دوشنبه, ۲۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 10 February, 2025
مجله ویستا
«ویس و رامین»و«خسرو وشیرین»شباهتها و تفاوتها
![«ویس و رامین»و«خسرو وشیرین»شباهتها و تفاوتها](/mag/i/2/xxabd.jpg)
یكی از انواع چهارگانه ادبی، اشعار غنایی است؛ كه «در قلمرو هنر شاعری این نوع، كهنترین شكل شعر است. اولین بشری كه بر سطح كره زمین شعر گفته است، احساسات و تراوش روح خود را بیان كرده، و شعری سروده كه یقیناً نوع آن غنایی بوده است. در این گونه اشعار، سخن از وصف آنچه در جهان واقعی و طبیعت است، نمیرود، بلكه شاعر آنچه را كه مطلوب اوست به چشم می بیند و به زبان عواطف بیان میكند. بنابراین، میزان و ملاك حقیقی در این نوع شعر، عواطف شاعر است، و غرض و غایت، توصیف عواطف و نفسانیات فرد است.»۱
«این نوع شعر در سه شكل كوتاه (رباعی و دوبیتی)، متوسط (غزل) و بلند (مثنوی) جلوه میكند. یكی از شایعترین گونههای شعر غنایی، داستانهای عاشقانه است؛ كه بقیه موضوعات و محتویات شعر غنایی را در خود جای میدهد و در قالب مثنوی سروده میشود.»۲
از جمله داستانهای عاشقانهٔ ایرانی، دو داستان ویس و رامین و خسرو و شیریناند كه از زیباترین داستانهای فارسی به شمار میآیند.
ویس و رامین یك داستان پارتی اشكانی است كه در قرن پنجم توسط فخرالدین اسعد گرگانی به نظم درآمده است. موضوع اصلی داستان، عاشق شدن رامین بر همسر برادر خود، ویس، است. برادر رامین كه موبد نام دارد و پادشاه كشور است، مردی پیر و زنباره است كه با سن زیاد خود، دختری را كه هنوز از مادر زاییده نشده از مادرش خواستگاری میكند. مادر نیز سوگند یاد میكند كه دختر را به او بدهد. وقتی دختر به دنیا میآید، تحت تربیت زنی كه دایه اوست و بعدها نقش زیادی در ماجرا بازی میكند بزرگ میشود. وقتی به سن نوجوانی میرسد، دایهٔ او را به مادرش میسپارد. برای او كه بسیار زیباست، همتایی جز برادرش ویرو نمییابند. ولی دست سرنوشت باعث میشود كه دختر به دست موبد بیفتد. ویس كه جوان و بسیار صبور است، با حیله و جادو نمیگذارد كه موبد، كه قاتل پدرش نیز هست، از او كام گیرد و او را مانند عروسك خیمهشب بازی به بازی میگیرد. فضای داستان بیشتر بر اساس روابط ویس و رامین و درگیریها آنها با موبد است. البته، در كنار این ماجراها، ماجراهای فرعی دیگری مانند ازدواج رامین با گل و ... نیز اتفاق میافتد. در سرانجام داستان و پس از مرگ ویس، رامین در آتشگاه مجاور میشود و پسر خود را بر تخت پادشاهی مینشاند.
خسرو و شیرین كه اثر حكیم نظامی گنجوی است و در قرن ششم سروده شده است، داستانی تاریخی ـ افسانهای و مربوط به زمان خسروپرویز، پادشاه ساسانی، است. داستان، ماجرای عشق خسروپرویز، پادشاه ایران، به دختری از نواحی ارمن، به نام شیرین است، و از آنجا شروع میشود كه خسروپرویز با توصیفات شاپور ـ ندیم خاص خودـ عاشق شیرین میشود و او را به دنبال شیرین میفرستد. شاپور نیز با نمایاندن عكس خسرو به شیرین، او را دلباخته خسرو میكند و باعث میشود كه شیرین به جستوجوی نام و نشان خسرو برود. وقتی كه شاپور با شیرین گفتوگو میكند و از خسرو پرویز سخن میگوید، عشق شیرین صد چندان میشود از نزد عمه خود، كه مهین بانو نام دارد، میگریزد و به سوی مداین و قصر خسرو میرود. ولی وقوع برخی ماجراهای سیاسی نمیگذارد كه این دو دلداده، یكدیگر را ملاقات كنند. چون در این زمان، خسرو از مداین گریخته و به كوه و دشت پناه برده است. سرانجام، پس از ماجراهای زیاد، شیرین به ارمن بازمیگردد و خسرو نیز كه از بهرام چوبین فرار كرده است، به آنجا میآید، و این دو، یكدیگر را ملاقات میكنند (البته، پیش از این هم، هنگامی كه شیرین از ارمن به مداین میرود، در راه، در چشمهای بدنش را میشوید؛ كه خسروپرویز او را میبیند، ولی نمیشناسد.)
خسروپرویز پس از مدتی، برای جنگ با بهرام، از ارمن به مداین میرود و در راه و بنا به مصلحتی با مریم، دختر قیصر روم ازدواج میكند. وقتی خسرو بر بهرام پیروز میشود و دوباره بر تخت پادشاهی مینشیند، شیرین بار دیگر به مداین میرود و با خسرو دیدار میكند. او، پس از اقامت در مداین، به مریم همسر خسرو، زهر میچشاند، و او را از بین میبرد، و با خسرو ازدواج میكند و بانوی ایران میشود. سرانجام، خسرو در آتشگاه مجاور میشود، و پسر خود شیرویه را ـ كه پسر مریم نیز هست، بر تخت پادشاهی مینشاند. ولی شیرویه خسرو را میكشد و از شیرین خواستگاری میكند. شیرین، كه عاشق خسرو است نمیتواند بدون او به زندگی ادامه بدهد. بنابراین، در دخمه، بر سر جنازه خسرو حاضر میشود و در كنار او جان میسپارد. درخلال داستان، حوادثی از قبیل عشق فرهاد به شیرین و كشته شدن او با حیلهٔ خسرو و ازدواج خسرو با شكر اصفهانی نیز، اتفاق میافتد.
هدف از انجام این تحقیق، بررسی شباهتها و تفاوتهای اصلی دو داستان ویس و رامین و خسرو و شیرین، برای نشان دادن میزان بهرهگیری حكیم نظام گنجوی از فخرالدین اسعد گرگانی است. به این منظور، ابتدا شباهتهای این دو داستان را مطرح كرده، و سپس به بررسی تفاوتهای آنها میپردازیم.
● شباهتهای دو داستان «ویس و رامین» و «خسرو و شیرین»
▪ اولین شباهت دو داستان، بحری است كه این منظومهها در آن سروده شدهاند: بحر داستان ویس و رامین هزج مسدس مقصور است، كه نظامی نیز خسرو و شیرین را در همین بحر سروده است.
▪ آغاز هر دو داستان در محیطی سرسبز است، كه آب و هوای بسیار خوبی دارد؛ و بهاری است كه هر انسانی را سرمست میكند. (برخلاف داستان لیلی و مجنون، كه در محیطی خشك و بیابانی است.)
زمین از بس گل و لاله، چنان بود
كه گفتی پرستاره آسمان بود.
زلاله هر كسی را بر سر افسر
زباده هر یكی را بر كف اخگر.
(ویس و رامین؛ ۲۸ـ۲۹/۳۰)
بساطی سبز چون جان خردمند
هوایی معتدل چون مهر فرزند.
نسیمی خوشتر از باد بهشتی
زمین را در به دریا، گل به كشتی.
شقایق سنگ را بتخانه كرده
صبا جعد چمن را شانه كرده.
(خسرو و شیرین ۱۳ـ۱۵/۶۲)
▪ ویس و شیرین هردو از خانوادههایی ثروتمندند، كه پادشاه محلی از آنها خواستگاری میكند، یعنی هر دو نژاده هستند.
در ویس و رامین این معنی را میتوان از وصف بارگاه موبد (پادشاه كشور) فهمید:
زهرشهری سپهداری و شاهی
زهر مرزی پری رویی و ماهی.
گزیده هر چه در ایران بزرگان
از آذربایجان، وز ری و گرگان.
همیدون از خراسان و كهستان
زشیراز و صفاهان و دهستان.
(ویس و رامین؛ ۵ ـ۷/۲۹)
در خسرو و شیرین نیز، در وصف بارگاه مهین بانو، عمهٔ شیرین، آمده است:
از آن سوی كهستان منزلی چند
كه باشد فرضهٔ دریای دربند.
همه اقلیم، از آن تا به ارمن
مقدر گشته بر فرمان آن زن.
ندارد هیچ مرزی بی خراجی
همه دارد، مگر تختی و تاجی.
(خسرو و شیرین؛ ۳، ۵ ـ۶/۴۹)
▪ رامین و خسرو، هر دو ولیعهدند؛ و سرانجام پادشاه میشوند:
رامین در اواخر داستان پس از مرگ موبد، پادشاه میشود، و خسرو نیز در اوایل داستان و پس از شكست دادن بهرام گور، به طور كامل پادشاه میشود.
▪ در هر دو داستان، شخصی واسطهٔ بین عاشق و معشوق است. در ویس و رامین، دایه و در خسرو و شیرین، شاپور:
ندیمی خاص بودش، نام شاپور
جهان گشته زمغرب تا لهاوور
زمین بوسید شاپور سخندان
كه «دایم باد خسرو شاد و خندان.
به چاهِ كردن كار آنچناننم
كه هر بیچارگی را چاره دانم.
نخسبم تا نخسبانم سرت را
نیابم تا نیارم دلبرت را.
(خسرو و شیرین؛ ۷، ۱۳، ۶/۵۵؛ ۷/۴۸)
▪ در ویس و رامین، دایه به رامین قول میدهد كه برای او هر كاری را انجام دهد:
بدو گفت ای فریبنده سخنگوی
ببردی از همه كس در سخن، گوی.
دلت از هر كسی جویای كامست
تو را از هر كه بینی، ویس نام است.
از این پس هر چه تو خواهی، بفرمای
كه از فرمانت بیرون ناورم پای
كنم بخت تو را بر ویس پیروز
ستانم داد مهرت زآن دلفروز.
(ویس و رامین؛ ۲۴۹ـ۲۵۴/۱۲۲)
▪ ویس و شیرین، هر دو برای مدتی در قصری كه شایسته آنها نیست، زندگی میكنند؛ و در واقع زندانی میشوند. شیرین توسط حسودان و ویس توسط موبد.
رقیبانی كه مشكو داشتندی
شكر لب را كنیز انگاشتندی.
به ده فرسنگ از كرمانشهان دور
نه از كرمانشهان بل از جهان دور.
بدانجا رفت و آنجا كارگر ساخت
به دوزخ در چنان قصری بپرداخت.
كه داند هر كه آنجا اسب تازد
كه حوری را چنان دوزخ نسازد.
(خسرو و شیرین؛ ۲ـ۴/۹۲؛ ۱۶/۸۹)
ویس در دز اشكفت، كه بسیار بلند است، زندانی میشود:
دز اشكفت بر كوه كلان بود
نه كوهی بود، برجی زآسمان بود.
سمنبر ویس با دایه نشسته
شهنشه پنج در بر وی ببسته.
همه درها به مهر خویش كرده
همه مهرش برادر را سپرده.
(ویس و رامین؛ ۱۰، ۱۱، ۲۳۳/۲۳۴)
▪ شیرین و ویس، هنگام كه خسرو و رامین از پیش آنها میروند، به گونهای ناله و زاری میكنند كه نالههای آنها دل سنگ را میشكند. خسرو برای جنگ با بهرام چوبین میرود:
كه چون شیرین و خسرو باز پس ماند دلش در بند و جانش در هوس ماند.
زبادام تر آب گل برانگیخت
گلابی بر گل بادام میریخت.
(خسرو و شیرین؛ ۹و ۱۰/۱۷۰)
رامین برای جنگ با قیصر روم به همراه موبد میرود:
چو آگه گشت ویس از رفتن رام
به چشمش بام تیره گشت چون شام.
فراقش زعفران بر ارغوان ریخت
چو مژگانش گهر بر كهربا ریخت.
(ویس و رامین؛ ۱، ۲/ ۲۳۹)
▪ هنگام زاری ویس و شیرین، كسی هست كه آنها را پند میدهد و به صبر تشویق میكند:
مهین بانو شیرین، و دایه، ویس را:
دل بانو موافق شد در این كار
نصیحت كرد و پندش داد بسیار.
كه صابر شو درین غم روزی كی چند
نماند هیچ كس جاوید در بند.
(خسرو و شیرین؛ ۹، ۱۰/ ۱۷۳)
دل دایه بدان دلبر همیسوخت
مرو را جز شكیبایی نیاموخت.
همی گفتش:صبوری كن كه آخر
به كام دل رسد یك روز صابر.
(ویس و رامین؛ ۲۹، ۳۰/۲۴۰)
▪ در هر دو داستان، پای عاشقان دیگری نیز در میان است: موبد و فرهاد. و این دو، رقبیانی نیز برای خسرو و رامین هستند.
در داستان ویس و رامین، هنگامی كه این دو فرار میكنند و موبد پنج ماه در كوه و بیابان به دنبال ویس میرود، این امر، كاملاً آشكار است:
(موبد):
چو از دیدار ویسه گشت نومید
به چشمش تیره شد تابنده خورشید.
همی گفتی: دریغا روزگارم
سپاه و گنج و رخت بیشمارم.
چو یاد آرم به دل جور و جفایش
بیفزاید مرا عهد و وفایش.
بتر گردم چو عیبش برشمارم
تو گویی عیب او را دوست دارم.
(ویس و رامین؛ ۳۰و ۳۱/ ۲۰۴؛ ۱۹/۲۰۳؛۱۲۸/۲۰۲)
چو دل در مهر شیرین بست فرهاد
برآورد از وجودش عشق فریاد
به سختی میگذشتش روزگاری
نمیآمد ز دستش هیچ كاری
(خسرو و شیرین؛ ۲، ۳/۲۲۲)
▪ موبد و فرهاد، كه رقیبان خسرو و رامین هستند، به آرزوی خود نمیرسند. (موبد با وجود اینكه همسر ویس است، هیچگاه نمیتواند از او كام گیرد. فرهاد نیز توسط خسرو كشته میشود.)
ـ در هر دو داستان، خسرو و رامین، با كس دیگری هم ازدواج میكنند. خسرو با دو نفر (مریم و شكر اصفهانی) و رامین با گل.
ـ ازدواج خسرو با مریم، بنا به مصلت، یعنی برای در امان ماندن از حمله قیصر روم و متحدشدن با او برای جنگ با بهرام است:
چنان در كیش عیسی شد بدوستاد
كه دخت خویش مریم را بدو داد.
چو روزی چند شاه آنجا طرب كرد
به رای خواستن، لشكر طلب كرد.
سپاهی داد قیصر بیشمارش
به زر چون زر مهیا كرده كارش.
(خسرو و شیرین؛ ۶، ۱۲، ۱۳/ ۱۶۰)
ازدواج رامین با گل نیز از روی مصلحت، یعنی برای فرار از بدنامی و فراموش كردن ویس است:
چو رامین سیر گشت از رنج دیدن
شب و روز از پی جانان دویدن
بدامی اوفتادن هر زمانی
شنیدن سرزنش از هر زبانی
به شاهنشاه پیغامی فرستاد
كه خواهد شد به بوم ماه آباد.
(ویس و رامین؛ ۵ ـ۷/۳۰۸)
▪ در هر دو اتفاق ازدواج با اشخاص دیگر (شكر و گل)، خسرو و رامین نمیتوانند معشوقان اول خود را فراموش كنند؛ و پس از مدتی دوباره به نزد آنها میآیند:
چو رامین چندگه با گل بپیوست
شد از پیوند او هم سیر هم مست
بهار خرمی شد پژمریده
چوباد دوستی شد آرمیده.
(ویس و رامین؛ ۱/۳۹۱؛ ۷۵/۳۹۰)
نیایش در دل خسرو اثر كرد
دلش را چون فلك زیر و زبر كرد.
ملك را رغبت نخجیر برخاست
زطالع تهمت تقصیر برخاست.
(خسرو و شیرین؛ ۱۲، ۱۴/ ۲۹۶)
ـ وقتی خسرو و رامین به نزد شیرین و ویس میآیند، زمستان است و برف میبارد:
گمان بردم كه از آتش رهایی
ندانستم كه در برفم نشانی.
منم مهمانت ای ماه دو هفته
به دو هفته دو ماهه راه رفته.
به مهمانان همی خوبی پسندند
نه زین سان در میان برف بندند.
اگر شد كشتنم بر چشمت آسان
به برف اندر مكش باری بدینسان.
(ویس و رامین؛ ۱۲۶ـ۱۳۳/۴۲۰؛۴۲۲)
شب از عنبر جهان را كله میبست
زمستان بود و باد سرد میجست
(خسرو و شیرین؛ ۹/۲۹۹)
خسرو، با زاری و ناله به شیرین میگوید:
شب آمد، برف میریزد چو سیماب
ز یخ مهری چو آتش روی برتاب
مكن، كامشب ز برفم تاب گیرد
بدا روزا كه این برف آب گیرد!
(خسرو و شیرین؛ ۱۱، ۱۲/۳۳۶)
▪ در آن شب سرد و برفی، بین دلدادگان صحبتهایی رد و بدل میشود، كه در واقع برای تبرئه كردن خود است. اما پس از گفتوگوهای بسیار، سرانجام هیچیك از دو زن رام نمیشوند، و در را به روی عاشقان خود میبندند.چو ویسه داد یكسر پاسخ رام
به مهر اندر نشد سنگین دلش رام.
ز روزن بازگشت و روی بنهفت
نگهبانان و دربانانش را گفت
مخسپید امشب و بیدار باشید
به پاس اندر همه، هشیار باشید.
(ویس و رامین؛ ۵۹۵ـ۵۹۷/۴۴۷)
به دارایی كه تنها را خودش داد
به معبودی كه جان را پرورش داد
كه بیكاوین، اگرچه پادشاهی
ز من برنایدت كامی كه خواهی.
بدین تندی زخسرو روی برتافت
ز دست افگند گنجی را كه دریافت.
(خسرو و شیرین؛ ۴۳ـ۴۵/۳۴۳)
▪ پس از رفتن مردان، هر دو زن پشیمان میشوند؛ و ویس، دایه را به دنبال رامین میفرستد و خود نیز پس از او میرود. شیرین خود به دنبال خسرو میرود؛ و وقتی كه شاپور را جلو قصر میبیند، از او كمك میطلبد.
شاپور حركت میكند و شیرین در عقب او میرود. در واقع، هر دو زن با فرستادگانشان به دنبال دو مرد میروند:
پشیمان گشت ویس از كرده خویش
دل نالانش گشت آزرده خویش.
(ویس و رامین؛ ۱۱/۴۴۹)
به دایه گفت:دایه، خیز و منشین
نمونهٔ كار خستهٔ جان من بین.
عنان پارهاش گیر و فرود آر
بگو: «ای رفته از پیشم به آزار.
نباشد هیچ كامی بینهیبی
نباشد هیچ عشقی بیعتیبی.
بدار ای دایه او را تا من آیم
كه پوزش آنچه باید، من نمایم.
(ویس و رامین؛ ۳۶/۴۵۱؛ ۱۹، ۲۷، ۲۸/۴۵۰)
كه چون بیشاه شد شیرین دلتنگ
به دل برمیزد ازسنگیندلی سنگ
(خسرو شیرین؛ ۶۱/۳۵۰)
ز درگاه ملك میدید شاپور
كه میراند سواری پرتك از دور
برون آمد سوی شرین خرامان
نكرد آگه كسی را از غلامان.
پری پیكر نوازشها نمودش
به لفظ مادگی لختی ستودش
دو حاجت دارم و دربند آنم
برآور، زانكه حاجتمند آنم.
(خسرو و شیرین؛ ۷، ۱۷/۳۵۲؛ ۱۵، ۱۷/ ۳۵۱)
▪ پس از اینكه هر دو معشوق به هم میرسند، باز هم سؤالها و جوابهایی بین آنها رد و بدل میشود. با این تفاوت كه در ویس و رامین از زبان خود آنهاست و سراسر گلایه و قهراست، ولی در خسرو و شیرین از زبان دیگران (نكیسا از زبان شیرین و باربد از زبان خسرو). و جوابها نشان از عذرخواهی از معشوق، و تحسین اوست.
▪ در پایان هر دو داستان و سرانجام، رامین و خسرو، هر دو از پادشاهی كناره میگیرند و در آتشگاه مجاور میشوند و پسران خود را بر تخت مینشانند:
پسر را پیش خود برگاه بنشاند
پس او را خسرو شاه جهان خواند.
در آتشگه مجاور گشت و بنشست
دل پاكیزه با یزدان بپیوست.
(خسرو شیرین، ۷، ۱۷/ ۳۵۲؛ ۱۵، ۱۷/ ۳۵۱)
چنان افتاد از آن پس رأی خسرو
كه آتشخانه باشد جای خسرو.
چو خسرو را به آتشخانه شد رخت
چو شیر مست شد شیرویه بر تخت
(خسرو و شیرین؛ ۱۶، ۱۶/۴۱۳)
شباهتهایی كه اشاره كردیم، بیشتر در سیر حوادث داستانها بود؛ و به مقایسه شخصیتهای داستانها نپرداختهایم. حال آنكه، در بررسی شخصیتها، شباهتهای بیشتر نیز میتوان ذكر كرد.
اما آنچه داستان خسرو و شیرین را از ویس و رامین جدا میكند و آن را به عنوان داستانی متفاوت مطرح میكند و از حالت تقلید صرف بیرون میآورد، همان تفاوتهای كلیدی در اصل این دو داستان است. كه سعی كرده ایم با ذكر آنها، ویژگیهای خاص هر داستان را بیشتر نشان دهیم.
● تفاوتهای دو داستان
▪ داستان خسرو شیرین، داستانی تاریخی ـ افسانهای است. در حالی كه داستان ویس و رامین، كاملاً افسانهای است.
▪ رامین خود ویس را میبیند و بر او عاشق میشود، در حالی كه خسرو، با توصیفات شاپور عاشق شیرین میشود.
رخ ویسه پدید آمده ز پرده
دل رامین شد از دیدنش برده.
تو گفتی جادوی چهره نمودش
به یك دیدار، جان از تن ربودش.
(ویس و رامین؛ ۱۵، ۱۶/۸۷)
زنی فرمانده است از نسل شاهان
شده جوش سپاهش تا سپاهان.
درین زندانسرای پیچ در پیچ
برادرزادهای دارد دگر هیچ!
(خسرو و شیرین؛ ۴/۴۹؛ ۲/۵۰)
▪ شیرین پس از عاشق شدن به خسرو، از ارمن به سوی مداین فرار میكند؛ ولی ویس، در حالی كه به رامین علاقهمند شده است، خویشتنداری میورزد، و با آنكه همه امكانات مهیاست، مدتی صبر میكند.
▪ ویس زنی شوهر دار است؛ ولی با كسی دیگر رابطه عشقی برقرار میكند. البته، فضای حاكم بر داستان به نحوی است كه گویا هیچ گناهی متوجه ویس نیست. زیرا اعتقادات مذهبی و عرف جامعه اشكانی چنین است كه هر زن شوهرداری، با كس دیگر نیز رابطه دارد. همان طور كه دایه برای ویس توصیف میكند:
زنان مهتران و نامداران
بزرگان جهان و كامگاران
همه با شوهرند و با دل شاد
جوانانی چو سرو و ورد و شمشاد.
اگرچه شوی نامبردار دارند
نهانی دیگری را یاد دارند.
(ویس و رامین؛ ۱۲۸ـ۱۳۸/۱۴۱)
ویس نیز میتواند مانند دیگران در كنار شوهر دوستی نیز داشته باشد؛ و از این بابت سرزنش نمیشود.
اما شیرین همسری ندارد، و میخواهد با خسرو ازدواج كند:
چو ویس از مهر بر رامین ببخشود
زمانه زنگ كین از دلش بزدود.
در آن هفته به یكدیگر رسیدند
چنان كز هیچكس رنجی ندیدند.
شهنشه رفته از مرو نوآیین
به مرو اندر بمانده ویس و رامین.
(ویس و رامین؛ ۱/۱۵۶؛ ۵ـ۶/۱۵۵)
و زان سوی دگر، شیرین به شبدیز
جهان را مینوشت از بهر پرویز.
(خسرو و شیرین؛ ۷/۷۶)
▪ ویس قبل از اینكه زاده شود، قرار ازدواجش با موبد گذاشته شده است. ولی شیرین فقط عاشق خسرو میشود؛ و با تنها كسی كه قرار است ازدواج كند، اوست:
به پاسخ گفت:شهرو شهریارا
ز دامادیت بهتر چیست ما را؟!
به جان تو كه من دختر ندارم
وگر دارم چگونه پیش نارم؟!
نزادم تاكنون دختر، وزین پس
اگر زایم، تویی داماد من بس.
چو شهرو خورد پیش شاه سوگند
بدین پیمان دل شه گشته خرسند.
(ویس و رامین؛ ۴۳، ۴۵ـ۴۷/۳۵)
▪ در داستان ویس و رامین بر سر ویس جنگ درمیگیرد (جنگ ویرو با موبد). ولی در داستان خسرو و شیرین چنین نیست.
▪ در ویس و رامین، دو دلداده درصدد از بین بردن رقیبان خود (موبد و گل) نیستند. در صورتی كه در خسرو و شیرین، آن دو، رقیبان خود (مریم و فرهاد) را از بین میبرند:
خبر دادند خسرو را چپ و راست
كه از ره، زحمت آن خار برخاست.
پشیمان گشت شاه از كرده خویش
وزان آزار گشت آزردهٔ خویش.
(خسرو و شیرین؛ ۱۵/۲۶۲؛ ۱۵/۲۶۳)
چنان افتاد تقدیر الهی
كه بر مریم سرآمد پادشاهی.
چنین گویند:شیرین، تلخ زهری
به خوردش داد از آن كو خورد بهری.
(خسرو و شیرین؛ ۸ و ۹/۲۶۶)
▪ در خسرو و شیرین، شیرین به فرهاد نیز علاقهمند است و از مرگ او بسیار ناراحت میشود:
سراینده چنین افگند بنیاد
كه چون در عشق شیرین مرد فرهاد
دل شیرین به در دآمد زداغش
كه مرغی نازنین گم شد ز باغش
بر آن آزاد سرو جویباری
بسی بگریست چون ابر بهاری
(خسرو و شیرین؛ ۱۰ـ۱۲/۲۶۲)
▪ در ویس و رامین، ویس علاقهای به موبد ندارد؛ و اگر هم گاهی با او نرم رفتاری میكند، به خاطر این است كه دلش میسوزد. در ماجرای مرگ موبد هم، از حالت رامین میشود این را فهمید:
چو آگاهی به رامین شد ز موبد
كه او را چون فرو برد اختر بد
نهانی شكر دادار جهان كرد
كه او فرجام موبد را چنان كرد.
(ویس و رامین)▪ در داستان خسرو و شیرین، درطول بیشتر حوادث داستان، خسرو، پادشاه كشور است. در صورتی كه در ویس و رامین، رامین پادشاه نیست، و در اواخر داستان، هنگامی كه به ویس میرسد، پادشاه میشود.
▪ ویس، پیش از رامین میمیرد؛ و رامین پس از او به زندگی ادامه میدهد. در داستان خسرو و شیرین، وقتی خسرو كشته میشود، شیرین هم، در دخمه و در كنار او، جان میدهد:
چو با رامین بد او هشتاد و یك سال
ز بیدردی نماند ازمشك او خال
(ویس و رامین؛ ۱/۵۰۶)
پس آنگه مرگ،ناگاه از كمینگاه
بیامد در ربود آن كاسته ماه.
دل رامین به دردش كان، غم شد
همیدون چشم رامین زان دژم شد.
(ویس و رامین؛ ۹و ۱۰/۵۰۷)
پس آنگه دخمهای فرمود شهوار
چنان شایسته جفتی را سزاوار.
(ویس و رامین؛ ۳۵/۵۰۸)
چو مهد شاه در گنبد نهادند
بزرگان روی در روی ایستادند.
میان دربست شیرین پیش موبد
به فراش درون آمد به گنبد.
جگرگاه ملك را مهر برداشت
ببوسید آن دهن كو بر جگر داشت.
بدان آیین كه دید آن زخم را ریش
همانجا دشنهای زد بر تن خویش.
(خسرو و شیرین؛ ۱، ۳، ۴/۴۴۳ و ۱۲/۴۴۲)
▪ در سرانجام داستان خسرو و شیرین، شیرویه ـ فرزند خسرو و مریم ـ خسرو را میكشد و با گستاخی تمام، از شیرین خواستگاری میكند:
فرود آمد ز روزن دیو چهری
نبوده در سرشتش هیچ مهری.
به بالین شه آمد تیغ در مشت
جگرگاهش درید و شمع را كشت.
(خسرو و شیرین؛ ۳/۴۱۸و ۱۸/۴۲۷)
▪ همانطور كه در ادبیات غنایی، نوع اثر با زندگی شخصی خالق آن گره میخورد، در دو داستان مذكور نیز زندگی فخرالدین اسعد گرگانی و حكیم نظامی، بر طراحی شخصیتها تأثیر گذاشته و در حقیقت بیانكنندهٔ شخصیت شاعر و زندگی شخصی اوست. مثلاً شخصیت شیرین، تحت تأثیر همسر نظامی است؛ كه نظامی نیز در پایان داستان این را بیان میكند.
سبكرو چون بت قفچاق من بود
تو گویی كو چو خود آفاق من بود.
▪ در مقایسه شخصیتهای ویس و شیرین، ویس گستاختر است. چون در مقابل موبد، با گستاخی تمام به عشق خود به رامین اعتراف میكند. در حالی كه شیرین، محافظهكارتر است:
اگرچه شرم بیاندازه بودش
قضا شرم از دو دیده بر ربودش.
مرو را گفت:شاها، كامگارا!
چه ترسانی به پاد افراه ما را ؟!
سخنها هر چه گفتی، راست گفتی
نكو كردی [كه] آهو نانهفتی.
كه رامینم گزین دو جهان است
تنم را جان و جانم را وان است
(ویس و رامین؛ ۴۳، ۴۵، ۴۶، ۴۹/۱۶۵)
▪ ویس به راحتی خود را در اختیار رامین قرار میدهد. در حالی كه شیرین تنها زمانی خود را در اختیار خسرو میگذارد كه رسماً همسر او و بانوی ایران شود:
پس آنگه ویس و رامین هر دو باهم
ببستند از وفا پیمان محكم.
به رامین داد یك دسته بنفشه
«به یادم دار» گفتا «این همیشه».
وزان پس هر دو وان با هم بخفتند
گذشته حالها با هم بگفتند.
(ویس و رامین؛ ۸۸/۱۶۰ و ۷۰، ۸۱/۱۵۹)
به دارایی كه تنها را خودش داد
به معبودی كه آن را پرورش داد
كه بیكاوین، اگر چه پادشاهی
زمن برنایدت كامی كه خواهی.
(خسرو و شیرین؛ ۱۳، ۱۴/۳۴۳)
▪ ویس كسی است كه در مقابل معشوق، التماس و عجز نیز میكند (نظیر نامههای دهگانهای كه به رامین مینویسد). ولی شیرین در مقابل معشوق ناز میكند، و هیچگاه به او التماس نمیكند.
▪ در مقایسهٔ شخصیتهای رامین و خسرو، رامین شخصی است كه به موسیقی علاقهٔ بسیار دارد؛ و به كشورگشایی و پادشاه بودن، علاقهای ندارد. ولی خسرو، شخصی قدرتطلب و مالپرست است.
تو خود دانی كه ویرو چون جوان است
به دشت و كوه بر نخجیر گان است.
ندارد كار جز نخجیر كردن
نشستن با بزرگان باده خوردن.
به عادت نیز رامین همچنین است
مرو را دوستدار راستین است.
(ویس و رامین؛ ۱۳ـ۱۱/۱۹۳)
▪ خسرو هوسبازتر از رامین است. او، وقتی وصف شكر اصفهانی را میشنود، شیرین را رها میكند و به طلب شكر، به اصفهان میرود. در صورتی كه رامین یك معشوقه دارد؛ و اگر هم بنا به مصلحت با گل ازدواج میكند، هیچگاه ویس را فراموش نمیكند.
سرش سودای بازار شكر داشت
كه شكر هم زشیرینی اثر داشت.
نه دل میدادش از دل راندن او
نه شایست از سپاهان خواندن او.
پس از سالی، ركاب افشاند بر راه
سوی ملك سپاهان راند بنگاه.
(خسرو و شیرین؛ ۱۰، ۱۱، ۱۳/۲۷۹)
رامین وقتی میخواهد از زیبایی گل تمجید كند، او را به ویس مانند میكند:
چو رامین روی یار دلستان دید
رخش را چون شكفته گلستان دید.
بدو گفت: ای به خوبی ماه گوراب
ببرده ماهِ رویت ماه را آب.
مرا امروز تو درمانِ جانی
كه ویسِ دلستان را نیك مانی.
(ویس و رامین؛ ۱۳، ۱۹، ۲۳/ ۳۲۸)
▪ به نظر میرسد رنگ عشق نیز در ویس و رامین و خسرو و شیرین با یكدیگر تفاوت دارد. در ویس و رامین بسیار شدیدتر و جسمانیتر است، و در خسرو و شیرین كمتر است؛ و عاشق و معشوق، صلاح خود را نیز در نظر میگیرند. در ویس و رامین، عاشق و معشوق حاضرند هر كاری برای دیگری انجام دهند. مثلاً فرار كردن با هم، دفاع از دیگری در مقابل موبد، در اختیار گذاشتن ویس خود را برای رامین. در خسرو و شیرین، خسرو هنگامی كه شیرین به درخواستش جواب رد میدهد، با گستاخی تمام از نزد او میرود، و برای به رخ كشیدن خود، با افرادی دیگر ازدواج میكند. از آن سو، شیرین حتماً باید همسر خسرو باشد، نه دوست و یا معشوقهٔ او.
▪ در داستان ویس و رامین، قهرمان اصلی ویس است، و ناز و نیازهای او در مقابل رامین مطرح است. ولی در داستان خسرو و شیرین، قهرمان اصلی خسرو است.
● نتیجهگیری
ویس و رامین و خسرو و شیرین، از جمله داستانهای بسیار زیبای ایرانی هستند كه از دیرباز تا كنون بر سر زبانها بودهاند و هیچگاه از شهرت آنها كاسته نشده است.
در جای جایِ داستان خسرو و شیرین، رد پایی از ویس و رامین دیده میشود؛ كه نشاندهندهٔ توجه بسیار زیاد حكیم نظامی گنجوی به منظومهٔ فخرالدین اسعد گرگانی است. حتی در قسمتهایی از كتاب نیز، وی دقیقاً نام كتاب و یا شخصیتهای آن را ذكر میكند؛ كه نشان از توجه ویژهٔ او به آن منظومه است. ولی آنچه كه منظومه خسرو و شیرین را كاملاً جدا از ویس و رامین نشان میدهد، توصیفات و تشبیهات بسیار زیاد و زیبای حكیم نظامی است، كه باعث شده است حتی در توصیف شخصیتها نیز از منظومه فخرالدین اسعد، فاصله بگیرد. چون نظامی سعی دارد شخصیتهای اصلی داستان را كاملاً سفید و بدون اشتباه توصیف كند و برای اعمال آنها توضیحی منطقی بیاورد. در حالی كه اشخاص داستان فخرالدین اسعد، شخصیتهایی خاكستری دارند، كه هر كدام دارای اشتباهاتی نیز هستند.
در سیر حوادث داستان نیز، حوادث كلیدی و اصلی داستان خسرو و شیرین، تقریباً متفاوت از داستان ویس و رامین است. كه همین، باعث شده است كه آن منظومه، تقلیدیِ صرف نباشد.
شاید اگر به جای داستان خسرو و شیرین، داستان شیرین و فرهاد سروده میشد، بیشتر به ویس و رامین نزدیك میبود. یعنی طبق تاریخ و آنچنان كه در منظومهٔ منسوب به فروسی بیان میشود، شیرین، بنا به مصلحت با خسرو ازدواج میكند؛ اما در واقع عاشق فرهاد است. مانند ویس، كه به زور به ازدواج موبد درمیآید، ولی با رامین پیوند عشقی و عاطفی برقرار میكند. اما نظامی گنجوی كه میخواسته است كتابی متفاوت بیافریند، سعی دارد از منظومهٔ فخرالدین اسعد فاصله بگیرد؛ و میتوان گفت كه تا اندازهای نیز موفق بوده است.
لیلا عبدی
منبع : سورۀ مهر
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست