سه شنبه, ۱۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 7 May, 2024
مجله ویستا


قطار صحنه در راه مشهد


قطار صحنه در راه مشهد
● نگاهی به نمایش «خیال روی خطوط موازی» نوشته و كار حمیدرضا آذرنگ
ایرانیان از دیرباز پیوندی خاص با مذهب و مظاهر آن داشته اند و نیاكان جوانمرد ما رسم فتوت و آزادگی را از پیشینیان خویش آموخته اند. كه چنین، دین اسلام را پشتیبان و مایه افتخار خویش دانستند و تا پای جان هم از آن پاسداری كردند. دین، سرمایه ما ایرانیان درهنگام بلایا و فتنه ها بوده است و مایه آرامش آنان در خلوت. دغدغه دینی در هنر و بویژه هنر پرمشغله و سختی مانند تئاتر، نكته ای است كه هنرمندان از آن غافل نبوده و نیستند.
چندصباحی است در این دیار به دو بهانه شاهد نمایش های مذهبی هستیم: آئین های عاشورایی و جشنواره تئاتر رضوی و در این روزها دو كار از این جشنواره ها در مجموعه تئاتر شهر به نام های پنجره فولاد و خیال بر روی خطوط موازی در حال اجراست.
خیال بر روی خطوط موازی دست چینی مینیاتوری از پیوند فرهنگ مذهبی فردی و فرهنگ ارزشی دفاع از هست و نیست یك ملت است؛ آن هم در كنار مرز و شهر خرمشهر كه جنوبی ترین نقطه مهم ایران است با پیوستگی آرزوهای مردمی خونگرم در زیارت حرم آقا امام رضا (ع) با حرمت نگه داشتن از آب و خاكی مقدس كه حماسه هشت سال دفاع مقدس را رقم زد.
شاید بتوان گفت نخستین حركت برای تجلی آرمان های یك ملت و دفاع از آن و تجسم واقعی بخشیدن به آن در خرمشهر و در نخستین روزهای جنگ تحمیلی شكل می گیرد و بیست و چهار روز مقاومت با دست خالی به دنیا می فهماند كه با چه ملتی طرف هستند و آنان را دست كم نگیرند، «خیال بر روی خطوط موازی» حداقل ارزشی را كه به طور شایسته می تواند به منتقد منتقل كند.
نمایش با خیال پردازی چند جوان كه هر روزه بازی خیال انگیز مسافرت با قطار از خرمشهر به سوی مشهد را دارند، آغاز می شود. اصلی كه آذرنگ دراین نمایش به خوبی رعایت كرده اصل غافلگیری در طول نمایش است كه به طور منطقی و با رعایت اصول آن را بسط داده است. در ابتدای نمایش ما غافلگیر می شویم، تصورمان این است كه واقعاً با مسافران یك قطار، همسفر مشهد مقدس هستیم ولی ناگهان متوجه می شویم كه همه اینها یك بازی نوجوانانه است كه در جریان است، آرزویی كه در خیال شكل می گیرد و با تداوم دادن به آن بالاخره سعی بر این است كه به تحقق برسد.
در واقع غافلگیری تا جایی ادامه دارد كه ما به بازی بودن و خیالی بودن مسافرت پی می بریم، ولی نكته ابهام همچنان باقی می ماند كه آیا ما همچنان در عالم رؤیا به سر می بریم؟ حتی قطع شدن این بازی عاشقان امام رضا(ع)، ما را به كلی از عالم تخیل آذرنگ جدا نمی كند. حضور بازیگران دیگر مثل سوزنبان و یا ننه خلیل نیز بیشتر به این تخیل دامن می زند و ما در نمایش هم چنان منتظر نقطه پیوند میان عالم واقعیت و عالم تخیل می مانیم، ولی نقطه به دست نمی آید و ما تا آخر نمایش این انتظار را می كشیم كه البته بسط و گسترش آن چندان است كه حتی در آخر نمایش هم در نقطه ابهام باقی می مانیم. این نمایش خاطره ای خیالی از انسان های با صفای مذهبی عاشق امام رضا(ع) است كه در دفاع از خرمشهر جان می بازند و آخر سر یك خاطره باقی و ماندگار می شود.
آذرنگ می توانست چه در متن و چه در كارگردانی آن نقطه این پیوند سمیرا (هاجر حدپورسراج) كه نقش خواهر مالك را داشت قرار دهد و با تأكید بر او شكل واقعی نمایش را منسجم تر كند و خاطره بودن این قصه را بیشتر تثبیت كند. ولی این كار صورت نگرفته و نقطه خیال هیچگاه به خط واقعیت گرایی تبدیل نمی شود.
سیر داستانی نمایش اگر این نقطه ضعف را نمی داشت و با تسلط طراحی می شد. جریان میان حال و گذشته نیز به خوبی در نمایش جا افتاده و تماشاچی را با خود می كشاند و او را سردرگم رها نمی كرد. از لحاظ توجه به سیر تاریخی داستان نمایش، این سیر از پیروزی انقلاب تا دوران سقوط خرمشهر به خوبی ترسیم شده است ولی اینجا بیشتر تأكید بر كلام است تا اتفاق ها و وقوع حوادث و ترسیم آن.
در حالی كه روند اتفاق ها در خرمشهر و همكاری گسترده ضدانقلاب با رژیم بعثی، آنقدر وسیع بود كه جو جامعه خرمشهر را ملتهب ساخته و هر روز فاجعه ای شكل می گرفت، جو ملتهبی كه ما در این نمایش اثری از آن را مشاهده نمی كنیم جز یك كلام از احمد بستنی فروش كه می گوید: «دوستم را پودر كردند و فرستادند هوا!!» یا این كه «آنها مرا هدف گرفته اند چون من دل مردم را با بستنی خنك می كنم».
ولی این تكیه كلام ها نمی تواند ما را به عمق فاجعه اجتماعی در حال وقوع در خرمشهر و به عنوان یك قطعه از تاریخ آن شهر آگاه كند. در حالی كه می شد با حداقل استفاده از افكت های انفجاری و افزودن بر صداهای آنها و تأكید بر وجود حالت اضطراری در خرمشهر و پررنگ تر كردن نقش شهیدی مثل محمد جهان آرا نقش برجسته ای در حفظ انسجام خرمشهر به نفع نیروهای انقلاب داشت و این تاریخ را در این نمایش مورد اشاره قرار داد. آنگاه نگاه قضیه به اشتیاق به زیارت امام رضا(ع) نیز عمیق تر می شد. از این رو تأكید بر پرداختن عمیق تر به تاریخ خرمشهر است و همچنین تكیه و عشق وعلاقه مردم به مذهب كه علت العلل عشق به زیارت را پررنگ تر می كند.
سایر موارد را می توان به حساب استفاده بهینه آذرنگ از تجربیاتش گذاشت. تجربه ای كه چون عنصری گرانبها معمولاً آذرنگ را در جهت بهبود كارهایش رو به جلو می برد و او را موفق می كند، مثلاً می توان اشاره به دكور كاربردی داشت كه به زیبایی هرچه تمام تر فضای یك ایستگاه راه آهن را برای ما تداعی می كند و كارگردان خوب می داند كه راه آهن و قطار برای یك جنوبی چه معنا و مفهومی دربردارد؛ راه آهن برای یك جنوبی یعنی ارتباط و این كه او این عنصر را برای معرفی شخصیت ها و آرزوها و آرمان هایش به تماشاچیان قرار داده است. این امر نشان از شناخت كامل وی از فرهنگ اجتماع آن سامان دارد. موسیقی كار نیز در این راستا قرار می گیرد و هارمونی این كار را كامل می كند.
در كل باید درباره این كار گفت، شاید جزو نخستین كارهایی است كه پیوندی میان شرایط اجتماعی، مذهب و دفاع مقدس را به طور منطقی برقرار می كند. كارگردان این كار را دور از شعارپردازی و به طور ملموس و صادقانه انجام داده است. آذرنگ بچه جنوب است و خرمشهر و آبادان را بخوبی می شناسد و جنگ و سختی های آن را در این دو شهر لمس كرده و دیده است این آشنایی همراه با تعهد وی به مذهب و تخصص او در نمایش موفقیت وی را افزون كرده است. به هر حال تاریخ و جغرافیای محل وقوع جنگ را حتی در آثار اصلی مرتبط با جنگ و جشنواره تئاتر دفاع مقدس به این صورت نداشته ایم هرچند همچنان كه گفته شد جغرافیا پررنگ تر از تاریخ وقایع خرمشهر است كه امیدواریم در كارهای بعدی آذرنگ دقت نظر بیشتر او را در این مورد شاهد باشیم.
علی اكبر باقری ارومی
منبع : روزنامه ایران