چهارشنبه, ۱۴ آذر, ۱۴۰۳ / 4 December, 2024
مجله ویستا
مناسبات هنر و قدرت
حاكمیت قانون بهخصوص از این جهت حائز اهمیت است كه حقوق انسانها را بهصورت عادلانه و صرفنظر از ثروت یا نیروی جسمانی آنها تضمین و تأمین میكند و بهاصطلاح همه در برابر قانون ملزم به رعایتاند و قانون نیز بهخصوص مانع از تضییع حق كسانی است كه بهدلیل كمی میزان قدرت مادی یا معنویشان در معرض تهدید قدرتمندان و اغنیا قرار دارند.
● مقدمه: طبیعیجلوهدادن ۱
ساختار سنتی قدرت از نهاد خانواده تا مدرسه و محیط كار و سرانجام در سطح كلان جامعه موجب میشود تا هر مفهومی كه مورد پذیرش اولیا واقع شده است، در قالب نشانههای واجد معانی بدیهی و طبیعی، ملاك تشخیص عموم قرار گیرد. این باورها، كه با عنوان «ممتیك» ۲ مطرح شده است، بهطور مسّلم در ذهن آحاد جامعه جا میگیرد كه اندیشیدن خلاف آنها غیرطبیعی و غیرعادی جلوه میكند. امّا علم ممتیك كه از آن به علم «ژنتیك فرهنگی» نیز تعبیر شده و از دههی آخر قرن بیستم، بهخصوص در مطالعات برنامهریزی و سیاست فرهنگی بسیار مورد توجه و كاربرد قرار گرفته، این توانایی و قابلیت را به اثبات رسانیده كه طبیعی و بدیهی جلوهدادن (ناتورالیزاسیون) و قبولاندن ارزشها بهطور مصنوعی و از روی برنامهریزی فرهنگی نه تنها میسر است بلكه میتواند از مرزهای قومی و ملی فراتر رود و منجر به آن پدیدهای گردد كه به جهانیشدن (گلوبالیزاسیون) موسوم است. طبعاً چنین سازوكاری با بیشترین استقبال از سوی اربابان قدرت روبهرو شده و ضامن شكلگیری سلطهای دلنشین و مطبوع بر جهان گردیده است. دلنشین و مطبوع از آن جهت كه این امر بدون نیاز به لشكركشیهای گسترده، زمینهای مساعد را در عرصهی فرهنگی فراهم میسازد؛ هرچند اگر مقاومتی در مقابل آن صورت گیرد، چنگ و دندان مختصری نیز كه از دید عموم هم چندان غیرموجه نخواهد بود، نشان داده خواهد شد. اكنون برای توضیح چگونگی تحقق این سلطهی فرهنگی یا هژمونی ۳ امپراتوریهای معاصر به چند نمونه از پدیدههایی كه بهعنوان ارزشهای مطلق و مسلّم عصر حاضر شناخته شدهاند، اجمالاً اشاره میكنیم.
دموكراسی شاخصترین مبحثی است كه بسیاری ــ حتی كسانی كه بهواسطهی اعتقادات مذهبی یا سنتی خود نمیتوانند به آن باور داشته باشند ــ نمیتوانند عدماعتقاد خود را نسبت به آن ابراز كنند؛ زیرا شرم یا بیم از متهمشدن به تردید در بدیهیترین ارزشهای تمدن و فرهنگ، آنها را وادار میسازد تا توجیه یا اختلاط و امتزاجی از عقاید خود با دموكراسی بسازند تا از این ورطه رهایی یابند. اما واقعاً دموكراسی چیست؟ آیا میتوانیم آن را بازبینی كنیم و در مطلقبودن حقیقت آن حدّاقل در یك مباحثهی علمی تردید و یا خدشه وارد سازیم؟ هرچند قطعاً به همان اتهام گرفتار خواهیم شد. ولی از آنجا كه علم ضامن ارزشهای عقیدتی نفیاً یا اثباتاً نیست، ارزش دموكراسی را مورد دوبارهسنجی قرار میدهیم.
دموكراسی را مردمسالاری یا حكومت مردم و بهعبارت دیگر، حكومت برخاسته از خواست و ارادهی مردم تعریف كردهاند. امّا چگونه از خواست و ارادهی مردم میتوان اطلاع حاصل كرد و خواست و ارادهی مردم چه ویژگیهایی دارد؟ میتوان پاسخ داد كه روشن است از طریق نظرخواهی یا انتخابات؛ یعنی هر انسانی آزادانه نظر خود را دربارهی چگونگی حكومت و ادارهی جامعهای كه در آن زندگی میكند، ابراز كند و خواست و ارادهی مردم نیز ناشی از تشخیص و صلاحدید یكایك آنها است كه برحسب تمایل آزاد خود اظهار كنند. درعینحال، اگر اختلافنظری هم میان مردم وجود داشت، رأی اكثریت طبعاً ملاك اعتبار خواهد بود.
حال به نقد این ویژگیها میپردازیم كه در درجهی اول در هر جامعهای از مدینهی فاضلهی افلاطون تا هر جمع و مجمع قابلتصوری همواره نخبگان و فرزانگان در اقلیت قرار دارند و هرچه بهسوی اكثریت متمایل شویم، با تودهی عوام و مردم عادی سروكار داریم كه گذشته از حرمت انسانی آنها، بههرحال از نظر دانش و قدرت تشخیص صلاح و صواب جامعه، در حدّ اهل علم و هنر قرار ندارند و حتی در بین خواص هم آنانكه متمازترند انگشتشمارند. پس رأی اكثریت، خواهینخواهی، رأی كمدانشترین افراد است. امّا ممكن است گفته شود كه كثرت آرا جبران قلت درك افراد را میكند، البته نه از جهت حجم بلكه از آن جهت كه درك عمومی چون با فطرت انسانی مترادف است، به خیر و صلاح هم نزدیكتر است.
این استدلال نمیتواند در تمیز پیچوخمهای معضلات اجتماعی مفید واقع شود، زیرا پیچیدگی پدیدههای سیاسی و اجتماعی اموری نیستند كه از روی احساس و تأثیر و تأثرات طبیعی و فطری در مناسبات فرد با فرد مفید واقع شوند. برعكس باید توجه داشت كه قانعكردن یا فریفتن و بههیجانآوردن تودهی عوام بسیار سهلتر از جهتدادن به آرای خواص است. به عبارت دیگر، هدایت افكار عمومی، بهخصوص با ابزار پیشرفتهی ارتباطی بسیار آسانتر از تأثیرگذاری بر ذهن نخبگان است.
از سوی دیگر، همواره مراكز قدرتی كه قصد بهرهبرداری از سادهلوحی عمومی را دارند، بهدلیل عدم پایبندی به اصول اعتقادی، استفاده از هر روش و ابزاری را برای دستیابی به اهداف خود روا میشمارند؛ در حالی كه خواص و خیرخواهان اگر به قصد اصلاح امور جامعه وارد عمل شوند، چون پایبند عقاید و اصول اخلاقیاند، از بهكاربردن شیوههای فریبكارانه برای تأثیرگذاری بر نظر عموم پرهیز خواهند كرد. بهعبارت دیگر، هدف متعالی آنها اجازهی توجیه وسیله را نخواهد داد.
بدینترتیب، دموكراسی عبارت است از ادارهی جامعه بر اساس آرای اكثریتی كه تشكیل شده از عامیترین مردمان كه ایشان نیز در معرض اغفال توسط فریبكاراناند و در چنین نظامی خواص و اهل هنر و دانش مجبورند یا تن به چنین شرایطی بدهند و یا به ریاكاران بپیوندند. حتی اگر در نقد و بررسی ما مبالغه شده باشد، آیا میتوان دموكراسی را مطلقاً نظامی آرمانی و ایدهآل دانست كه هیچ شك و شبههای در آن جایز نیست و حقانیت آن، امری بدیهی و طبیعی است؟ ممكن است ایراد شود كه چه نظامی در مقابل دموكراسی توصیه میشود كه این بحث دیگری است و غرض من از این مقوله طرد یك شیوهی ادارهی جامعه به نفع شیوهی دیگر نیست بلكه توضیح این مطلب است كه مطلقبودن ارزشهای دموكراتیك به طرق مختلف برای ما طبیعی و بدیهی جلوه داده شده و به ما قبولانده شده كه دربارهی این امر تردید جایز نیست و از این طریق هر آنچه تحت عنوان دموكراسی به ما دیكته شود، باید طبعاً بپذیریم و مورد ستایش قرار دهیم و كسانی كه را كه مدعی پرچمداری این نهضتاند در هر صورت به سروری قبول كنیم.اگر اصل دموكراسی به منزلهی صائببودن آرای عمومی یا رأی اكثریت ملاك تشخیص صحت یا عدمصحت امور باشد، آیا میتوان در امور علمی، اقتصادی، حقوقی و مانند آنها به آن رجوع كرد؟ مثلاً اكثریت قریب به اتفاق مردم مایل نیستند مالیات بپردازند و یا تصور میكنند اگر درآمد نفت میان آنها تقسیم شود، نیازی به كاركردن نخواهند داشت و مرفه زندگی خواهند كرد. آیا تصور جامعهای كه مردم آن صرفاً از طریق مستمریگرفتن بدون فعالیت تولیدی زندگی میكنند، میتواند عاقلانه تلقی شود؟ ضمن مبحث آتی دربارهی مناسبات دموكراسی و هنر، مثالهای بیشتری برای توضیح این مطلب ذكر خواهم كرد.
● مناسبات هنر و دموكراسی
مراد از هنر، ارادهی معطوف به تحول است كه یگانه ویژگی انسان محسوب میشود و بارزترین صفتش ابداعیبودن و نوآوری است. طبعاً در اثر هنری پس از شرط ابداع، صفات دیگری همچون بیان موزون احساس و اندیشه دخالت دارد. در اینجا، بهخصوص جنبهی بیانی یا رسانهای هنر است كه در مبحث دموكراسی قابل بررسی و تأمل است. در درجهی بعد آنچه تحت عنوان موزون به معنای تأثیربخش و برانگیزندهی تحسین و ستایش آمد، یا به عبارت دیگر، زیبایی به معنای عام و گستردهی آن را در ارتباط با دموكراسی بررسی خواهم كرد.
اولین و مهمترین تأثیری كه مدرنیته برای هنر داشت آزادساختن آن به عنوان یك رسانه از قید و بند تزئین حاشیهی كتابها، تمثال قدیسان، طراحی معبدها و كاخها، تصویر حاكمان و درباریان، موسیقی مجالس ضیافت و مانند اینها بود.
آزادی انتخاب مضمونهان و محتوای اثر هنری، آزادی نوع نگاه به جهان و ابراز جهانبینی فردی (اندیویدوآلیستی)، آزادی بیان احساس و اندیشهای متفاوت از آنچه عرف و سنتهای اجتماعی اقتضا و تحكّم میكرد، خصوصیات دموكراسیای بود كه مدرنیسم برای هنرمندان به ارمغان آورد.
این شرایط از یكسو قدرتی به هنرمند اعطا میكرد كه قبل از آن در اختیار نداشت و آن توانایی اظهار عقیده بود كه قابلیت رسانهای هنر را نیز برای اولینبار در سطحی گسترده مطرح میكرد. این قابلیت در تعامل با زایش تكنولوژیك هنر و پیدایش ماشین چاپ و امكان تكثیر مكانیكی متون ادبی و سایر آثار هنری روزبهروز ارتباط بیشتر با تودهی مردم را دامن زد و اكنون به جایی رسیده است كه آمیزش هنر و تكنولوژی به مهمترین و مؤثرترین رسانهی جهان تبدیل گردیده كه ضامن سلطهی فرهنگی یا هژمونی امپراتوریهای معاصر شده و از آن طریق اهداف سیاسی اقتصادی آنها را تأمین میكند.
از سوی دیگر، قدرتی كه بهاینترتیب در اختیار هنرمندان قرار میگرفت، بهدلیل تقسیمشدن بین آحاد آنها كه بهطور فردی فاقد استطاعت كافی برای حفظ استقلال ارتباطشان با عامهی مردم بودند، نمیتوانست خلأ حمایت مادی و معنوی قدرتهای متمركز قبلی، یعنی حاكمان و امپراتوران یا نجبا و ارباب كلیسا را جبران كند و بنابراین پس از یك دورهی نسبتاً كوتاه و انقلابی، این دستاوردهای دموكراتیك، گروهی از هنرمندان را كه بر استقلال خویش اصرار ورزیدند، گرفتار فقر و یا دنبالهروی از ذائقهی عوام كرد تا بتوانند امرار معاش خود را از طریق حمایتهای مردمی تأمین كنند، كه البته این حمایتها همواره دستخوش تزلزل و نوسانات ناشی از پسند سطحی عوام بود. گروه دیگر كه نتوانست چنین رویهای را تحمل كند و یا آن را نپسندید، در جستوجوی حامیان بلندنظر و بلندهمتی گشت تا ضمن تحمّل و بردباری نسبت به نوآوریهای هنرمندانهی آنها، راه را برای برقراری ارتباط با تودهی مردم بگشایند.
طبعاً مدرنیته درك مفهوم قدرت و ساختار آن را نیز تحول بخشیده بود و تمایلات قدرتطلبانهی تحولات جدید را نادیده گرفته نمیشد و لذا نوع جدیدی از مناسبات میان قدرتمداران و هنرمندان شكل گرفت، بدینصورت كه بهجای مبارزه با نظریات مستقل هنرمندان و تقابل با جهانبینی آنها، به جذب و جلب و حمایت عام از ایشان پرداختند و درعینحال امكان انطباق و هماهنگی عقایدشان را با سیاستهای كلان خود فراهم كردند. این امر بهگونهای صورت میگیرد كه به صورت مقطعی و مستقل، اثر هنری یا محتوای آن متضمن نظر و جهانبینی هنرمند باشد ولی در مجموعه و ساختاری كه قرار گرفته است درنهایت تأثیر كلّی و كلانی كه موردنظر برنامهریزان و سیاستگذاران فرهنگی است باقی خواهد گذاشت.
برای مثال، دربارهی تفاوت جایگاه و تأثیربخشی یك مفهوم مستقل با مفهومی كه در یك مجموعه دارای هدفهای دیگر كسب میكند، به رمان معروف ویكتور هوگو یعنی بینوایان استناد میكنم و همین ادّعا را در آن بررسی خواهم كرد. میدانیم مفهوم قانون و ضرورت حاكمیت آن بر مناسبات اجتماعی امری است كه میان نظامهای مختلف و حتی متضاد اجتماعی بهعنوان ارزشی ثابت پذیرفته شده است.
حاكمیت قانون بهخصوص از این جهت حائز اهمیت است كه حقوق انسانها را بهصورت عادلانه و صرفنظر از ثروت یا نیروی جسمانی آنها تضمین و تأمین میكند و بهاصطلاح همه در برابر قانون ملزم به رعایتاند و قانون نیز بهخصوص مانع از تضییع حق كسانی است كه بهدلیل كمی میزان قدرت مادی یا معنویشان در معرض تهدید قدرتمندان و اغنیا قرار دارند. در اكثر كشورها، فرشتهی عدالت و حافظ قانون را با چشمان بسته و ترازوی برابری تجسّم میبخشند؛ یعنی برای همگان یكسان سنجش میكند. همین امر هنگامیكه در برابر عواطف و احساسات لطیف انسانی قرار گیرد، میتواند تبدیل به ضدارزش شود و مخاطب آرزوی گریز از قانون و بیاعتباری آن را و یا استثناقائلشدن برای شرایط خاص بكند.
در رمان هوگو، اولاً مجازات قانونی در قالب تنبیه برای دزدیدن نان مطرح شده است كه بهخودیخود با احساسات عمومی سازگار نیست و سپس اجرای این مجازات را به مأموری سپرده كه از شخصیتی سرد و بیعاطفه برخوردار است و همواره هنگامی كه مخاطب از شوروشوق یك رویداد احساسبرانگیز سرمست است، فرا میرسد و قصد اجرای قانون را دارد. در چنین شرایطی، مخاطب قانون را و مأمور اجرای آن را مزاحمی نفرتانگیز و مانع از خوشبختی شخصیت محبوب خویش میبیند.
حال اگر همین ماجرا معكوس شود، یعنی بهعلتی چهرهی یك شخصیت رمان را مخدوش كنیم، هرچند او بسیار احساساتی و عاشق پیشه باشد، ولی وضعیتی ایجاد كنیم كه مخاطب مایل نباشد بین او و شخصیت دیگری كه محبوب است رابطهی صمیمی یا عاشقانه ایجاد شود در این صورت، مخاطب توقع دارد و هر لحظه منتظر است تا حتی به خاطر یك اشتباه كوچك یا تخلف ناچیز او را گرفتار مجازات و یا مأموران قانون ببیند تا بدینترتیب از بهاصطلاح فریبخوردن شخصیت محبوبش توسط او ممانعت گردد. این سرگذشتی است كه پلورالیزم ] تكثرگرایی [ مدرن در مقابل امپراتوریهای مدرن دارد. یعنی تكثیر و تنوعی كه نهایتاً به یك برنامه یا كلیت واحد و متشكل میپیوندند و اثر وجودی فردی یا مستقل آنها تحتالشعاع اثر كلی مجموعه قرار میگیرد. دموكراسیای كه نهایتاً به كلیت یك تمامیتخواهی یا تمامیتگرایی (توتالیتاریزم) منجر میگردد. تحقق این فرایند البته مدیون شیوههای متنوع و متعددی است كه بررسی و شرح همهی آنها نه در تخصص و نه در تناسب با این رساله است. ولی برای اطمینان از اقناع خوانندگان، ذكر یك نمونهی دیگر از این شیوهها بیمورد بهنظر نمیرسد.ماجراها و شخصیتهای حماسی در تاریخ فرهنگ هر ملتی همواره جایگاه و اعتبار ویژهای را به خود اختصاص دادهاند، بهطوریكه بهخصوص در عصر حاكمیت سنتها، این شخصیتهای اسطورهای مظهر و الهامبخش ارزشهای اخلاقی و ملی بوده ولی با اوجگیری دوران مدرن، آنها در قالب چهرههایی مملوستر در مضامین فیلمها تبدیل به آنچنان موجودات تكراری و شكستخوردهای شدهاند كه جایگاه الهامبخششان را از دست دادهاند. فیلمهای متعددی كه از سرگذشت این شخصیتهای حماسی ساخته شد آنها را از جایگاه افسانهای خود به زیر كشیده و رمزوراز و جذابیت سنتی آنها را كاهش داده است. همچنین چون همواره بر روی عاقبت غمانگیز و حماسی آنها نیز تأكید میشود، نسلهای جوان را در كارایی چنین موجودات آرمانخواهی دچار تردید و یأس كرده است. فیلمهای حماسیای همچون زنده باد زاپاتا ۵ ، سالواتورهجولیانو ۶ و امثال آنها همچون بارانی از قهرمانان حماسی بر سر مخاطب فروریختهاند.
مؤثرترین شیوه برای خنثیكردن اثر هر پدیدهای را روش اشباع میشناسند. تعداد ساعتهای تماشای تلویزیون نسبت به اوقاتی كه قبل از این صرف پرداختن به همینگونه مضمونها میشد، قابلمقایسه نیست. متوسط ساعاتی كه جوانان صرف تماشای تلویزیون میكنند، بهخصوص در جامعههای توسعهیافته بین ۴ تا ۶ ساعت در شبانهروز برآورد شده است كه هرگز حتی۱۱۰ این مقدار صرف مطالعه یا امور مشابه آن نمیشده است. این حجم از تصویر و صدا چه در قالب فیلم و داستان و چه انواع دیگر آن موجب اشباع مخاطب از مضمونهای حاوی انواع قهرمانها و قهرمانیها شده است و بنابراین دیگر قهرمانی مفهوم و جایگاه گذشته را ندارد. از سوی دیگر، انواع قهرمانیهای محیرالعقول باعث شدهاند كه هیچ عمل حیرتآوری باقی نمانده باشد، بهخصوص اعمالی كه بتواند در واقعیت تحقق یابد تا شاید سرمشقی برای درسگرفتن از حماسهها گردد.
بهاینترتیب، شرایط جدید درواقع محوكنندهی آرمانها و آرزوهای بزرگ شده است و همهی آنها را بهصورت بازیچههایی در معرض تماشا قرار داده تا مانند نمایشهای سیرك، لحظاتی ما را به هیجان فروبرند؛ ولی هرگز بازیگران یك سیرك بزرگ آرمانهای یك ملت را احیا نخواهند كرد.
در مثالهای بالا مشاهده میكنیم اگرچه مقصود و منظور هنرمند تحسین و ستایش آرمانگراییهای حماسی بوده، هنگامی كه در مجموعهی یك جریان كلان فرهنگی بهكار گرفته شده، اثر معكوس باقی گذارده است و درواقع بهخدمت هدفهای جریانسازان یا سیاستگذاران فرهنگیای در آمده كه هدفشان تأمین هدفهای تمامیتخواهانهی خودشان بوده است. آنها با حمایت از طرح انواع روایتهای حماسیای كه هنرمندان مستقل در ستایش از آرمانخواهی و آزادی و دموكراسی خلق كردهاند، ضمن نشاندادن چهرهای پلورالیستی ] تكثرگرا [ و آزادمنش از خود، موجب شعاری و پوچ جلوهدادن این آرمانها شده و تودهی مردم را واداشتهاند تا خسته از این روایتهای تكراری و شعارگونه، با واقعیت وجود ابرقدرتهای رسانهای سیاسیاقتصادی بسازند و همینقدر كه شبههی تنوع و تكثر پلورالیستی و دموكراتیك بر جامعه سایه افكنده باشد اكتفا كنند و چندان نسبت به سیاستهای كلان حساسیت نشان ندهند.
نتیجهی روشن و مستقیم چنین فضایی در سردی مشاركت مردم اكثر جامعههای بهاصطلاح دموكراتیك در انتخابات سیاسی و نهادهای اجتماعی است كه هیچ توجیه دیگری نمیتوان برای آن متصور شد. بدینترتیب، امپراتوران خوشذوق و صاحبذكاوت معاصر تسلط خود را با استفاده از هنر و هنرمندان تحقق میبخشند، در حالی كه این آزادیمآبی آنها در پروبالدادن به هنرمندان موجب میشود كه نظام سلطهگرانه با استفاده از خبرگی این خواص فرهنگی، هر چه بیشتر و عمیقتر تحكیم و تثبیت گردد و این كاری است كه در عصر حاكمان عامیای كه برای كسب شأن و اعتبار خود به حمایت هنرمندان و جلب و جذب آنان میپرداختند رخ نمیداد، زیرا آنان از ابراز صریحتر و روشنتر مكنونات و اهداف خود ابایی نداشتند و این امر باعث میشد تا جایگاه هنرمندان بهعنوان خالق اثر هنری و مبدع فرم و محتوای آن مخدوش شود و بلكه به نقش درجهدوم كاهش یابد تا همواره احساس كنند كه تحت سلطهاند و اجبار به پذیرش نظریات حامی قدرتمند خود دارند؛ حامیای كه معمولاً صاحب حداقل درك و بینش هنری بهندرت بود. در حالی كه وضعیت امروز بهگونهی دیگری است؛ یعنی هنرمندان خود میتوانند احساس دیكتاتوربودن و صاحب رأی و نظر مستقل بودن را احساس كنند و عاشقانه و مشتاقانه به حمایت و سایهی چتر قدرت امپراتوران پاسخ مثبت دهند و آنها را بهخاطر این همه آزادمنشی ستایش كنند و در شكوه و عظمت این جریان سیال فرهنگی احساس یا لااقل شبههی مشاركت داشته باشند.
به نظر میرسد یكی از مهمترین علتهای شكوفایی و تنوع در خلق و ابداع آثار هنری زمان ما همین احساس آزادی و یا خودكامگی هنرمندان و اهل فرهنگ است.
اما بر اساس فرضهای اساسی ما، مبنای فعالیت هنرمند و قدرتمدار تمامیتخواه یا دیكتاتور باید یكی باشد؛ یعنی هنرمند در خلق اثر هنری كاملاً خودكامه و مستبد است و كوچكترین دخالت یا كمترین توقعی را تهدید یا تطمیع و توقع بیجا و ناروا میشمارد و حتی اگر از سر اجبار رضایت دهد، آن را ظلمی نسبت به استقلال رأی و آزادی مطلق خود میداند. آیا این آزادی مطلق هنرمند یا آزادی مطلق آرمانی او با همان خودكامگی محض دیكتاتورها شباهت ندارد و از یك جنس نیست؟ تنها با این تفاوت كه حیطهی عمل این در خیال و تخیل و خلق دنیای ذهنی است و حیطهی عمل دیكتاتورها دنیای عینی و ملموس. درواقع، دیكتاتورها هم به این سبب به قدرت و انباشت آن عشق میورزند كه امكان تغییردادن و تبدیلكردن جهان به صورتی كه دلخواهشان است را عطا میكند.
بهنظر میرسد اینها دو راه متفاوت برای ارضای یك تمایلاند؛ تمایلی كه مبنای تمام فعالیتها و كنشهایی است كه خاص بشر است و ارزشهای انسانی نیز از همانها منشأ میگیرد. آزادی كه همواره مترادف با دموكراسی در نظر گرفته میشود، درواقع چیزی نیست غیر از یافتن امكان تغییر و تحول و گریز از سكون و ركود. همین احساس آزادی برای تخلیهی انرژی انباشته در روان انسان كه میل به مطلقالعنانبودن دارد، تلاش میكند تا برای تحققیافتن، به كسب قدرت بپردازد و قدرت خود را توسعه و گسترش دهد ولی تحت شرایطی كه متعاقباً بیشتر دربارهی آن صحبت خواهیم كرد، با فراموشكردن هدف اصلی خود صرفاً تبدیل به انباشت قدرت میگردد؛ گویی قدرت كه وسیلهی تحققیافتن آزادی و ایجاد تحول بوده مبدل به هدف شده است، همچنان كه برخی نفس جمعآوری ثروت را هدف قرار میدهند و نه آن شرایطی را كه ثروت میتواند بهوجود آورد. این اتفاق یعنی كمرنگشدن یا محو و تبدیلشدن انگیزهها و ماندن در مرحلهی كسب و جمعآوری قدرت و فراموشی كاربرد آن دقیقاً همان سازوكاری است كه به جنون تعبیر میكنیم. چند مثال میتواند موجب وضوح بیشتر این مدعا گردد. آببندی را در نظر بگیریم كه بر روی رودی بنا شود، بدون آنكه برای دریاچهی عظیمی كه از انباشت آب ایجاد میشود كاربردی پیشبینی كرده باشیم؛ در اینصورت، انرژی سهمگینی كه پشت سد جمع میشود پس از لبریزشدن یا منجر به تخریب سد و یا آبشار باشكوه ولی بیحاصلی در پس آن خواهد گردید كه میتواند منجر به تخریب و نابودی حیات موجودات پیرامونش گردد.یا ورزشكاری را در نظر بگیریم كه تنها به عشق قهرمانشدن آنچنان تمرینهای سخت و طاقتفرسایی را متحمل میشود كه پس از چند سال سپریكردن دوران شادابی و طراوت، به انواع بیماریهای استخوانی و عضلانی مبتلا میگردد.
باز هم ثروتمندی را مجسم كنیم كه تنها به افزایش روزافزون دارایی خود میاندیشد و اهتمام میورزد، بدون آنكه هیچ بهرهای بیش از معاش روزمرهی محقری از آن ببرد یا به دیگران برساند. مثالهای بیشماری برای این جنون میتوان زد: عالمی كه علم بیثمرش را با خود بهگور میبرد یا مرتاضی كه عمرش را صرف انباشت انرژی روانیای میكند كه به نتیجهای یا تغییر و تحولی نمیانجامد. همینطور است شخصی كه بهترین كتابخانه یا وسائل نقاشی یا موسیقی را گردآورده است، ولی آنها را بهصورت تزئینات یا برای فخرفروشی در اختیار دارد و هیچبهرهای از آنها نمیبرد. بهاینترتیب، قدرت برای قدرت مسیر معكوس است.
● هنر، جادو، تخدیر
ویژگیهای هنر بهعنوان پدیدهای واجد جذابیتهای اسرارآمیز و پررمزوراز كه هم قدرت نفوذ در احوال درونی انسان را دارد و هم قابلیت طرح پرسش در ذهن را (یعنی با احساس در جسم و ذهن توأمان سروكار دارد)، از دیرباز مورد توجه و استفادهی قدرتمداران بوده است كه در اولین نمونههای تشكیل حكومت نمود دارد.
اگرچه نیروی بدنی میتوانست از آغاز عامل تسلط بر دیگران باشد، ولی تثبیت و تحكیم این سلطه مستلزم بهكاربردن تمهیدات پیچیدهی دیگری بود كه در قالب ترویج و استفادهی ابزاری از هنر، تحقق هژمونیك مییافت.
صدای باشكوه طبلها با ریتم ازخودبیخودكنندهشان هنگام دیدار فرمانروا و نگارهای رمزآلود بر چهره، اندام، پوشاك، مَركب و اقامتگاه و جایگاه رئیس قبیله، عظمت قدرت و شخصیت مقتدر و جادویی او را یادآوری میكرد و همواره عامهی اهل قبیله را مسحور و مرعوب نگاه میداشت. این سازوكار در تمام طول تاریخ همهجا و همیشه قابلمشاهده است. استفادهی فرمانروایان و قدرتمداران از جلوههای گوناگون رقص، موسیقی، شعر و ادبیات، نقاشی و مجسمهسازی و معماری و سایر انواع هنر از قدیمیترین ایام، جزء انكارناپذیر تشكیلات حكومتها بوده است و هر قدر نظامهای حكومتی قوام و پختگی بیشتری یافته و بیشتر تثبیت شدهاند، این جلوههای هنری بهصورت آئینها و رسوم و آداب و سنتهای فرهنگی حضور مؤثرتر و جایگاه محكمتری یافتهاند.
گسترش دامنهی حكومتها و امپراتوریها نیز به رقابت در این مسابقهی عظیمنمایی دامنزده است، به طوری كه دربار و بارگاه پادشاهان باستان ایران، روم و مصر و چین با اتكای به همین جلوهها به یكدیگر فخر میفروختند و شكوه و تمدن خود را به رخ یكدیگر میكشیدند. حتی نظامهای ایدئولوژیك كه مبتنی بر اعتقادات و باورهای مذهبی و اخلاقی بنا شده و به ظواهر و جلوههای ظاهری و تزئینی هنرها اهمیت نمیدادند، از این رقابت مصون نماندند.
اندكی پس از ظهور خالص اولیهی خود به وسیلهی اخلاف قدرتطلب كه زمام نظام ایدئولوژیك را بهدست گرفته بودند، در این مسابقه برای برقراری استیلای خود در مقابل سایر نظامهای الحادی شركت كردند؛ از مسیحیت و یهود و زرتشت و بودا تا حتی اسلام كه در مدت كوتاهی پس از ظهور گرفتار حكام دنیاپرست و سلطهطلبی چون یزید و معاویه و سلاطین عباسی شد كه با بنا كردن كاخهای باشكوه و جلوههای ظاهری و تزئینی كوشش داشتند در مقابل سایر حكومتها اقتدار خود را به نمایش بگذارند.
طبعاً در پی تحولاتی كه در شكل و نحوهی حكومتها (كه آن هم البته مدیون نوآوریهای هنرمندان بود) بهوجود آمد، چگونگی استفاده از هنرها هم متحول شد. اگر رئیسان قبیلههای وحشی و نیمهوحشی در قالب توسل به رقصهای محرك و موسیقیهای تخدیرآمیز و نقاشیهای اسرارآمیز و مجسمههای بتواره سعی در اثبات قدرت جادویی و فوقبشری خود داشتند، در دورههای تاریخی متأخر، حكومتهای محلی متمدنتری پیدا شدند كه برای اثبات شخصیت والای فرمانروای خود و رقابت فرهنگی با حكمرانان مجاور كوشش كردند تا هنرمندان و فاضلان و ادبای بیشتر و زبردستتری را پیرامون خود گردآورند و آنان را واداشتند تا به مدح و ستایش هنرمندانهی شجاعتها و بهخصوص خصایص هنردوستی فرمانروای خویش بپردازند، جامههای فاخر برای او طراحی كنند و بناهای زیبا و منقش به نقوش و تزئینات دلربا را برایش بسازند.
این رقابت برای تحكیم و تثبیت قدرت اگرچه با هدف خودنمایی و تفاخر و بالاخره بهرهبرداری صاحبان قدرت بود، ولی بههرحال موجب فراهمشدن امكانات رفاهی و حمایتی برای هنرمندان، یعنی هنرپروری و هنرمندنوازی شد و با افزایش و توسعهی اقتدار فرمانروایان و حكومتها، انواع هنرها نیز به رشد و پویایی در محدودهی منوّیات ملوكانه نائل شدند.
رفتهرفته با شكلگیری امپراتوریهای بزرگ و ساخت كاخها و دارالحكومههای باشكوه و معبدها و پرستشگاههای خدایان كه حامی و همپیمان پادشاهان جلوه داده میشدند، كاروبار هنرمندان خدمتگزار ارباب قدرت بیش از پیش رونق مییافت و امكانات و تسهیلات فوقالعادهای در اختیارشان قرار میگرفت.
از افتخارات امپراتوریها و ابرقدرتهای باستان هیچچیز بهجز همین مفاخر هنری ایشان، یعنی معماری كاخها و حجاریها و نظائر آن هم باقی نمانده، كه درعینحال منبع اصلی اطلاعات ما برای شناخت فرهنگ و عظمت و شكوه آنان است.
یادداشتها
۱. naturalization
۲. memetic : بنیانگذار ممتیك بهصورت علم مستقل ریچارد داوكنیز محسوب میشود.
۳. برقراری سلطه بر جوامع از طریق برتری فرهنگی.
۴. دور از اجتماع خشمگین.
۵. ساختهی الیا كازان.
۶. ساختهی فرانچسكو رزی.
منبع:فصلنامه بیناب ، شماره ۸
نویسنده: محمدحسن احمدی
نویسنده: محمدحسن احمدی
منبع : خبرگزاری فارس
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست