پنجشنبه, ۱۳ دی, ۱۴۰۳ / 2 January, 2025
مجله ویستا
دعوای رانت نفتی بر محور نولیبرالیسم
آیا نفت مصیبت اقتصادی است که استحصال ساده و درآمد فربه آن سبب شده است دولتهای نفتی با استفاده از فروش آن از یکسو در مسیر اقتصادِ مصرفیِ تکمحصولی در جا بزنند و از سوی دیگر اقتصاد متکی به مالیات مستقیم را به تاقنسیان بگذارند و دچار دیکتاتوری سیاسی و قبض و بسط اقتصادی شوند؟
آیا اتکای دولتهای منطقهی ما به درآمد نفت سببساز اصلی گسترش نهادهای غیردموکراتیک بوده است؟ آنهم بدین لحاظ که چون درآمد کلان و پایهیی دولت از طریق مالیات تامین نمیشود و به تبع آن در برابر عملکرد و هزینهها و مخارج خود به شهروندان پاسخگو نیست، در نتیجه نوعی انشقاق تاریخی میان دولت ـ ملت (state - nation) به وجود آمده و به شکلبندی دولتهای دیکتاتوری انجامیده است.
شرح و نقد این مساله اگرچه از چند دهه پیش مطرح بوده است، اما حسب ظاهر به واسطهی تب و لرز قیمت نفت، بار دیگر به مقولهیی پرکشمکش در محافل سیاسی اقتصادی ایران تبدیل شده است. نظریهی نولیبرالیستی «دولت رانتخوار نفتی» میکوشد ضمن متهم کردن دولتهای نفتی به تحکیم مبانی دیکتاتوری صرفاً به واسطهی سوءاستفاده از درآمد نفت، از یک طرف حریف سیاسی خود را هدف بگیرد و از طرف دیگر آلترناتیو مالیات به جای نفت را به عنوان منبع اساسی هزینههای دولت و مصدر اصلی تولید دموکراسی پیش بکشد.
این نظریه در پوشش دفاع از دموکراسی نولیبرالی، اصلاحطلبانِ ایرانی را چنان شیدا کرده است که اگر به حال خود رها شوند، بلافاصله زیر پرچم «خصوصیسازی» صنعت نفت و گاز کشور گرد خواهند آمد!
● سابقهی موضوع
پیشینهی نظریهی «دولترانتخوارنفتی» در ایران به آخرین دههی حیات سلطنت پهلوی دوم باز میگردد. در سال ۱۳۵۲ که قیمت نفت به بشکهیی۳۰ دلار صعود کرد و در نتیجه دلارهای فراوانی به خزانهی رژیم شاه وارد شد و بخشی از آن دلارها صرف هزینههای تسلیحاتی و تجهیز ارتش گردید و بخش دیگری پس از تبدیل به ریال به جامعهی فقیر ایران تزریق شد، این نظریهی سست نیز به میان آمد که تحکیم مبانی نظامی (ارتش) و امنیتیِ (ساواک) رژیم و ادعای آن در مُقام صعود به پنجمین قدرت نظامی جهان به اعتبار دلارهای نفتی بوده است. در اواخر همان دهه (۱۳۵۰) محمدعلی همایون کاتوزیان، نظریهی «دولت رانت نفتی» را در کتاب «اقتصادسیاسیایران» تئوریزه کرد و به این ترتیب موضوع ناکارآمدیهای اقتصاد تکمحصولی در محافل آکادمیک ایران جای خود را به نظریهی پیشگفته داد. اینک چهار دهه پس از آن مباحث نوسان قیمت نفت در کنار عملکرد دولتهایی که درآمدهای نفتی را صرف واردات کالاهای مصرفی و هزینههای نظامی میکنند و از حسابهای ذخیرهی ارزی و تصحیح و تحکیم زیرساختهای اقتصاد اجتماعی غافل میمانند؛ بار دیگر نظریهی «دولت رانت نفتی» را به مولفهیی داغ در سطح محافل سیاسیاقتصادیِ ایران بدل کرده است. گروهی از نولیبرالها با استناد به نظریهی مخدوش فرید زکریا، در کتاب «آیندهی آزادی» از نفت به عنوان مصیبتی بزرگ در راه توسعهی ایران یاد کرده و رمز پیشرفت کشورهای شرق آسیا ـ از جمله ژاپن، کرهی جنوبی، مالزی و... - را به سبب بیبهرهگی آنان از درآمد نفت و بهرهمندی از مالیات دانستهاند.
گناه نفت چیست که سود تولید و ارزش اضافه (surplus-value) کارگران به جیب رانتخواران قدرتمدار، سرمایهداران و مالکان ابزارتولید میرود؟
گناه نفت چیست که مالکیت بر ابزارتولید یا دولتی و یا خصوصی بوده و هرگز اجتماعی و اشتراکی (communal property) نشده است؟
گناه نفت چیست که ملتی، تا چشم کار میکند در قفای خود تاریخی سراسر از دولتهای فاسد استبدادی را ذخیره کرده است؟
آیا در زمان قاجاریه هم که از پول نفت خبری نبود، رژیم حاکم به شیوهی خودسرانه عمل نمیکرد؟
آیا نهادهای سرکوبگر زمان رضاشاه که از پول نفت بهرهیی نداشتند در خدمت ثبات دیکتاتوری بساط داغ و درفش و زندان پهن نمیساختند؟
درک این موضوع که پیشرفت و توسعهی ژاپن و کشورهای مشابه ارتباط مستقیمی با دولت رانت نفتی نداشته و از اضافه کار ارزشافزا، تولید مستمر اقتصادی در کنار انضباط اجتماعی و مرزبندی جدی با فساد مالی و انباشت (accumulation) و صدور سرمایه در دوران رونق (prosperity) شکوفاییِ سرمایهداری صورت بسته است، چندان دشوار نیست.
من نمیخواهم در اینجا وارد مقولاتی کلیدی از قبیل ارتقای تکنولوژی و تقلیل ساعت کار از چهل ساعت در هفته به کمتر از ۳۰ ساعت شوم و ضمن نفی کارِمزدی (piece-wage)، به تحلیل نمونههایی از دستآوردهایِ حداقلیِ مبارزهیِ طبقهی کارگر در کشورهای بلوک سرمایهداری کنترل شدهی منطقهی اسکاندیناوی ـ مشهور به «دولت رفاه» ـ بپردازم. مضاف به اینکه در همین میدان جای نقشآفرینی چند مولفهی نیروی کار (labour-power)، تکنولوژی ماشین ابزار (tool machine)، ماشین کار (working m)، وسیلهی کار (means of labour) و منابع فراوان (از جمله نفت) برای رفاه و ثروتمند شدن هر جامعهیی ـ مانند ایران ـ محفوظ است. نه عقبماندهگی اقتصادی دولتهای نفتی و نه خصلت دیکتاتوری حاکمیت در این کشورها ربطی به رانتهای نفتی ندارد.
● سستی نظریهی زکریا و فریدمن
نولیبرالها میکوشند با تطهیر سرمایهداری متروپل اینگونه وانمود کنند که در ماجرای عقبماندهگی سیاسیاقتصادی؛ این کشورهای نفتی خاورمیانه نبودهاند که از سوی دولتهایی همچون آمریکا، انگلیس و غیره غارت شده و در مدت استعمارزدهگی، به گودال عقبماندهگی فرو افتادهاند. نولیبرالهای جهانی به اتفاق همسرایان ایرانی خود معتقدند که این ما ـ یعنی کشورهای نفتخیز ـ بودهایم که غربیان را چاپیدهایم. چرا که در قبال فروش یک بشکه نفتی که برای آن کمترین زحمتی نکشیدهایم، از امکانات مدرن تکنولوژیکی غرب و بهطور کلی علموفنآوری آنان بهرهبردهایم. نولیبرالها البته به ما نمیگویند اگر چنین است، لابد ایالاتمتحد برای حمله به عراق دچار بیماری مازوخیسم شده است!! همچنین آنان به ما نمیگویند که دموکراسی دروغین و خونین آمریکایی در عراق و حضور نامشروع در کشورهای منطقه و طرح استراتژی جغرافیای جدید خاورمیانه در کنار تضمین امنیت اسراییل در برگیرندهی منافع اقتصادی هنگفتی است که سرنخ آن به جز ژئوپولیتیسم در چالهی بحران (crisis) انرژی و البته چاههای نفت و گاز نهفته است.
از سوی دیگر مسالهی مضحک در نظریهی فرید زکریا، نقبی است که او برای ثروتمند شدن جوامع زده و فقدان منابع و موهبتهای طبیعی را دلیل کافی غنیسازی جوامع دانسته و همهی پلهکان رشد و توسعهی اقتصادی و روند دموکراتیزاسیون جامعه را بر زمین مالیات قرار داده است. با چنین استدلالی لابد باید گفت شرایط مناسب جغرافیایی اروپا که فیالمثل به هلند اجازهی پرورش و صدور گل را میدهد و سالانه بیش از ده میلیارد دلار به حساب این کشور واریز میکند از عوامل امتناعی توسعه (development) و رفاه است و اگر اروپا در خشکسالی و قحطیِ مواهب طبیعی به سر میبُرد، دهها بار بیش از حالِ حاضر به توسعه و رشد اقتصادی دست مییافت. چنانکه با استدلال فرید زکریا لاجرم باید پذیرفت که بلایایی مانند زلزله و سونامی و بیآبی و غیره از جمله پیششرطهای ثروتمند شدن جوامع است!! در اینکه وجود دولت کارآمد دموکراتیک، لغو سلطهی فردی و خلع ید از مالکیت خصوصی و الیگارشیک بر ابزارتولید (means of production) در کنار سازمان تولید اجتماعی و مدیریت صحیح منابع از لوازم ضروری رشد اقتصادی است، چندان تردیدی نیست. کما اینکه در مضحک بودن این نظریه نیز که وفور منابع موجب فقر (poverty)، به حاشیه رفتن عقلانیت اقتصادی و سقوط مدیریت منابع میشود نیز شکی نیست. اگر وفور منابع ـ به تعبیر فرید زکریا ـ عامل اضمحلال عقلانیت اقتصادی بود، علیالقاعده کشوری مانند آمریکا میبایست تمام چاههای نفت خود را منفجر میکرد و کشورهای بهرهمند از منابع دریایی، جنگلی، کانی و غیره نیز بر مبنای همان استدلال میباید آبهای خود را آلوده میکردند و آتش به جان جنگلها و طبیعت سبز و معادن میزدند.
فهم اینکه مالیات میباید بخش قابلتوجهی از درآمدهای هر دولتی را شکل دهد چندان دشوار نیست. چنانکه درک ضرورت دریافت مالیات تصاعدی از اقشار پر درآمد و ثروتمند جامعه به منظور تقویت پشتوانههای رفاه اجتماعی نیز چندان پیچیده نیست. اما معضل اصلی از آنجا آغاز میشود که نولیبرالها میکوشند میان تحکیم پایهی نهادهای غیردموکراتیک دولتی از طریق تزریق درآمد نفت و طرح مالیات به عنوان آلترناتیو گسترش دموکراسی ارتباط برقرار کنند.
با تاکید بر این مفهوم که رانت به معنای درآمدی است که از فعالیت مولد اقتصادی حاصل نشده باشد؛ نظریهی دولترانتخوارنفتی میکوشد واریز شدن پول نفت به حساب دولت را رویهیی غیراقتصادی، ضددموکراتیک و برخلاف روند توسعه نشان دهد. بنا بر همین مدعا دسترسی دولت به درآمدهای نفتی همیشه و همه جا ـ و نه فقط در خاورمیانه ـ سبب گردیده است که مدیران ارشد دولتی در پیشبرد برنامههای اقتصادی و به تبع آن اِعمال دکترین سیاسی خود رفتار غیرپاسخگو پیش گیرند و رویهی دیکتاتوری پیشه کنند. توماس فریدمن ژورنالیست مشهور نیویورک تایمز و از مدافعان نولیبرال نظریهی دولترانتخوارنفتی دربارهی آنچه که خود «نفرین نفت» نامیده است، مینویسد:
«هیچ چیز چون "نفرین نفت" عامل به تعویق افتادن عروج چارچوب دموکراتیک در جاهایی مثل ونزوئلا، نیجریه، عربستان سعودی و ایران نبوده است. مادام که سلاطین و دیکتاتورهای این دولتهای نفتی بتوانند ـ به جای بهرهبرداری از انرژی و استعدادهای طبیعی مردمشان ـ با بهرهبرداری از منابع طبیعیشان ثروتمند شوند میتوانند در قدرت باقی بمانند. آنان میتوانند پول نفت را برای انحصار کردن تمام ابزار قدرت (ارتش، پلیس، دستگاه اطلاعاتی) به کار بگیرند و هیچگاه ناگزیر از برقرار کردن شفافیت و تقسیم قدرت نگردند... آنان هیچگاه مجبور به مالیات گرفتن از مردمشان نمیشوند. بنابراین رابطهی بین حکومتکنندهگان و حکومتشوندهگان شکلی شدیداً غیرعادی مییابد. بدون مالیات، نمایندهگی شدن وجود ندارد. حکومتکنندهگان واقعاً ناگزیر نیستند به مردم گوش کنند و به جامعه توضیح دهند که ثروت ملی را چهگونه خرج میکنند.»( Thomas friedman, ۲۰۰۶, P.۵۶۲)
به اعتبار این نظریه اگر دولت ناگزیر از اخذ مالیات باشد و کل هزینههای خود را بهطور مستقیم و غیرمستقیم از طریق مالیاتگیری تامین کند، لاجرم:
الف) از فعالیت عقلانی اقتصادی پشتیبانی میکند تا در نتیجهی رشد اقتصادی بر میزان دریافت مالیات افزوده شود.
ب) چنین فراگردی سبب پاسخگویی دولت به مردم میشود. چرا که دولتِ متکی بر درآمد مالیاتی مجبور است به مردم توضیح دهد که این پولها را کجا و چهگونه هزینه میکند. به این ترتیب نظارت مردم بر دولت حاکم میشود و به واسطهی غلبهی ملت بر دولت، دموکراسی مستقر میگردد.
در واقع شعار استراتژیک «بدون مالیات، نمایندهگی وجود ندارد» ساختار اصلی نظریهی دولت رانتخوار نفتی را شکل میدهد. این شعار اگرچه امروزه از سوی نولیبرالها طراحی میشود و پشتوانهی نظری انتقاد از دولتهای استبدادی متکی به درآمد نفت قرار میگیرد، اما به لحاظ تاریخی پیشینهی ساختاری آن به آغاز انقلاب ۱۷۷۶ آمریکا باز میگردد. حوادث آن سالها به وضوح سستی ارتباطِ مالیات و دموکراسی را نشان میدهد.
باید توجه داشت که در اواخر قرن هجده (۱۷۸۰ به بعد) مستعمرهنشینان آمریکا و بهویژه بازرگانان هر چند به دولت بریتانیا مالیات میدادند اما از آنجا که در قلمرو مستعمرات زندهگی میکردند در انتخاب نمایندهگان پارلمان بریتانیا نقشی نداشتند و فاقد حق نمایندهگی بودند. مضاف به اینکه برخلاف کج فهمی فرید زکریا و توماس فریدمن شعار آزادیخواهانهی انقلاب آمریکا دقیقاً در تباین با نظریهی «مالیات مساوی دموکراسی» بود. جنبشی که جنگهای استقلال از بریتانیا را از بوستون آغاز کرد، به طور علنی دولت بریتانیا را هدف قرار داده و بر پرچم رهاییبخش خود چنین نوشته بود: «بدون نمایندهگی، مالیاتی وجود ندارد.» به عبارت دیگر مستعمرهنشینان آمریکا بهدرستی مدعی بودند که چون نمایندهگی نمیشویم پس مالیات هم نمیدهیم، نه اینکه چون مالیات نگرفتهاید نماینده نداشتهایم!!
تجربهی انقلاب آمریکا و پرداخت یک قرن مالیات مستعمرهنشینان به دولت بریتانیا به وضوح ثابت میکند، هیچ ارتباط معناداری میان عروج پارلمان (دموکراسی نمایندهگی) و مالیات وجود ندارد. چرا که مهاجران آمریکایی بیش از یک قرن به بریتانیاییها مالیات داده بودند بیآنکه از حق نظارت بر هزینه شدن پولهای خود برخودار باشند. علاوه به اینکه دولت بریتانیا در تمام آن سالها در «شکوفایی اقتصادی» مستعمرهی آمریکا ایفای نقش میکرد بدون آنکه کمترین نیازی به جلب مشارکت سیاسی مردم آن سرزمین احساس کند. از جانب دیگر ممکن است مدافعان نظریهی دولترانتخوارنفتی ضمن عقبنشینی ملموس مدعی شوند که اگر هم رابطهی مستقیمی میان مالیات و دموکراسی وجود نداشته باشد اما مالیاتدهندهگان بر اثر فشار خود خواستار مشارکت همهجانبه در حاکمیت خواهند شد و از این طریق به پتانسیلهای نظارت و نمایندهگی ظرفیت فربهتر خواهند بخشید.
چنین نیز نیست. شواهد فراوانی موجود است که به موجب آنها هم نظام مالیاتی برقرار بوده و هم رژیم دیکتاتوری حاکمیت داشته است. و نکتهی جالب اینکه همین رژیم دیکتاتوری در راه رشد اقتصادی موفق هم بوده است. به چند نمونه اشاره میکنم.
۱) دولت سنتی میجی در ژاپن که عامل اصلی گذار به سرمایهداری (کاپیتالیسم) محسوب میشود.
۲) دولت دیکتاتوری بیسمارک در آلمان که صنعتی شدن این کشور را به شدت تسریع و عملیاتی کرده است.
۳) دولت فاشیستی آدولف هیتلر که در اوج بحران اقتصادیِِ جهان، اقتصاد آلمان را شکوفا کرد و از محبوبیت تودهیی فوقالعادهیی برخودار شد.
آیا مضحک نیست اگر کسی تلاش کند ماهیت دیکتاتوری رژیمهای پیشگفته را با بینیازیشان از مالیات گرفتن توجیه کند؟ چنانکه همهی این دولتها مالیات میگرفتند و نفت هم نداشتند.
آیا سبب شرمساری نیست که کسی بکوشد دلیل سقوط دولتهای نام برده را به اعتبار فشار مخالفت مردم مالیاتدهنده ارزیابی کند؟
● نفت ـ دیکتاتوری
تاریخ ما ایرانیان، تا چشم و عقل کار میکند خیل بیشماری از حاکمیتهای استبدادی را به ثبت رسانده است. حکومتهایی که یک شاهی درآمد نفتی نداشتهاند اما شدیدترین نوع خودکامهگی را بر مردم اعمال میکردهاند. دولت قاجاریه با بیش از یک قرن سلطهی استبدادی کمترین درآمد نفتی نداشت. در سال ۱۹۰۱ امتیاز نفت توسط مظفرالدینشاه به ویلیام نکس دارسی تفویض شد. این زمان پنج سال پیش از صدور فرمان مشروطه بود. هنگامی که نخستین مجلس مشروطه در سال ۱۹۰۶ موضوع امتیازنامههای خارجی را در دستور کار خود قرار داده بود، هنوز یک لیتر نفت نیز استخراج نشده بود و ایبسا عملیات اکتشاف به دلیل زیاندهی از کار افتاده بود. در سال ۱۹۰۸ (۱۲۸۷ شمسی) در شهر مسجد سلیمان برای اولین بار عملیات احداث یک چاه نفت به بهرهبرداری رسید. چنانکه دانسته است تاریخ تاسیس شرکت نفت ایران و انگلیس نیز در همین سال ثبت شده است. این تاریخ کم و بیش مصادف است با تشکیل حکومت مشروطه. صادرات نفت ایران که از سال ۱۹۱۲ آغاز شده بود، به علت افزایش شدید تقاضای ناوگان جنگی بریتانیا در جریان جنگ جهانی اول، صعود کرد. آنانکه میخواهند دلایل شکلبندی دیکتاتوری در ایران را بر سر درآمد نفت خراب کنند، لاجرم باید زمان تاریخنگاری خود را به همین سالها عقب برانند! و یا شماطهی ساعت خود را از استبداد هخامنشیان و ساسانیان و... تا دوران ابتدای حاکمیت پهلوی اول به جلو کشند!! آیا مسخره نخواهد بود که مبدأ تاریخ استبداد ایرانی به حداکثر یک صدسال گذشته تقلیل یابد؟ و در این صورت تاریخنگاری این نظریهپردازان چندان لاغر نخواهد شد که اسباب خجالت خودشان را نیز رقم زند؟
نکتهی جالبتر دیگر اینکه مشکل بنیادی چنین افرادی این خواهد بود که از این مقطع به بعد (از سال ۱۹۱۲) هر چند وجود درآمد نفتی محرز است ولی از سال ۱۹۱۲ تا ۱۹۲۱ (۱۲۹۰ تا ۱۳۰۰ خورشیدی) که به واسطهی دخالت نظامی انگلستان و روسیه، کشور ما به دو بخش تقسیم شده بود ایران اساساً دولت مرکزی نداشت!! ناسیونال شوونیستهای ایرانی در تاریخنگاری معاصر خود همواره از این دوره با سکوت عبور کردهاند.
مرور تاریخ دوران پهلوی نیز موید سستی نظریهی دولترانتخوارنفتی است.
در زمان حاکمیت رضاشاه، از مقطع کودتای ۱۲۹۹ تا ۱۳۱۲ (۱۹۳۳ میلادی) که امتیاز دارسی لغو شد، درآمد نفتی دولت ایران چندان قابل توجه نبود و جای غالبی در بودجهی دولت نداشت. از بدو استخراج نفت در سال ۱۹۱۲ تا زمان فسخ امتیاز آن به سال ۱۹۲۳، شرکت نفت ایران و انگلیس فقط ۲۰۰ میلیون پوند سود برده بود و سهم دولت ایران از این رقم صرفاً ۱۶ میلیون پوند بود. اگرچه قرارداد ۱۹۳۳ درآمد نفتی دولت رضاشاه را در هفت سال آخر حاکمیت آن به سه برابر برههی هفت سالهی قبلی ارتقا داد، اما به گواهی همهی تاریخنگاران بودجهی دولت دیکتاتوری رضاشاه به این درآمد اتکا نداشت، بلکه از طریق درآمد انحصارات دولتی بر گمرکات، مالیات و البته افزایش حجم پول در گردش طراحی و عملیاتی میشد.
از سوی دیگر در همین دوره، رضاشاه به واسطهی ایجاد تشکیلات بوروکراسی شبهمدرن برای نخستین بار نظام دریافت مالیات را در ایران حاکم کرد. گو اینکه قسمت اعظم درآمد مالیاتی دولت را مالیات غیرمستقیم ـ یعنی اخذ مالیات از مردم فقیر ـ شکل میداد. مالیات غیرمستقیم از مسیر ایجاد انحصار دولتی بر چند کالای مورد نیاز مردم از جمله چای، قند و توتون تامین میشد و زمانی هم که مالیات مستقیم جریان یافت، مالیات بر درآمد و داراییِ ثروتمندان به هزینههای بودجهی دولت راه نیافت. چنین شیوهیی بعد از رضاشاه نیز اعمال شد و تاکنون نیز نه فقط رقم دارایی طبقهی بورژوازی ایران بهدرستی معلوم نیست، بلکه صاحبان صنایع بزرگ، بازرگانان و انواع و اقسام میلیاردرها با انواع ترفند از پرداخت مالیات بردرآمد و دارایی خود میگریزند.
از یک منظر موضوع رانتنفتی را میتوان با ماجرای ملی شدن نفت در دورهی محمد مصدق مرتبط دانست. هر چند پس از کودتای ۲۸ مرداد، نفت ایران از لحاظ حقوقی کماکان دولتی باقی ماند، اما وضع قرارداد با کنسرسیوم جدید به طرز شگفتانگیزی درآمد نفتی دولت محمدرضاشاه را تقلیل داد. در چنان شرایطی و به ویژه در ده سال اول پس از کودتا افزایش درآمد نفت صرفاً از طریق افزایش شدید میزان استخراج آن ممکن بود. اما با وجود نیاز شدید اقتصاد در حال شکوفایی جهانی در همین دوره (از سال ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲) عمدهی درآمد و بخش غالب بودجهی دولت پهلوی دوم به وامها و کومکهای خارجی تکیه زده بود.
در سال ۱۳۵۲ بهای نفت در بازار جهانی به چهار برابر افزایش یافت دقیقاً از همین سال است که موضوع دولترانتخوارنفتی وارد مباحث اقتصاد سیاسی ایران شد. صعود خیرهکنندهی درآمد نفتی رژیمِ وقتِ ایران؛ در آن دورهی حساس؛ زلزلهی شدیدی بود که نه فقط کل برنامههای دولت هویدا را تحت تاثیر قرار داد بلکه جامعه و اقتصاد ایران را نیز با نوسانهای پیشبینیناپذیری مواجه کرد. با تمام این اوصاف، قدر مسلم این است که افزایش شدید درآمد نفت هیچ ربطی به تحکیم یا ثبات دیکتاتوری محمدرضاشاه نداشته است. توجه به این دو نکته از اهمیت ویژهیی برخودار است:
الف) نهادهای دیکتاتوری رژیم پهلوی دوم ـ از جمله ساواک و شهربانی ـ سالها پیش از افزایش قیمت نفت به وجود آمده و تثبیت شده بودند و استفادهی دولت از رانتنفتی پس از سال ۱۳۵۲ هیچ ربطی به تحکیم ساختارهای اصلی دیکتاتوری شاه ندارد.
ب) دقیقاً ۵ سال پس از صعود نجومی درآمدهای نفتی؛ دولت محمدرضاشاه از طریق انقلاب بهمن ۱۳۵۷ سقوط کرده است.
همین دو دلیل در کنار کل تحلیلهای منطقی پیشگفته اساس نظریهی نولیبرالی «دولت رانتخوار نفتی» را به چیزی کمتر از هیچ تقلیل میدهد و مبانی نظری رفرمیستهای معاصر ایرانی را فرو میریزد!
● جمعبندی تاریخی
در نهایت باید بر این نکتهی مهم انگشت تاکید نهاد که نظریهی نولیبرالی دولت رانتخوار نفتی نه فقط قادر نیست میان سه پدیدهی دموکراسی، نفت و مالیات ارتباط معقول برقرار سازد، بلکه با پارادوکسهای درونی خود اساس تاریخنگاری لیبرالیسم ایرانی را به هم میریزد و تئوریپردازان آنرا دچار آشفتهگی تاریخی و سرآسیمهگی نظری میکند. چرا که اگر قرار باشد این نظریه به منطق شکلبندی خود پایدار بماند لاجرم به بازیگران نقش نخست تاریخ معاصر ایران هویت وارونهیی میبخشد. جهتگیری تاریخی این نظریه به ما میگوید:
▪ نهضت ملی (دولتی) کردن صنعتنفت، در کنار جریان سیاسی جبههی ملی و در راس آن مصدق - به دلیل افزایش درآمد نفتی دولت - در صندلی متهم اصلی ثُبات پایههای دیکتاتوری پهلوی دوم مینشینند.
▪ رضاشاه که به علت بیبهرهگی از درآمد نفتی، ناگزیر به نظام مالیاتگیری تکیه زد، در جایگاه فردی دموکرات و مروج اصول اقتصاد سیاسی دموکراتیک قرار میگیرد.
▪ شرکت نفت انگلیس، زمانی که سهم کمتری از درآمد نفت به دولت ایران میپرداخت، بهطور غیرمستقیم به گسترش پایههای دموکراسی یاری میرسانْد.
▪ کنسرسیوم به این لحاظ که حجم صادرات نفتی را افزایش داده و به تبع آن درآمد دولت ایران را بالا برده است، به عنوان یکی از متهمان اصلی پروندهی این نظریه؛ گناهکار معرفی میشود!!
آنانکه میکوشند بیماری اقتصاد سیاسی و سیاست اقتصادی ایران معاصر را با تلفیقی از نسخهی به زور بومی شدهی کارل پوپر ـ فونهایک با امضای نائینی ـ مصدق درمان کنند تنها در شرایطی میتوانند گریبان خود را از مخمصههای پیشنوشته بیرون کشند و به یک جمعبندی منطقی از نظریهی دولترانتخوارنفتی برسند که در غایتِ شهامت سیاسی و جسارت اخلاقی، موضوع خصوصیسازی کل تشکیلات نفتی کشور را به میان نهند!! و دقیقاً به همین سبب نیز نظریهی پوچ دولترانتخوارنفتی برای رفرمیستهای ما فاقد اعتبار اقتصادی و برای سرمایهداری دولتی ایران بیبهره از اهمیت اثباتی است. این نظریه در شکل نهایی خود نوعی تابوشکنی از لیبرالیسم سنتی، از طریق ایجاد شوک و سلب وجهه از همهی نمایندهگان سیاسی آن است.
محمد قراگوزلو
منبع:
Friedman Thomas (۲۰۰۶) The world is flat - The Globalized world in the Twenty first cenury, Penguin, Books.
منبع:
Friedman Thomas (۲۰۰۶) The world is flat - The Globalized world in the Twenty first cenury, Penguin, Books.
منبع : سایت تحلیلی البرز
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست