|
|
از جمله کتابهائى که در عهد ناصرالدين شاه تأليف کردهاند و قابل نام بردن است، تاريخ و جغرافياى شهر تبريز تأليف نادر ميرزا نبيرهٔ (۱) فتحعلى شاه قاجار است.
|
|
(۱) . نادر ميرزا پسر بديعالزمان ميرزا بن محمد قلى ميرزاى ملکآرا فرزند دومين فتحعلى شاه، و مادر محمدقلى ميرزا شاه زنان دختر شاهرخ شاه بن رضاقلى ميرزا پسر نادر شاه است و به همين مناسبت نام اين شاهزاده را نادر ميرزا گذاشتند. (رجوع شود به تاريخ و جغرافياى تبريز ص ۲۹۸-۳۰۳ شرح حال مؤلف، طبع تهران)
|
|
اين کتاب از کتب بسيار مفيدى است که در ايران تا امروز تأليف شده است، و از مطالعهٔ اين کتاب، پيشرفت ايرانيان را در دو ثلث قرن دورهٔ اول قاجاريه در تتبع و مطالعه و ذوق ادبى و تاريخى مىتوان دريافت، و به خوبى ديده مىشود که همانطور که ايرانيان اين عصر در شعر پيش رفتهاند در نثر نيز ترقى کردهاند، خاصه در شعر و نثر به سبک قديم و در حقيقت بايد اين دوره را دورهٔ بازگشت ادبى (رنسانس) ناميد و در اين عصر است که نظم و نثر سخيف و بىمزهٔ عهد صفويه و افشار و زنديه، از برکت پادشاهان ادبپرور و صدور دانشمند و اديب، به استحکام و روشنى و سادگى پر معنى و لطيفى بازگشت کرده است.
|
|
تاريخ و جغرافياى تبريز تأليف نادر ميرزا مجموعهاى است از تاريخ و جغرافيا و رجال آذربايجان و بسيار داستانها و فوايد در آن گرد آمده است، اين کتاب غالباً به شيوهٔ خواجه ابوالفضل بيهقى نوشته شده و معلوم مىشود که مؤلف کتاب را در تاريخ بيهقى مطالعه و تتبع وافى بوده است.
|
|
اين کتاب در اواخر قرن سيزدهم هجرى در عهد پادشاهى ناصرالدين شاه تا ۱۳۲۰ هجرى تأليف يافته و چون در تبريز مظفرالدين ميرزا وليعهد، حکومت داشته است نام آن را 'جغرافياى مظفري' (۲) نهاده است.
|
|
(۲) . در پشت جلد کتاب مىنويسد: '... تأليف مرحوم شاهزادهٔ نادر ميرزا نگارش مرحوم لسانالملک ملکالمورخين مشهور به سپهر!' و در سطور آخر کتاب نوشته شده: 'قدتمة (کذا) کتاب جغرافياى دارالسلطنه تبريز موسوم به جغرافياى مظفرى تأليف مرحوم شاهزادهٔ نادر ميرزا و نگارش مرحوم آقا ميرزا هدايتالله لسانالملک ملکالمورخين رحمةالله عليهما که جناب جلالتمآب اجل لسانالسلطنه ملکالمورخين به طبع مىرسانند (!)... ۱۳۲۳ هجري' و نسخهٔ دست نخورده و سالم اين کتاب نزد خانوادهٔ نادر ميرزا موجود است.
|
|
مقدمهٔ اين کتاب به قلم ميرزا هدايتالله ملکالمورخين به شيوهٔ مترسلانهٔ عهد نوشته شده و گويد: 'مظفرالدين شاه روزى او را خواسته و گفته است کتاب نادر ميرزا را تا عهد ماتکميل کن و به طبع برسان' ـ و از خود کتاب هم مىتوان دانست که اواخر کتاب فصولى به ديگر شيوه و ديگر سبک دارد که معلوم مىشود از آثار مرحوم ملکالمورخين است، اما اينکه در پشت جلد و خاتمت کتاب مىنويسند: 'تأليف نادر ميرزا و نگارش ملکالمورخين' بىشک اشتباه است، زيرا آنجا که نگارش ملکالمورخين است به خوبى از متن کتاب به حکم قواعد 'سبکشناسي' مجزا است و آن مقدمه و خواتيم است ولى متن به همان شيوه است.
|
|
|
به روزگار حکمرانى شاهنشاه به آذربايجان (مراد زمان وليعهدى ناصرالدين شاه و حکومت او است در تبريز) اشرار و الواط تبريز بهانهاى بهدست کرده به کوى ارامنه تاختند و شورش در انداختند و به غارت سراهاى مسيحيان پرداختند، هنوز چند خانه به تاراج نرفته بود که ميرزاتقىخان وزير نظام و محمدخان بيگلربيگى و کدخدايان و بسى از سپاهيان به کوى ارمنستان شتافتند و با هزاران زحمت مردم را از برزنهاى آن کوى براندند و آن غوغائى بس بزرگ بود ـ اگرنه اهتمام وزير نظام و نرمى دستور ملک 'نصرالملک' (مراد زمان وليعهدى ناصرالدين شاه و حکومت او است در تبريز) نبود، کار بهجائى کشيدى که نامى زشت براى ايران بماندي.
|
|
من در آن هنگامه به درگاه شدم، که شنيدم بدانجاى مردمان غوغا انبوه شدهاند، آنجاى رسيدم، ميدان و دفترخانه و صحن ديوانخانه پر از اشرار و عوام بود، شاهنشاه به ايوان نشسته و رنگ از رخان پريده، عامه هر يک بهکارى مشغول، تنى چند از آبگير آب همى نوشيدند، برخى چپق همى کشيدند، تنى چند به سايه نشسته بودند و فرياد همى کردند که بايد ما را مأذون سازى که امروز همهٔ مسيحيان را پاره پاره کنيم! پادشاه بفرمود: امروز بمانيد، من همهٔ آن مسيحيان که خلاف کردهاند فردا بدار کنم!
|
|
کجا آن گوش که استماع کند! سخن کوتاه؛ تا نزديک غروب اين فتنه فرو نشست و بيست باب سراى ارامنه به تاراج رفت، پس وزير نظام را ديدم دامنها به کمر زده، بوسى بهدست داشت و سواره همى تاخت، و سراى ما بسته به کوى ارمنستان بود... (تاريخ و جغرافياى تبريز ص ۱۹۷).
|
|
|
بيست روز پيش از اين داستان سيلى بزرگ آمده بود و بدين شهر خرابىها کرده، و آن چنان بود که به نماز پيشين بىآنکه به تبريز اثرى از باران باشد، آواز رعد از شرق بلند شد، تگرگ و بارشى بسيار بدان سوى باريده سيل برخاست، از روستاى با رنج هرچه به پيش آمد از خانه و حديقه و اثمار بماليد و ويران کرد تا به شهر رسيد، و در هر دو ساحل مهرانرود هرچه از بناها نزديک رود بود ويران کرد. چون به ماحاذات بقعهٔ صاحبالامر رسيد، يک طرف بازار مسگران ويران کرد و طرف جنوبى ميدان را همى گشاد و آن دکانها و سراىها و گرامابها ويران کرد، از اين سوى شعبهاى به راسته کوچه افتاد و بسيار سراى فرو ماليد و شعبهاى به راستهٔ بازار راه کرد و ويرانىها کرد ـ اين سيل به مجراى قنوات افتاد، همه انباشته شد، و از آبار قنوات بجوشيد و سراها ويران کرد و بسيار مال از مردم نابود شد ـ اين سيل تا به نصف بازار جارى شد، بعضى از خانات نيز از لاى مالامال گرديد، چند گرمابه نيز انباشته شد، به مجراى رود تا برود آجى همه جا خرابىها روى داد، گفتند به چهارده هزار خانه صدمه رسيد، آب سيل را بوئى زشت بود.
|
|
اين واقعه روز هفدهم جمادىالاول يک هزار و دويست و هشتاد و هشت از هجرت بود.
|
|
پس از اين سيل، به پايمردى خواجهٔ محتشم صاحبديوان (۱) تمامى اهل اين شهر مالى بزرگ دادند، شاهنشاه نيز هزار تومان عطا فرمودند ـ سدّى از سنگ و آهک که امتداد آن از اواخر روستاى با رنج است تا نزديکى پل. آجي، عمارت کردند. بههر دو ساحل مهرانرود.
|
|
(۱) . صاحبديوان: ميرزا فتحعلىخان فرزند حاجى ميرزا علىاکبر قوامالملک شيرازى است و او فرزند کهتر حاجى ابراهيمخان اعتمادالدوله صدراعظم فتحعلى شاه که سابق کلانتر شيراز و در واقعهٔ محاربات آقامحمدخان و لطفعلىخان طرف قاجاريه را گرفته و جيه شد و به صدرات رسيد و به ناگاه خود و دودمان به قهر خاقان برافتاد و تا کودکان را خصى و کور کردند و تنها مردى سالم که از آن دودمان بماند ميرزا علىاکبر فرزند کوچک اعتمادالدوله بود که بعد کلانتر شيراز شد و قوامالملک لقب يافت و جد صاحبديوانيان و عواميان است (رجوع شود جغرافياى تبريز ص ۲۱۳-۲۱۴).
|
|
چون اين کار سد بهدست تجار و کدخديان شهر بود، هر يک امين و درستکار و خداىشناس بدند بدان قسمت خود سدّى سديد ساختند که تاکنون خللى نيافته است و آن بىدينان که نه غيرت وطن کشند (ذکر نام 'وطن' در اين مورد، تازگى دارد و از تأثيرات ادبيات جديد و نفوذ انقلاب فرانسه پيدا شده است) و نه خداى شناسند آن مال بخوردند و بهجاى آهک و خاک و بهجاى سنگ صلصال صرف کردند و به همان سال آب بشست و ويران شد!
|