شنبه, ۱۹ آبان, ۱۴۰۳ / 9 November, 2024
مجله ویستا


زیستگاه هنرمندان ایرانی کجاست؟


زیستگاه هنرمندان ایرانی کجاست؟
چندی پیش خبرگزاری رویترز طی مقاله‌ای به بررسی کارنامه زیست‌محیطی یا به عبارتی اعتبارنامه زیست‌محیطی برخی هنرمندان در عرصه سینما پرداخت که در میان این هنرمندان; نام کسانی چون لئوناردو دی کاپریو، رابرت رد فورد، کیت بلانشه، اسپینال تپ و راب راینر به چشم می‌خورد که هریک در آثار یا فعالیت‌های خود به مقوله محیط زیست توجه و علاقه نشان داده و به سهم خود به مسائل و تهدیدهای ناشی از فعالیت‌های انسان در تخریب طبیعت پرداخته بودند.
اما در ایران شرایط به گونه غریبی از مسائل جاری در محافل غربی جدامانده است.
اگرچه محیط زیست و تخریب طبیعت به عنوان مهمترین معضل بشری و صد البته نزدیکترین، بدیهی‌ترین و فراگیرترین تهدید در جهان، توجه همه متفکران و سیاستمداران و اقتصاددانان و متخصصان امور اجتماعی و در پی آن هنرمندان و آثار هنری آنان را به خود جلب کرده و اگرچه شاهد هنرآفرینی بسیاری از شخصیت‌های مطرح هنری جهان در این عرصه هستیم کسانی نظیر ژان میشل ژار (که چندی پیش کنسرت آب را در نواحی کویری تونس اجرا کرد) و اگرچه انواع موسیقی و گروه‌های هنری اعم از موسیقی پاپ و کلاسیک و ... در اجرای قطعات موسیقی، شعر و آواز مضامین زیست محیطی را دستمایه کار خود قرار داده‌اند باز اگرچه انواع نقاشی، شعر و داستان و فیلم درباره معضلات زیست محیطی و تهدیدهای روزافزون جهانی و منطقه‌ای در کشورها و شخصیت‌های مطرح جهانی ارائه می‌شود و به محور بحث‌های داغ اقتصادی متخصصان و سیاستمداران جهان مبدل شده، اما درست در اوج تحرکات و تلاش‌‌هایی چنین گسترده جهانی، در ایران; محیط زیست و مخاطرات بنیان کن آن هنوز محدود به جمع‌های کوچک و پراکنده عده‌ای استاد و دانشجو و کارشناس محیط زیست و منابع طبیعی است.
گویی اقتصاددانان و سیاستمداران که هیچ، هنرمندان این مرز و بوم نیز به جز اندکی انگشت شمار با آن همه سوابق درخشان در پیشگامی و آفرینند گی و خلاقیت ادبی و درک موشکافانه اجتماعی و هنری، در جای دیگری خارج از این کره خاکی رو به ویرانی، زیست می‌کنند.
این مقوله آنقدر ناشناخته و دور از ذهن است که حتی تلاش‌ها و آثار هنرمندانی چون احمد نادعلیان که ابتکاری عالی در جشن واره هنرهای محیطی خلیج فارس از خود نشان داد، در کمال سکوت، بدون بازتاب در رسانه‌های نو و کهنه کشور از دید همگان پنهان ماند.
اما عجیب است تقریبا به جز همان تعداد انگشت شمار هنرمندان علاقمند به طبیعت، هنرمندانی که همواره چشم به طبیعت دارند و از شکوه و لطافت و سکوت و زیبایی‌های آن الهام می‌گیرند، هنوز صدای کرکننده توفانهای مهیب گونو، کارخانه‌های سیمان‌سازی و پتروشیمی در جنگل و کویر، اره‌ها و بیل‌های مکانیکی حفر زمین و قطع درخت، حفره‌های مهیب خاک در جای خالی درختان بی‌سر(تنها درختان نه بی سر در جنگ تحمیلی نیستند که درد را دراعماق روح و روان انسان زنده بیدار می‌کنند، بلکه برختان بی‌سر شده در غارت سرمایه‌های طبیعی شاید دردناک ترند) و خاک‌های جابجا شده برای جاده سازی و سدسازی‌های بی‌رویه را نشنیده و شوره‌زارهای بختگان و هامون و ده‌ها تالاب و دریاچه کشور را ندیده‌اند.
از این روست که نه بوی تند نفت رها شده در امواج سیاه از قیر بندرعباس به شعر و داستان و آثارشان راه یافته، نه کچلی روزافزون جنگل‌ها، نه فرسایش خاک، نه بحران آب و خشک شدن سفره‌های زیر زمینی کویر، نه هرم هولناک گرمای زمین و نه بالا آمدن آب دریا در خلیج فارس، هیچ یک به قلم ها، بوم‌ها و صحنه‌های تئاتر و سینما و نمایش آنها نیامده است.
گویی هنرمندان ایرانی هیچ یک مرگ بیش از صد دلفین تنها ظرف یکماه، مرگ دسته جمعی و فجیع فلامینگو‌های بختگان، انزلی و ارومیه، توده ماهیان مرده تالاب عینک، رانش زمین در نکا، آتش سوزی در جنگل‌های گلستان،بوی تعفن و منظره مهوع توده‌های زباله در سواحل دریای مازندران و اعماق جنگل‌های گیلان، بوی چوب سوخته جنگل‌های بلوط در زمستانهای زاگرس، بوی گزنده نفت و جلبک‌های شناور در آب‌های خلیج فارس ودریای مازندران، طعم تلخ و اشک‌آور گازهای رها شده در هوای عسلویه و آب‌های خلیج نای بند، نابودی باغ‌های مناطق کویری میبد، گسترش بیابان در سیستان و بلوچستان و انقراض گوزن زرد ایرانی، ببر و شیر مازندران، نابودی یوزپلنگ و تمساح پوزه کوتاه ایرانی و... (هزاران فاجعه مهیب که روزی نیست که زخمی نو بر پیکر نحیف طبیعت کشور ننشاند، ) گویی هیچ و مطلقا هیچ یک از این صدها تهدید و خطر و زشتی و پلشتی، هیچ یک به چشمانشان نیامده و بوی تعفن دل‌آزار این همه تخریب و زباله، دماغشان را نیازرده و روح حساس و ظریف و نگاه دقیق و باریک بین‌شان را از دل مشغولی‌های روزمره، گپ‌ها، بحث‌ها، نقد‌ها و نظرها و بررسی‌های هرمنوتیک بازنداشته است.
ظاهرا هنوز فاجعه‌ها چندان بزرگ، مهم و در اوج نبوده که توجه کسی از این جمع کثیر هنرمند و اهل قلم را به خود جلب کند!
ازاین روست که هنوز نشانی از این همه تخریب و آلودگی و فاجعه در کوه و جنگل ودریا و کویر و رود و ماهی و پرنده و حیوان و انسان، در آثار هنری این هنرمندان و فیلم سازان و نقاشان و شاعران لطیف طبع ... که طبیعت همواره الهام‌بخش آنان در خلق آثار هنری شان بوده و هست، تقریبا هیچ اثری نمی‌بینیم.
و عجیب‌تر آنکه جامعه هنری ایران که همچون اسلافش هنوز در محافل روشنفکری چشم به رهیافت‌ها و رویکردهای روشنفکران و هنرمندان دنیای غرب دارد، هنوز بازتاب این مخاطرات و تهدیدها و قربانی شدن‌ها را در هنرمندان غربی ندیده و دغدغه مرگ طبیعت را آثارشان درک نکرده است. چرا خلق این همه فیلم، نمایشگاه نقاشی، مجسمه و کنسرت و ... با موضوعات زیست‌محیطی و با عنوانهایی چون نجات زمین، کنسرت آب، ساعت یازده و حقیقت تلخ و... توجه هنرمندان و علاقمندان هنر را به خود جلب نکرده است؟
چرا آخرین فیلم‌های هالیوود و بالیوود و جشنواره‌های کن و ونیز و اسکار و... با ترجمه و برگردان فارسی و انگلیسی به تمام شبکه‌های تلوزیونی و خانه‌ها و مجالس بحث و گفت‌وگوی روشنفکران راه می‌یابد اما کسی از ساعت یازده یا حقیقت تلخ و برگردان آن چیزی نمی‌داند و ندیده است.
عجیب تر آنکه چرا هیچ انعکاسی از این رویکرد زیست محیطی در آثار هنرمندان ایرانی آنچنان که کوچک‌ترین حرکت فکری، متد (یا به عبارتی مدهای ) جدید فکری و رویکردهای روز روشنفکری در آثار هنرمندان عربی با فاصله‌ای اندک در آثار هنرمندان ایرانی بازتاب می‌یابد و اندکی بعد شاهد روایت ایرانیزه شده یک موضوع و یا جریان فکری غربی در آثار هنری به ویژه سینمای ایران (اعم از هنرمندان و منتقدان دینی و غیر‌دینی‌اش) می‌شویم، اثری و بازتابی از رویکردهای زیست محیطی در آثار هنری به ویژه سینمایی هنرمندان و روشنفکران ایرانی نمی‌بینیم؟
شاید این هم یکی دیگر از بارزترین نمونه‌ها از تاخیر فرهنگی روشنفکران و دانش آموختگان ایرانی است که باید مطابق سنت تاریخی این قوم، سال‌ها و قرن‌ها باید بگذرد تا به اصطلاح دوزاری‌اش بیفتد و بفهمد الان در اروپا و امریکا مباحث زیست محیطی مد روز یا به قول خودشان بحث روز است.
همچنان که با همان تاخیر تاریخی در دوران پست مدرنیسم، وقتی که غرب مدرنیسم را پشت سر گذاشته و به تاریخ سپرده، متفکران وهنرمندان وطنی می‌فهمند موضوعی بنام مدرنیسم وجود داشته و سال‌ها به دور از قافله لنگ‌لنگان به راه می‌افتند و البته این همه تاخیر و عقب ماندگی خود را هم به چیزی نمی‌گیرند.
و در دوران پست مدرنیسم، به راستی برای مردم از قافله به دور مانده منزلگاه بعدی که هرگز آن را ندیده و تجربه نکرده چه معنا دارد؟ اما محیط زیست و بحران طبیعت مقوله‌ای است که مرز نمی‌شناسد و خود همچون هیولا و بلا برسر همه نازل می‌شود. منتظر نمی‌ماند که روشنفکران اهمیت آن را دریابند. بحران و تخریب محیط‌زیست خود به سراغ همه ما می‌آید و گریبان همه را می‌گیرد اما روشنفکر ما (اعم از دینی و غیر دینی) هنوز چون عوام مردم دربند رفاه کورکننده و زرق و برق مدرنیسم و رفاه غربی، بر لبه چاه هولناکی که در برابرش دهان گشوده، کور و بی خبر نشسته و به بحث و گپ و شعر و شاعری و نقد‌های روشنگر و الهام از طبیعت (کدام طبیعت؟) مشغول است!
ظاهرا این همه تهدید و آلودگی در طبیعت ایران و جهان آن قدر بزرگ و پر رنگ نبوده که به عنوان یک دغدغه فکری به حیطه مشکلات و درگیری‌ها و اشتغالات و سرگرمی‌ها و دلخوشی‌ها و جلسات شعر و داستان و کتاب و ادب کتاب به دستان و شعر دوستان و هنر پروران راه یابد.
عجیب است که همه روشنفکران اعم از دینی و غیری دینی و راست و چپ، دلشان برای کودکان و زنان بی گناه و قربانیان عراق می‌سوزد، هزاران قربانی سالانه از آلودگی هوای تهران اصلا ذهن آنها را حتی برای لحظه‌ای درگیر نمی‌کند!!
و باز عجیب‌تر آنکه عمده این هنرمندان و هنر دوستان که همچون بیشتر هنرمندان معاصر، چشم به ردپای هنری و هنرمندان غربی و حتی گاه برای خیره کردن (نگوییم کورکردن) چشم یکدیگر به انواع سبک‌ها و ژانرها و آثار هنری و سینمایی و داستانی و رئالیسم جادویی آمریکای لاتین دوخته اند و از آن داد سخن می‌دهند، هنوز حتی رگه‌‌هایی از این همه حادثه و رویداد و فاجعه و صحنه‌های تراژیک، در عرصه طبیعت و محیط زیست، به میدان قلم و پر سپکتیو تابلوها و موسیقی نوازندگان و محافل هنری و ادبی هنرمندان و ادبیان ایران و طرفدارانشان خطور نکرده است.
میترا اسدنیا
منبع : روزنامه حیات نو