جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
مجله ویستا

زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت


زلف ترا بدیدم و مشکم ز یاد رفت    هر کو به دام زلف تو اندر فتاد رفت
بر بوی باد زلف تو شب روز می‌کنم    دردا! کز اشتیاق تو عمرم به باد رفت
روزی اگر ز زلف تو بندی گشوده‌ام    بر من مگیر، کان به طریق گشاد رفت
گفتی که: بامداد مراد تو می‌دهم    زان روز می‌شمارم و صد بامداد رفت
دل را غم تو زهر جفا داد و نوش کرد    جان از کف تو شربت غم خورد و شاد رفت
ظلمی که از غم تو گذشتت بر سرم    رخ بازکن، که آن همه عدلست و داد رفت
گر اوحدی ز دست برفت ای، پسر، چه باک؟    اندر زمانه هر که ز مادر بزاد رفت


همچنین مشاهده کنید