چهارشنبه, ۱۷ بهمن, ۱۴۰۳ / 5 February, 2025
مجله ویستا
مردی که آنجا نبود
در گذشت حسین سبزیان در ۵۲ سالگی مرگ یک فرد نبود، فرجام تلخ و محتوم نوعی ”عشق به سینما“ در این دیار بود. او نماد کسانی بود که در برابر جذبهٔ ناگزیر پردهٔ نقرهای دل و عقل میبازند و چنان در عشق خود افراط میکنند که عاقبت جز چنین سرنوشت شومی برایشان رقم نمیخورد. سبزیان سه ماه و چهارده روز در اغما بود. در مطبوعات دلیلش سکتهٔ مغزی اعلام شد، اما فرآیندی که او را به چنگال مرگ سپرد، طولانیتر و پیچیدهتر از این بود. او به شکل موروثی از بیماری آسم رنج میبرد، اما توانائی درمان نداشت. درمان کامل و دائم که هیچ، بضاعت خرید اسپری بهعنوان یک مسکن را هم نداشت. روز پانزدهم خرداد در متروی تهران نفسش بند میآید و پیش از آنکه به بیمارستان سینا برسانندش، سلولهای مغزیش بهدلیل نرسیدن اکسیژن میمیرند، اما خودش تا ۲۹ شهریور در اغما میماند تا شاید آخرین تاوان عشقش به سینما را چنین دردناک ادا کند.بهار ۱۳۸۱ در نشریهای که در آن مشغول کار بودم، باز شد و مردی با چهرهٔ شکسته و موهای جوگندمی وارد شد و به اتاق سردبیر رفت. یکی دو ساعتی ماند و بعد باز بیسروصدا رفت. پس از رفتنش سردبیر آمد و پرسید: ”شناختیدش؟“ ما نمیدانستیم چرا باید میشناختیمش. گفت: ”حسین سبزیان بود“. ما انگشت به دهان گزیدیم که مگر چند سال از کلوزآپ گذشته و مگر میشود این چهرهٔ شکسته همان جوان خجالتی فیلم کیارستمی باشد؟ همانکه خودش را مخملباف معرفی کرد و اتفاقاً شباهتی هم به او داشت و مادر خانوادۀ آهنخواه باور کرد. چهرهٔ سبزیانی که ما دیدیم، به چهرهٔ مخملباف ۱۳۸۱ شباهت نداشت.سبزیان عاشق سینما بود، اما چند تا مثل او توانستند عشقشان را در گوش جهان فریاد کنند؟ کلوزآپ یکی از محبوبترین فیلمهای کیارستمی در جهان است. هنوز به بهانهٔ بزرگداشت و مرور آثار او در چهار گوشهٔ دنیا، چهرهٔ جوانی خجالتی را میبینند که عشقش به سینما را با یک کلاهبرداری کوچک فریاد زد. اما چهرهٔ پس از مرگش را چند نفر دیدند، میبینند و خواهند دید؟ چشمهای گودرفتهاش، صورت سیاهشدهاش از خفقان آسم و آن تکه دندان جلویش را که وقتی حرف میزد، همزمان ترکیب دلهرهآور و ترحمانگیزی به چهرهاش میداد؟سبزیان عاشق بازیگری بود اما جزء کلوزآپ و چند سال بعد مستندی با نام کلوزآپ، نمای دور (۱۳۷۵، مسلم منصوری و محمد شکراللهی) که دربارهٔ نحوۀ ساخته شدن فیلم کیارستمی و خصوصیات خود سبزیان بود، در فیلم دیگری بازی نکرد. بازی کرد، ولی باید روی تخت بیمارستان میافتاد و میمرد تا بفهمیم بازی کرده است. در عشق هفتم (احمد آزاد و بهروز معاونیان) که مستندی دربارۀ او طی یکی دو سال آخر زندگی است، سبزیان در صحنهای از همه میخواهد که محل را ترک کنند تا رو به دوربین با سینما حرف بزند. اول میگرید و بعد خطاب به محبوب ازلی و ابدیاش میگوید: ”سینما! تو با من چهکردی!“سبزیانِ این فیلم از سبزیان کلوزآپ حکیمانهتر ـ و البته شعاریتر ـ حرف میزند. وقتی از او میپرسند اگر فیلم میساختی، به چه موضوعی میپرداختی، جواب میدهد: سکوت. و طعنهای هم به فیلمساز مورد علاقهاش میزند. میگوید سینمای این روزها را قبول ندارد و پاریس تگزاس را فیلم محبوبش میخواند، ”چون ساده است“. میگوید چنان با سینما مخلوط شده که تشخیصش ممکن نیست و... حرفهائی از این دست. البته مشخص است که اینها اعتقادهای اوست. او در عشق هفتم بازی میکند و نمیکند.سبزیان عاشق سینما بود. اما باید سلولهای مغزش میمردند تا به یاد بیاید. مدرسهٔ سینمائی حسین سبزیان (آزاده اخلاقی) در همین روزهای مرگ مغزی ساخته شد. سکانسهای ابتداء این فیلم ۵۵ دقیقهای، او را در حال اغما روی تخت بیمارستان نشان میدهد که از بخش به محل معاینات میبرندش. زیر ماسک اکسیژن با موهای یکدست سفید و بدنی که بهنظر میرسد کمی ورم کرده، هیچ شباهتی به آن سبزیان آشنا ندارد. پسرانش کنار بستر او میگریند، اما از حرفهای سایر اطرافیانش چنین برمیآید که دل خوشی از او ندارند و برشهائی از زندگی آشفتهاش را روایت میکنند. مسیر فیلم در ادامه عوض میشود و داستان دو جوان مشهدی را پی میگیرد که یکیشان از عیادت سبزیان آمده و ادعا میکند با او آشنائی داشته، بعد دو نفری بهسوی خانهٔ سبزیان میروند؛ ساختمانی بزرگ و قدیمی اما متروک و رو به ویرانی. مدرسهٔ سینمائی... به شکل نمادین میخواهد نشان دهد که سبزیانها فراواناند و تنها موقعیتها متفاوت است. یکی از دو مرد جوان، با دروغها و صحنهسازیهائی، در سفارتخانههای مختلف در پی گرفتن ویزائی برای رفتن به گوشهای دیگر از دنیاست، و دیگری شاعریست که حالا عملگی میکند. این دو سبزیان جوان، در خانهٔ سبزیان در حال اغما، رؤیاهای نافرجام خود را مرور میکنند. یک سبزیان دیگر هم همان اوایل فیلم، در شمایل دختر جوانی، با یکی از این دو سبزیان ملاقات میکند. این فیلم که با حمایت عباس کیارستمی ساخته شده و صدای او هم در ابتداء فیلم شنیده میشود که با بیمارستان تماس میگیرد تا حال ”بازیگر فیلمش“ را بپرسد، چند روز پیش در جشنوارهٔ پوسان به نمایش درآمد تا شاید یادی باشد از مردی که دیگر آنجا نبود.حسین سبزیان عاشق سینما بود، اما سینما دوستش نداشت.خانه بهدوشش کرده بود و بیقرار. مدتی در خانهٔ یکی از اقوامش زندگی کرد و مدتی هم سرایدار یک مجلهٔ روانشناسی بود. در عشق هفتم او را میبینیم که از حاضران در کلاس روانشناسی مجله با آبمیوه پذیرائی میکند، در حیاط کوچک آنجا گلیمی کهنه میاندازد و کتاب میخواند، باغچه را آب میدهد و ظاهراً همانجا استراحت میکند. خدا میداند او در بیش از نیمقرنی که زندگی کرد، چه کرده و چگونه روزگار گذرانده. اما در آن سه ماه و چهارده روز میشد او را پیدا کرد. پیدایش کردند و تصویرش را گرفتند و کیلومترها آنطرفتر باز هم دیده شد. اینبار هم به ابتکار کیارستمی. البته عشق هفتم نشان میدهد که سبزیان دل خوشی از او ندارد، به کنایه حرف میزند و دلیل نمیآورد. در بیمارستان هم از یکی از اقوامش (شاید خواهرش) میپرسند آیا کیارستمی به دیدن او آمده؟ او جواب میدهد: ”بله“، اما بلافاصله با خشم اضافه میکند: ”ما آوردیمش“. یعنی آنها هم دل خوشی از کیارستمی ندارند. شاید چون فکر میکنند کلوزآپ باعث شد عشق حسین سبزیان به سینما بیمار گونهتر شود.سبزیان در آغاز عشق هفتم ترانهٔ روزگار کودکی دلکش را با صدای خشدار میخواند. صدایش حسرت عجیبی دارد که با متن ترانه هماهنگ است. اواخر ترانه سرفهاش میگیرد، کف میزند (برای خود؟) و با خنده میگوید که دیگر نمیتواند.
یادش گرامی باد.
علی مصلح حیدرزاده
یادش گرامی باد.
علی مصلح حیدرزاده
منبع : ماهنامه فیلم
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست