چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

خلافت و امامت


خلافت و امامت
حضرت علی رضی الله عنه چرا سکوت کرد؟
در این گفتار می خواهیم رفتار شخصیت دیگر این داستان یعنی کسیکه مدعیان مدعی اند حقش غصب شده است را بررسی کنیم ما رفتار او در مقابل غاصبان را از منابعی نقل میکنیم که پیروان او از هر فرقه ای قبول دارند.
همه پذیرفته اند حضرت علی(رضی الله عنه) برای کسب حق خدا دادی دست به شمشیر نبردند و ۲۵ سال سکوت کردند، چرا؟
تا آنجا که من میدانم عالمان شیعه معمولاً برای توجیه این سکوت دو دلیل میاورند:
دلیل اول: حضرت بدان خاطر سکوت فرمود که اساس اسلام بخطر نیافتد ایشان مصلحت خود را فدای اسلام کردند زیرا اسلام جوان و نو پا بود و احتمال داشت بر اثر مخالفت حضرت علی بطور کلی نابود میشد.
دلیل دوم: حضرت علی قدرت نداشت که حق خود را بگیرد پس بناچار در مقابل دشمنان سکوت کرد.
اما این توجیهات یک معنی دیگر هم دارد و آن اینکه خلفای پیش از حضرت علی به اسلام خدمت میکردند و اعتراف ضمنی به این است که آن راد مردان، مومنانی بودند که هدفشان پیش بردن اهداف اسلام بود لهذا خدمتشان تا آن اندازه مفید بود که حضرت علی این گناه عظیم یعنی غصب خلافت را سهل شمردند و سکوت فرمودند.
صرف نظر از تضاد موجود در این دلیل بهر حال و حد اقل، یک موضوع ثابت می شود و آن اینکه اصحاب منافق و مرتد نبودند بلکه خادمان مخلص اسلام محسوب می شدند و با ثابت شدن این دیگر چگونه می توان اتهام عظیم نافرمانی از فرامین الهی را متوجه آن پاکبازان کرد.
و دلیل دوم که میگویند حضرت قدرت نداشت نیز دلیلی سست و بی پایه است زیرا برای گرفتن حق و اقدام برای راست کردن کجیها قدرت ملاک نیست حضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) نیز در اول نیرو نداشتند و یک تنه شروع کردند. و رفته رفته اصحاب پیرامون ایشان جمع شدند و تا بلآخره حکومت اسلام را پایه ریزی کردند و آنگهی مگر آدم قدرت نداشته باشد باید زیر بار حکومت منافقین ۲۵ سال زندگی کند؟ نه گمان نمی کنم این روش و سیره شیر خدا علی مرتضی رضی الله عنه باشد.
بعدها که حضرت علی خود بخلافت رسیدند در مقابل امیر شام- معاویه - رضی الله عنه نرمش نشان ندادند. درحالیکه قدرت کافی هم نداشتند و مصلحت هم نبود. و در جواب آنهائی که به ایشان عرض میکردند که معاویه در شام قوی و نیرومند است و بهتر است مدتی به او چیزی نگوئید. فرمودند: یک روز هم او را تحمل نمی کنم.
اینجا که میرسیم می گویند (علی مصلحت گرا نبود) پس حرف ما را میزنند یعنی اینکه دلیل دوم آنها به اعتراف خودشان بطور کلی نادرست است.
علی برای جان خود بخاطر پیش برد حق ارزشی قائل نبود فراموش نکنیم علی اولین فدائی در اسلام بود مگر این او نبود که به جای رسول خدا در رختخواب خوابید؟ و جانش را در معرض خطر گذاشت از این بالاتر حضرت علی(رضی الله عنه) میدانست که اگر حق با او باشد پیروز خواهد شد زیرا ابرقدرت یعنی خداوند(جل جلاله) او را تایید میکرد زیرا او این آیه را خوانده بود و به معنی آن آگاهی داشت که:
(کَمْ مِنْ فِئَهٍ قَلِیلَهٍ غَلَبَتْ فِئَهً کَثِیرَهً بِإِذْنِ اللَّهِ وَاللَّهُ مَعَ الصَّابِرِینَ) (البقره:۲۴۹)
چه بسا گروه اندکی که پیروز شدند برجماعتی بزرگ به اراده خدا و خدا باشکیبایان است.
اغلب دانشمندان شیعه بر این باورند که هر گناهی که پس از وفات رسول (صلی الله علیه وآله وسلم)رخ داد ریشه اش درهمان انحراف اولیه است آنها جمله معروفی دارند که: ( عمرگناهی ازگناهان ابوبکر بود ).
پس گناهان معاویه هم گناهی ازگناهان ابوبکر محسوب می شود و بر اساس منطق واقعأ هم همینطور باید باشد اگر علی حقش توسط ابوبکر غصب نمی شد دیگر یزیدی میدان پیدا نمی کرد که امام حسین را بکشد.
حتما حضرت علی(رضی الله عنه) بیشتر از ما به این حقیقت که کژروی اولیه ای سنگ بنای تمام انحرافات بعدی است واقف بودند.
پس چرا سکوت کردند؟
چرا برای تغییر این ظلم عظیم آنطور اقدام نکردند که پسرشان حسین (رضی الله عنه) عمل کردند؟
و از این بالاتر دیگر چرا به آنها کمک کردند؟
ما در تاریخ خوانده ایم که آن حضرت مشاور خوبی برای خلفای سه گانه بوده اند
علی خیر خواه عمر بود وقتی حضرت عمر اراده فرمود که برای جنگ با دشمنان اسلام شخصأ به میدان نبرد ایران برود حضرت علی فرمودند.
«اگر تو بروی و شکست بخوری یا بمیری روحیه سربازان خراب می شود اما اگر در مدینه باشی می توانی در پی هر شکست بر ایشان نیروی کمکی و تازه نفسی بفرستی علی حریص بود که عمر عمرش طولانی باشد نمی توان برای یک منافق مرتد عمر بیشتری را آرزو کرد.
نه! با هیچ منطقی علی چنان کاری نمی کرد علی دشمن منافقان و مرتدان بود علی حتی باکفار حرف نمی زد علی دخترش را به عمر داد این مگر ممکن است که آدمی مثل علی دخترش را به کافری مرتد و منافق بدهد؟ این مگر امکان دارد که آدمی مثل علی دخترش را به کسی بدهد که نافرمانی خدا را در مهم ترین دستورات دین انجام داده است ؟ اگر رفتار حضرت علی در قبال خلفای راشدین دیگر را با گفتار مدعیان پیروی او بسنجیم تضادی بزرگ می بینیم و ناچاریم بگوئیم:
یا آن رفتار از علی سر نزده.
یا این اقوال دروغ است.
اما همه موافقند به اینکه علی رضی الله عنه آنچه را بر شمرده ایم انجام داده است.
( و تازه ما می گوئیم حتی پیوند های دوستی و برادری آنها حتی زیادتر از آنچه بود که نوشتیم ) اما بهرحال همان قدری هم که بین ما مشترک است کافی است پس می ماند این احتمال که آن اقوال دروغ است بله آن حرفها دروغ است پذیرش این جمله تنها راه خلاصی از مخمصه تضاد است.
اصلا این مسئله قابل درک و تصور نیست که خداوند تبارک و تعالی حکم رهبری امت بعد از پیامبر(صلی الله علیه و آله وسلم) را بنام علی صادر فرماید و علی بنا به صلاح دید خود از آن حق صرف نظر کند.
اینجا مسئله حق مطرح نیست. مسئله وظیفه پیش میآید علی مؤظف بود که به دستور الله (جل جلاله) عمل کند او مامور بود که حکم خداوند (جل جلاله) را اجرا کند لذا اینکه می گویند (حق علی را خورده اند و علی سکوت کرد) جمله نادرست است.
باید بگویند: (مانع انجام وظیفه حضرت علی شدند و علی سکوت کرد ) و این را چطور جرائت دارند که بگویند؟
برای توجیه سکوت به چه دلایلی که نیاویخته اند علت این دور شدن از جاده منطق این است که آنها این مسئله که ( حق علی خورده شده است ) را محور ساخته اند و موضوعی غیر قابل بحث قرار داده اند. لذا دیگر پروای این را ندارند که برای آراستن آن حتی نظام خلقت را نیز زیر سوال ببرند!
اینجا شاید کسی بگوید:
« که برخی از فرامین اسلام گاهی معطل می شوند، آن هنگام که دیده شود ضرر انجام کاری از نفع آن بیشتر است ». و علی چون ضرر اقدام مسلحانه را بیش از فایده اش میدید لذا سکوت کرد».
اما بلا فاصله می پرسیم که چه خیری و چه فایده ای میتواند در رهبری یک امت نو پا توسط مرتدان و منافقان باشد؟
پس راهی نمی ماند جز آنکه بپذیرم آنها منافق نبودند و در این صورت نمی توانیم اتهام عظیم انکار و نافرنانی و پنهان نمودن حکم الهی را به آنها نسبت دهیم.
با این تضاد کاری نمی شود کرد جز آنکه قبول کنیم که حقی جابجا نشده و علی (رضی الله عنه) جانشین رسمی پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) نبودند
اگر کسی بدقت تاریخ را مطالعه کند تاریخی که عالمان شیعه هم قبولش دارند با تعجب در می یابد که دعوایی در بین اهل بیت عمر و ابوبکر و اهل بیت علی رضی الله عنهم اجمعین وجود نداشته است . بیایید به موضوع ازدواج در بین این دو فامیل نظری بیاندازیم.
ازحضرت محمد(صلی الله علیه وآله وسلم)شروع کنیم.
پیامبردو دختر خود را به همسری عثمان رضی الله عنه دادند. یعنی دختر اول که فوت کرد دختر دوم را دادند و دخترکوچک ایشان به عقد و ازدواج علی رضی الله عنه در آمد، پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم دختری از ابوبکر رضی الله عنه بزنی گرفتند و با یک دختر عمررضی الله عنه نیز عروسی کردند عمرهم یک دختر علی یعنی ام کلثوم کبری را به همسری خویش برگزید.
آیا اینها دلیلی براین نیست که ابداً جنگ و دعوائی بین ابوبکر و علی وجود نداشته است. و داستان جانشینی بلا فصل علی ساخته و پرداخته ذهن های بیمار است؟ و اصل و اساس ندارد؟
راستی سخنان حضرت علی و ائمه را در موردخلفا می دانید اگر نمی دانید من چند نمونه می آورم
طوسی از جعفربا محمد از پدرش روایت می کندکه : ((مردی از قریش نزد امیر المومنین امد و گفت : از تو شنیدم که چند لحظه پیش در خطبه ات گفتی: پروردگارا ! ما را اصلاح فرما به آنچه که خلفای راشدین را نسبت به آن اصلاح فرمودی! منظورت چه کسانی هستند ؟ فرمود ((دوستان و حبیبانم و برادران پدرت ، ابوبکر و عمر ، دو امام هدایت ، دو شیخ اسلام ، دو مرد قریش ، دو نفری که بعد از رسول خدا (ص) مردم به آنها اقتدا کردند و هر کس به آنها اقتدا کرد (از گمراهی و تفرقه ) مصون و محفوظ ماند و هر کس آثارشان را پیروی کرد به راه راست هدایت گردید)) (تلخیص الشافی ، ج۲ ص۴۲۸ )
یا در توصیف عمر (رض) فرمودند :
:(تولی عمر الأمور و کان مرضی السیرهٔ میمون النقیبهٔ)
یعنی:«عمر کارهای خلافت را بعهده گرفت و پسندیده سیرت و فرخنده نفس بود»(الغارات ثقفی ج۱ ص۳۰۶ و ۳۰۷ – مستدرک نهج البلاغه ، کاشف الغطا – چاپ لبنان ص۱۱۹ و ۱۲۰ – منار الهدی ، علی بحرانی ص۳۷۳ و ...)
آیا علی (رضی الله عنه) از ظالم و غاصب تعریف و تمجید مینماید و او را پسندیده سیرت و فرخنده نفس میشمارد؟! پس چرا از خدانمی ترسید و انصاف پیشه نمی کنید؟
یا در جایی دیگر در توصیف عمر (رضی الله عنه) می فرماید : ((لله در عمر! فقد قوم الود و داوی العمد و اقام السنه و خلف الفتنه ذهب النقی الثوب قلیل العیب اصاب خیرها و سبق شرها ادی الی الله طاعته و اتقاه بحقه ))
((خداوند نیکیهای عمر را پاداش دهد که کجی ها را راست نمود و بیماری ها را درمان کرد و سنت پیامبر (ص) را به پا داشت و فتنه ها و تبهکاریها را پشت سر گذاشت و در زمانش فتنه ای رخ نداد پاک و کم عیب از دنیا رفت نیکویی خلافت را دریافت و از شر آن پیشی گرفت طاعت خدایی را به جا آورد و آنچنانکه سزاوار بود از خدا ترسید و پرهیزکاری نمود )) ( نهج البلاغه شرح شیخ فیض الاسلام جز ۴ کلام ۲۱۹ – شرح ابن ابی الحدید ج۳ ص۹۲ – شرح ابن میثم بحرانی ج۴ ص ۹۶و۹۷ -شرح صبحی صالح ص۳۵۰- شرح محمد عبده ج۲ص۳۲۲ و ...))
طبرسی از امام باقر چنین روایت می کند : ((و لست بمنکر فضل ابی بکر ، و لست بمنکر فضل ابوبکر ، و لکن ابابکر افضل من عمر ))
((من منکر فضل ابوبکر نیستم ، همچنین فضل عمر را نیز منکر نمی شوم ، ولی ابوبکر از عمر برتر و با قضیلت تر بود )) ( الاحتیاج، ص۲۳۰ چاپ کربلا ، تحت عنوان احتیاج ابی جعفر علی الثانی فی الانواع الشتی من العلوم الدینیه ))
حالا قضاوت با خود شماست ....
و روایت های بسیار دیگر ....
اما در مورد نام گذاری حضرت علی فرزندان خود را به نام خلفا :
هیچ عاقلی نیست که در أهمیت اسم تردید داشته باشد، زیرا با همین نشان بارز است که کودک از سایر برادران و کودکان دیگر باز شناخته می شود و رفته رفته بوسیله آن در خانواده و جامعه معروف و مشهور می گردد تا اینکه سر انجام انسان فنا می شود اما اسمش ( با ویژیگهایی خوب یا بد آن ) باقی می ماند.
اسم از«سُمُوّ» یعنی بلندی یا از «وَسْم» به معنی نشان و علامت گرفته شده است، همهٔ این امور دلالت بر اهمیت اسم برای کودک می کند، و این اهمیت را به هیچ عنوان نمی توان نادیده گرفت. از بازرترین ویژگیهای اسم این است که دلالت بر عقل و مکتب اعتقادی شخص می کند، به طور مثال دشوار و شاید ناممکن است که شما شنیده باشید یهود و نصاری فرزندانشان را محمد( صلی الله علیه و آله وسلم) بنامند! یا اینکه مسلمانان فرزندانشان را لات و عزی یا فرعون و هامان و ابوجهل و ابولهب بنامند!
خوانندهٔ عزیز!
فرزندت را چه می نامی؟ آیا اسمی را برایش می پسندی که از دید شما و همسر و خانواده ات معنی و دلالت روشن و دلکش و دوست داشتنی دارد، یا اینکه هر چه پیش آمد خوش آمد؟! حتی اگر اسم دشمنانت باشد؟! سبحان الله، واقعاً شگفت انگیز است، ما امروز در این عصر جهالت و غفلت از دین، برای فرزندانمان اسم معنی دار و دلکش و جذاب و با شخصیت انتخاب می کنیم، اما حاضر نیستیم این اصل را در مورد بهترین انسانهای روی زمین که در عصر طلایی زندگی میکردند بپذیریم، و می گوئیم نه! آنها به دلائل سیاسی و اجتماعی مجبور شدند اسم دشمنانشان را بر روی فرزندانشان بگذارند، بدون اینکه احساس و عاطفهٔ شان، آنانرا راهنمایی کند!
ابوالفرج‌ اصفهانی‌ در مقاتل‌ الطالبین‌ چاپ‌ دارالمعرفهٔ‌ بیروت‌ ص‌۸۷ و ۱۴۲، اردبیلی‌ در کشف‌ الغمه‌ ج‌۲ ص‌۶۴ ومجلسی‌ در جلاء العیون‌ ص‌۵۸۲ می ‌نویسند: ابوبکر فرزند علی‌ بن‌ ابی‌ طالب‌ در رکاب‌ برادرش‌ امام‌ حسین‌ در کربلا به‌شهادت‌ رسید همچنانکه‌ فرزند امام‌ حسین‌ که‌ او نیز ابوبکر نام‌ داشت‌ در همین‌ نبرد شهید شد. در سایر تألیفات‌ شیعه‌ ازجمله‌ تنبیه‌ والاشراف‌ ص‌۲۶۳ و کشف‌ الغمه‌ ج‌۲ ص‌۷۴ هم‌ به‌ این‌ موضوع‌ اعتراف‌ شده‌ است‌. مجلسی‌ در کتاب‌ جلاء العیون‌ ص‌۵۸۲ می‌نویسد: عمر فرزند امام‌ حسن‌ از جمله‌ کسانی‌ بود که‌ در کربلا در رکاب‌ عموی‌ خود امام‌ حسین‌ به‌شهادت‌ رسد. اصفهانی‌ در ان‌ مورد با گفته‌ مجلسی‌ موافق‌ نیست‌ و در مقاتل‌ الطالبین‌ ص‌۱۱۶ می‌نویسد: عمر بن‌ حسن‌شهید نشده‌ بلکه‌ به‌ اسارت‌ درآمد.
اینها حقایقی‌ است‌ که‌ از عامه‌ شیعه‌ پوشیده‌ نگاه‌ داشته‌ شده‌ است‌. جای‌ بسی‌ شگفتی‌ است‌ که‌ شیعیان‌ در سوگ‌شهادت‌ امام‌ حسین‌ رضی الله عنه می‌گریند در حالیکه‌ حتی‌ نامی‌ از برادرش‌ ابوبکر و نیز فرزندش‌ ابوبکر که‌ در رکاب‌ ایشان‌ به‌شهادت‌ رسیدند به‌ میان‌ نمی‌آورند! علت‌ چیست‌؟ آیا مگر این‌ دو از اهل‌ بیت‌ رسول‌ نیستند؟ و با اینکه‌ به‌ صلاح‌ علمای شیعه‌ نیست‌ که‌ عامه‌ مردم‌ شیعه‌ از این‌ حقایق‌ آگاه‌ شوند! چرا که‌ آن‌ دو تن‌ نامهایی‌ دارند که‌ نشان‌ از رابطه‌صمیمانه‌ و عمق‌ محبت‌ اهل‌ بیت‌ نسبت‌ به‌ اصحاب‌ پیامبر و در رأس‌ آنان‌ ابوبکر و عمر رضی‌ الله عنهما دارد. و به‌ راستی‌چرا علمای شیعه‌ می‌خواهند رابطه‌ صمیمانه‌، پاک‌ و محبت‌ عمیق‌ میان‌ اهل‌ بیت‌ و اصحاب‌ پیامبر صلی الله علیه وسلم رااز دید عامه ‌شیعه‌ مخفی‌ نگاهدارند؟ آنچه‌ که‌ بسیاری‌ از مسلمین‌ رابر می‌انگیزاند که‌ فرزندانشان‌ را ابوبکر و عمر بنامند، فرخندگی‌ وشأن‌ والای‌ ابوبکر و عمر رضی‌ الله عنهما است‌، چرا که‌ آندو در واقع‌ نزدیکترین‌ افراد به‌ پیامبر اسلام‌ بوده‌اند.
با یکی از شیعه‌ها در باره‌ی نام گذاری حضرت علی رضی‌الله عنه فرزندانش را به نام‌های ابوبکر، عمر و عثمان که همگی همراه حضرت حسین رضی‌الله عنه در کربلا شهید شدند، بحث کردم..
او گفت : این دلیل بر محبت نیست.
گفتم: بسیار خوب، اگر راست می‌گویی، پسرت را «شارون» بنام!.
گفت: این اسم عجمی‌است، اگر عربی می‌بود پسرم را شارون می‌نامیدم!.
گفتم: پس آیا راضی می‌شوی پسرت را ابولهب و یا به اسم یکی دیگر از سران قریش، نام گذاری کنی؟!.دیدم که ساکت شد و پاسخی نداد
خلاصه اینکه مسألهٔ نامگذرای ائمه اهل بیت (علیهم السلام) فرزندانشان را به نامهای افتخار انگیز ابوبکر و عمر و عثمان و عائشه و دیگر بزرگان صحابه (رضوان الله علیهم اجمعین) یکی از مسائل مهمی است که در قاموس تشیع نوین هیچ پاسخی برای آن نمی توان یافت. ناممکن است اگر بگوئیم آنها بدون در نظر داشتن معنی و دلالت این اسمها فرزندانشان را به این نامهای گرامی و فخرآفرین نامیدند، هیچ عقل سلیمی باور نمی کند
انتظار ندارم کسی که نمی خواهد حق را بپذیرد با شنیدن این رویداد های تاریخی مجاب شود زیرا او بالاتر از اینها را میداند و قانع نشده است.
بالاتر از این دیگر چیست؟ وقتی خود علی یعنی صاحب حق دختر جوانش دختر یازده ساله اش را -دختری که از بطن فاطمه (رضی الله عنها ) است را میدهد به بزرگترین دشمنش. میدهد به منافق و مرتد؟( استغفرالله ) آری ام کلثوم را میدهد به عمر پنجاه و چند ساله.
بگذارید کمی هم در مورد اصحاب با وفای پیامبر بگویم
وقتی از یهودی بپرسید که (بهترین افراد یهود کیانند ) می گویند یاران موسی (علیه الصلاه والسلام) مسیحیان می گویند یاران عیسی(علیه الصلاه والسلام) مسلمانان می گویند یاران محمد (صلی الله علیه واله وسلم) ولی نه همه مسلمانها متاسفانه بعضی می گویند بدترین افراد امت ما یاران محمد صلی الله علیه و سلم هستند؟ حالا بیایید فرض کنیم ابوبکر و عمر و عثمان (رضی الله عنه ) عطش قدرت طلبی داشتند بیایید این فرض نادرست را بکنیم و بعد بپرسیم بسیار خوب بقیه اصحاب که سرشان از نمد قدرت بی کلاه ماند چرا این گناه بی لذت را کردند؟ و برای چی بخاطر آبادی دنیای دیگری آخرت خود را برباد دادند؟ چه باعث شد امروز بروند و حرف پیامبر را نادیده بگیرند و فردایش در جنگ با مسیلمه کذّاب شهید شوند؟. مگر ابوبکر به آنها پول میداد یا مقام میداد؟ هر کس میداند ابوبکر عمر نه خودشان خوردند و نه اجازه دادند دیگران از بیت المال استفاده غلط کنند.
آخر کسی که این اتهام عظیم را متوجه مهاجر و انصار می کند باید انگیزه ای هم برایش بتراشد اما عملکرد صحابه و شهادت آنها در راه اسلام و زندگانی زاهدانه و ساده آنها ساختن انگیزه را برای اتهام سازان بسی مشکل میکند.
و بلاخره میپرسیم (صحابه کبار حالا بهر علت مجهولی دست به این کار زدند عوام ا لناس که در غدیرهم حاضر بودند چرا در شورای سقیفه سکوت کردند؟ علت این سکوت عجیب چیست؟ آیا فراموش کرده بودند؟ )
فاصله بین غدیر خم ادعایی شیعیان تا تاریخ وفات پیامبر فقط ....۷ روز است چطور ...۷ هزارنفر حاضر در جلسه این واقعه را فراموش کردند؟
بگفته آنها وقتی علی رسما جانشین پیغمبر شد مردم حرف رسول خدا را خوب درک کردند حتی آمدند و به علی تبریک گفتند پس چرا یک نفر در روز وفات پیامبر از عوام الناس بلند نشد که بگوید؟ ( آقایان مگر پیامبر علی را تعین نفرموده بود؟) آیا باور کنیم این ادعا را که همه عوام الناس یکباره برضد دستور رسول خدا همدست شدند؟
باور نمیکنیم چون همان عوام الناس بعدأ و بتشویق عمر و ابوبکر رضی الله عنهم رفتند و در راه اسلام شهید شدند ایران را فتح کردند یمن را مصر را روم را.
فرض کنید امام مسجدی مردم را امر به تقوا و دین داری می کند بعد همین امام شب هنگام، با همان مردم میرود دزدی آیا فردایش اگر باز مردم را امر به امانت داری کند متاثر می شوند؟ مردمی که میدانستند عمر و ابوبکر غاصب حق اند دیگر چطور زیرا پرچم آنها برای گسترش حق در جهان جهاد میکردند؟ این غیر ممکن است.
اینکه ما بگوئیم از میان هزاران نفری که در مدرسه محمدی درس خواندند فقط ۴ تا ۱۲ نفر موفق شدند توهین به حضرت محمد(ص) است این حرف این معنی را دارد که از زن پیامبر گرفته تا دوست صمیمی ایشان جملگی منافق بودند یعنی آن حضرت در دریای از نفاق که حول ایشان را گرفته بود می زیستند و اقدامی نمی کردند این تهمتی بس بزرگ بر رسول خداست درست آن است که بگوییم ( منافقین یک عده محدود بودند و حکومت اسلامی در قلمرو عربستان رواج پیدا کرد و مسلمانها خلیفه الارض شدند ) یک عیب بزرگ عالمان شیعه این است که باقیاس کردن امر را برمردم مشتبه می کنند مثلأ وقتی به آنها بگویید چرا دور قبر حسین (رضی الله عنه) طواف می کنید؟ می گویند شما چرا دور کعبه طواف می کنید؟
می پرسیم: ( چطور مهدی درگهواره حرف زد و..۱۲ سال عمر کرد؟) می گویند : ( چطور ندارد همانطوریکه عیسی (علیه الصلاه والسلام) درگهواره حرف زده و نوح (علیه السلام) ۹۶۰ سال عمرکرد )
همینطور در جواب اینکه چطور می شود از زن تا پدر زن از نزدیکترین دوست تا خویشاوند پیامبر همه منافق باشند میگویند ( چطور ندارد همانطور که پسر نوح و زن لوط و نوح کافر بودند )
این جوابهای سفسطه آمیزنباید کسی را گمراه کند درجوابشان می گوییم :
اولآ اینکه شما قیاس را در عقاید اصولی حجت نمی دانید پس چرا در این مورد قیاس می کنید ؟
در ثانی پسر و زن نوح به عذاب الهی گرفتار شدند و درحالیکه همانهای که شما آنها را همراهان بد طینت پیامبر میدانید پس از او خلیفه شدند نوح (علیه الصلاه والسلام) به امر خدا (جل جلاله) از زنش دوری کرد لوط (علیه الصلاه والسلام) به امرخدا(جل جلاله) زنش را شبانه در خانه رها کرد تا دچار عذاب شود اما محمد (علیه الصلاه والسلام) ابوبکر را همرایش به غار ثور برد وقت مرگ سرش برسینه عایشه بود و پدرش را پیشنماز مردم کرد آری محمد(صلی الله علیه وآله وسلم) تا آخرین لحظه اصحاب خود را رها نکرد و فرق در اینجاست اگر کس ادعا کند که چون زن لوط (علیه الصلاه والسلام) کافر بود پس زن محمد(علیه الصلاه والسلام) هم است اگر همین دلیل باشد پس زن شما نیز کافر است اگر نوح ...۱ سال عمر کرد پس هر کس بتواند چنین عمری کند بنابراین من هم میتوانم بگویم هزار سال عمر می کنم.
همچنین نمی توان گفت مهدی در گهواره سخن می گوید چون حضرت عیسی در گهواره سخن گفته است پس من هم می توانم ادعا کنم که بچه ی من هم در گهواره سخن می گوید چون حضرت عیسی در گهواره سخن گفته !!
این حرف ها به هذیان بیشتر شباهت دارد تا دلایل علمی.
آقایان شیعه جنگ خیبر را که می دانید
آیافتح ۹ قلعه مستحکم کفار را علی به تنهایی انجام داد یا حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) با لشکری آنها را در محاصره گرفت لشکر عظیمی که کمر یهودیان را شکست
اگر بگویند علی به تنهایی و به کمک ۴ نفر دیگر یهودیان را شکست داد می گوییم پس نگویید که روزی که حق علی را خوردند علی قدرت نداشت آن علی که ۴ سال پیشتر توانسته بود یهودیان تا دندان مسلح را از بین ببرد براحتی می توانست عمر و ابوبکر و بقیه اصحاب را از بین ببرد و ریشه منافقان را بکند پس چرا اینکار را نکرد و چون جواب ندارند ناچاراً می پذیرند که همراه حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) صدها مجاهد دیگر نیز بودند.
مجاهدینی که خداوند (جل جلاله) آنها را تایید فرموده است پس جاییکه قرآن آنها را مؤمن میداند آیا کسی که مؤمن به قرآن باشد دیگر حق دارد که علیه صحابه سخن گوید؟
آنهم سخن های رکیک در حد اینکه آنها منافق بودند؟!!
جواب را باید برادران شیعه مومن به قرآن مجید بدهند!
آقایان شیعه :
جاده ای را در نظر بگیرید که در آن حدود ۳۰ هزار ماشین در حال حر کتند یکباره اگر در روزنامه ای شما بخوانید که این ۳۰ هزار ماشین جز ۴ تا ۱۲ تا یکباره خراب شده و متوقف گشته اند باور می کنید؟ اگر بگویید احتمال دارد که چنین چیزی رخ دهد حد اقل بدنبال دلیل میگردید.
ما وقتیکه می گوئیم ۳۰ هزار صحابه اصحابیکه تا آخرین جنگ همراه رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) بودند یکباره و بلافاصله پس از رحلت آن حضرت (صلی الله علیه وآله وسلم) ایمانشان خراب شد باید دلیل ارائه دهیم وگرنه هیچ انسان خوب اندیشی حرف ما را نمی پذیرد.
با دلایل ذکر شده مشخص و به اصطلاح اظهر من الشمس است که صحابه تا لحظه وفات پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) مومنانی مخلص بودند و قرآن بر این گواهی میدهد و عقل و براهین و شواهد دیگر نیز همین را می گویند
با این تفاصیل چگونه باور کنیم که یک عده منافق و مرتد و خائن و فرزندان آنها خدمتی به اسلام کرده اند که در ادوار بعدی مسلمانان هرگز مثل آنرا نتوانستند انجام دهند آیا این کار نامه درخشان یاران پیامبر کافی نیست که بپذیریم آنها بهترین افراد این امت بودند نه بدترین آنها؟
طه طاهایی


همچنین مشاهده کنید