دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

خودباختگی فرهنگی


خودباختگی فرهنگی
یكی از رمزهای پیروزی انقلاب اسلامی احساس شخصیت و حماسه و اعماد به مكتب در میان ملت ایران بود كه به وسیله رهبران این انقلاب خصوصاً رهبر كبیر آن در كالبد این ملت دمیده شد. از آنجا كه علت پدید آورنده یك شی علت نگهدارنده آن نیز هست، برای حفظ و تداوم انقلاب اسلامی باید این احساس را همواره در خود زنده نگاه داریم و از خود باختگی و احساس خود كم بینی در مقابل مكاتب بیگانه بپرهیزیم. انقلاب مشروطه از همین نقطه آسیب دید.
در حالی كه توده مردم به رهبری روحانیت و با شعارهای اسلامی انقلاب كردند، پس از پیروزی و طی شدن دوره سختی و فرارسیدن زمان تقسیم غنایم سروكله روشنفكران غرب زده پیدا شد و كم كم این نغمه ساز شد كه برای اداره كشور باید از قوانین اساسی و قوانین مدنی اروپا استفاده كنیم و اسلام برای اداره جامعه كافی نیست، و البته كوتاهی روحانیت وقت در ارائه نظام حقوقی، جزایی، حكومتی و اقتصادی اسلام نیز در پیشرفت آن گروه غرب زده بی تاثیر نبوده است، همچنان كه ناتمام گذاشتن نهضت مشروطیت توسط روحانیت، نقص دیگری است كه محققان تاریخ معاصر برای رهبری روحانیت در انقلاب مشروطه قائل شده اند.
در طول عمر بیست و هشت ساله انقلاب اسلامی ما نیز همواره این خطر از ناحیه دشمنان یا دوستان نادان وجود داشته و به تناوب، نغمه هایی درباره این كه برای اداره جامعه باید به آخرین محصول فكر بشر كه امروز لیبرال دموكراسی است مراجعه كرد، دین یك مقوله است و زندگی مقوله دیگر، به گوش رسیده است ولی چون رهبری روحانیت در این انقلاب، قوی بوده و روحانیت از اشتباه خود در انقلاب مشروطه درس گرفت و پس از پیروزی، صحنه را خالی نكرد، این نغمه ها هنوز نتوانسته است آسیبی به این انقلاب الهی وارد آورد.
اخیراً آقای مرعشی از اعضای حزب كارگزاران سازندگی گفته اند «اسلام دارای نظام سیاسی و اقتصادی نیست» و در پاسخ به انتقادات وارده عذر بدتر از گناه آورده و گفته اند (به این مضموم) مقصود من این است كه اسلام نظام معین سیاسی و نظام معین اقتصادی ندارد، زیرا اگر نظامهای معین سیاسی و اقتصادی می داشت، قابل انطباق بر زمانها و مكانهای مختلف نبود و این یك دین جامع ناقص است.
اشتباه آقای مرعشی این است كه به تعبیر شهید آیت الله مطهری ایشان میان «مدار» و «منزل» اشتباه كرده اند. ما معتقدیم كه جامعه انسانی به حسب طبیعت خود و به حسب طبیعت كمال جوی انسان و به حكم گرایشهای فطری انسان مانند میل به حقیقت جویی و میل به ابداع و ابتكار، دایماً در حال تكامل و تغییر منزل است و از این منزل و مرحله به منزل و مرحله بالاتر می رود، اما تغییر منازل و مراحل زندگی به معنی تغییر مدار زندگی كه به وسیله فطرت انسان ترسیم شده است نیست همچنان كه تغییر منازل ستارگان به معنی تغییر مدار حركت آنها نیست، منازل ستارگان متغییر است اما مدار آنها ثابت است. اگر بنا باشد تغییر و حركت محض در كار باشد و هیچ گونه ثباتی در كار نباشد به معنی هرج و مرج است، همچنان كه اگر ثبات محض باشد و حركتی در كار نباشد پیشرفت و تكاملی در میان نخواهد بود.
پس این كه می گوییم اسلام دارای نظام اقتصادی و نظام سیاسی است، صرف نظام داشتن دلیل بر عدم انطباق آن با شرایط مختلف زمانی و مكانی نیست بلكه این نظامها مداری دارند و منازلی. اصول ثابت آنها به منزله مدار حكمت است و تغییراتی كه این اصول به حكم شرایط زمان و مكان در شكل اجرا و نه محتوای خود می پذیرند به منزله منازل حركت است. مثلاً اینكه یك اسلام شناس جامع الشرایط باید در راس جامعه اسلامی قرار داشته باشد از اجزاء تشكیل دهنده نظام سیاسی اسلام و امری ثابت است، اما این كه «مجلس شورا» وجود داشته باشد بستگی به شرایط زمان و مكان دارد. در زمانی و مكانی در اثر شاخه شاخه شدن علوم و پدید آمدن تخصصهای زیاد و به طور كلی تخصصی شدن امور اجتماع نیاز به چنین مجلسی هست و در زمان و مكان دیگری كه علم و تمدن هنوز توسعه نیافته است وجود چنین مجلسی در نظام سیاسی اسلام ضروری نیست و این یك امر متغیر است. پس، از جهتی ثبات است و ازجهتی تغییر. همچنین به طور كلی ضرورت حكومت اسلامی برای یك جامعه مسلمان به دلیل این كه اسلام دینی است جامع و برخی احكام آن جز در سایه حكومت قابل اجرا نیست امری است ثابت، اما شكل این حكومت بستگی به شرایط زمان و مكان دارد و می تواند متغیر باشد. همین طور این كه جامعه اسلامی در مقابل جوامع غیر اسلامی در حكم یك پیكر واحد است و روابط این پیكر یا اعضای این پیكر با آن پیكر بیگانه یا اعضای آن پیكر دارای روابط خاصی است و خداوند راه تسلط برای كافران نسبت به مومنان قرار نداده و مسلمانان نباید تسلط كفار بر خود را بپذیرند یك امر ثابت است و اما شكل این روابط به حسب شرایط زمان و مكان می تواند متغیر می باشد.
در باب اقتصاد نیز مسئله از همین قرار است. در اسلام اصول اقتصادی ثابتی در كار است، اما شكل اجرای آن می تواند به حسب شرایط زمان و مكان متغیر باشد. مثلاً این كه درآمد از طریق اغراء به جهل و تثبیت جهالت مردم و تحكیم عقاید سخیف و خرافی نظیر بت فروشی و صلیب فروشی ممنوع است یا تحصیل درآمد از طریق اغفال و اضلال مانند بیع كتب ضلال حرام است و یا بیع سلاح به دشمنان دین ممنوع است، از ثابتات نظام اقتصادی اسلام و به منزله مدار است اما این كه از بانك یا بیمه استفاده كنیم از متغیرات و مربوط به شرایط زمان و مكان بوده و در حكم منزل است. پس متغیر بودن شكل اجرای احكام اقتصادی اسلام به معنی فقدان نظام اقتصادی نیست بلكه نظام اقتصلادی اسلام از جنبه اصول و محتوای خود امری ثابت است و از نظر شكل اجرا می تواند متغیر باشد.
البته نكته ای هست و آن اینكه فرق است میان اقتصاد برنامه ای و اقتصاد علمی. اقتصاد برنامه ای و به عبارت دیگر برنامه اقتصادی قطعاً در مكاتب مختلف متفاوت است و اسلامی و غیر اسلامی دارد اما اقتصاد علمی كه شامل آمارها و روابط ضروری ریاضی میان شاخصهای اقتصادی است در مكاتب مختلف یكسان است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. مثلاً اینكه تحصیل درآمد از راه تولید یا خرید و فروش و مبادله موادی كه استعمال آنها برای بشر زیان دارد و یا فایده ای ندارد و از نوع هوسهای كودكانه است چه حكمی دارد، مربوط به اقتصاد برنامه ای است و نظر اقتصاد اسلامی و غیر اسلامی در آن متفاوت است و اینكه رابطه عرضه و تقاضا با قمیت كالا چیست، مربوط به اقتصاد علمی است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد و معمولا نظامهای اقتصادی مختلف درباره آن حكم واحد دارند.
اگر حسن ظن داشته باشیم و حمل به صحت كنیم می توانیم مقصود آقای مرعشی از این كه «اسلام دارای نظام اقتصادی نیست» را به چنین مطلبی حمل نماییم.
حال سوال این است كه چرا افرادی با چنین افكاری سالها در پستهای حساس نظام جمهوری اسلامی مسوولیت داشته اند؟ امیدواریم مسوولان در انتصابات خود بیشتر، افكار افراد را مورد توجه قرار دهند و نه روابط حزبی و گروهی و احیانا فامیلی.
سخن را با كلام استاد شهید مطهری در پاسخ كسانی كه گفته اند «زندگی به طور كلی یك مسئله است و دین مسئله دیگر، دین را نباید با مسایل زندگی مخلوط كرد» پایان می دهیم. ایشان می فرمایند: این اشخاص اشتباه اولشان این است كه مسایل زندگی را مجرد فرض می كنند. خیر، زندگی یك واحد و همه شئونش توام با یكدیگر است. صلاح و فساد در هر یك از شئون زندگی در سایر شئون موثر است. ممكن نیست اجتماعی مثلاً فرهنگ یا سیاست یا قضاوت یا اخلاق و تربیت و یا اقتصادش فاسد باشد اما دینش درست باشد و برعكس. اگر فرض كنیم دین، تنها رفتن به مسحد و كلیسا و نماز خواندن و روزه گرفتن است ممكن است كسی ادعا كند مسئله دین از سایر مسایل مجزاست، ولی این مطلب فرضاً درباره مسیحیت صادق باشد درباره اسلام صادق نیست.
نویسنده: علی مطهری
منبع : سایت الف