سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 14 May, 2024
مجله ویستا

تأملی پیرامون علم و تکنولوژی مدرن


تأملی پیرامون علم و تکنولوژی مدرن
▪ چكیده:
علم و تكنولوژی مدرن در وضعیت بحرانی وخیمی قرار دارد. این بحران خود را در اشكال گوناگون نشان می‌دهد. واضح‌ترین اشكال چنین بحرانی را می‌توان در آخرین تولیدات نظام‌های علمی و تكنولوژیك مانند كالاها و تكنولوژی‌های جدید و غیره مشاهده كرد كه اغلب معطوف به تخریب، هدر دادن و منزوی كردن افراد از یكدیگر و از طبیعت هستند.
این فقط محصولات نهایی علم نیست كه نگرانی‌ها را برمی‌انگیزد؛ ما اكنون رفته رفته بیشتر پی می‌بریم كه یك اشتباه اساسی در اعماق علم و تكنولوژی مدرن و در ماهیت آن وجود دارد. در طول دو دهه گذشته، حتی در زیربنایی‌ترین بخش‌های علمی مانند ریاضی و فیزیك، تردیدهای معرفت‌شناسانه‌ای بروز كرده است. در علم بیولوژی، تكنیك‌های بازسازی D.N.A و امكان ایجاد و رهاكردن موجودات جدید و عجیب الخلقه در طبیعت و یا حتی شبیه‌سازی انسان‌ها، كابوس فرانكشتاین (۱) را كاملاً به واقعیت نزدیك كرده است.
تقلیل‌گرایی (روش مسلط بر علم مدرن) در علم فیزیك، از سویی به بی‌معنایی و بی‌محتوایی منجر می‌شود و از سوی دیگر در بیولوژی به سوی داروینیسم اجتماعی بی‌محتوایی منجر می‌شود و از سوی دیگر در بیولوژی به سوی داروینیسم اجتماعی و تنازع بقاء و انتخاب نژادهای برتر حكومت می‌كند. چیزی در ماوراء علم و تكنولوژی مدرن و روش دانستن و انجام كار در آن وجود دارد كه این شیوه‌ی تفكر و تحقیق را به سوی تخریب سوق می‌دهد.
مفهوم رؤیای علم به عنوان حقیقت دست نخورده و خالص و مفهوم دانشمند به عنوان كسی كه در انزوای از واقعیت اجتماعی دنیوی قرار دارد و همانند معتكفی علیه همه‌ی مشكلات لاینحل برای فهم واقعیتی عینی تلاش می‌كند، اكنون كاملاً غیر قابل دفاع و نپذیرفتنی شده است. در حقیقت، پس از یك دهه تحقیق در اقصی نقاط جهان، اكنون مشخص شده است كه علم از درون روندهای اجتماعی حاصل می‌شود. در واقع، برخی از فلاسفه و تاریخ‌نگاران علم استدلال می‌كنند كه علم خود «روند اجتماعی» است. نیروهای اجتماعی كه در سطح و ساختار اقتصاد جهان و اقتصاد سیاسی ملی عمل می‌كنند، به همراه جوامع علمی، خصوصیات، محتوا و الگوهای علم و تكنولوژی مدرن را شكل می‌دهند. دانشمندان شدیداً به عقاید و افكاری پای بندند كه آن‌ها را مجبور می‌كند، تفاوت‌ها و پیچیدگی‌های موجود در جهان را به شباهت‌ها و همانندی‌ها تبدیل كنند. علاوه بر نظام اعتقادی و فرهنگی مذكور – كه خود را در پیش‌فرض‌ها و عقاید دانشمندان نشان می‌دهد – علم مدرن، قدرت ساختاری، نظام پاداش‌دهی و گروه‌های اعیان و اشراف خود را دارد. همه‌ی این‌ها در كنار هم مشخص می‌كند كه علم رابطه‌ای نزدیك با نظم و سلطه اجتماعی ناعادلانه موجود در حیطه‌های سیاسی و اقتصادی دارد.
سلطه و كنترل، بخشی درونی و اساسی از علوم و تكنولوژی‌های جدید را تشكیل می‌دهد. این مفاهیم در قلب روش‌شناسی علمی و روند ایجاد و تداوم علم قرار دارند. اهداف علم مدرن از ابتدای به وجود آمدن این علم در اولین مراحل رنسانس در اروپا، با مفاهیم سلطه و كنترل بیان شده‌اند. «فلاسفه» عصر روشنفكری در قرن هفدهم، كاملاً برخلاف میراث تفكر و تمدن اسلامی و دیگر تمدن‌هایی كه بر مبنای آن جهان جدیدی را ساختند، مدعی جدایی تعقل از ارزش شدند. آن‌ها تعقل را به عنوان خنثی و بی‌طرف پنهان می‌كرد، بازسازی كردند. بنابراین هر گونه تعلقی كه ارزش‌های خود را مطرح سازد، «غیر علمی» در نظر گرفته شد. از این رو فقط شیوه‌ی مسلط «آگاهی» و «دانستن» تعقل محسوب شد و همه‌ی گونه‌های دیگر، كنترل و سلطه بر انسان‌های غیراروپایی تبدیل شد كه برای این كار، از روش علمی و تعقل خطی پاگرفته در آن، به عنوان ابزار استفاده شد. علم و تكنولوژی مدرن فعلی، در تجربه سلطه‌گرایانه اروپا و آمریكا و تجربه مستعمراتی جهان سوم رشد كرده است.
بحران علم مدرن، خود را در جهان سوم نیز به خوبی نشان می‌دهد. علم و تكنولوژی مدرن باعث شده است كه جوامع جهان سوم جایگاه خود را از دست بدهند؛ فرهنگ‌های سنتی تخریب گردند و زیست بوم ملت‌های جهان سوم دچار خسارت همه جانبه گردد. علاوه بر این، شیوه‌ی چند بعدی و تركیبی دانش در جهان سوم، به واسطه علم و تكنولوژی مدرن، با تفكر خطی، بی‌روح و غیر انسانی عقلانیت مدرن، جایگزین شده است. تكنولوژی و علم غربی، جوامع جهان سوم را به نام عقلانیت علمی، به نحوی سازمان یافته چپاول كرده است. این دستاورد محصول انقلاب سبز و استفاده‌ی وسیع از داروهای مدرن و به هدردادن منابع كمیاب و باارزش برای تحقیق در حیطه‌های تزیینی و غیرضروری بوده است. هیچ ملاك و معیاری نمی‌تواند بازگو كننده صدمات و تلفات ایجاد شده از سوی این تجارب مهندسی اجتماعی كه از سوی متخصصان و مشاوران غربی برای جوامع جهان سوم به ارمغان آمده است، باشد.
در بسیاری از كشورهای در حال توسعه، علم و تكنولوژی عاریتی غربی، هنوز ریشه ندوانده است. نه علم و نه عالمان مدرن، رابطه‌ای زنده و فعال با مشكلات، نیازهای اساسی و منابع محلی جوامع برقرار نكرده‌اند. علم مدرن و عالمان مدرن در جوامع در حال توسعه، اغلب بی‌رابطه، اسراف‌گرا، عقیم و غیرمولد، تقلیدگرا و دارای نشانه‌‌های كالاهای دست دوم و درجه دوم می‌باشند.
علاوه بر این، نظام علم و تكنولوژی مدرن در جهان سوم به قیمت از میان رفتن فرهنگ­هایی رشد كرده است كه پیش از سلطه فرهنگ اروپایی در آن مناطق، خوش درخشیده بودند. پیش از سلطه قدرت‌های استعماری اروپایی، تمدن‌های جهان سوم، نظام‌های معرفتی و صنعتگری پیچیده و گسترده خود را داشتند.
علم اسلامی در آفریقای شمالی و آسیای غربی اصلی‌ترین پارادایم حل مسأله بوده است. محصول علم اسلامی چه به لحاظ كیفیت و چه از نظر كمیت، از قرن هفتم تا قرن چهاردهم بی‌نظیر بود. دانشمندان مسلمان پایه جبر و مثلثات را ریختند؛ محیط زمین را محاسبه كردند؛ خصوصیات نور و حركت را مورد بررسی قرار دادند؛ بدن انسان را مورد دقت‌نظر قرار دادند و جریان خون را در بدن انسان كشف كردند و در همه‌ی این زمینه‌ها، نتایج اعجاب انگیزی از لحاظ دقت به دست آوردند. دانشمندان مسلمان همه این فعالیت‌ها را در چارچوب فكری و تحقیقاتی متافیزیكی كه ارزش‌ها و واقعیت‌ها را متحد می‌دانست، انجام دادند. دانشمندان مسلمان به استبداد روش‌ها تن در ندادند بلكه روش‌هایی متناسب با طبیعت تحقیق و در چارچوب یك نظام اخلاقی كاملاً تعریف شده ایجاد كردند.
در تمدن چینی نیز علم و تكنولوژی رونق داشت و قلل بی‌شماری را فتح كرد. بخش اعظمی از علم حساب فعلی، مبتنی بر یافته­های چانگ تسانگ (متوفی ۱۵۲ پیش از میلاد) و هندسه ما برگرفته از آموزش‌های كلاسیك وانگ هسیتونگ (متوفی ۷۲۷ پیش از میلاد) است. یافته‌های چانگ چیو چین (متوفی ۶۵۰ پیش از میلاد) در علم داروشناسی، در چارچوبی متافیزیكی رشد كرده است كه هماهنگی و رشد قواعد و ارزش‌های خاصی را مورد تأكید قرار می‌دهد.
از ایام باستان، شبه قاره هند به خاطر تكنولوژی‌های كشاورزی، فلزشناسی، نساجی، كشتی‌سازی، معماری و داروسازی معروف بوده است. این تكنولوژی‌ها تا پیش از پایان قرن هجدهم به طور گسترده‌ای در تمامی منطقه جنوبی آسیا و آسیای جنوب شرقی رواج داشته‌اند كه بسیاری از اسناد مختلف ثبت شده اروپایی در همان زمان، به آن‌ها اشاره دارد. خصوصیت اصلی این تكنولوژی‌ها، سادگی همراه با پیچیدگی آن‌ها بوده است، به عنوان مثال، در تفكر باستانی هندو، «شاسترا»های مختلفی وجود دارد كه اصول كلی علمی را مشخص می‌كند. این شاستراهای مختلف، خود بر پایه‌ی فلسفه «دارشاناس»های مختلف قرار دارند. دارشاناس‌ها مكاتبی فلسفی هستند كه ساختار روش‌شناسی، معرفت‌شناسی و منطقی تفكر هندو را مشخص می‌كند.
اصل هدایتگر همه‌ی این علوم و فلسفه‌ها این بود كه جهان گنجینه­ای از حقیقت است و هدف علم و تكنولوژی، فقط توانا ساختن بشر برای زندگی سعادتمند و سالم در جهان می­باشد و نه تغییر و دستكاری دنیا.
سنت­های آسیای جنوب شرقی نیز مملو از مثال­های بی­شماری از علوم و تكنولوژی بومی است. علم و تكنولوژی غربی، این نظام­های معرفتی را تخریب كرد. نمود بارز این تخریب، در نفی همه­ی این تمدن­ها و فرهنگ­های سنتی در تاریخ علم و تكنولوژی هویدا است. علم و تكنولوژی مدرن، داروسازی سنتی را تخریب و سركوب كرده؛ معماری و تكنیك­های خانه­سازی محلی را از میان برد و كشاورزی و شیوه­های آبیاری متناسب با محیط زیست را منسوخ نمود.
با توجه به ماهیت مخرب علم و تكنولوژی فعلی و این حقیقت كه این علم وتكنولوژی از سوی كشورهای صنعتی و شركت­های چند ملیتی كنترل و مدیریت می­شود، ضروری است كه كشورهای جهان سوم مبنای محلی خاص خود را برای تولید، استفاده و توزیع دانش علم و تكنولوژی ایجاد كنند. كشورهای جهان سوم باید در این دوره با یكدیگر همكاری كنند. علاوه بر این، باید به طور كلی در مفهوم انتقال تكنولوژی و واردات علم از غرب تجدیدنظر كرد.
ایجاد فرهنگ علمی بومی نیازمند آن است كه دانشمندان، تكنولوژیست­ها، تصمیم­گیران و فعالان جهان سوم، ارزش­های متناسب با علم و تكنولوژی سنتی را فراهم سازند. تكنولوژی­ها و نظام­های پزشكی سنتی باید ارتقا، پیشرفت و توسعه یابند و مبنایی برای ایجاد تكنولوژی­ها و نظام­های پزشكی بومی (اما كاملاً معطوف به زمان حال) قرار گیرند. به همین صورت، معضلات ملی نیز باید در چارچوب مدل فكری و بومی و با منابع محلی حل شوند.
صرفاً هنگامی علم و تكنولوژی می­تواند برای ما معنادار باشد و نیازهای ما را برآورده سازد و خلاقیت و نبوغ واقعی ما را نشان دهد كه در محیط اجتماعی – فرهنگی خودمان و از عقاید و فرهنگ­های خودمان ریشه گرفته باشد. علم و تكنولوژی جهان سوم فقط با تكیه بر علوم، اصطلاحات و سنت­های محلی در همه­ی حیطه­های تفكر و عمل، قابل شكل­گیری است.
▪ ناتوانی علم در برآورده ساختن نیازهای اساسی
علم مدرن به واسطه­ی پیشرفت­های تكنولوژیك آن، می­تواند در صورتی كه نظام­های اجتماعی و تولیدی به خوبی مورد بهره­برداری قرار گیرند، نیازهای اساسی همه­ی انسان­های روی زمین را برآورده سازد!
حقیقت آن است كه بیش از نیمی از جمعیت جهان (دو سوم از جمعیت جهان سوم) در شرایطی كاملاً غیر انسانی و محروم از اساسی­ترین نیازهای بشر مانند: غذا، لباس و سرپناه به سر می­برند. این داستان غم­انگیز هنگامی فاجعه­آمیزتر می­شود كه این حقیقت را در نظر آوریم كه همان توانایی تكنولوژیكی كه سرهم­بندی غیر معقول كالاهای فعلی را مممكن ساخته است، به همان میزان قدرتمند است كه می­تواند بخش عظیمی از منابع تجدیدناپذیر جهان را تخریب كند و از میان ببرد. این توانایی غول­آسای تكنولوژیك، هر روز انرژی بیشتری را مصرف می­كند، معادن بیشتری را استخراج می­كند، جنگل­های بیشتری را قطعه قطعه می­كند، خاك سطحی بیشتری را به هدر می­دهد و آب، خاك، هوا و حتی جو بیشتری از زمین را آلوده می­نماید. در سطح فعلی مصرف، بسیاری از منابع باارزش جهان، ظرف چند دهه به پایان خواهند رسید.
دنیای ما حجم محدودی از منابع طبیعی را در اختیار ما قرار داده است كه فرایند تولید فعلی، سالانه بخشی از این منابع را از میان می­برد. تولید ناخالص ملی كه اكثر كشورهای جهان تا حد زیادی دل­مشغولی آن را دارند، در واقع گزارشی سالانه است كه اساساً به میزان منابع طبیعی در دسترس هر كشور بستگی دارد. هنگامی كه این منابع پایان یابند، ماجرای تولید ناخالص ملی هم تمام خواهد شد. اكثر منابع موجود در جهان غیرقابل تجدید هستند؛ هر چه بیشتر از منابع طبیعی بهره­برداری كنیم، امكان تولید را در آینده كاهش داده­ایم. به عبارت دیگر، هر چه تولید ناخالص ملی فعلی ما بالاتر باشد، تولید ناخالص ملی در آینده – وقتی آثار مصرف بی­رویه منابع طبیعی احساس شود – پایین­تر خواهد بود. این حقایق اساساً ساده و ابتدایی، از همه­ی كتاب­های درسی اقتصاد حذف شده­اند. برنامه­ریزان و سیاست­مدارانی كه برای زندگی آینده­ی ما تصمیم می­گیرند و بر ما حكومت می­كنند، اساساً به چنین حقایقی توجه ندارند. دانشمندان و متخصصان تكنولوژی نیز كه مصرف بی­رویه منابع طبیعی را از طریق توسعه­ی ظرفیت تكنولوژیك سرعت می­بخشند، نسبت به این موضوع فاقد خودآگاهی هستند.
▪ توزیع و كنترل نابرابر جهان
استخراج و استفاده­ی از منابع طبیعی به شدت نابرابر صورت می­گیرد. ۸۰% از منابع جهان از سوی كشورهای توسعه یافته مصرف می­شود و ۲۰% آن در جهان سوم. این توزیع نابابر منابع طبیعی، كیفیت كالاهای تولید شده را نیز مشخص می­كند. برای تولید كالای مخصوص بازار ثروتمندان، تكنولوژی­های پیچیده­ای ایجاد شده است تا كالاهای با كیفیت برتر مانند: دوربین­های فیلم­برداری، دیسك­های سخت، رایانه­ها، خودروها و خدماتی نظیر: پزشكی پیشرفته، مسافرت­های خارجی و حتی برنامه­های حقوقی معاف از مالیات را فراهم كند. بخش عظیمی از تولید ناخالص ملی جهان صرف این كالاهای مصرفی و نیز كالاهای سرمایه­ای یا تكنولوژی­هایی برای تولید این كالاهای مصرفی می­گردد؛ در حالی كه جهان سوم صرفاً ۲۰% از منابع طبیعی جهان را مصرف می­كند و از آنجا كه درآمدهای ملی نیز به طور نابرابر توزیع شده­اند، بخش بزرگی از این منابع نیز صرف تولید همان كالاهای مصرفی با كیفیتی می­شود كه در كشورهای توسعه یافته مورد بهره­برداری قرار می­گیرد و یا صرف وارد كردن تكنولوژی­های معطوف به سرمایه برای تولید كالاهای مصرفی ثروتمندان می­شود. بنابراین صرفاً بخش كوچكی از منابع جهان صرف تولید كالاهایی برای بقای اكثریت فقرای جهان سوم و یا ایجاد كالاهای سرمایه­ای ساده می­شود كه از سوی كشاورزان فقیر و صنعتگران خرده پا و بازرگانان كوچك مورد استفاده قرار می­گیرد.▪ رشد شمال به قیمت از میان رفتن جنوب
در روند فعلی تحلیل منابع و استفاده­ی غیرمنطقی از منابع طبیعی جهان، نیرو و دینامیسم اصلی این حركت در اقتصاد سیاسی و نظام­های اجتماعی – اقتصادی جوامع قرار دارد كه باعث رشد رقابت میان شركت­ها و ملت­ها می­گردد؛ اما نقش علم و تكنولوژی در این میان بسیار حائز اهیمت است. اگر سطح تكنولوژی پایین باشد، ممكن است باز هم نابرابری وجود داشته باشد اما درجه­ی استخراج و تحلیل منابع پایین خواهد بود؛ حال آنكه در جهان واقعی، سطوح تكنولوژیك تحت فشار رقابت میان شركت­ها و كشورها (نه فقط در حیطه اقتصاد بلكه حتی در حیطه نظامی­گری) به سرعت در حال افزایش می­باشد و به این ترتیب، تحلیل منابع نیز به سرعت صورت می­گیرد.
علاوه بر این، ظرفیت تكنولوژیك فزاینده جهان توسعه یافته، همواره باعث عقب­ماندگی بیشتر جهان سوم می­شود و بنابراین فاصله و نابرابری میان ملت­ها همواره افزایش می­یابد.
در سال ۱۹۸۰، ملت­های شمال كه فقط یك چهارم ملت­های جهان سوم را تشكیل می­دهند، ۸۰% از تولید ناخالص جهان را به خود اختصاص دادند اما در جنوب، سه چهارم از جمعیت جهان صرفاً ۲۰% از درآمد دنیا را كسب كردند. از سال ۱۹۸۰، جهان همواره نابرابرتر شده است. جهان سوم به واسطه تجربه مستعمراتی، همواره در تجارب وام گرفتن، سرمایه­گذاری و تكنولوژی، وابسته به غرب باقی مانده است. در طول چند سال گذشته، سرمایه­های فزاینده­ای از جنوب به شمال منتقل شده است. فقط در سال ۱۹۸۵، ۷۴ میلیارد دلار از جهان سوم تحت عنوان بازپرداخت وام به شمال منتقل شده است. این در حالی است كه جهان سوم در همین سال صرفاً ۴۱ میلیارد دلار وام خارجی جذب كرده است كه باید در ازای آن ۱۴ میلیارد دلار بازپرداخت داشته باشد.
اگر فرار سرمایه­هایی را كه از جهان سوم و كشورهای صادركننده در غرب آسیا از طریق سود شركت­های چند ملیتی به كشورهای شمال منتقل شده است نیز در نظر بگیریم، فقط در سال ۱۹۸۵، ۲۳۰-۲۴۰ میلیارد دلار سرمایه از كشورهای جهان سوم خارج شده است. باز هم اگر ۶۵ میلیارد دلاری را كه در اثر كاهش قیمت كالاها از دست جهان سوم خارج شده است (مطابق برآورد نشریه Economist) در نظر بگیریم، جهان سوم صرفاً در طول یك سال ۳۰۰ میلیارد دلار سرمایه از دست داده است. در سال ۱۹۸۶ به علت سقوط قیمت نفت و دیگر كالاها، اوضاع وخیم­تر از سال قبل بود. كل سرمایه از دست داده شده در سال ۱۹۸۶، ۳۰۰ – ۴۰۰ میلیارد دلار برآورد می­شود. بادرنظر گرفتن این حجم غول­آسا از جابه­جایی سرمایه از جنوب به شمال، ابراز این كه شمال به جنوب كمك بلاعوض می‌كند، صرفاً یك شوخی است. همه­ی كمك­های شمال در مقایسه با اقیانوس سرمایه­ای كه از جنوب به سوی شمال می­رود، قطره­ای بیش نیست. خاصه این كه كمك­های بلاعوض، همیشه مشروط به شرایطی هستند.
تمسك شدید شمال به علم و تكنولوژی مدرن، نقشی اساسی در استثمار اقتصاد ضعیف جهان سوم دارد. كشورهای ثروتمند از تكنولوژی­های صنعتی و كشاورزی خود برای تولید كالاهای مازاد كه قادر به مصرف آن نیستند، استفاده می­كنند و این خود بخشی از مشكل توسعه­یافتگی بیش از حد یا انباشت بیش از حد سرمایه است. آن گاه این كالاهای مازاد صنعتی و كشاورزی مثل: غله و دیگر محصولات كشاورزی و صنعتی، با قیمت پایین­تر به بازار جهانی عرضه می­شود و باعث سقوط بیش از حد قیمت كالاهای جهان سوم می­گردد و از این طریق، درآمد و استانداردهای زندگی فقرا كاهش می­یابد. علاوه بر این، تكنولوژی و نظام­های اطلاعاتی مدرن، بانك­ها و كمپانی­های فراملیتی را قادر به توسعه در كشورهای در حال توسعه می­كند و از این طریق، این كشورها را پیش از پیش در بازار جهانی فرو می­برد. وقتی كشورهای جهان سوم خود را غرق در بازار جهانی دیدند، راه ورود كالاهای صنعتی خویش را به كشورهای پیشرفته مسدود خواهند یافت. چرا كه موانع تعرفه­ای – حمایتی كشورهای ثروتمند از ورود كالاهای آن­ها جلوگیری می­كند. همچنین كشورهای جهان سوم درخواهند یافت كه كشورهای ثروتمند، تكنولوژی­های جدید را به نفع خود ایجاد كرده­اند؛ مثلاً كشورهای ثروتمند با یافتن منابع جایگزین و استفاده كمتر از منابع در تولید كالاها، وابستگی خود را به مواد خام جهان سوم كاهش دادند؛ به این ترتیب، قیمت صادرات و درآمدهای جهان سوم در حالی به شدت كاهش می­یابد كه مجبور به پرداخت سرمایه­های بیشتری در ازای سود وام­های گذشته هستند.
● توسعه­ی نابرابر در جهان سوم
چنین ساختاری از نابرابری، در سطوح ملی، منطقه­ای و محلی جهان سوم نیز وجود دارد. بنابراین جریان ملی كالاها نیز مطابق همان الگو شكل می­گیرد. كالاهای لوكس برای گروه­های پردرآمد، كالاهای متوسط برای طبقه متوسط و كالاهای اساسی و یا كمتر از آن برای طبقه پایین كه ۷۰% جمعیت را تشكیل می­دهند.
در بخش بازرگانی، شركت­ها برای كسب قدرت بیشتر در بازار و یا حفظ و افزایش سود خود، به شدت در حال رقابت هستند. شركت­هایی كه سود كافی به دست نیاوردند، سقوط خواهند كرد و یا به تصرف رقبای قوی­تر در خواهند آمد؛ بنابراین، رشد و توسعه، مفهومی درونی در سیستم رقابت میان شركت­هاست. تكنولوژی مدرن نقشی اساسی در توسعه و رشد بازی می­كند، هم در كشف راه­های بهتر و بیشتر تولید و هم در تولید كالاها و مدل­های جدید؛ بنابراین علم و تكنولوژی مدرن در خدمت نیازهای توسعه­طلبانه شركت­ها قرار دارد.
در جهان سوم، ماهیت توسعه، تابعی از نگاه شمال به این مفهوم است؛ با این تفاوت كه توسعه جهان سوم توسعه­ای وابسته است. در جهان سوم، رشد اقتصادی به معنای استخراج بی­رویه­ی منابع طبیعی برای صادر نمودن به شمال و استفاده از مازاد درآمد این صادرات و وام­های خارجی برای ساختن زیربناهای گران قیمت و سرمایه­گذاری در تكنولوژی­های سرمایه محور می­باشد كه سود اصلی آن عاید كاخانه­ها و كشاورزی­های صنعتی بزرگ می­شود.
بخش­های بازرگانی شده­ی اقتصاد كه تحت سلطه­ی تكنولوژی و منابع مالی و فیزیكی آن می­باشد، اقتصاد سنتی را كاملاً تحت تأثیر قرار داده و بخش­های موفق اقتصاد را فتح می­نماید. از این رو درصد بسیار بالایی از مردم، از زندگی اقتصادی و كاشانه خود آواره می­شوند. به عنوان مثال: ماهی­گیران خرده پا كه از نظام­های تولیدی سازگار با محیط زیست استفاده می­كنند، به واسطه كشتی­های تجاری صید ماهی كه زیست بوم دریایی را با ماهی­گیری بیش از حد و استفاده از تجهیزات مخرب از میان می­برند، از صحنه خارج می­شوند. مثال دیگری در این زمینه را می­توان كشاورزانی دانست كه دولت و یا شركت­های خصوصی با خرید زمین­های آن­ها، این زمین­ها را برای خانه­سازی، ایجاد مجتمع­های تجاری، كارخانه­های صنعتی و یا بزرگراه­ها تغییر كاربری می­دهند.
تكنولوژی­های بومی جهان سوم از بسیاری جهات مانند: زمینه­سازی برای اشتغال، كنترل تكنولوژی از سوی جامعه و یا تولیدكنندگان، كنترل روند تولید، رعایت عدالت و سازگاری با محیط زیست، بر انواع تكنولوژی­های مدرنی كه امروزه جهان سوم را اشغال كرده است، برتری دارد. با این همه، این تكنولوژی­های بومی در حال حاضر تحت تأثیر بخش­های تجاری شده اقتصاد و با تهدید «فرهنگ مصرفی» كه ذائقه­ی مردم را از فرهنگ بومی به مدلها و كالاهای فرهنگ غربی تغییر می­دهد، در حال به دور انداخته شدن هستند. بنابراین غرق شدن كشورهای جهان سوم در وابستگی به نظام جهان مدرن، فاجعه­ای را پیش روی كشورهای جهان سوم قرار داده است. حال آنكه توسعه­ی پایا كه ضرورتی برای آینده­ی كشورهای جهان سوم است، نیازمند استفاده معقول از منابع این كشورها برای توسعه­ی صحیح آن­ها است. از این رو اكنون زمان آن رسیده است كه جهت­گیری­های خود را در مفاهیمی مانند: علم، تكنولوژی و توسعه تغییر دهیم.
▪ پیشنهادها
۱- اقتصاد بین المللی و نظم مالی فعلی باید تغییرات اساسی­ای را پشت سر بگذارد تا قدرت اقتصاد، سرمایه و درآمد به نحو متناسب­تری توزیع گردد و از این رو، جهان توسعه یافته باید مجبور به كاهش سطح غیر معقول و بسیار بالای مصرف خود گردد. اگر چنین امری صورت گیرد، سطح تكنولوژی صنعتی نیز پایین­تر خواهد آمد؛ در این صورت، دیگر نیاز به هدر دادن انرژی، مواد خام و منابع فراوان طبیعی كه اكنون صرف تولید كالاهای اضافی­ای می­شوند تا «تقاضای مؤثر» موجود در بازار را حفظ كنند و ماشین­های اقتصادی غول­آسا را در حال حركت نگه دارند، نیست. تكنولوژی بومی كه برای جهان سوم مناسب به نظر می‌رسد (اگر به شرایط اجتماعی و زیست‌محیطی توجه كنیم) به عنوان جایگزینی برای تكنولوژی­های پیشرفته اما كهنه‌ی جهان توسعه یافته، كاملاً ضروری به نظر می‌رسد؛ اما این آرزو كه كشورهای توسعه یافته به نحو داوطلبانه دست به این كار بزنند، اساساً غیر محتمل است. چنین اقداماتی باید از طریق اجبار صورت گیرند؛ حال یا با استفاده از اتحادی جدید از جهان سوم با روحیه‌ی سال‌های دهه­ی ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ اوپك و یا با سقوط فیزیكی یا اقتصادی این نظام. ما باید این نكته را درك كنیم كه حتی در جهان اول نیز انسان‌های محروم و گروه‌های استثمار شده‌ای وجود دارند كه تحت فشار نظام اقتصادی حاضر به سر می­برند. از سوی دیگر، نخبگان محلی در جهان سوم، سودهای سرشاری از این نظام اقتصادی می‌برند و منابع گسترده‌ای در حفاظت از آن دارند. از این رو، ایجاد اتحاد و پشتیبانی از افراد و گروه‌های پیشرو در جهان اول و سوم بسیار مهم است؛ افراد و گروه‌هایی كه باید نظام اقتصاد بین المللی فعلی را به چالش بكشند و تغییر دهند.
۲- آینده‌ی سازگار با محیط زیست جهان، فقط در جهان سوم امكان تولید دارد. در بسیاری از مناطق جهان سوم، مناطق بزرگی با اقتصاد سازگار با محیط زیست و نظام‌های زندگی‌ای یافت می‌شود كه در جهان پیشرفته كاملاً از میان رفته‌اند. ما نیازمند شناسایی این مناطق و كشف مجدد آگاهی‌های فرهنگی و تكنولوژیك از نظام‌های بومی كشاورزی، صنعت، خانه‌سازی، آبیاری، بهداشت، داروسازی فرهنگ هستیم.
البته این به معنی پذیرش بی‌چون و چرای هر امر سنتی و اعتقاد احساسی به گذشته‌های طلایی برای بازگشت همه جانبه به آن دوران نیست؛ به عنوان مثال: بهره‌برداری از سیستم‌های اجتماعی فئودالی و یا برده‌برداری نیز بخشی از گذشته هستند كه زندگی را بسیار مشكل می‌ساختند. در بسیاری از تكنولوژی‌ها، مهارت‌ها و روندهای بومی كه هنوز بخشی از زندگی جاری جهان سوم هستند، با «توسعه‌ی پایدار» سازگار بوده و در هماهنگی با طبیعت و جامعه قرار داند. این نظام‌های معرفتی بومی باید مور توجه خاص و لازم قرار گرفته و توسعه و حمایت لازم از آن‌ها صورت گیرد. اما باید توجه داشت كه این نظام‌های معرفتی توسط نظام مدرن علم و تكنولوژی بلعیده نشود.
۳- به عبارت دیگر، دولت‌ها و مردم جهان سوم ابتدا باید بر دلمشغولی خود به تكنولوژی‌های مدرن فائق آیند كه هر روز بخش بیشتری از كالاهای مازاد و سرمایه‌ها را در پروژه‌هایی مانند: سدهای غول‌آسای تولید برق و صنایع سنگینی كه نیازهای غیر ضروری بشر را برآورده می‌سازند، به خود جذب می‌كنند. ما باید از دلمشغولی به ابزارها و تولیدات مدرن كه نیاز به آن‌ها از سوی جهان صنعتی ایجاد شده است، دست برداشته و به سوی خشكاندن ظرفیت و نیاز به ارضای «تقاضای مؤثر» حركت كنیم.
۴- ما نیازمند ابداع و تلاش برای اجرایی كردن سیاست‌هایی سازگار با محیط زیست و مناسب با شرایط اجتماعی برای تأمین نیازهایی مانند: آب، بهداشت، غذا، آموزش و آگاهی‌دهی هستیم. ما نیازمند تكنولوژی‌های مناسبی برای كشاورزی و صنعت هستیم؛ از آن مهم‌تر، نیازمند تعیین اولویت‌های خود در مورد این نكته اساسی هستیم كه كدام یك از كالاهای مصرفی را تولید كنیم. ما نمی‌توانیم «تكنولوژی مناسبی» را كه كالاهای نامناسب تولید می‌كند بپذیریم؛ بلكه باید برای اجرایی كردن تكنولوژی‌های مناسب، برای تولید كالاهای مناسب مبارزه كنیم؛ تكنولوژی‌هایی كه به لحاظ كاربرد بی‌خطر و پایا هستند و نیازهای اساسی و انسانی را برآورده ساخته و منابع زیست‌محیطی و طبیعی را تخریب و تباه نمی‌كنند.
شاید مهم‌ترین بخش مبارزه‌ای كه نیازمند آن هستیم، تلاش برای مقابله با «مغزشویی»های صورت گرفته در مردم جهان سوم، در اثر نفوذ فرهنگی جهان اول باشد. در این مبارزه باید تلاش شود تا شیوه‌ی زندگی، انگیزه‌های شخصی و ساختار اجتماعی جامعه ما از نظام صنعتی و تبلیغات فرهنگ‌ساز این نظام كاملاً مجزا گردد.
۵- در نهایت، در حالی كه علم جدید بدون ایجاد تغییراتی متناسب و مقدم بر آن در ساختارهای اجتماعی موفقیت نخواهد داشت، این نكته نیز درست است كه صرف تغییر در ساختارهای اجتماعی – اقتصادی برای ایجاد نظم پایه‌دار جدید ناكافی است. كنترل و توزیع منابع، بخش مهمی از نظام اجتماعی را تشكیل می‌دهد اما تغییر در این حیطه به تنهایی كافی نیست و در صورت نداشتن دركی كامل از محدودیت‌های منابع و جنبه­های فرهنگی، زیست‌محیطی، بهداشتی و اخلاقی علم و تكنولوژی، می‌تواند به مشكلات مشابهی منجر گردد. بنابراین بدون تغییر در اجتماع، اصلاح علم بی‌معنا خواهد بود. علاوه بر آن، تا تغییری در درك ما از علم و كاربرد صحیح آن در خدمت به بشر و هماهنگی با طبیعت صورت نگیرد، اصلاح ساختارهای اجتماعی بی‌معنا خواهد بود.
كنفرانس بین المللی بحران در علوم مدرن (مالزی ۱۹۸۶)
منبع: ماهنامه سیاحت غرب ، شماره ۳۴
پی‌نوشت:
۱- فرانكشتاین موجودی افسانه‌ای، برگرفته از رمانی با همین نام به نوشته‌ی ماری شلی (Mary Shelley) است كه در سال ۱۸۱۸ برای اولین بار در لندن به چاپ رسید. فرانكشتاین داستان موجودی عجیب الخلقه و نامیراست كه توسط پروفسوری با همین نام خلق می‌شود. این موجود عجیب الخلقه با قیافه‌ی ترسناكی كه برای آن ترسیم شده است، نمادی از دستكاری كوركورانه بشر در خلقت می‌باشد كه در رمان ماری شلی، خالق خود پروفسور فرانكشتاین را نیز می‌كشد. رمان ماری شلی سال‌ها بعد دستمایه خلق آثار هنری فراوانی گردید.
منبع : خبرگزاری فارس