|
|
بين ساختارهاى اجتماعى و شيوههاى رفتار اجتماعى رابطهٔ متقابل درونى وجود دارد. ابتدا به اين موضوع مىپردازيم که چه نوع ساختارهاى اجتماعى را مىتوان با فعاليتها و عمليات فردى در ارتباط قرار داد.
|
|
در بادى امر، لزوماً چنين فهميده مىشود که قضاياى خاص و معينى از ساختارهاى اجتماعي، چيزى غير از نتايج عمل انسانى نيستند؛ مثلاً سازماندهىها و نيز نهادهاى جامعه، نظير خانواده، حقوق، اقتصاد و فرهنگ، چيزى نيستند جز مجموعهٔ تأسيسات و تشکيلاتى (Veranstaltungskomplexe) که به آثار عمل انسانى معطوف مىشوند اگر ساختار اجتماعى را بافت و ساختار و بنيان ارزشها و معيارها در نظر بگيريم، نشان دادهايم که ارزش ها را انسانها برقرار مىکنند و نيز تغيير مىدهند و معيارها و ضوابط را هم انسانها تعيين و اصلاح مىکنند. ارزشها، معيارها و نهادها در واقع امورى هستند که انسانها به منزلهٔ واقعيات زندگى خود با آنها برخورد مىکنند. با وجود اين - به لحاظ تاريخى - زمانى متصور نيست که انسانهائى در جائى وجود داشته باشند و اين معيارها و نهادها بر اثر اعمال و آثار انسانى به نحوى از وجود نيامده باشد.
|
|
البته عمل انسانى تنها معيار عمده و مؤثر براى ايجاد و تغيير ساختارهاى اجتماعى نيست. در اينجا لازم است به شرايط بنيادى ساختارهاى نوع ديگر انديشيد که فراتر از عمل انسانى وجود دارند؛ فىالمثل شرايط چارچوبى ناشى از زيست بومى يا شرايط جغرافيائى يا جمعيتشناختي. اينها معمولاً عوامل يا مشخصاتى هستند که محيط خارجى ساختارهاى اجتماعى را معين مىکنند و طبق نظريهٔ سيستمها مىتوان آنها را محيط خارجى سيستم اجتماعى ناميد.
|
|
اگر نخستين جوانههاى ساختارهاى اجتماعى وجود داشته باشند، در طى زمان، اين جوانهها (در کنار اعمال انساني) بر فرآيندهاى اجتماعى بهطور مساوى اثر مىگذارند؛ يعنى براى فرآيندهاى بعدي، تشکيل ساختارها و تغييرات ساختارى بهطور مساوى تعيينکننده هستند. ساختارها رشد مىکنند و شکوفا مىشوند - اگر قدرى دقيقتر آن را بيان کنيم - مثل نوعى زندگى خاص فردى و در برابر تغييرات ناشى از عمل انسانى بارها از خود مقاومت قابل توجهى نشان مىدهند.
|
|
اگر در اينجا براى مثال شرايط چارچوبى را با A و رفتار انسانى را با V نشان دهيم - ول عوامل مؤثر را در نظر نگيريم - در اينصورت رابطهٔ ساختار اجتماعى (S) به شکل زير نشان داده مىشود.
|
|
|
|
|
|
حالا برعکس مىپرسيم: تأثير ساختار اجتماعى در رفتار بشرى چيست؟ آنچه از لحاظ ساختارى براى رفتار بشرى در ابتدا معنى پيدا مىکند دو تا است: يکى اينکه ساختارها تکيهگاههاى جهتگيرى (Verankerungspunkte der orientierung) را در امر برقرارى نظام و خلق مفاهيم اجتماعي، ارائه مىدهند؛ ديگر اينکه ساختارها مثل عامل فشاردهنده و محدودکننده (Einschränkende Zwänge) اثر مىگذارند. شروط ساختارى گسترهٔ تغييرات عمل انسانى را بهشدت محدود مىکند. البته در اينجا هم متغيرهاى تأثيرگذار ساختار اجتماعى به تنهائى بر رفتار انسانى اثر نمىگذارند، بلکه شرايط ساختارى ديگرى هم از نوع ديگرى وجود دارند، مثل آب و هوا، مناسبات جغرافيائى و نيز تجهيزات فيزيکى و جسمى و روحى و روانى انسانها. اگر در اينجا تنها ساختار اجتماعى را در نظر گيريم و شرايط چارچوبى را که ديگر در اينجا مورد بحث نيستند کنار بگذاريم (و آنها را با حرف X نشان دهيم)، در اينصورت عامل تعيينکنندهٔ رفتار انسانى V و ساختار اجتماعى S خواهد بود؛ بدينصورت:
|
|
|
|
|
|
ساختارها وقتى و در شرايطى بر رفتارهاى انسانى اثر مىگذارند که فضاهاى تحرک امکانات موجود براى رفتارهاى گوناگون محدود باشند. حدود اين محدوديتها متفاوت است. وضعيتهاى قبلى (Vorgaben) ساختارى مىتوانند به منزلهٔ عامل اجبارى محدودکنندهٔ اجتماعي، افراد را چنان تحت فشار قرار دهند که هرگز نتوان از شکلگيرى عمل فردى سخن به ميان آورد. در اين مورد گسترهٔ تغييرات اعمال فردى تا آن حد بهوسيلهٔ ساختارها محدود مىشود که رفتار با همهٔ انگيزهها و زمينههاى معرفتشناختى خود (Kognitive Inhalte) تنها به منزلهٔ يک مرحلهٔ گذار بىاهميت بهنظر مىآيد. در موارد ديگر، مراحل ساختارى عمل اغلب داراى چنين نيروى تعيينکنندهٔ قاطعى نيست؛ مثلاً در روابط دوستانه يا در چارچوب گروهى گردشگر که زمان فراغت خود را مىگذرانند يا در شکلگيرى هنرى نو و بدعتساز؛ يعنى در قلمروهاى رفتارىاى که در آنها ساختگيرى هنجارمندانه و نهادينه شده رفتار عقب مىرود حتى اگر گاهگاهى انسان بتواند آثار نامرئى (Subkutane Wirkung) وضعيتهاى قبلى ساختارى را کمارزش جلوه مىدهد.
|
|
بدينترتيب، رابطهٔ بين رفتار و ساختار چنان ديده مىشود که فرد هرگز جدا از متن و مضمون اجتماعى رفتار خود نمىتواند تحرکى از خود نشان دهد. يک تشبيه ممکن است اين موضوع را بهتر روشن کند: براى مثال، هيچکس نمىتواند در يک شهر بزرگ و شلوغ براى رسيدن به يک هدف معين (با ماشين) در يک مسير مستقيم حرکت کند. 'عبور از خط مستقيم' در اينجا غيرممکن است؛ زيرا در مسير، خانههائى بر سر راه مستقيم وجود دارند و نمىتوان توصيه کرد که از ديوارها و موانع بالا برويد يا از مسير راهآهنها عبور کنيد و از تقاطعهاى پر رفت و آمد خيابانها بگذريد. در اينگونه موارد، رفتار انسانى در چارچوب متن قانونمند و ترکيب اجتماعى انجام مىگيرد: امکانات آزادى عمل و تنوع رفتارها پيوسته محدود مىماند.
|
|
|
|
|
به هم پيوستگى ساختارها و رفتارهاى اجتماعى را مىتوان اينگونه بيان کرد که اعمال را وضعيتهاى ساختارى S۱ محدود مىکنند، طورىکه آنها با شيوهٔ رفتارى V۱، خود ساختار ثانوى S۱ را پديد مىآورند، حتى اگر خود آنها بهوسيلهٔ ساختارهاى مرحلهٔ اول تعيين شده باشند. به اين ترتيب مىتوان ساختارهاى اجتماعى را به منزلهٔ مقادير منظم نتايج اعمال (Geordnete Mengen von Handlungsrultaten) درک و استنباط کرد که خود بر ساختارهاى منظمِ از پيش شکلگرفته مبتنى هستند. اگر در مفهوم تعبير وراثتى آغاز ساختارها را بهصورت S۳، S۲، S۱ و ... نشان دهيم و رفتارهاى ناشى از آنها را بهصورت V۳، V۲، V۱ و ... و عوامل تعريف نشده را بهصورت Z، Y،X و ... به منزلهٔ شرايط چارچوبى که تعيينکنندهٔ رفتارها هستند بناميم و اگر عوامل (تعريف نشده) B، A و C را به منزلهٔ چارچوبهائى که در تعيين ساختارهاى اجتماعى مؤثر هستند نشان دهيم، در اينصورت مىتوانيم در شکل (ساختارها و رفتارها) روابط را مطابق حرکت آن شکل به تصوير کشيم (همچنين ر.ک.: ويسوده، ۱۹۸۳، ص ۱۷۰).
|
|
| بُعد ديگر رابطهٔ ساختار و عمل
|
|
رابطهٔ ساختار و عمل هنوز براى بسيارى از جامعهشناسان بُعد ديگرى هم دارد که عبارت است از حل مسئله دوگانگى و ساختار و عمل (Dualismus von Struktur und Handeln) که در آن بايد تصميم گرفت چه چيز خود 'واقعيت' است: ديدگاه ذهنى فرد که ساختارهاى اجتماعى را با عمل خود بازتوليد و از نو ايجاد مىکند يا واقعيتهاى عينى ساختارهاى اجتماعى که فرد رفتار خود را با آنها و براساس آنها شکل مىدهد. بودون (۱۸۸۹) و گيدنز (۱۹۸۴) به اين مهم پرداختهاند، بهطورىکه سرانجام فقط در سطح فلسفى (يعنى در سطح اجتماعى - هستىشناختي) مىتوان به آن پاسخ گفت. اينکه در فکر پيدا کردن حق اولويت براى شرايط ساختارى آغازين باشيم (عينيتگرائى - Objektivismus) يا به فکر تفسير ذهنى و بازانديشى اينگونه شرايط باشيم (ذهنيتگرائى - Subjektivismus) بعداً در جاى ديگر مورد بحث قرار مىگيرد، بهويژه اگر بخواهيم مفصلتر الگوهاى بنيادين (Paradigmen) انديشههاى جامعهشناختى را بررسى کنيم. براى فهم تجربى جامعهشناسي، فهم و شناخت دوگانهٔ ساختار و رفتار کافى است و بر حسب قدرت هر موقعيت، تغييرات ساختارى با پوشش 'سخت' شرايط آغازين، سخت و با پوشش نرم آنها، نرم و قابل انعطاف خواهد بود.
|
|
- مثال:
|
فرض کنيم يک جامعهشناس بخواهد توضيح دهد که چرا کشورهاى سوسياليستى با مشکلات زياد مىتوانند به سيستم اقتصاد بازار روى آورند. اين جامعهشناس ابتدا سعى خواهد کرد توضيحى براى سطح ساختارها بيابد (مثلاً سخت و صلب شدن ساختارها، امتيازات تثبيتشده و مسجّل، مشکلات تشکيلات يعنى ديوانسالاري) يا اينکه توضيحى در قلمرو رفتارى بيابد (مثلاً انگيزههاى کارى را در خط غلط بيندازد و يا سيطرهٔ راهبردهاى اجتنابکردنى (Vermeidungsstrategien) را بهجاى راهبردهاى کاميابشونده و نيز طرز تفکر ديوانسالارى و غيره را بهعنوان عوامل اصلى و برانگيزاننده اين جريان فرض کند).
|
|
جامعهشناس به خوبى اين کار را انجام خواهد داد، اگر هر دو سطح توضيح، يعنى سطح ساختارها و سطح رفتارها را در تحليلهاى خود وارد کند. بهعلاوه، او مىتواند دربارهٔ روابط متقابل بين ساختار و رفتار بينديشد و آن را از دو جنبه بررسى کند:
|
|
- متغيرهاى ساختارى (مثلاً ساختارهاى ديوانسالارى و اشکال سازمانى مستبدانه) به چه نحوى بر شکلگيرى شيوههاى رفتارى معين اثر دارند (وفادارى محکم به يک رفتار يا اجتناب از آن)؟ يا تغيير ساختارها (مثلاً تحول در ساختار قدرت و اعمال ساز و کارهاى بازار - Marktmechanismen) چه تأثيرى در شيوهٔ برداشتها و شيوههاى رفتارى افراد شرکتکننده دارند؟ مخصوصاً در اينجا بايد انسان به يک نظر قطعى برسد که قدرت مقاومت و پايدارى اين ساختار در برابر تغييرات تا چه حد است و چگونه اين ساختار بر حسب تغيير خواستها و تمايلات، کارکردهاى خود را تغيير مىدهد؟
|
|
- به چه نحوى رفتار فرد، ساختار اجتماعى را توليد مىکند؟ به ديگر سخن، رفتار فرد تا چه حد در توليد ساختار اجتماعى اثر مىگذارد (مثلاً به منزلهٔ نتايج قصد نشده عمل اجتماعي)؟ آيا شيوههاى رفتارى 'جديد' مىتواند ساختارهاى (جا افتاده) موجود را برطرف سازد و آنها را در جهت اقتصاد بازار تغير دهد؟ در اينجا مخصوصاً اين پرسش مطرح مىشود که تا چه حد و چگونه برداشتهاى موجود يا الگوهاى رفتارى افراد شرکتکننده در برابر تغييرات از خود ثبات و مقاومت نشان مىدهند؟
|
|
در اينجا از لحاظ نظرى خيلى پر توقع پيش نرفتهايم، اما از اين پرسشها بايد روشن شده باشد که براى جامعهشناسان خيلى معنىدار نخواهد بود تحليلهاى ساختارى را از سطح رفتارها جدا کنند، بلکه عوامل مهم توضيح را بايد در هر دو قلمرو جستجو کنند. البته وضعيتهائى تجربى وجود دارد که در آنها ساختارها قدرت وضعيتى زياد و بالا (Situative Potenz) را نشان مىدهند، بهطورىکه شيوهٔ رفتار تا حد وسيعى بهطور مشخص به آن وضعيتها مربوط مىشود. از طرف ديگر، مىتوان وضعيتهائى را تصور کرد که در آنها محدوديتهاى ساختارى اصلاً وجود ندارند، بهطورى که امکانات و فضاى عمل و تحرک براى دست زدن به اعمال اجتماعي، بهشدت افزايش مىيابد. در چنين مواردي، شرايط ساختارى توان توضيح و تفسير فوقالعادهاى نخواهد داشت، بهويژه اگر موضوع مربوط به تعيين رفتار اجتماعى باشد. اين مورد فقط يک چارچوب عام را مطرح مىکند که مىتواند بهوسيلهٔ گزينشهاى فرد با معيارها و محتواهاى مشخص و ملموس و قابل انتخاب پر شود.
|