|
| پنج قطعه برای ارکستر، اپوس ۱۶ (۱۹۰۹)
|
|
شونبرگ در ۱۹۰۹ پس از به پایان رساند پنج قطعه برای ارکستر، اپوس ۱۶ به ریشارت اشتراوس، آهنگساز و رهبر ارکستر، چنین نوشت: 'میتوانم به شما، بهویژه از نظر کیفیت صوتی و حالت، وعدهٔ چیزی به واقع اعجابآور را بدهم' . این قطعههای انقلابی، نخستین آثار آتونال برای ارکستر بزرگ بودند. گرچه شونبرگ در این اثر از ارکستری بسیار بزرگ بهره گرفته اما آن را در قالب گروههائی از تکنوازان بهکار میگیرد. (در ۱۹۴۹، شونبرگ این پنچ قطعه را برای ارکستر متعارف از نو تنظیم کرد). در این اثر، جلوههای بدیع راکستری بهکار گرفته شده و سازها اغلب با زیرترین صداهایشان مینوازند. این قطعهها، بهویژه قطعهٔ سوم، تجسمبخش مفهوم ملودی رنگها (tone - color melody)، (در اصطلاح آلمانی Klangfarbenmelodie) در موسیقی شونبرگ هستند؛ یعنی توالی رنگهای دگرگونشوندهٔ صوتی که بهعنوان یک ایدهٔ موسیقائی بهکار گرفته میشوند. قطعهٔ سوم با عنوان 'صبح تابستان کنار دریاچه: رنگها' (که آکورد دگرگونشونده نیز نامیده شده) مبتنی بر گذر ظریف رنگهای صوتی در آکوردی است که بهتدریج دگرگون میشود. شونبرگ در پاریتور این قطعه نوشته است: 'دگرگونی هارمونی باید آرام و ملایم و بدون تکیه بر ورود سازها رخ دهد، بهگونهای که فقط تمایز رنگها حس شود' .
|
|
شونبرگ پس از آفرینش این اثر، عنوانهائی توصیفی را به هر قطعهٔ آن افزود. هر کدام از قطعهها به واقع کوتاه و موجزند؛ در آن زمان، شونبرگ ناخودآگاه ضرورت 'متوازن ساختن نهایت شور و حس، به مدد ایجازی نامتعارف' را حس میکرد.
|
|
| بازماندهای ورشو، اپوس ۴۶ (۱۹۴۷)
|
|
بازماندهای ورشو، کانتانی تکموومان یو دراماتیک است که برای راوی، گروه کُر مردان و ارکستر ساخته شده و به واقعهٔ کشتار ۶ میلیون یهودی توسط نازیها در جنگ جهانی دوم میپردازد. شونبرگ متن این اثر را خود نوشت و در این کار تا اندازهای روایت یکی از معدود بازماندگان بخش یهودینشین (ghetto) ورشو را بهکار گرفت. بیش از ۴۰۰,۰۰۰ تن از ساکنان این بخش یا در اردوگاههای مرگ جان باختند و یا از گرسنگی مُردند؛ بسیاری دیگر نیز در شورش بر ضد نازیها در ۱۹۴۳ کشته شدند. متن راوی، جز فرمانهای دهشتناک نازیها که به آلمانی فریاد زده میشود، به انگلیسی است. گفتار راوی، گونهای Sprechstimme است؛ آوازی گفتارگونه و بدیعی که توسط شونبرگ پرورانده شده است. ریتم واژههای گفتار به دقت نتنگاری اما زیر و بم هجاها به تقریب معین شده است.
|
|
|
|
|
متن علاوه بر انگلیسی و آلمانی شامل قسمتهائی به زبان عربی نیز هست؛ و اینها سه زبان زندگی شونبرگ هستند: آلمانی، زبان مادری او؛ انگلیسی، زبان ایالاتمتحد، کشوری که مقیم آن شد؛ و عربی، زبان مذهبی که او به دامان آن بازگشت. این کانتات ۶ دقیقهای با آواز کُر مردان که همصدا واژههای دعای Shema Yisroel (بشنو ای بنیاسرائیل) را میخوانند، بهگونهای تأثیرگذار پایان میگیرد. این دعا، سدههای متمادی ورود زبان یهودیان در واپسین لحظههای احضار بوده است.
|
|
بازماندهای از ورشو اثری دوازده صوتی است که در ۱۹۴۷، یعنی در هفتاد و دو سالگی شونبرگ، آفریده شد. سبک اکسپرسیونیستی و پُرتنش این اثر، قطعهٔ ارکستری دلهرهها را به یاد میآورد که حدود چهل سال پیش از آن ساخته شده بود. موسیقی این اثر بهگونهای زنده با هر واژه از کلام همخوانی دارد.
|
|
اثر با مقدمهٔ کوتاه ارکستر آغاز میشود که تجسمبخش جو کابوسگونهٔ هنگامی است که نازیهای یهودیان ورشو را برای انتقال به اردوگاههای مرگ از خواب بیدار میکنند. در این هنگام با صدای ترومپتها، صغیر غریب بیدار باش، طبل نظامی و نیز صداهای زیر زایلوفون نواهائی منقطع را میشنویم.
|
|
شونبرگ از همان نخستین سطرهای گفتار راوی، زمینه را برای دعای عبری پایانبخش اثر آماده میکند. هنگامیکه راوی از 'دعائی قدیمی که این همه سال از آن غافل مانده بودند' میگوید، یک هورن با ملایمت بسیار آغاز ملودئی را که بعدها کُر با قدرت تمام آن را خواهد خواند مینوازد.
|
|
|
|
|
توصیف بسیار پُرشور موسیقائی هنگامی رخ میدهد که راوی شیوهٔ شمارش قربانیان را توسط نازیها بازگو میکند: 'دوباره شروع به شمردن کردند، اول به آرامی: یک، دو، سه، چهار، و بعد تندتر و تندتر ...' و موسیقی نیز تا رسیدن به ورود پُرتوان همسرایان، تندتر و پُرطنینتر میشود.
|
|
|
|
|
- مقدمهٔ ارکستر:
|
نمیتوانم همه چیز را به یاد بیاورم. لابد بیشتر وقتها بیهوش بودهام. فقط آن لحظهٔ باشکوه یادم هست که همه با هم، طوری که انگار از پیش هماهنگ کرده باشند، سرود میخواندند؛ دعائی قدیمی که آن همه سال از آن غافل مانده بودند - آئین فراموش شده!
|
|
هیچ یادم نیست چهطور خود را به آبروهای زیرزمینی رساندم تا مدتی طولانی را در فاضلابهای ورشو زندگی کنم.
|
|
روز مثل همیشه شروع شد. بیدار شدن و بیرون رفتن وقتی هنوز تاریک است - چه خوابیده باشی یا سراسر شب را از دلهره بیداری کشیده باشی: از بچههایت، از همسر و پدر و مادرت جدا شده بودی و نمیدانستی بر سرشان چه آمده؛ چهطور ممکن بود خوابت برده باشد؟
|
|
آلمانیها دوباره فریاد میکشیدند: 'بیرون! گروهبان عصبانی میشود!' میآمدند بیرون؛ بعضی، مثل پیرمردها مریضها، خیلی کُند و بعضی دیگر با دستپاچگی و هول عصبی. از گروهبان میترسیدند تا حد توان عجله میکردند. و چه بیهوده! سر و صدای بیش از حد، اغتشاش بیش از حد و باز نه چندان که باید سریع! سرجوخه داد میزد: ''Achtung! Still gestanden! Na wird's mal oder soll ich mit dem Gewehrkolben nachhelfen? Na jut ;wenn Ihr's durchaus haben wollt" (خبردار! بیحرکت! درست میایستید یا با قنداق تفنگ درستتان کنم؟ خب، انگار راستی دلتان قنداق تفنگ میخواهد' )،
|
|
گروهبان و زیردستهایش همه را میزدند: پیرو و جوان، سالم و مریض، تقصیر کار و بیتقصیر - شنیدن نالهها و موبهها دردناک بود.
|
|
با آنکه مرا سخت کتک زدند، صدای نالهها و مویهها را میشنیدم؛ مرا چنان زدند که نتوانستم سرپا بند شوم. همه بر زمین افتاده بودیم و آنها بر سر کسانیکه نمیتوانستیند بلند شوند میکوبیدند.
|
|
لابد از حال رفته بودم. بعد، آنچه فهمیدم صدای یک سرباز بود که میگفت: 'همهشان مردهاند!' و گروهبان دستور داد ما را از آنجا ببرند.
|
|
به پهلو افتاده و نیمههوشیار بودم. از ترس و درد خشکم زده بود. بعد شنیدم که گروهبان داد میزند: "Abzählen'' ( 'بشمریدشان!' )
|
|
آنها آرام و نامنظم شروع به شمردن کردند: یک، دو، سه، چهار، گروهبان دوباره فریاد زد: "Rascher! Nochmals von vorn anfangen! In einer Minute will ich wissen wieviele ich zur Gaskammer abliefere! Abzählen!" (تندتر! یکبار دیگر از اول بشمرید! میخواهم فوری بدانم که چند نفر را باید به اتاق گاز بفرستم! بشمرید!' ).
|
|
دوباره شروع به شمردن کردند، اول به آرامی: یک، دو، سه، چهار، و بعد تندتر و تندتر، آنقدر تند که انگار اسبهای وحشی رمیدهاند، و ناگهان، وسط شمارش آنها، سرود بشنو ای بنیاسرائیل برخاست!
|
|
بشنو ای بنیاسرائیل، پروردگارمان، خداوندگارمان یکتاست! و تو میبایست به خداوندگارت با تمام وجود و جان و توان عشق بورزی. این کلمات که امروز به تو امر میکنم، میبایست در دلت جای گیرد. و تو میبایست در تعلیم آن به فرزندانت بکوشی و آنگاه که در خانهات نشستهای، آنگاه که در راه هستی و آنگاه که مینشینی و برمیخیزی آن را بر زبان آوری.
|