یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

هویت و سیاست در عرصه عمومی


هویت و سیاست در عرصه عمومی
●●نكته
اگر پایبندی و عمل به ارزش های مزبور پشتوانه ای در نظام هستی شناختی و عقلانیت جمع نداشته باشند، تضمینی وجود ندارد كه به هنگام رویارویی با ارزش های سازش ناپذیر و شرایط دشوار و پرهزینه و با بروز تعارض میان منافع شخصی فوری و خیر عموم، تعهد به آنها توسط فرد یا جمع ادامه یابد.
تفاوت ها و هویت ها
۱ هویت نقشی مهم در تنظیم روابط و مناسبات میان افراد و گروه ها در درون جامعه دارد. نحوه رویكرد با دیگری، موافقت یا مخالفت، دوستی یا دشمنی، همكاری یا رقابت، اعتماد یا بی اعتمادی، جذب یا طرد، همه بستگی به هویتی دارد كه هر فرد یا جمعی در برابر دیگری برای خود می شناسد. هویت در پاسخ به پرسش «من كیستم» تعریف می شود و ملازم با مفاهیم «غیرت» و «تفاوت» است. آگاهی از تفاوت ها پایه شكل گیری هویت اند، و چون انواعی از تفاوت ها وجود دارد هویت ها هم متعددند. به طوری كه هر فرد یا گروهی از افراد در آن واحد دارنده بیش از یك هویت اند و بسته به این كه در مواجهه با «غیر» چه تفاوتی برجسته و ظاهر شود، خویشتن را در قالب هویتی مرتبط با آن معرفی و كنشی متناسب با آن هویت انتخاب خواهد كرد. كودك به محض آنكه به «تفاوت» جنسیتی میان خود و كودكان دیگر پی می برد و رفتار متفاوت دیگران را مشاهده می كند، هویت «پسر» یا دختر بودن در ذهن وی شكل می گیرد و از آن پس اگر با اشاره به تفاوت جنسیت از وی بپرسند تو كیستی خود را «پسر» یا «دختر» معرفی خواهد كرد. به تدریج كه سایر انواع تفاوت ها، حقیقی یا كاذب برای فرد یا جمع شناخته می شوند، حلقه های دیگر هویت آنها را از «دیگران» جدا و متمایز می سازد و بدین ترتیب انواع هویت های «خویشاوندی»، «قومی»، «قبیله ای»، «ملی»، «نژادی»، «مذهبی»، «مسلكی»، «سیاسی» و «شغلی و حرفه ای» و دیگر گروه بندی های اجتماعی و طبقاتی تشكیل می شوند. هر هویت مشخص و تعریف شده، انتظارات، حقوق، تكالیف و نقش های ویژه ای را به همراه دارد كه فرد یا جمع ناگزیر از پذیرش و انجام آنها است، به عبارت دیگر، تفاوت هویت ها است كه تفاوت در حقوق و وظایف و مسئولیت ها و كاركردها و انتظارات را موجب می شود و مشروعیت می بخشد. به محض آنكه فرد یا جمعی در هویت «زن»، «فرزند»، «ایرانی»، «معلم»، «روحانی»، «مسلمان»، «روشنفكر»، «روستایی»، «كارگر»، «سرمایه دار»، «كرد» یا «بلوچ» ظاهر شود، از حقوق و امتیازاتی برخوردار و از حقوق و امتیازاتی محروم شمرده می شود و وظایف و مسئولیت هایی بر وی محول و یا خود برای خویش می پذیرد. همكاری و تعامل دوستانه یا رقابت و ستیز خصمانه، پذیرش یا طرد، در روابط میان افراد و گروه ها در وهله اول براساس هویتی كه فرد در رابطه با غیر خود می شناسد، تعیین می شود. به دگر سخن، كنش های انسانی افراد و گروه ها با یكدیگر در عرصه زیست اجتماعی خانوادگی، مدنی، عمومی یا سیاسی، از هویت های شناخته و تعریف شده آنان تاثیر می پذیرد. همبستگی های اجتماعی و انسانی یا سیاسی و ائتلاف ها و صف بندی های گوناگون همه بر پایه تفاوت ها و هویت ها شكل می گیرند. به طوری كه با تغییر هویت جایگاه فرد یا گروه در درون روابط و همبستگی ها و نزاع هایی اجتماعی، سیاسی یا فرهنگی تغییر خواهد كرد. چه بسا كه دو ایرانی از دو قومیت یا دو مسلك و مذهب مختلف وقتی در برابر شكاف و صف بندی بر اساس هویت ملی قرار می گیرند متحد هم دوش عمل كنند، اما به محض آنكه در برابر شكاف هویت های قومی یا دینی و سیاسی قرار گیرند، یكدیگر را دفع كنند و به تقابل برخیزند. بی دلیل نیست كه در درون همبستگی های بزرگ در هر صنف، انواعی از گروه بندی های فرعی بر پایه هویت های فرعی تر شكل می گیرند، مثلا در میان افراد مذهبی در برابر غیر مذهبی، انواعی از هویت های دینی مسلمان و مسیحی، یهودی و هندو وجود دارند و یا میان مسلمان ها، هویت های فرعی تر سنی، شیعی و? و درون هر یك از این دو انواعی دیگر از گروه بندی ها بر اساس ملیت ایرانی، عرب و ? یا در میان ایرانی ها از اقوام مختلف و به همین نحو حلقه های كوچك تر بر گرد فرد و جمع تشكیل می شود و در هر موقعیت برخی از این شكاف های هویتی فعال و عمده می شوند و بر پایه آن صف بندی ها و تقابل یا همكاری، دوستی یا دشمنی میان افراد و گروه ها پدید می آیند. گفتیم كه هویت ها از تفاوت ها شكاف میان خود و غیرخود زاده می شوند. مفهوم «خود» و آگاهی از «خود» ملازم با تفاوت ها، یعنی وجود «غیرخود» است. هویت هم فردی است و هم جمعی، برخی ویژگی های زیستی بیولوژیك مثل خطوط سر انگشتان و بسیاری خصوصیات ژنی و شكل ظاهری شاخص هایی هستند كه نخستین و اصلی ترین تفاوت ها میان افراد را مشخص كرده و پایه تعیین هویت فردی اند. تفاوت های اخلاقی، روانی و فكری در فرد بعدا پدید می آید و هویت اجتماعی وی را شكل می دهند. در آغاز كه تفاوت های فردی شناخته یا برجسته و مطرح نبود، فرد هم تشخص و فردانیت و استقلال از جمع ما نداشت. شاید نخستین تفاوتی كه اجداد اولیه مان نسبت به آن آگاهی یافتند، میان «ما آدم» و «آنها غیرآدم ها» بود و چون «ما» در عین حال مرادف با «قبیله» و «گروه» خودی بود گهگاه نه تنها حیوانات كه افراد قبایل دیگر كه ظاهر و توتم متفاوت داشتند، «غیر آدم» تلقی می شدند. همین تفاوت اولیه بود كه شكل گیری نخستین هویت انسانی «آدمیان»، در برابر «غیرآدمیان»، حیوانات و ? را امكان پذیر ساخت.
سازگاری و ناسازگاری میان هویت ها
۲ از آنجا كه «تفاوت »ها پایه هویت ها هستند، باید درباره امكان یا امتناع سازگاری و همزیستی در عین متفاوت بودن گفت و گو كرد. تفاوت ها به دو دسته اند: یك دسته مثل جنسیت، ملیت، نژاد و قومیت «طبیعی» هستند و فرد یا گروه خود در تعیین آنها دخالت نداشته اند. یعنی بی آنكه بخواهند و از قبل بدانند، زن یا مرد، در این یا آن سرزمین، از نژادی معین و در میان قوم یا ملیت خاصی متولد می شوند و دیر یا زود به تفاوت میان خود غیرخود آگاه می شوند و بر همان اساس احراز هویتی متمایز از دیگران می كنند. دسته دیگر نظیر عقیده و مسلك سیاسی، مذهب و فرهنگ، شغل، حرفه، موقعیت اجتماعی، خاستگاه طبیعی و ساختارهای زیستی افراد ندارند، بلكه بعد از تولد و به تدریج در جریان اجتماعی شدن كسب می شوند. تفاوت های زیستی یا طبیعی موجب بروز تمایزات فردی، قومی، نژادی و ملی می شوند و اگر زیر تاثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی و سیاسی بار ارزشی پیدا نكنند مانعی در راه سازگاری و همزیستی و همكاری مسالمت آمیز میان افراد و گروه های مختلف به وجود نمی آورند. زیرا این تفاوت ها فی نفسه اشتراك و تساوی آنها را در داشتن «هویت انسانی» در برابر هویت های زیستی دیگر نباتی، حیوانی و? نفی نمی كند. اگر زمانی تصور می شد كه افراد متعلق به نژادهای مختلف بشری به لحاظ استعدادهای فكری و روانی و بهره مندی از شٲن و خودآگاهی انسانی یعنی همان ها كه نوع انسان را از سایر انواع متمایز می كند، متفاوت اند و بعضی نژادها در این زمینه ها بر بعضی دیگر برتری دارند و بعضی دیگر به طور طبیعی از برخی استعدادهای انسانی محروم اند، امروز بی پایگی آنها توسط علم ثابت شده است. چرا كه در این مورد به دلیل ماهیت موضوع داور نهایی علم است. هر چند هنوز، عده ای پایبند چنان باورهای كلیشه ای باقی مانده باشند. این نوع تصورات و داوری ها درباره تفاوت استعداد و ویژگی های انسانی و به استناد آن تاكید بر وجود تفاوت در حقوقی كه به طور طبیعی به افراد یا گروه ها كماهو انسان تعلق می گیرد كه هنوز هم در بعضی نظامات اجتماعی و فرهنگ ها رواج دارد به تفاوت هویت های طبیعی، بار ارزشی و حقوقی بخشیده است. همین امر به نوبه خود منشاء یك رشته تضاد و كشمكش و نزاع و ناسازگاری و صف بندی های كاذب میان اقوام و گروه ها شده است. در حالی كه تفاوت های حقیقی نظیر تفاوت زن و مرد یا نژاد و قومیت فی نفسه منشاء هیچ نوع نابرابری در حقوق و ارزش های انسانی نیستند و اگر بار ارزشی و حقوقی بر آنها اضافه و تحمیل نشود در راه همكاری و مدارا و دوستی حقیقی پایدار میان آنها مزاحمتی تولید نخواهد كرد.
۳ هویت های اكتسابی برخاسته از تفاوت های اكتسابی اند. این تفاوت ها در نخستین ادوار زندگی اجتماعی كه تقسیم كار و تمایز های اجتماعی هنوز پدید نیامده بود، وجود نداشتند. در آن دوره افراد و گروه ها تنها بر پایه تفاوت های طبیعی، جنسیت، سن، نژاد و قومیت از یكدیگر متمایز می شدند. تقسیم كار اجتماعی صرفا مبتنی بر سن و جنس انجام می گرفت. رشد و توسعه جامعه ها به لحاظ علمی و فنی، معیشتی و فرهنگی و بروز جنگ و نزاع میان طوایف و اقوام موجبات توسعه، تقسیم كار اجتماعی و پیدایش گروه های شغلی، حرفه ای و سلسله مراتب اجتماعی و طبقات را فراهم نمود. این تفاوت ها نیز همانند تفاوت های طبیعی تا آنجا كه مربوط به خصلت ذاتی آنها یعنی تفاوت در مهارت ها و نوع فعالیت و خدمات و آگاهی ها می شود، مانعی در برابر همكاری مسالمت آمیز افراد تولید نمی كرد و با حقوق برابر انسانی آنان تضاد نداشت، اما وقتی مناسبات صلح جویانه مبتنی بر روابط خویشاوندی و كار مشترك در طبیعت، زیر فشار جنگ ها و عامل غلبه و زور جای خود را به روابط مبتنی بر سلطه و بهره كشی داد، نابرابری در حقوق و شٲن انسانی پدید آمد، بدین ترتیب كه بیگانه را در مرتبه نازلی از شٲن و هویت انسانی و نزدیك به هویت حیوانی جای داد و فاتحان به خود حق دادند كه آنها را همانند حیوانات به كار وادار و مورد بهره كشی قرار دهند و از حقوقی كه برای خود به عنوان «انسان» قائل بودند محروم نگاه دارند. لازم به یاد آوری است كه نگاه و تلقی غیر خودی غیر انسان، به افراد طوایف ناخویشاوند و متعلق به توتم های متفاوت، پدیده ای متقدم بر غلبه و سلطه و ظهور برده داری و مالكیت خصوصی و نظام های طبقاتی است. به همین خاطر در چشم اعضای هر گروه خویشاوند، افراد قبایل بیگانه همانند سایر حیوانات، یك منبع غذایی و یك گروه رقیب بر سر سفره طبیعت محسوب می شدند. تنها با گسترش دایره خویشاوندی بر پایه نظام توتمیسم بود كه طوایف دیگر نیز به تدریج درون هویت انسانی جای گرفتند و به رسم آدمخواری كانیبالیسم پایان داده شد. اما بعدها زیر تاثیر عوامل اجتماعی، فرهنگی و زبانی كه موجب توزیع نابرابر انواع قدرت میان افراد و گروه ها شد. تفاوت های طبیعی و اكتسابی ناشی از حرفه و تخصص در نظام تقسیم كار اجتماعی هر دو بار ارزشی و حقوقی پیدا كردند و بر خلاف قبل افراد و گروه های اجتماعی را درون هویت های متضاد و آشتی ناپذیر جای دادند.●مبنا در شكل گیری هویت فكری و سیاسی
۴ تفاوت های طبیعی، منشاء كاركردها و كنش های انسانی متفاوت در برابر حوادث می شوند و متقابلا واكنش های متفاوتی را در افراد دیگر بر می انگیزند. با مشاهده همین تفاوت ها در واكنش ها است كه مفهوم غیرت و هویت فردی یا جمعی شكل می گیرد. به طوری كه می توان گفت اگر ۱ افراد در ارتباط و مواجهه با یكدیگر قرار نمی گرفتند و ۲ اگر كنش های انسانی افراد و واكنش دیگران نسبت به حضور و نوع عمل افراد و گروه ها متفاوت نمی بود تفاوت ها محسوس نمی شدند و از سوی افراد درك نمی گردیدند و در نتیجه هویت نیز شكل نمی گرفت. بنابراین كنش اجتماعی را باید نقطه عزیمت و محور فرآیندی دانست كه به تشكیل هویت می انجامد. به عبارت بهتر تفاوت كنش های انسانی است كه موجب بروز تفاوت ها و هویت ها می شود. افراد از جنسیت های مختلف یا متعلق به اقوام و نژادها و فرهنگ های گوناگون و یا دارای مهارت های متفاوت ، در مواجهه و ارتباط با یكدیگر و یا در جریان انجام كنش های مختلف اجتماعی از طریق نوع زبان و گویشی كه به كار می گیرند و سلوك و آداب و اخلاقیات و ارزش های جمعی كه بروز می دهند، نوع و فعالیت و كار مولد و یا نحوه رویارویی با وقایع مهم حیاتی نظیر تولد، بلوغ، ازدواج و رابطه جنسی، تولید مثل، كهنسالی و مرگ، به تفاوت های طبیعی و یا اكتسابی اولیه میان خود پی می برند و بدین وسیله هر فرد در مقایسه با دیگری احراز هویت می نمایند.
«هویت ها» بعد از آن كه پدید آمدند، زیر تاثیر عوامل مختلف اجتماعی، فرهنگی و سیاسی اقتصادی ارتباط آنها با كنش های به وجود آورنده اولیه شان قطع می شود و از متغیر تابع به متغیر مستقل تغییر وضع می دهند. تا آنجا كه كنش های اجتماعی افراد و گروه ها تابع نوع هویت آنها می شود. این در حالی است كه تفاوت ها و هویت های مبتنی بر آنها زیر تاثیر نحوه توزیع انواع قدرت، نظام ارزش های مسلط و سنت های حاكم، بارهای ارزشی و حقوقی ویژه ای پیدا كرده اند كه در اصل نداشتند. آنگاه همین بار ارزشی و حقوقی تحمیل شده بر هویت ها است كه منشاء تفاوت ها نابرابری های كاذب و كنش های انسانی متفاوت و بیشتر متضاد و سرانجام و بروز درگیری و كشمكش میان هویت های گوناگون می گردد و در نتیجه سازگاری و همكاری مسالمت آمیز و خلاق میان آنها دشوار و یا ناممكن می شود. دلیل این اتفاق آن است كه در آغاز هویت تابعی است از كنش های انسانی افراد و گروه ها در عرصه كار و تعامل های اجتماعی و فرهنگی، اما چنانكه دیدیم با گذشت زمان رابطه مزبور معكوس می شود و كنش انسانی افراد از هویت فردی و گروهی شان تبعیت می كند.
۵ نوع همكاری و مناسبات میان افراد و گروه ها بستگی دارد به میزان اشتراك و تفاوت در هدف ها، روش ها و نظام ارزش هایی كه در عرصه عمل جمعی، درون خانواده، جامعه مدنی، عرصه عمومی و یا جامعه سیاسی دنبال می نمایند. آنهایی كه هدف ها و روش های واحد و مشابهی دارند، در یكی از دو مولفه اصلی شكل دهنده به هویت شریك اند و در یك صف جای می گیرند. مولفه دوم تشكیل دهنده هویت، سنت فكری فلسفی اخلاقی دینی است كه هدف ها و روش ها و ارزش های ناظر بر كنش انسانی جمع را تغذیه می كند و مشروعیت می بخشد. كنش های اجتماعی هدف مند و معطوف به خیر عموم، متضمن حل تضاد هایی است كه از یك سو میان منافع كوتاه مدت و شخصی و مصالح جمعی و از سوی دیگر عدم توازن میان دشواری و پرهزینه بودن غلبه بر موانع و علایق محافظه كارانه شخص پدید می آیند. انجام این مهم مستلزم پایبندی و عمل به ارزش هایی است كه كوشش و صرف هزینه و تحمل سختی در راه هدف را توجیه كند و انگیزه های فعالیت جمعی و علاقه به سرنوشت دیگران و بردباری و پایداری، فداكاری و وفاداری به ارزش های اخلاقی، امانت داری، عدالت خواهی و همدردی انسانی را در افراد تقویت كند. اینكه چرا باید ارزش های اخلاقی پایه كنش های انسانی در عرصه عمومی و در پیگیری سیاست های ر هایی بخش، متكی بر یك سنت فكری فلسفی یا دینی باشد و به وسیله آن توجیه عقلی و هستی شناختی شود، نكته ای است كه در تجربه به اثبات رسیده است. لذا اگر پایبندی و عمل به ارزش های مزبور پشتوانه ای در نظام هستی شناختی و عقلانیت جمع نداشته باشند، تضمینی وجود ندارد كه به هنگام رویارویی با ارزش های سازش ناپذیر و شرایط دشوار و پرهزینه و با بروز تعارض میان منافع شخصی فوری و خیر عموم، تعهد به آنها توسط فرد یا جمع ادامه یابد.
۶ این معنی به هنگام بحث از سیاست در عرصه عمومی اهمیت بیشتری پیدا می كند. آنجا كه انواعی از گروه بندی های سیاسی، همبستگی های اجتماعی و فرهنگی، نهادهای مدنی و انجمن ها و تشكل های صنفی حضور دارند و با یكدیگر به تعامل و همكاری یا تقابل و نزاع می پردازند. در این عرصه، شاهد شكل گیری پی درپی احزاب و تشكل های صنفی و مدنی و ائتلاف های بزرگتر سیاسی و سپس گسست و فروپاشی یا بروز تحول در مناسبات میان آنها هستیم. یك مسئله بحث انگیز و دشوار در مناسبات میان گروه های مختلف، دستیابی به ملاك هایی متقن و عقلانی پایه همبستگی و تعامل و همكاری یا به عكس رقابت تقابل و یا ستیز در سپهر همگانی است. در رویكرد به این مسئله دو نقطه عزیمت متفاوت قابل بررسی اند: اول عزیمت از پایه «هویت» گروهی است كه در حال حاضر بیشتر رواج دارد. انواع تشكل ها و سازمان های سیاسی و مدنی با هویت های معینی در عرصه تعامل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی حاضر می شوند و بیشتر اوقات از طریق «هویت»ها، یكدیگر را شناسایی و نسبت خود با «دیگران» را تعیین و تعریف می كنند. «هویت» تعیین كننده مرز میان خودی و غیرخودی و تمییز دوست از دشمن است. در برابر پیشنهاد همكاری و ائتلاف، ابتدا از «هویت» سیاسی و فكری گروه های شركت كننده می پرسند و آن را ملاك پذیرش یا رد همكاری و همبستگی قرار می دهند و این در حالی است كه «هویت»ها معمولا به صورت معجونی از عناصر فكری و فرهنگی، حساسیت های سیاسی، علایق اقتصادی اجتماعی و نهادها و سمبل های اساطیری و در تركیب با عناصری از سنت و اندیشه های مدرن و پیش داوری ها و برداشت های ذهنی از یكدیگر. ضمنا با گذشت زمان بر پیچیدگی و تفصیل یافتگی هویت های گروهی و قومی افزوده می شود و نه تنها كلیات كه بسیاری امور جزئی را نیز شامل می شود، وضعیتی كه هم آشنایی و فهم روشن و متقابل آنها را دشوار می كند و هم امكان رسیدن به همدلی و توافق و همكاری و همبستگی میان آنها را به شدت ضعیف می سازد. بالاتر از آن وقتی هویت نقطه عزیمت افراد در رویكرد به عمل سیاسی و اجتماعی ر هایی بخش باشد، چون تصمیم گیری و تعیین هدف و خط مشی بی میانجی هویت فكری و تاریخی انجام نمی گیرد مباحثات و چالش های پایان ناپذیری بر سر تفسیر و تاویل عنصر متشكله هویت و هسته های سخت آن در می گیرد و عمده نیروی افراد و گروه ها صرف این نوع كشمكش ها و مجادلات كلامی و ذهنی می شود و چون در این زمینه ملاك عینی و تجربی یا اصول بدیهی و مسلم اولیه برای داوری و صدور حكم قطعی وجود ندارد، اختلاف به صورت مزمن درآمده، مانع ایجاد هر نوع همبستگی پایدار و اثر بخش می شود. اضافه بر آن كه هر نوع همبستگی و ائتلافی كه بر این پایه شكل می گیرد، به این خاطر كه اجماع بر سر یك تفسیر واحد از مبانی هویت ناممكن است، شكننده بوده در برخورد با چالش های فكری و سیاسی و عملی و بروز اختلاف نظر میان افراد و گروه ها، دچار انشقاق و انشعاب های مكرر می شوند.
دوم عزیمت از كنش اجتماعی هدفمند ر هایی بخش در عرصه عمومی افراد و گروه های اجتماعی فعال در عرصه عمومی در توضیح و معرفی هدف های خود دشواری چندان ندارند. به شرطی كه از بیان مفاهیم كلی و چند پهلو نظیر «اصلاحات»، «توسعه» و «عدالت» اجتناب كرد، به معرفی تغییرات عینی و ساختاری و هدف های ملموس و مشخصی كه قرار است دنبال و تحقق یابند، بپردازند. این نوع هدف ها حتما لازم نیست بسیار جزیی باشند. هدف های فراگیر هم اگر به صورت عینی و آزمون پذیر بیان شوند، پایه محكمی برای بررسی و نقد عقلانی تجربی و گفت وگو برای رسیدن به اجماع به شمار می روند.
وقتی هدفی نظیر رفع همه انواع محدودیت ها در برابر حق برابر آزادی بیان و مشاركت سیاسی برای همه شهروندان صرف نظر از تفاوت های جنسیتی، قومی، مذهبی و مسلكی طرح می شود، افراد و گروه های مختلف اجتماعی یا صف بندی در دو سوی شكاف آزادی و اقتدارگرایی و برای انجام عمل اجتماعی و مبارزاتی نخستین مولفه هویت خویش را تعیین می كنند. همه طرفداران آزادی بر محور اقدام برای هدف مزبور ذیل هویت مشترك «آزادیخواهی» قرار می گیرند و از طرفداران تمركز و انحصار قدرت در افراد و گروه های ممتاز مخالفان حق برابر آزادی و مشاركت سیاسی برای همه كه ذیل هویت «اقتدار گرایی» گرد می آیند، متمایز می شوند. در این رویكرد، چون نقطه عزیمت، كنش انسانی ر هایی بخش معطوف به هدف آزادی است كه بی میانجی هویت های از پیش مقرر قابل دستیابی و آزمون عقلی و تجربی است. لذا در این مرحله مانعی جز مخالفت با هدف مزبور در برابر اتحاد و همبستگی افراد و گروه های همسو وجود نخواهد داشت. به عكس چون «هویت» بر پایه عمل مشخص و هدفمند شكل می گیرد و تعریف می شود، تفسیرهای ذهنی مناقشه انگیزی كه با معیارهای آزادی بیان و مشاركت مغایرت داشته باشند، مقبولیت پیدا نمی كنند.●ارزش های پایه سیاست ر هایی بخش
۷ بر كسی پوشیده نیست كه راه به سوی تحقق هدف هایی چون تامین آزادی عقیده و بیان، مشاركت برابر سیاسی یا دموكراسی و عدالت اجتماعی هموار نیست، به ویژه در جامعه هایی نظیر ایران كه قرون متمادی تحت سیطره نظامات متمركز و استبدادی به سر برده اند و حتی در دوره های متاخر نیز فرصت های اندكی برای نهادینه كردن اصول آزادی و حاكمیت قانون و تاسیس نهادهای مدنی حامی دموكراسی در اختیارشان قرار گرفته است. پیشرفت به سوی هدف های مزبور با موانع ساختاری و فرهنگی و دینی ریشه داری روبه رو هستند، چنانكه در چند موقعیت مناسب مثل انقلاب مشروطه، نهضت ملی و انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ و حركت اصلاحات خرداد ۷۶ شاهد بوده ایم پس زدن موانع و برداشتن گامی چند به سوی استقرار آزادی و دموكراسی و مهم تر از آن حفظ دستاوردهای هر مرحله، مستلزم بسیج گسترده نیروهای اجتماعی، ایجاد اتحاد و همبستگی پایدار میان مردم و داشتن روحیه پایداری در برابر مشكلات، استمرار در مبارزه، فداكاری و خستگی ناپذیری، صداقت و صمیمیت در هدف و احترام به قانون و حقوق عمومی و ترجیح منافع ملی و خیر عموم بر منافع شخصی، رویكرد عدم خشونت و مدارا با یكدیگر و حل مسالمت آمیز اختلافات، تكیه بر عقلانیت انتقادی و دوراندیش و اعتماد به روش گفت و گو و خرد جمعی و پرهیز از افراط و تفریط و دیگر روحیات و اخلاقیات ضد اجتماعی است. هر زمان به هر نسبت كه شرایط فوق فراهم آمده و مردم در صفوف متحد برای هدف مشترك، همبستگی و پایداری نشان داده اند و از جاده دوراندیشی و میانه روی و منحرف نگشته اند، پیروزی هایی نصیب جبهه آزادی و عدالت شده و قیودی چند از دست و پای عمل و اندیشه مردم باز شده اند.
در مقابل در هر موقعیت و هر مرحله از عمل اجتماعی كه این ارزش ها مغفول مانده اند، تفرقه و تشتت در صفوف مردم رسوخ كرده و علایق شخصی بر هدف ها و مصالح عمومی برتری یافته و در نتیجه روحیه همكاری و اتحاد و كار مشترك ضعیف و ترس و تزلزل و یٲس و تردید و بی اعتمادی به یكدیگر و نومیدی از آینده و از خویش در دل ها راه یافته است كه این وضعیت مانع از آن بوده است كه نیروی متحد اجتماعی و انسانی خودآگاه برای از میان برداشتن موانع و هموار كردن راه فراهم گردند.
لاجرم نه تنها پیشرفتی حاصل نشده كه همان اندك دستاوردها هم تثبیت نگردیده اند. پیشرفت هایی كه در مقطع انقلاب مشروطیت، نهضت ملی و انقلاب اسلامی بهمن ۵۷ به سوی آزادی و دموكراسی حاصل شد، همگی مرهون حضور گسترده نیروهای پیشرو اجتماعی در عرصه سیاست عمومی، همراه با همبستگی و فداكاری و پایداری در نیل به هدف است. تا كنون هیچ موفقیتی در گذار به آزادی و دموكراسی بدون حضور فعال و پایدار مردم همراه با بهره مندی كافی از ارزش های یاد شده، حاصل نشده است و در عوض كوشش های كسانی كه فكر كرده اند بی نیاز از سیاست ورزی و مبارزه و فعالیت روشنگرانه در عرصه عمومی بدون بسیج و پایداری مردمی، می توانند با حضور مستقیم در حوزه قدرت تحول به سوی آزادی و دموكراسی را رهبری كنند، بی ثمر مانده است.
قبول مسئولیت در قبال خواسته های عمومی نظیر آزادی، عدالت و توسعه و دموكراسی و درگیر شدن در سیاست ر هایی بخش مستلزم وجود انگیزه های اخلاقی قوی در وجدان عمومی مردم است. سیاست به معنای پرداختن به اموری كه به سرنوشت و عموم مردم و جامعه به عنوان یك كل مرتبط است در سپهر همگانی از ارزش ها و اخلاقیات انسانی و اجتماعی تفكیك ناپذیر است. آنها كه حوزه حكومت را میدان سیاست ورزی و رقابت بر سر كسب قدرت و كاربرد آن انتخاب كرده اند، قطعا بدون ایمان به ارزش های اخلاقی و انسانی هم می توانند به بازی و رقابت در آن میدان ادامه دهند، اما سیاست عمومی و معطوف به هدف های آزادی و عدالت در نبود ایمان و تعهد درونی به ارزش های ناظر بر زندگی اجتماعی ممتنع است.
جنبش اصلاحات دوم خرداد در وهله اول به این دلیل شكست خورد كه نخبگان فكری و سیاسی آن از یكی دو دهه قبل از آن مسئولیت سیاست ورزی عمومی را از انگیزه های اخلاقی و آرمانی اش تفكیك كردند و آن را تا حد یك وظیفه تخصصی و تكلیف قانونی در حوزه قدرت تنزل مرتبه دادند. آنان این پروژه را به انجام رساندند اما آثار سوء آن بلافاصله دامان خودشان را گرفت و زمانی كه در برابر كارشكنی های اقتدارگرایان به حمایت و حضور سر زنده و مصمم توده ها نیاز داشتند و كار بدون پایداری، فداكاری و همبستگی جمعی به سامان نمی رسید، خود را تنها و بی پشتیبان یافتند. زیرا انگیزه های اخلاقی و ایمانی لازم برای ایجاد و حفظ روحیه همبستگی و ایثار و پایداری وجود نداشت، به عكس طرف مقابل در تقویت این انگیزه ها و سرزنده و پر نشاط نگاهداشتن نیروهای خود از هیچ اقدام موثری فروگذار نمی كرد.
در بررسی شرایط گذار به سوی آزادی و دموكراسی بعضی نخبگان فكری و سیاسی چنان اسیر نظریه ها و مدل های برگرفته از منابع غربی هستند كه قادر به دیدن واقعیت های جامعه خود و بررسی و فهم تجربیات تاریخی این سرزمین نیستند. هرچند گاه مطالب یك كتاب یا بخشی از یك كتاب و یا مقاله ای را كه بعضا در ۲۰۰ سال پیش تدوین شده است، اقتباس و یا عینا ترجمه شده است و به عنوان نسخه درمان دردهای جامعه و مانیفست جنبش اجتماعی و طریق گذار به دموكراسی و تاسیس جامعه مدنی و دولت ملت و ●برقراری نظام
لیبرال دموكراسی تمام عیار پیشنهاد می كنند، بی آنكه لحظه ای وقت صرف اندیشیدن به سرنوشت نظریه پردازی های پیشین كنند كه اگر می كردند متوجه می شدند این بار سنگین مسئولیت سترگ بی حضور موثر و سازمان یافته و پرانگیزه نیروهای اجتماعی مردم از كارگران، معلمان، دانشجویان، مزدبگیران، پیشه وران و تنها توسط تعدادی از نخبگان به سرمنزل مقصود نمی رسد. كوشش و فداكاری و ایستادگی و خودآگاهی همراه با همبستگی و همدردی می خواهد و اینها بدون ایمان به ارزش ها و هدف های والایی كه در بردارنده آزادی و عدالت و خیر برای عموم است و از دغدغه های شخصی فراتر می رود، فراهم نمی شوند. برای این منظور باید دید در جامعه ما ایمان و تعهد به ارزش های انسانی و اخلاقیات معطوف به خیر عموم از كدام آبشخور فكری، فلسفی تغذیه می شوند.
●تبیین عقلی و هستی شناختی ارزش های پایه
۸ گفتیم كه نخستین مولفه تشكیل دهنده هویت جمعی كنش جمعی انسان ها در عرصه عمل اجتماعی است. افراد با انتخاب نوع كنش در برابر یك پدیده و ضرورت اجتماعی نخستین طرح هویتی خود را ترسیم می كند. به طور مثال وقتی افراد جامعه ای گرفتار عوارض و آسیب های سخت پدیده هایی چون سلطه بیگانه و اشغال خارجی قرار می گیرند، ناگزیر از نشان دادن واكنش و انجام اقدام عملی خاصی هستند. جمعی به مبارزه و مقاومت دست می زنند و جمعی تسلیم می شوند و جمعی سر در لاك زندگی و علایق شخصی خود فرو می برند و? هر اقدامی از این نوع هویت حقیقی آنها را شكل می دهد. در این مرحله همه كسانی كه راه مبارزه و مقاومت را برمی گزینند یا به عكس از اشغالگر حمایت می كنند هویت مشتركی دارند. اما كار به همین جا ختم نمی شود. ایستادگی در میدان مبارزه و یا به عكس حمایت از ستمگران و جباران یا پناه بردن به زندگی شخصی و گریز از قبول هر نوع مسئولیت در قبال ملت، میهن و جامعه توسط هر فرد یا گروهی از افراد، معمولا توسط نوع نظام اخلاقی و وجدانیات جمعی توجیه و پشتیبانی می شوند. به عبارت دیگر نوع كنش انسانی افراد و گروه ها در هریك از این موقعیت ها نشان می دهد كه آنان در مناسبات میان یكدیگر و در رابطه با مسائل و حوادث مختلف، بر پایه چه ارزش هایی تصمیم می گیرند و دست به عمل می زنند.
این ارزش ها در وجدان و شعور فرد حضور دارند و تاثیرگذارند. تهی كردن وجدان افراد از هر نوع معیار ارزشی و اخلاقی عملا ناممكن است، مگر آنكه به زندگی بیش از تشكیل جامعه انسانی رجعت داده شوند. می توان ارزش ها را جایگزین كرد اما بدون آنها نمی توان زیست. وقتی صحبت از جدا كردن اخلاق و ارزش از سیاست و حیات اجتماعی می شود، منظور این نیست كه از آن پس بازیگران بدون هر نوع معیار ارزشی عمل می كنند، منظور این است كه ارزش های اخلاقی معطوف به خیر عموم و آرمان های انسانی جمعی، بی اعتبار و حذف می شوند، تا ارزش های فردگرایانه و معطوف به جلب سوء قدرت، لذت و دیگر انواع علایق كاملا شخصی جایگزین و تقویت شوند. هر دو نوع ارزش ها و اخلاقیات فردگرایانه شخصی و یا نوع گرایانه و اجتماعی واقعیت دارند و كم وبیش در وجدان و شعور ناخودآگاه یا خودآگاه مردم حضور دارند. در مواردی كه كنش انتخابی افراد سازگار با هر دو نوع ارزش های فردی و اجتماعی است، فرد با مشكل روبه رو نمی شود زیرا ناگزیر از ترجیح و انتخاب یكی بر دیگری نیست.
اما در موارد دیگر به ویژه هنگام ایفای نقش در حوزه سیاست و عرصه عمومی كه پای مصالح و خیر عموم و آرمان ها و هدف های جمعی و ملی و مردمی در میان است، جمع هر دو دسته ارزش ها به عنوان پایه و محرك كنش اجتماعی ممكن نیست و كسی كه درگیر سیاست عمومی می شود هنگام ادای مسئولیت های خود در این قلمرو، چه بسا كه ناچار شود از برخی علایق و وابستگی های شخصی دست بشوید و رنج ها و سختی هایی را تحمل كند و آماده فداكاری شود. در این گونه موارد، كشمكشی میان دو نوع انگیزه های فردگرایانه و نوع گرایانه در درون وجدان ها رخ می دهد. از زاویه نگاه فردی، نزاع ممكن است میان ارزش ها و سود مادی و لذات و رفاه جسمی از یك سو و ارزش های معنوی نظیر بالندگی و اعتلای فكری و روانی و مهربانی و نیكخواهی واقع شود.
اینجا است كه برای ترجیح ارزش های اخیر بر گروه اول نیاز به یك سنت فكری و فلسفی و دینی هستی شناختی است تا با میانجی آن پیوند ارزش های اجتماعی و معنوی با هستی فردی تبیین شود و افراد به نقشی كه ارزش های اخیر در بارور و بالنده كردن وجود فردی و اجتماعی و بروز توانایی های خلاقه انسانی شان دارند، یقین حاصل كنند. همه انسان هایی كه تصمیم دارند در عرصه تعامل های اجتماع و رویارویی با حوادث مختلف، به فرمان خرد و وجدان خود عمل كنند و زیستی خودآگاهانه و آزاد داشته باشند از اتصال و اتكای به یك چنین سنت فكری فلسفی یا دینی گریزی ندارند.بدون آن قبول مسئولیت و تحمل هزینه و رنج برای ر هایی و خیر عموم و ایستادگی در راه هدف های والای انسانی در حالی كه امكان داشتن زندگی مرفه آسوده و برخوردار شخصی در دسترسشان است، فاقد توجیه عقلی و وجودی است. بدون جواب گذاشتن پرسش هایی از این نوع، دیر یا زود فرد را در تلاش برای تحقق آرمان های جمعی و انسانی به ویژه زمانی كه با علایق و سود شخصی مغایرت دارد، منفعل می سازد و باور و تعهد به ارزش ها، اخلاقیات اجتماعی و انسان دوستانه در وی ضعیف و سست می گردد و به عكس، انگیزه های تنگ نظرانه فردی، اندیشه، احساس و اراده وی را تسخیر و كنش انسانی و اجتماعی او را كنترل و اداره می كند.
نوع سنت فكری، دینی كه فرد یا جمع كه در حمایت و تقویت ارزش ها و اخلاقیات پایه كنش های اجتماعی انتخاب می كنند و یا با ابداعات و ابتكارات فكری خود، سنت های فلسفی و دینی موجود را توسعه و تكامل می بخشند و پایه توجیه عقلی و هستی شناختی نظام ارزش ها و محرك های كنش انسانی خویش قرار می دهند، دو نیم مولفه اصلی است كه در تركیب با كنش ها و ارزش های پایه عمل اجتماعی، هویت جمع را شكل می دهد.
●تكیه بر كنش هدفمند جمعی و عقل ارتباطی و تفاهمی
۹ اكنون می دانیم كه نقطه عزیمت برای شكل گیری هویت فكری سیاسی افراد و گروه ها، كنش انسانی در عرصه عمومی یا عمل معطوف به هدف های مشخص نظیر آزادی، دموكراسی و عدالت و ترقی و صلح است كه با انتخاب نوع سنت دینی فلسفی پشتوانه ارزش های ناظر و انگیزه بخش به عمل جمعی تكمیل می شود. حال اگر گروه ها و جریان های اجتماعی و گفت و گو و تعامل میان خود برای رسیدن به فهم صحیح و متقابل یكدیگر، به جای پیمودن این مسیر آن را به طور معكوس طی كنند، یعنی بررسی و نقد پشتوانه های دینی و فلسفی یكدیگر را نقطه عزیمت بگیرند، درون گرایی از مباحثات كلامی و چالش های نظری پایان ناپذیر فرو می روند كه خروج از آن عملا ناممكن یا به غایت دشوار است. زیرا این نوع مباحثات معمولا بر پایه مفاهیم صرفا ذهنی و بی ارتباط با واقعیت ها و عمل اجتماعی انجام می گیرد و چون ملاك و معیار عینی برای آزمون برداشت ها و تفسیرها از دیدگاه های یكدیگر در دسترس نیست، فهم راستینی از نقاط اشتراك و اختلاف واقعی و نه ذهنی و بر پایه حدسیات و توهمات آزمون نشده، حاصل نمی شود و اجماع صورت نمی گیرد. در نتیجه بسیاری افراد و گروه ها كه دارای هدف ها و كنش های اجتماعی واحد و حتی آبشخورهای فكری، فلسفی، دینی مشتركی هستند، در برابر هم و یا دست كم جدا و بیگانه از هم باقی می مانند و با یكدیگر متحد و یكپارچه نمی شوند.
در صورتی كه اگر نقطه عزیمت را كنش های انسانی اجتماعی معطوف به هدف های مشخص قرار دهند، زودتر و آسان تر به هویت حقیقی یكدیگر پی می برند. ابتدا باید فهم جمعی بین الاذهانی از نوع عمل و ارزش ها و اخلاقیات پایه آن حاصل شود و همان را اساس گفت و گو برای رسیدن به فهم مشترك درباره ویژگی های سنت فكری و فلسفی یا دینی قرار دهند. توجیه كننده ارزش های مزبور تا تعهد به ارزش های جمعی و انسانی به لحاظ عقلی و هستی شناختی موجه و معقول شوند. با این روش می توان از درگیر شدن در مباحثات نظری بی ضابطه و صرفا ذهنی پرهیز كرد. برای هدایت صحیح مباحثات باید دو مولفه، یكی ارزش های مشخصی كه لازمه درگیر شدن در سیاست عمومی و ر هایی بخش است و دوم پیش زمینه فرهنگی جامعه را مدنظر قرار داد. مولفه اول به ما كمك می كند تا سنت های مختلف دینی و فلسفی رقیب را تنها از زاویه توانایی و ایفای نقش حمایت و تقویت كنندگی و تبیین هستی و شناختی و فلسفی عقلی ارزش های مزبور بسنجیم و از پرداختن به سایر وجوه نظری آنها اجتناب كنیم و مولفه دوم ما را در انتخاب آن سنت فكری و فلسفی یا دینی ترغیب می كند كه علاوه بر مزیت فوق ریشه های عمیق و قوی تری در فرهنگ و سنت های فكری و دینی و در نتیجه در وجدان جمعی توده ها دارند.
برای این منظور سنت های رقیب و مفروض را یك بار به ارزش های مورد نیاز در عرصه عمل ر هایی بخش محك می زنیم و سازگاری یا ناسازگاری با آنها را ملاك تایید یا ابطالشان قرار می دهیم و بار دوم به پیش زمینه های فرهنگی و سنت های فكری و دینی ریشه دار و مسلط در جامعه رجوع می كنیم تا معلوم شود كدامیك بیشتر تایید و حمایت می شوند. با این روش كه منطبق با كنش و عقلانیت ارتباطی و تفاهمی است مدافعان هریك از سنت های فلسفی و دینی رقیب مجبورند مباحثات خود را به تبیین رابطه منطقی و عقلی یا تجربی میان آن سنت و ارزش های پایه كنش های انسانی هدفمند جمعی در عرصه عمومی محدود كنند و از حاشیه رفتن و طرح قضایایی كه ارتباط معنی دار با عمل هدف مند پراكسیس و واقعیت زبان و فرهنگ جامعه ندارند، خودداری كنند.
●مراتب همگانی و همبستگی
۹ با توضیحات فوق، در سیر از كنش هدفمند و ارتباطی به شكل گیری هویت جمعی، سه عنصر و یا مولفه را می توان از یكدیگر تمیز داد كنش انسانی معطوف به سیاست ر هایی بخش، محرك ها یا پایه ارزشی اخلاقی عمل سیاسی، مبانی عقلی و هستی شناختی فلسفی یا دینی برای تبیین ارزش های پایه. اگر كنش جمعی در سیاست عمومی را نقطه آغاز این حركت فرض كنیم.
نخستین و وسیع ترین سطح همگرایی و ائتلاف جبهه ای در همین مقطع قابل تشخیص است. برای انجام این منظور كافی است نیرو هایی كه مصمم به انجام اقدامات عملی در عرصه عمومی در راستای تحقق یك هدف مشخص و محدود و مرحله ای هستند، ابتدا درباره نحو و خط مشی عمل به گفت و گو بنشینند و با توجه به واقعیت های جامعه و كم و كیف توانایی های خود و موانع و مشكلات موجود بر سر راه روی یك برنامه و مشی مشخص عمل اجماع كنند. اما از آنجا كه این نوع هدف ها بدون حضور گسترده نیروهای اجتماعی و بهره مند از روحیه همبستگی، ایستادگی و سخت كوشی و فداكاری و پایبند به میثاق ها و ارزش های جمعی، صداقت و امانت داری در روابط با یكدیگر به نتیجه نمی رسد، نیروهای متحد از توافق بر سر تبلیغ و تقویت این ارزش ها و اخلاقیات و راهبرد سیاست ورزی در عرصه عمومی گریزی ندارند. در این سطح از همكاری نیازی نیست كه وارد مباحثات مربوط به سنت های فكری فلسفی یا دینی پشتیبان ارزش های مبارزاتی و اخلاقیات ر هایی بخش شود. هر نیروی سیاسی مختار است كه از نظام فكری فلسفی خود برای تبیین و توجیه تعهد و تقید به آنها كمك بگیرد. بدیهی است كه عمر این نوع ائتلاف ها حداكثر تا زمانی است كه خواسته های تعیین شده برآورده شوند.
ائتلاف های سیاسی كه حول یك خواسته معین و برنامه عمل مشخص سیاسی میان نیروهای درون حوزه حكومت شكل می گیرند، شاید خود را بی نیاز از بسیج توده ای بیابند و لذا بتوانند در كوتاه مدت بدون تاكید بر پیوند اخلاق و ارزش با سیاست و عمل اجتماعی، كار خود را پیش ببرند. اما به محض آنكه سیاست در شكل اصیل آن یعنی در گستره همگانی مطرح می شود نادیده گرفتن اهمیت محرك های اخلاقی و تعهد به ارزش های انسانی اگر آن را بلاموضوع نكند، فاجعه ای بیش نخواهد بود. در همبستگی های پایدار و معطوف به هدف های درازمدت برای تضمین سلامت راه و عمل و تجدید و تقویت حس همدردی و قدرت پایداری چاره ای نیست جز آنكه به آبشخورهای فلسفی و دینی تغذیه كننده آن ارزش ها و اخلاقیات تكیه شود و با آموزش و روشنگری مدام، خودآگاهی و ایمان افراد نسبت به آنچه می كنند و تعهداتی كه بر عهده می گیرند تجدید و تقویت شود تا كنشگران به طور وجودی درگیر مسئولیت های اجتماعی شان شوند.
دكتر حبیب الله پیمان
منبع : روزنامه شرق