یکشنبه, ۱۶ دی, ۱۴۰۳ / 5 January, 2025
مجله ویستا
فیلسوفی که میترسید حوادث از افکارش سبقت بگیرد
امروز خواندن حاشیههایی که مارکس موقع خواندن «دولتگرایی و بیسروری» باکونین در سال ۱۸۷۴ نوشت هم ناراحتکننده است و هم عبرتآموز.باکونین در دوران انترناسیونال اول رقیب آنارشیست مارکس بود.مارکس قطعاتی از کتاب او را یادداشت کرده و بعد نظر خودش را درباره هر قطعه نوشته بود بنابراین این یادداشتها شکل یک گفتوگو را به خود گرفته است که قسمتی از آن از این قرار است:
باکونین: حرف آخر مارکسیستها و مکتب دموکرات این است: انتخاب عمومی نمایندگان و ادارهکنندگان دولت توسط مردم.اینها دروغهایی هستند که در پس آنها استبداد اقلیتی حاکم در کمین نشسته است؛ دروغهایی که بهغایت خطرناکند چراکه این اقلیت را بهصورت به اصطلاح اراده مردم نشان میدهد.
مارکس: آنچه به اراده مردم معروف است با استقرار مالکیت جمعی ناپدید میشود و جای آن را اراده واقعی تعاونیها میگیرد.
باکونین: نتیجه: حکومت اقلیتی ممتاز بر اکثریت قاطع مردم.مارکسیستها میگویند فرق کار اینجاست که این اقلیت از کارگران تشکیل شده است.بله درست است، اما از کارگران سابقی که درست از لحظهای که به نمایندگان یا حاکمان مردم بدل شدند، دیگر کارگر به حساب نمیآیند. مارکس: این حرف به این میماند که بگوییم کارخانهدار امروزیمان وقتی به عضویت شورای شهر درآمد دیگر سرمایهدار نیست.
باکونین:آنها از بلندای دولت به دنیای ساده کارگران به دیده تحقیر نگاه خواهند کرد.از آن به بعد آنها نه نماینده مردم، بلکه پاسدار خود و داعیههای حکومت بر مردم خواهند بود.هر کس در این باره تردیدی به خود راه دهد هیچ چیز درباره سرنوشت انسان نمیداند.
مارکس: اگر آقای باکونین با موقعیتی که مدیر در تعاونی کارگران دارد اندکی آشنایی میداشت، بهراحتی از چنگ کابوسهایش درباره اقتدار خلاص میشد.باکونین باید از خود میپرسید: بر مبنای دولت کارگری – اگر از به کار بردن این اصطلاح اکراه نداشته باشد – کارکردهای اداری و مدیریتی چه شکلی میتوانند به خود بگیرند؟
سرانجام دردناک مارکسیسم در آن است که یک قرن بعد از آنکه مارکس این کلمات را نوشت، تجربه ما از حاکمیت کارگران در کشورهای مختلف درستی اعتراضات باکونین را نشان میدهد، نه پاسخهای مارکس را. کارل مارکس هم اندیشمند بود و هم اکتیویست سیاسی.او هم روزنامهنگار بود و هم نویسنده.روحی ناآرام داشت و سری نترس.دلش برای انقلاب میتپید و هر روز به امید انقلاب قلم بر کاغذ میلغزاند. این اندیشمند انقلابی ناآرام در سال ۱۸۱۸ در آلمان به دنیا آمد. پدر و مادری یهودی که به مذهب پروتستان گرویده بودند، مارکس را برای تحصیل حقوق به دانشگاه بن فرستادند اما برای کارل مارکس جوان نه حقوق که فلسفه جذابیت داشت و دیری نگذشت که در دانشگاه برلین به فلسفهخوانی مشغول شد.
در این سالها مارکس برای نشریه لیبرالی «راین» مطلب مینوشت و ارتباطش با این روزنامه چنان گسترده شد که وقتی در سال ۱۸۴۲ سردبیر آن استعفا کرد، مارکس اولین کسی بود که برای جانشینی او به ذهن همه میآمد.دوران سردبیری مارکس اما کوتاه بود و افزایش علاقه مردم به روزنامه راین، توجه دولت پروس را به آن جلب کرد و موجبات تعطیلی روزنامه را همراه آورد.مارکس که از چنگ وظایف سردبیری رهایی یافته بود به دوستی نوشت که «دولتیان آزادی مرا به من بازگرداندهاند» و تصمیم گرفت که مطالعات انتقادی در باب فلسفه سیاسی هگل را آغاز کند.
در همین دوران بود که از مارکس دعوت شد تا سردبیر مشترک سالنامه آلمانی – فرانسوی شود، پس جانب سفر به پاریس را گرفت و با سوسیالیستها و رادیکالهایی که در این مهد آزادی و اندیشه مترقی جمع شده بودند، جوش خورد.عمر سالنامه اما کوتاه از آب درآمد و دولت پروس به دلیل عقاید کمونیستی و انقلابی مطرح شده در آن نشریه، حکم دستگیری سردبیران آن را صادر کرد.بدینترتیب مارکس دیگر نمیتوانست به آلمان بازگردد چه آنکه او دیگر یک پناهنده سیاسی در پاریس بود.
همین زمان بود که مارکس تماموقت را صرف پروراندن مواضع فلسفیاش کرد.او در این زمان دیگر ابایی نداشت که خود را کمونیست بخواند که البته در پاریس آن زمان که سوسیالیستها و کمونیستهای جورواجور در آن به وفور یافت میشد، برچسب چندان ناچسبی نبود.در همین زمان بود که مارکس با فردریش انگلس مراوداتی یافت؛ مراوداتی که به دوستیای صمیمی و همکاری ناگسستنی ختم شد و از ورای همین دوستی بود که مارکس به ایدئولوگ مارکسیسم تبدیل شد.باری مارکس از پاریس هم اخراج شد و جانب بروکسل گرفت و برای دریافت مجوز اقامت در بلژیک مجبور شد نسبت به عدم شرکت در فعالیتهای سیاسی تعهد بدهد اما او خیلی زود تعهدش را فراموش کرد و با هدف ایجاد ارتباط میان کمونیستهایی که در کشورهای مختلف زندگی میکنند، هیات مکاتبات کمونیستی را سازمان داد.
مارکس در این سالها زمان زیادی را صرف حمله به کسانی میکرد که میتوانستند متحدانش باشند.کتابی جدلی نوشت به نام فقر فلسفه و در آن به پرودون، سوسیالیست برجسته فرانسوی تاخت.مارکس آنچنان به اهمیت افکار خودش ایمان داشت که نمیتوانست عقاید مخالف با عقیده خود را تحمل کند.در دسامبر سال ۱۸۴۷ به لندن رفت تا در مجمع اتحادیه کمونیستها شرکت کند.او در آن نشست از فرصت استفاده کرد و به مجمع قبولاند تا افکار او را مبنای فعالیتهای کمونیستی خود قرار دهد.او در مجادلات طولانی از نظریاتش درباره چگونگی فرا رسیدن کمونیسم دفاع کرد و به این ترتیب مجمع در خاتمه مارکس و انگلس را مامور کرد تا به زبانی ساده آموزههای اتحادیه را بنویسند.نتیجه تلاش آنها کتاب «مانیفست کمونیست» بود که در فوریه سال ۱۸۴۸ منتشر و بعدها به خلاصه کلاسیک نظریه مارکس تبدیل شد.مارکس اگرچه دیگر نامآور شده بود، اما توفیق مانیفستفوری نبود.هنوز مانیفست منتشر نشده بود که انقلاب سال ۱۸۴۸ فرانسه وضعیت اروپا را دگرگون کرد و به یک سلسله جنبشهای انقلابی در سراسر اروپا دامن زد؛ جنبشهایی که وقوع آن مارکس را به شعف آورد.
او به پاریس بازگشت و سپس برلین.روزنامه منتشر کرد اما دیری نگذشت که باز هم اخراج شد و جانب لندن گرفت و باقی عمر را در این شهر زیست.در لندن بود که وضعیت نامساعد مالی هم بر مارکس فشار آورد و او را برای مدتی به انزوا کشاند.در نامههایش مدام شکایت میکرد که چیزی نمیتواند بخورد جز نان و سیبزمینی، تازه آن هم نه به اندازه کافی.او حتی تلاش کرد که به استخدام راهآهن درآید اما به علت خط ناخوانایش قبولش نکردند.مارکس تمام این سالها چشمانتظار بروز انقلاب بود.پرحاصلترین دوران زندگی او، سالهای ۱۸۵۷ و ۱۸۵۸، سرشار از این اشتباه بود که او رکودی اقتصادی را با آغاز بحران نهایی سرمایهداری اشتباه گرفت.
مارکس از ترس اینکه حوادث از افکارش سبقت گیرند، آنطور که برای انگلس نوشت، سراسر شب را دیوانهوار به کار پرداخت تا پیش از آمدن سیل طرح کلیاش را تمام کند.او در شش ماه بیش از ۸۰۰ صفحه پیشنویس «سرمایه» را نوشت و بالاخره در سال ۱۸۶۷ جلد اول سرمایه را کامل کرد اما انتشار کتاب «جنگ داخلی در فرانسه» بود که مارکس را به شهرت بیشتر رساند نه سرمایه.این کتاب متن سخنرانیای بود که مارکس درباره کمون پاریس – قیام کارگران بعد از شکست فرانسه از پروس – برای بینالملل نوشت. سرکوب کمون پاریس اما بینالملل را تضعیف کرد و اختلافات درونی آن آشکار و قدرت مارکس در اتحادیه ضعیف شد.
مارکس در این سالها با انگلس روابط دوستانه خویش را حفظ کرد و به صورت جسته و گریخته روی جلد دوم و سوم سرمایه کارکرد اما هیچگاه آن را برای چاپ آماده نکرد.آخرین نوشته مهم او اما به اجلاسی که در سال ۱۸۷۵ در گوتای آلمان برگزار شد مربوط است.هدف اجلاس این بود که احزاب سوسیالیست رقیب آلمان را با یکدیگر متحد کند به همین منظور پلاتوم مشترکی تنظیم شد.درباره این برنامه با مارکس و انگلس مشورت نشد و مارکس از بابت انحرافهای برنامه از سوسیالیسم عملی مورد نظر خودش عصبانی بود. مارکس مجموعه انتقادهایش به برنامه را نوشت که پس از درگذشتش منتشر شد و به شهرت رسید چون یکی از موارد نادری بود که مارکس درباره سازماندهی جامعه کمونیستی آینده در آن سخن میگوید اما نقد او زمانی نوشته شد که بیاثر ماند و اتحاد مورد نظر احزاب سوسیالیستی صورت گرفت.مارکس آن دسته از سوسیالیستهایی را که میخواستند با ترسیم نقشهای از جامعه کمونیستی آینده به کمونیسم برسند، خیالاندیش میخواند.
او به محکوم کردن آن دسته از انقلابیون میپرداخت که سودای کسب قدرت و ایجاد سوسیالیسم را داشتند، بدون آنکه زیربنای اقتصادی جامعه آنقدر تکامل یافته باشد که کل طبقه کارگر برای شرکت در انقلاب آماده باشد.مارکس معتقد بود که میتواند قوانین بنیادین هدایتکننده گذشته و زمان خود را توصیف کند اما میدانست که نمیتواند ارادهاش را بر تاریخ تحمیل کند.
ترجمه محمد اسکندری
منبع : روزنامه اعتماد ملی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست