|
|
قرن نهم به سبب اعتقاد شديد شاهان و شاهزادگان تيمورى به مشايخ صوفيه، يکى از دورههاى مساعد براى رواج تصوف و نفوذ روزافزون صوفيه بود. خاصّه که تصوف در اين عهد تا حدودى رنگ دينى يافته بود و اين امتزاج شريعت و طريقت سبب شد که مشايخ صوفيه در شمار متصديان امور شرع در آيند و مردم از آنها در رفتار و کردارشان همان انتظار را داشته باشند که از عالمان شرع داشتند. از سوى ديگر از قرن هفتم به بعد که رفته رفته اصول تصوف و عرفان در کتابهاى علمى درسى وارد شد، اين مشرب بهتدريج از انحصار متصوفه بيرون آمد و اهل مطالعه و صاحبان ذوق بر بسيارى از دقيقههاى آن آگاهى يافتند و کمکم درويشى و انديشههاى درويشانه به مردم عادى سرايت کرد تا آنجا که در قرنهاى نهم و دهم کمتر شاعر و نويسنده يا عالمى را مىيابيم که جلوههائى از عرفان و در آثارش ديده نشود.
|
|
عامل ديگرى که براى شيوع و رواج انديشههاى صوفيانه مىتوان برشمرد سختىهاى روزگار، ناکامىها و فقر و فساد طبقهٔ حاکم بهويژه در دوران چيرگى قبيلهها و غلامان ترک و ايلغارگران تاتار و مغول و ترکان جغتائى و اوزبک، و ناپايدارى جهان بود که بر توجه مردم به مقاصد صوفيان مىافزود و آنان را بيش از پيش به معنويات و ترک علاقههاى دنيوى تشويق مىنمود.
|
|
از ويژگىهاى تصوف در اين عهد يکى آن بود که اين توسعه و رواج بيشتر سطحى بود و مشايخ و بزرگان صوفيه مردمى ميانه حال و متوسط بودند؛ ديگر اينکه جريانهاى مختلف تصوف و عرفان در اين دوره تازگى و اهميت خاص نداشت بلکه دنبالهٔ تحولات قرن هفتم و هشتم بود و در بيشتر آنها ظاهر بر باطن و تزهّد و تقشّف بر ذوق و تفکر غلبه داشت. در برابر برخى از صوفيان خالص که در واقع در جستجوى جمال حق و وصول به ساحت قدّوسى ذات مطلق تکاپو مىکردند، عدهٔ بىشمارى از آنان مردمى شکمخواره و بيکاره و افسار گسيخته بودند که در زير خرقههاى شرابآلود خود انبانى از گناه پنهان داشتند ولى در ظاهر دعوى ذکر و زهد و کرامات مىکردند و مردم بيچاره سادهلوح را به دنبال خود مىکشانيدند؛ درست مانند دستهٔ ديگرى که در لباس فقيهان و زاهدان و عابدان از جملهٔ فاسقان روزگار و در زمرهٔ دامگستران خلق خدا بودند.
|
|
صوفى در نظر جامى و محققان ديگر به دو طبقه و اصل و سالک تقسيم مىشد. اهل وصول مشايخ صوفيهاند که از تعليمات و سنّتهاى پيغامبر اسلام متابعت کامل مىکنند. دستهاى از آنان پس از وصول به مدارج کمال مأذون و مأمور به دعوت خلق مىشوند و دستهاى ديگر نمىشوند. سالکان خود يا طالبان ثواب آخرتند که به: زاهدان، فقرا، خادمان و عبّاد تقسيم مىشوند و يا مشتاقان جمال حق که دو گروه: متصوّفه و ملامتيّه را مىسازند. متصوفه در طلب تهذيب نفس و يافتن کمال، کتمان رياضت و عبادت نمىکنند امّا ملامتيه در اين راه از اظهار اطلاعت پرهيز مىکنند تا به تهمت تزوير و ريا آلوده نشوند. دستهٔ ديگر متشبّههاند که به دو بخش متشبههٔ محق و متشبههٔ مبطل تقسيم مىشوند. متشبههٔ مبطل ( يا باطنيّه و اباحيه) خود را به هيئت صوفيان مىآراستند در حاليکه از عقيده و عمل احوال ايشان عاطل بودند. در بين صوفيان ملامتى نيز متشبّهانى بودند که در اظهار فسق و فجور مبالغه مىکردند و جامى در نفحاتالانس آنها را زنديق و بىدين شمرده است.
|
|
|
با همهٔ نفوذ و احترامى که متصوفه در قرن ۸ تا ۱۰ داشتند هنوز آماج تير ملامت اهل شرع بودند و در واقع نفوذ قطعى عالمان شرع که هم محصول توجه شاهان تيمورى بدانان و هم معلول رسوخ روزافزون تعصّبات دينى در آنان بود فرصت خوبى براى اظهار عناد ديرين فقيهان و عالمان ظاهر بين نسبت به مشايخ صوفيه بهدست مىداد و آنان را همواره منتهز فرصت نگاه مىداشت تا لکهاى بر دامان شرف آنان نهند و البته بهترين و سودمندترين سلاح، حربهٔ تکفير بود که در تمدن اسلامى بارها بر ضد فيلسوفان و حکيمان و عارفان بهکار رفت و عجب آن است که با همهٔ نزديکىها و انطباقهائى که عرفان و شريعت با يکديگر و بر يکديگر حاصل کرده بود، هنوز ميان دو گروه صوفيان و فقيهان صلحى نيفتاده و صفائى پديد نيامده بود. در گيرودار اين مبارزهها گاه خود متشرعان هم اگر پاى از گليم خود فراتر مىنهادند در دام مىافتادند و به عتاب همکاران دچار مىآمدند. از نمونههاى بازر اين گروه صائنالدين علىبن محمّد ترکهٔ اصفهانى و کمالالدين حسين خوارزمى شارح مثنوى مولوى را مىتوان نام برد که اولى به سبب سرودن بيتى و دومى به بهانهٔ سرودن غزلى مورد تکفير اهل شرع واقع شدند. (تاريخ ادبيات در ايران ج۴، ص ۷۲-۷۳)
|
|
|
در دوره قرن پايان ۸ تا ۱۰ در ضمن آنکه تصوف علمى بهوسيلهٔ عدهاى از دنباله گيران عقايد ابنالعربى ادامه داشت، در همان حال هم دستهٔ ديگرى که صاحب وجد و حال بودند و جذبات شوق را با تعليمات قرآنى در هم آميخته و از آن شيوهٔ خاصّى را که جلالالدين محمد بلخى نمايشگر آن است، پديد مىآوردند، به تأليف شرحهائى بر مثنوى دست زدند که دو شرح معروف فارسى از کمالالدين حسينبن حسن خوارزمى (متقول به سال ۸۳۶ يا ۸۳۹) يکى موسوم به جواهرالاسرار و زواهرالانوار و ديگرى بهنام کنوزالحقائق و رموز الدقائق؛ شرح ديگرى از علاءالدين علىبن محمد معروف به مصنفک، و دو تخليص از ملاحسين واعظ کاشفى به نام 'لبابالمعنوى' و 'لب لباب' قابل ذکر است.
|
|
تأليف کتابهاى و رسالههاى مثنوى و منظوم در تصوف و شرح و بيان مقاصد صوفيان و عارفان، خواه به فارسى و به عربى، و خواه دربارهٔ سلسلههاى معين يا بهطور کلّى، در اين عهد معمول بود. از جملهٔ مؤلفان مشهور صوفى اين روزگار اميرنورالدين نغمةاللهبن ميرعبدالله (م. ۸۳۴هـ). پيشرو فرقه نعمةاللهيّه است ک علاوه بر ديوان شعر مشحون از مطالب عرفانى، رسالههاى متعدد مانند: رسالهٔ سلوک، رسالهٔ توحيد، رسالهٔ نوريه، نصيحتنامه، محبتنامه، رسالهٔ معارف، رسالهٔ تحقيقات، رسالهٔ نفسيّه، رسالهٔ توکل، و مقالات ديگر دارد (۱). تأليف معتبر ديگر شرح شيخ شمسالدين محمدبن يحيىبن علىگيلانى لاهيجى نوربخشى (م. ۹۱۲هـ). است بر گلشن راز شيخ محمود شبسترى. از جملهٔ تأليفات مشايخ سلسلهٔ نقشبنديه فصلالخطاب فى المحاظرات و کتابالفصول السّته و رسالهٔ قديسه از خواجو محمّد پارسا (م. ۸۲۲هـ)، رسالههائى به نثر و نظم در شرح مراتب سلوک از خواجه علاءالدين عطار (م. ۸۰۲هـ). کتاب ترجمهٔ طالبين و ايضاح سالکين از خواجه محمّد عوض بخارى، اصول نقشبنديه تأليف علىبن حسين کاشفى سبزوارى، کتاب انيس الطّالبين از ملاّ حسامالدين خواجه يوسف حافظ البخارى و تأليفات نورالدين عبدالرحمن جامى و رسالهها و کتابهاى متعدد ديگر است که در مبحثهاى ديگر بدانها اشاره خواهد شد.
|
|
(۱) . مجموعهاى از رسالههاى نعمةالله در سه مجلد بهوسيلهٔ آقاى دکتر جواد نوربخش کرمانى طبع شده است.
|
|
|
از سلسلههاى معروف صوفه در عهد پايان ۸ تا آغاز قرن ۱۰ نقشبنديه يا 'خواجگان' منسوب به خواجه بهاءالدين نقشبند (م.۷۹۱هـ). است که نسب تعليمش به خواجه عبدالخالق غجداونى و از او تا به شيخابوالحسن خارقانى مىرسيد. بيشتر پيروان اين فرقه بر مذهب اهل سنت و گروه بسيار قليلى شيعهٔ اثنىعشرى بودند. ديگر خلوتيان بود که مرکز آنان در هرات بود و نسب تعليمشان به شيخمحمّد خلوتى و از او به معروف کرخى مىرسيد. ديگر فرقه قادريه است که مؤسس آن محيىالدين عبدالقادر گيلانى (م. ۵۶۱) بود و هنوز هم از سلسلههاى مشهور تصوف شمرده مىشود و بيشتر در هند و عراق رواج دارد. نسب تعليم پيشرو اين فرقه نيز به معروف کرخى مىرسيد. ديگر سلسلهٔ پير جماليّه منسوب به پير جمالالدين اردستانى (م. ۸۷۹) است که نسب تعليمش به شهابالدين سهروردى مىکشيد و تأليفات متعددى داشت. سلسلهٔ 'مولويه' منسوب به مولانا جلالالدين محمّد بن بهاءالدين محمد بلخى (م. ۶۷۲هـ). در آسياى صغير و ايران رايج بود و آثار استاد در ميان پيروان آن سلسله دست بهدست مىگشت و براى آنها شرحها و تلخيصهائى ترتيب مىيافت. دو فرقهٔ چشتيه اجمير و دهلى و سهروريدهٔ مولتان که در قرن هفتم و هشتم در سرزمين هندوستان نيرو گرفته بودند همچنان بر قوّت خود باقى بودند و کتابها و رسالههاى متعددى چون سيرالاولياء ميرخُرد کرمانى، تحقيقات چشتى مولوى نوراحمد چشتى (لاهور ۱۹۶۴)، اسرارالاولياء شيخ فريدالدين (گردآوردهٔ بدر اسحاق) و غيره را دربارهٔ رجال اين سلسله در دست داريم.
|
|
|
به همان ميزان که تشيّع در قرن نهم رواج گرفت سلسلههائى صوفيان شيعى مذهب نيز بيشتر مىشدند. قديمىترين آنان صوفيه صفويه يعنى پيروان شيخصفىالدين اردبيلى بودند که در آغاز قرن دهم به سلطنت ايران رسيدند. مؤسس اين سلسله را از نسل امام موسىالکاظم (ع) دانستهاند. سلسلهٔ معروف ديگر که پيروان آن بر مذهب شيعه بودند سلسلهٔ نعمةاللّهيّه بود که به اميرسيدنورالدين نعمةاللهبن مير عبدالله کرمانى (حدود ۷۳۰-۸۳۴) انتساب داشت و وجود آن در قرن نهم از علل و اسباب مؤثر نشر تشيّع بوده است. فرقهٔ معروف ديگر که آن هم در نشر تشيّع تأثير عمده داشت فرقهٔ نوربخشيه است که دعوت آن بهصورت نوعى از قيام جلوه کرده بود. نسب اين سلسله به معروف کرخى و از او به امام علىبن موسىالرضا عليهالسلام مىرسد و قاضىنورالله شوشترى و ملاّمحسن فيض کاشانى از پيروان مشهور اين سلسله بودند.
|