جمعه, ۸ تیر, ۱۴۰۳ / 28 June, 2024
مجله ویستا

معمای جاودانه «معیار دینداری»


معمای جاودانه «معیار دینداری»
چارلز موریس - از جامعه شناسان و روانشناسان دین - در كتاب مهم خود با عنوان «راههای زندگی» (Paths of Life) تنوع ادیان جهان را برحسب تقسیم بندی پیشگفته توضیح می دهد.به گفته او در برخی ادیان عمل درونی اهمیت فراوان و احساسات و عواطف ارزش بسیار نازلی دارند. مصداق این نوع ادیان، دین بودا است.در برخی دیگر از ادیان احساسات و عواطف ارزش بسیار بالایی دارند اما عمل بیرونی ارزش بسیار كمی دارند. این ادیان را اصطلاحاً ادیان دیونوسوسی گفته اند.برخی دیگر از ادیان به عمل بیرونی ارزش فراوان می دهند اما به عمل درونی ارزش اندكی می دهند. بسیاری از ادیان نوظهور در غرب این گونه اند و لذا برخی گفته اند علم وسرمایه داری جدید نوعی دین است. این دسته از ادیان را هم اصطلاحاً ادیان پرومتئوسی گفته اند.
پاره ای از ادیان هم هستند كه در آنها عمل بیرونی ارزش بالایی دارد اما احساسات، عواطف ارزش پایین دارد. نمونه این ادیان آیین كنفوسیوس است.موریس معتقداست كه مسیحیت كنونی (كه مسیحیت پولسی است نه مسیحیت عیسوی) از این دسته است. پاره ای دیگر از ادیان هم هستند كه درآنها عمل درونی ارزش بسیار بالا دارد و عمل بیرونی ارزش بسیاركمی دارد. باز به گمان موریس، خود مسیح مبلغ چنین دینی بود. در برخی از ادیان هم احساسات و عواطف ارزش بالایی دارد و امور و اعمال درونی ارزش پایینی دارد. موریس گفته است كه پیام اصلی اسلام اینگونه است. نوع دیگری از ادیان هم وجوددارد كه در آنها عمل درونی با عمل بیرونی و با احساسات و عواطف متعادل شده است. چارلز موریس معتقداست كه همه شاخه های آیین هندو و نیز آیین دائو اینگونه است.این فقط یكی از انواع سنخ شناسی و نوع شناسی ادیان است. اگر دقت كرده باشید دراین سنخ شناسی، ساحت باورها اصلاً ملحوظ نشده است چرا كه موریس معتقداست اساساً در ادیان، باورها، هیچ نقشی بازی نمی كند.
دركنار سنخ شناسی چارلز موریس از ادیان، نینیان اسمارت سنخ شناسی دیگری دارد. او معتقداست كه درادیان سه ساحت قابل تفكیك است: باورها - اعمال بیرونی اخلاقی - اعمال بیرونی مناسكی و شعائری.اسمارت عقیده دارد كه باید ادیان را برحسب میزان تعلق خاطرشان به یكی از این ساحات، تقسیم بندی كرد.افزون بر این، تیپولوژی های دیگری هم از ادیان وجوددارد كه باید به آنها هم توجه كرد.با این همه نكته مهم آن است كه درچنین تقسیم بندی هایی معیار تحقیق را باید ادیان آنگونه كه در ابتدا بوده اند قرارداد نه ادیان درمقام تحقق.چرا كه در مقام عمل و تحقق ادیان با یكدیگر امتزاج پیدامی كنند و لذا این تقسیم بندی ها تیپ های ایده آل دین شناسی هستند.خلاصه سخن اینكه در مقام تعیین سنجه های دینداری باید علاوه بر تعریف دین، به تنوع ادیان هم نظر داشت و چون تنوع ادیان برحسب تیپولوژی های فراوان امكانپذیر است، دشواری هایی پیش روست كه كار تعیین سنجه های دینداری را به غایت مشكل می كند.
۳. انواع دینداری
مشكل سوم، تنوع دینداری هاست. گذشته از آنكه خود ادیان متنوع اند، دینداری ها هم متنوع است. طبیعی است كه دین چیزی غیر از دینداری است و لذا تفكیك این دو بسیار حیاتی است. دلیل تنوع دینداری ها در درجه اول آن است كه انسان هایی كه به یكی از ادیان متدین می شوند سنخ روانشناسی ویژه ای دارند و لذا به اتكای سنخ روانشناسی های خاص آنها، طبیعتاً سنخ دینداری شان هم متفاوت می شود.كسانی را درنظر بگیرید كه نه قصد فریب خود را دارند نه قصد فریب دیگری را. نه درپی تحریف دین اند و نه درپی بدعت درآن دین. با این همه این افراد گواینكه به یك دین واحد تدین دارند اما به خاطر سنخ روانشناسی ویژه هریك، نوع دینداری شان متفاوت است.به این اعتبار، سنخ های روانشناسی درتعیین نوع دینداری افراد بسیار دخیل و مهم است.در باب تیپولوژی روانشناختی متدینان آثار و پژوهش های متعددی صورت گرفته است كه از آن میان من مایلم به پژوهش خانم مری میدا اشاره كنم كه آثار او علی الخصوص در دهه های ۷۰ و ۸۰ میلادی بسیارمحل رجوع بود. البته دراین زمینه می توان به تیپولوژی های یونگ، فروید، ویلیام جیمز هم اشاره كرد. مری میدا در یك تقسیم بندی كلی سنخ های روانشناختی آدمیان را بر دو قسم می داند: الف. انسان های فعال یا كنشگر ب. انسانهای منفعل یا كنش پذیر. هریك از این دو قسم هم به دو نوع درون گرا و برون گرا تقسیم می شود.
بنابراین درمجموع چهار سنخ روانشناسی قابل اشاره است. به گمان خانم میدا كسانی كه كنشگر و برونگرا هستند در مقام روی آوردن به یك دین، تبدیل به متدینان انقلابی می شوند به این معنا كه به واسطه اعتقادات دینی خود قصد دارند نظم جهان را تغییر دهند.كسانی كه كنش پذیر و برونگرا هستند اساساً به تغییر ساختار اجتماعی نظر ندارند. بلكه درپی عشق و شفقت نسبت به تك تك افراد انسانی هستند.ایشان درپی آن هستند كه به هر ترتیبی شده از درد و رنج تك تك آدمیان بكاهند. كسانی كه كنش پذیر و درونگرا هستند عمدتاً به دنبال عبادت و مراقبه در دین هستند و معمولاً اهل ریاضت و خلوت هستند و بیشتر به خود می پردازند تا به دیگری و دیگران، كسانی هم كه كنشگر و درون گرا هستند معمولاً درپی سركوب احساسات و تقویت اراده شخصی هستند تا از این طریق به یك نوع شهود برسند و باطن عالم را دریابند. این تقسیمات درمورد متدینان به همه ادیان صادق است و اختصاصی به یك دین خاص ندارد.به هرروی همه سخن این است كه آدمیان به تبع سنخ روانشناسانه ای كه دارند نوع تدینشان هم متفاوت است. اولین عامل یا دلیل تنوع دینداری ها، همین تنوع سنخ روانشناسی های آدمیان است.اما دومین عامل یا دلیل تنوع دینداری ها آنجاست كه ما این پرسش را در اندازیم كه آیا تلقی افراد از دینداری یك تلقی روانشناختی است یا تلقی جامعه شناختی.
آیا دینداری از جنس مفاهیم روانشناختی نظیر شادبودن، غمگین بودن، سخاوتمندبودن، بخیل بودن و... است یا ازجنس مفاهیم جامعه شناسانه است.به عبارت دیگر آیا دین، كاری است مربوط به افراد یا مربوط به نهادها؟ امری فردی است یا نهادین؟والتر كلارك كه از بزرگترین روانشناسان روزگار ماست معتقد است كه دینداران از این جهت تنوع دینداری دارند كه برای برخی از آنها دین، امری شخصی است و برای برخی دیگر امری موروثی.تفكیك دیگری كه وجوددارد از آن ناك است. او تفكیك دینداری ها را از آن بابت می داند كه برخی دینداران به دینی می چسبند و برخی دیگر از دینی كنده می شوند.بسیاری از آدمیان از نوع اول و قلیلی از نوع دوم هستند. به هر روی یكی دیگر از موارد تفكیك دینداری هم همین است.آبراهام مزلو تفكیك دیگری عرضه داشت. او معتقدبود دین روحانیان یك دین است و دین پیامبران و عارفان و صاحبان تجربیات اوج (Peak experiences) یك دین دیگر است. به گمان او دین روحانیان عمدتاً كاركردهای اجتماعی دارد اما دین پیامبران، عارفان و صاحبان تجربیات اوج كاملاً شخصی است.جان دیویی تفكیك دیگری دارد و می گوید باید میان متدینان و كسانی كه فقط رعایت دین را می كنند تمایز قائل شد. كسانی كه فقط دین را رعایت می كنند یك تلقی اجتماعی از دین دارند اما كسانی كه متدین اند تلقی فردی از دین دارند.فروید میان دین اقتدارگرایانه و دین انسان گرایانه تفكیك قائل شد. دسته اول، منبع دین را امری بیرونی می دانند و اوامر و نواهی او را می پذیرند اما دسته دوم دین را جوشیده از درون و ندای وجدان می دانند.ویلیام جیمز هم دركتاب معروف انواع حالات دینی بین كسانی كه تجربه شخصی از دین دارند و كسانی كه تابع فضای دینی بیرون هستند تمایز قائل می شود.همه این شقوق شش گانه به این مسأله اصلی برمی گردد كه دین را مسأله ای روانشناختی بدانیم یا جامعه شناختی.دینداری ها از یك حیث دیگر هم قابل تفكیك است. علاوه بر حیث اول (سنخ های روانشناسی) و حیث دوم (روانشناسانه بودن یا جامعه شناسانه بودن دین) جهت و حیث سومی هم در تنوع دینداریها مهم است.این حیث سوم این است كه آیا دین، «كردن» كار یا كارهای خاص است یا «كوشش» برای كردن كار یا كارهای خاص؟ این مسأله هم بسیار مهم است. آیا دین یك «كردن» (Doing) است یا یك «سعی» (Trying) ؟ این مطلب بسیار مهمی است. این تفكیك مهم خصوصاً در یكی دو دهه اخیر در عرصه روانشناسی دینی اهمیت فراوان یافته است اما البته ریشه و اصل آن به كركه گور باز می گردد. او می گفت ما به جای آنكه در پی اثبات حقانیت دین مسیح باشیم باید اثبات كنیم كه مسیحی هستیم . به نظر او چه سودی دارد كه مسیحیت حق باشد اما من از آن بهره ای نداشته باشم. وقتی این سؤال را پیش كشید بلافاصله این مسأله برایش مطرح شد كه چه كسی مسیحی است؟ او در جواب گفت آیا كسی مسیحی است كه همچون مسیح زندگی می كند یا كسی كه تلاش می كند همچون مسیح زندگی كند. آیا مهم این است كه من با مسیح موافقت داشته باشم (چه با كوشش چه بی كوشش) یا این مهم است كه من كوشش داشته باشم برای موافقت با مسیح (چه موفق بشوم چه موفق نشوم)؟ از این لحاظ و از این حیث هم نوع دینداریها متنوع می شود. حیث چهارم این است كه آیا باید به دینداری سلبی توجه كنیم یا به دینداری ایجابی؟ اجازه بدهید با مثالی این موضوع را روشن كنم. تصور كنید انسانی را كه از آغاز عمر تا پایان عمر به وجود خدا باور دارد اما برای این باور هیچ تلاش و كوششی هم به خرج نداده است. در كنار این فرد، كسی را تصور كنید كه در تمام عمر معتقد بوده است خداوند وجود ندارد اما دائماًدر این خصوص در حال مطالعه و بررسی بوده است. چنین انسانی یك دیندار سلبی است چرا كه به پیام دین در تمام عمر بها داده است و به عبارت دیگر پیام دین برای او جدی بوده است ولو اینكه به نتیجه نرسیده است. این تفكیك را اول بار سیمون وی فیلسوف و عارف فرانسوی در نیمه اول قرن بیستم ، صراحتاً ذكر كرد.او معتقد بود كه متدینین اصلی جهان، متدینین سلبی هستند نه متدینین ایجابی.كسی كه در تمام عمر به وجودخدا اعتقاد داشته است اما حتی یك بار هم درخصوص این اعتقاد، تأمل جدی نكرده است كمتر دیندار است تا كسی كه در همه عمر به خدا اعتقاد ندارد اما همواره مسأله خدا برایش مهم و تعیین كننده بوده است. سیمون وی توضیح می داد كه تدین فی الواقع یعنی توجه (Attention) به خدا ولو اینكه این توجه الزاماً به قبول هم منجر نشود.

مصطفی ملكیان
منبع : روزنامه ایران