقدام برخی از اعضای این تشكل نوبنیاد با همكاری برخی از روحانیون نواندیش درخصوص انتخاب مرجعیت بعد از رحلت آیتالله بروجردی، اشارهای كنیم. نهضت آزادی برای چارهاندیشی تعیین مرجع، با توجه به شرایط زمانی خاص به «تشكیل جلساتی به اهتمام عدهای از بانیان انجمنهای اسلامی تهران و شهرستانها و وابستگان به دبیرخانه انجمنهای اسلامی ایران در پاییز و زمستان ۱۳۴۰» اقدام نمود. حاصل مباحث جلسات مذكور و تكاپوهای بیرونی برخی دیگر از نواندیشان، تهیه و چاپ ده مقاله در كتابی بهنام «بحثی درباره مرجعیت و روحانیت» بود. در مقدمه كتاب مذكور آمده است: «مرجعیت، علاوه بر جنبه آداب دینی فردی و جنبه اجتماعی، هم نقش دینی و هم سیاسی بسیار قوی در مملكت دارد و وزنهای از وزنههای آخرت و دنیای ما است. ازطرفدیگر در توجه مخصوص و تكانی كه مقامات دولتی و سیاسی به خود دادند، در تلگرافها و در مجلس تذكرها، در اصرار به اینكه [مرجعیت] از ایران به عراق منتقل شود و در بسیاری صرف پولها، تحریكات پشت پرده آنها دیده میشود.»[xlvi]
سه مقاله اول این مجموعه با عناوین و مضامین یكسان و مكمل هم، به مباحث زیر میپردازند: اجتهاد و تقلید، تبیین استدلالی و خاستگاه وجوب تقلید، راههای تشخیص مجتهد عادل و اعلم،[xlvii] لزوم هوشیاری در قبال نغمههای ضد دین و مادی[xlviii] و مزایای عدم تقلید از میت.[xlix] استاد مطهری در پایان مقاله خود، پیشنهاد تخصصیشدن فقه و لزوم تقلید مردم از هر فقیه در همان تخصص مورد نظر و لزوم همكاری و همفكری بین اندیشمندان طراز اول و صاحبنظران هر رشته را بهمنظور حصول به نظرات صحیح، ارائه داده است.[l]
آیتالله محمود طالقانی نیز در مقالهای دیگر از این مجموعه، معتقد است: «چون احتیاجات و موضوعات تكلیفی با وضع كشور و ناحیه و طبقه و صنف، با هم فرق دارد... فقیه و مرجع هر طبقه متناسب با همانها باشد تا با مسائل و موضوعات مخصوص به خودشان... بیشتر آشنا باشد.»[li] وی سپس به استناد چند دلیل، پیشنهاد میكند كه یك «شورای فتوائی» تشكیل شود: ۱ــ سنگینی مسئولیت تمركز مرجعیت در فتوا و غفلت از وضع زمان و گرفتاریهای مسلمین ۲ــ احتمال نفوذ عوامل ناصالح و یا عمال سیاستهای حكومت در مرجعیت، بهنام معاونت و كمك به شریعت ۳ــ خطر استبداد دینی تمركز و قطع پیوند مرجعیت با مردم. ایشان سپس چگونگی كار شورای مذكور را چنین بیان میكند: «شورای فتوائی به ریاست یك یا چند تن از علمای بزرگ و مورد قبول عامه، در یكی از مراكز علمی در هر ماه یا چند ماه تشكیل شده و مسائل اختلافی و موضوعات روز یا بهاصطلاح روایت “حوادث واقعه” در شورای مزبور مطرح گردد و از مجتهدین اطراف و شهرستانها دعوت شود تا موارد ابتلاء و نظر خود را با دلایلی كه دارند، ابراز نمایند.»[lii]
آخرین مقاله این مجموعه كه با بحث ما ارتباط دارد، مقالهای از سیدمرتضی جزایری میباشد. وی نیز در پیشنهادی مشابه پیشنهاد آیتالله طالقانی، طرح شورای فتوائی را ارائه میدهد.
چنانچه از تلخیص مباحث برخی از مقالات كتاب مذكور برمیآید، نكته محوری و قابل توجه، بحث «شورای فتوا» میباشد. صرفنظر از قضاوت درباره قابلیت و ضمانت اجرایی و یا علل و عوامل ناكامی یا موفقیت چنین طرحی در میان مراجع، آنچه از نظر عملكرد و نقش روحانیت مطرح است، دغدغههای جمعی از اندیشمندان كشور برای حل معضل مرجعیت و اهتمام آنان برای بازكاوی ابعاد و اشكال مختلف نهاد مرجعیت میباشد. تكاپوها و پیشنهادهایی از این نوع، بعدها با طرح مرجعیت امامخمینی(ره) و بهویژه با نقشآفرینی ایشان در عرصه سیاست، در جریانات منتهی به قیام پانزدهم خرداد و تبعید از ایران كه در تعامل با روحانیت نوگرا منجر به پذیرش تدریجی و عمومی مرجعیت و محوریت امامخمینی(ره) گردید، رنگ باخت.پینوشتها
[i]ــ برای كسب اطلاع بیشتر درباره حوزه علمیه قم در این سالها، رك: رسول جعفریان، برگهایی از تاریخ حوزه علمیه قم، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱
[ii]ــ «خاطرات و سخنان علیاكبر هاشمیرفسنجانی»، فصلنامه یاد، سال ۳، ش۱۲، پاییز ۱۳۶۷، ص۴۹
[iii]ــ مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۱، مورخه ۱۶ آذرماه ۱۳۷۲ (تاریخ مصاحبه)
[iv]ــ مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۲، تاریخ مصاحبه ۱۶ آذرماه ۱۳۷۲
[v]ــ مجله دو هفتهنامه پیام انقلاب، سال ۴، ش ۹۵، ۲۲ مهر ۱۳۶۲، ص۲۴، مصاحبه حجتالاسلام صادق احسانبخش
[vi]ــ فاطمه استاد ملك، حجاب و كشف حجاب در ایران، تهران، عطایی، ۱۳۶۷، ص۱۵۱
[vii]ــ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواك، ج۳، تهران، مركز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۷۸، ص۷۶
[viii]ــ مجله دو هفتهنامه پیام انقلاب، سال ۳، ش۶۱، ۵ تیر ۱۳۶۱، ص۱۶
[ix]ــ از جمله رك: جامعه تعلیمات اسلامی (آیتالله حاج شیخ عباسعلی اسلامی و نقش ایشان در انقلاب اسلامی)، به كوشش حمید كرمیپور، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۰
[x]ــ فصلنامه حوزه، سال ۶، ش۳۴، مهر و آبان ۱۳۶۸، ص۱۱
[xi]ــ دوهفتهنامه پیام انقلاب، سال ۷، ش۱۶۲، ۳ خرداد ۱۳۶۵، ص۵۴، سخن آیتالله محیالدین انواری.
[xii]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده مرتضی مطهری، ش بازیابی ۹۲۱۸، كد ۱/۶، ص۲۳۴
[xiii]ــ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواك، ج ۱، صص۴۵ــ۴۱
[xiv]ــ رك: گزارشهای محرمانه شهربانی (۱۳۲۸ــ۱۳۲۷.ش) به كوشش مجید تفرشی و محمود طاهر احمدی، تهران، سازمان اسناد ملی ایران، ۱۳۷۱، ص۲۳۳، به نقل از خاطرات فلسفی، ص۱۲۹
[xv]ــ ماهنامه حوزه، سال ۲، ش۱۱، مهر ۱۳۶۴، ص۴۱
[xvi]ــ فصلنامه یاد، سال ۳، ش ۱۲، پاییز ۱۳۶۷، ص۴۸
[xvii]ــ قیام ۱۵ خرداد به روایت اسناد ساواك، ج۳: زندان، ص۳۲۸
[xviii]ــ سیری در زندگانی استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، ۱۳۷۰، ص۱۲
[xix]ــ اكبر هاشمیرفسنجانی، شهید استاد مطهری، آنطوركه من شناختم، (مقاله)، یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج۲، به كوشش عبدالكریم سروش، تهران، سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، ۱۳۶۳، صص۶ــ۵
[xx]ــ ماهنامه كیهان فرهنگی، ش۱۰۹، اردیبهشت ۱۳۷۲، ص۵، سخن محمدحسن رجبی.
[xxi]ــ مصاحبه علی دوانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۲، تاریخ مصاحبه ۱۶ آبان ۱۳۷۲، ص۶ [xxii]ــ مصاحبه مهدی حائری تهرانی با مركز اسناد انقلاب اسلامی، ش بازیابی ۱، تاریخ مصاحبه ۱۶ آذر ۱۳۷۲
[xxiii]ــ چشموچراغ مرجعیت: مصاحبههای ویژه مجله حوزه با شاگردان آیتالله بروجردی، به كوشش مجتبی احمدی، قم، دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، ۱۳۷۹، ص۵۴، خاطرات آیتالله محمدباقر سلطانی طباطبایی.
[xxiv]ــ رسول جعفریان، جریانها و جنبشهای مذهبی ــ سیاسی ایران، سالهای ۱۳۲۰ ــ ۱۳۵۷، تهران، موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر، ۱۳۸۱، صص۱۷۶ــ۱۶۹
[xxv]ــ روحالله حسینیان، بیستسال تكاپوی اسلام شیعی در ایران (۱۳۲۰ــ ۱۳۴۰)، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۸۱، صص۴۵۷ــ۴۴۷
[xxvi]ــ اسنادی از انجمنها و مجامع مذهبی در دوره پهلوی، به كوشش حجت فلاح و رضا مختاری، تهیهشده از سوی مركز اسناد نهاد ریاست جمهوری، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۸۱
[xxvii]ــ حامد الگار و دیگران، سلسله پهلوی و نیروهای مذهبی به روایت تاریخ كمبریج، ترجمه: عباس مخبر، تهران، طرح نو، ۱۳۷۱، ص۳۰۴
[xxviii]ــ جمیله كدیور، تحول گفتمان سیاسی شیعه در ایران، تهران، طرح نو، ۱۳۷۸، ص۴۰۸
[xxix]ــ عمادالدین باقی، «روحانیانی كه به نوگرایی دینی میپیوندند»، روزنامه نشاط، ۲۸ تیر ۱۳۷۸، ش۱۰۹، ص۷
[xxx]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی: از مرجعیت امامخمینی تا تبعید، به كوشش عبدالوهاب فراتی، تهران، مركز اسناد انقلاب اسلامی، ۱۳۷۹، ص۲۰، سخن محمدرضا فاكر.
[xxxi]ــ «سخن علی حجتیكرمانی»، فصلنامه یاد، سال ۳، ش۱۱، تابستان ۱۳۶۷، ص۵۵
[xxxii]ــ هدایت جلیلی، «نهاد مرجعیت و قدرت سیاسی»، روزنامه ایران، ۱ آذر ۱۳۷۷، ش۱۱۰۰، ص۱۰
[xxxiii]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی...، همان، ص۲۲، سخن آیتالله محمدعلی گرامی.
[xxxiv]ــ همان، سخن حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی.
[xxxv]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر پنجم، به كوشش علی باقری، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۶، صص۱۳۶ــ۱۳۵، سخن حجتالاسلام محمدحسن رحیمیان.
[xxxvi]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، همان، صص۱۸۰ــ۱۷۹، سخن آیتالله محمدصادق تهرانی.
[xxxvii]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی...، همان، ص۳۰، سخن حجتالاسلام سیداصغر ناظمزاده.
[xxxviii]ــ همان، ص۲۷، سخن آیتالله یوسف صانعی.
[xxxix]ــ انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی، به كوشش عبدالرضا هوشنگ مهدوی، تهران، طرح نو، ۱۳۷۲، صص۱۱۰ــ۱۰۹
[xl]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، همان، ۱۳۷۵، ص ۷۱، سخن علی حجتیكرمانی.
[xli]ــ آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی پرونده ۱۸۰، ص۱۳۰
[xlii]ــ خاطرات ۱۵ خرداد، دفتر اول، همان، ص۵۷، سخن علی حجتیكرمانی.
[xliii]ــ صحیفه امام: (بیانات، پیامها... امامخمینی ۱۳۱۲ــ۱۳۴۳)، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امامخمینی، ۱۳۷۸، ص۴۷، بخشی از متن اجازهنامه صادق احسانبخش ۱۷/۲/۱۳۴۰
[xliv]ــ تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی، همان، ص۳۱، سخن حجتالاسلام نعمتالله صالحی نجفآبادی.
[xlv]ــ تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی به روایت رادیو بیبیسی، به كوشش ع. باقی، تهران، نشر تفكر، ۱۳۷۳، صص۱۵۰ــ۱۴۹، سخن حاجمحمد شانهچی.
[xlvi]ــ بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، نوشتهشده توسط جمعی از دانشمندان، تهران، شركت سهامی انتشار، چاپ دوم، بیتا، مقدمه.
[xlvii]ــ محمدحسین علامه طباطبایی، «اجتهاد و تقلید در اسلام و شیعه»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۲۲ــ۱۱
[xlviii]ــ سیدابوالفضل موسوی مجتهد زنجانی، «شرایط و وظایف مرجع»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۳۳ــ۲۵
[xlix]ــ مرتضی مطهری، «اجتهاد در اسلام»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۶۷ــ۳۶
[l]ــ همان، صص۶۳ــ۶۱
[li]ــ آیتالله سیدمحمد طالقانی، «تمركز و عدم تمركز مرجعیت و فتوی»، در: بحثی درباره مرجعیت و روحانیت، همان، صص۲۰۶ــ۲۰۳
[lii]ــ همان، صص۲۱۱ــ۲۱۰
رحیم روحبخش
منبع : ماهنامه زمانه
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست