پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا
تقلب از نوع تعویض ورقی

نیم ساعت بود جلسه امتحان ریاضی شروع شده بود و ما هنوز پشت در مدرسه، در حال کندن در از جایش بودیم تا این که بابای مدرسه به داد در بخت برگشته رسید و در باز شد.
مراقب در حال چشم غره رفتن به من و امید بود که دل یکی از ناظم هامون به رحم اومد و وساطت کرد و نشستیم سر جلسه امتحان. یکی یکی سؤال ها رو رد می کردیم نه فقط از سؤال های اتحادی بلکه از سؤال های غیر اتحادی هم سر در نمی آوردیم و نه تنها به وقت زیاد نیاز نداشتیم، از خدامون بود که از بقیه هم زودتر برویم.
مراقب تا گفت ورقه ها بالا، من و امید جلدی از جا پریدیم و برگه ها رو دادیم دست مراقب.وقتی دیدیم نه شب زنده داری ها کارساز شدند و نه سرویس دهی مادر امید، تصمیم گرفتیم بی خیال جدی گرفتن امتحان بشیم و بعد هر امتحان بزنیم به وادی بروس لی و اکشن و سینما.از اون جا که سر امتحان ریاضی کلی ریاضت کشیده و نتیجه نگرفته بودیم حس بی عرضگی بهمون دست داد تصمیم گرفتیم، دل به دریا بزنیم و دست به دامن عملی ناشایست یعنی همون حس همکاری و همیاری و تعاون از نوع تقلب بزنیم. من گرامر بخونم و امید لغت، بقیه مباحث رو هم بی خیال شیم.
جلسه امتحان زبان هم از راه رسید. خوشحال از این همه همیاری یکی یکی سؤال ها رو از چشم می گذروندم تا برسم به گرامری ها (یعنی گرامر حرف اول و آخر جواب رو می زند) پس از ۱۰ دقیقه چشمکی به امید زدم یعنی وقت تعویض ورقه هاست.
ورقه ها رو عوض کردیم تا من سؤالات گرامری امید رو جواب بدم و امید هم سؤالات لغتی منو. تازه تو نیمه راه مرحله دوم پروژه مون بودیم که مراقب از راه رسید و ورقه را از زیر دست من کشید. امید با دیدن این صحنه غم انگیز و حزن آلود نفسش توی سینه حبس شد. تو چشم به هم زدنی برگه امید هم از زیر دستش رفت و تلاش مظلومانه امید بی نتیجه موند و جفت برگه ها تو دست مراقب جا خوش کرد. شست ناظم خبردار شد و ما رو مثل دو نفر مجرم سرزنش کنان به جلوی دفتر رسوند.
مدیر به خاطر دست گل آب دادنمون بدجوری به ما توپید. در ضمن تهدیدمون کرد که از بقیه امتحانات محرومیم. با شنیدن این حرف بغض امید ترکید و گونه هاش خیس اشک شد. منم با سرافکندگی با کلی خواهش و تمنا و تو رو خدا به پدرمون نگید با امید همراهی کردم. مدیر گفت: نمره این امتحانتون هم صفر می شه. این دفعه هم خطر از بیخ گوشمون رد شد و باز همون ناظم پادرمیونی کرد تا مدیر از جسارت ما (البته به زعم خودمون) بگذره.
توی همون دفتر مدرسه و به فاصله این میز تا اون سردفتر نشستیم تا بقیه سؤالاتمون رو جواب بدیم. این دفعه اول از همه اسم مون رو روی برگه هامون نوشتیم و چند دقیقه بعد برگه ها تحویل ناظم داده شد و تعهدنامه و توبه نامه ای با این مضمون که دیگه تقلب نخواهیم کرد، بین طرفین (ما و ناظم) رد و بدل شد. دست از پا درازتر و پا از دست کوتاهتر زدیم بیرون.
من امید رو و امید منو سرزنش می کرد که نقشه را خوب اجرا نکردیم وگرنه لو نمی رفتیم. البته می دونستیم راه به ناکجا آباد می بریم و اینها فقط مرهمیه به دلی که از تقلب زخم خورده بود.دو هفته بعد کارنامه رو که گرفتیم، به علاوه درس ریاضی و فیزیک، هر دومون زبان رو هم افتاده بودیم (یعنی تجدید خودمون). من با نمره هشت و امید با نمره شش و نیم.
این شد که پشت دستمون رو داغ کردیم تا مثل بچه آدمیزاد ترم بعد درس بخونیم و نون بازوی خودمون رو بخوریم و شرمنده مدیر و ناظم و مراقب و اخلاق ورزشکاری بعضی ها مثل ناظم رئوفمون نشیم.
میثم نصیر محمدی
منبع : روزنامه ایران
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست