|
|
|
پیش از جنگ جهانی اول سینمای آلمان نسبت به سینمای فرانسه، ایتالیا، انگلستان و ایالاتمتحد پیشرفت کمتری داشت. با آنکه برادران اسکلادانُفسکی دستگاه نمایش 'بیوسکوپ' خود را، همزمان با نخستین دستگاه فیلمبرداری و نمایش برادران لومیبر، در ۱۸۵۹ در وینتزگارتن برلین عرضه کرده بودند، با این حال صنعت سینمای بومی آلمان تا پانزده سال بعد رشدی به خود ندید. یکی از دلایل این عدم رشد احتمالاً آن بود که سینما بهطور کلی در آلمان اَبشخور فرهنگی مردم بیسواد، آواره و بیکار شده بود. در این سالها مردم تحصیل کرده به کندی و با تردید فیلم و فیلمسازی را جدی میگرفتند و فیلمها غالباً در چادرهای نمایش (واندرکینوز) و نیکل اُدئونها (لانکینوز) به نمایش درمیآمدند و اکثر آنها یا از کشورهای دیگر وارد میشدند و یا توسط نمایشگران سیار تولید میشدند. بسیاری از این فیلمهای اولیه صراحتاً نمایش صورقبیحه با تکنیکی ناشیانه بودند.
|
|
در این میان آثار اُسکار مِستر (Ladenkinos) (۱۹۴۳ - ۱۸۸۶)، مخترعی که در سیستم نمایش صلیب مالت (ر.ک.مبحث خاستگاهها) نقش ارزندهای داشت، استثناء محسوب میشود. او در ۱۸۹۷ در خیابان فردریش اشتراسه استودیوی کوچکی برپا کرده بود و در آنجا صدها فیلم تفریحی و وقایع اتفاقیه با کیفیتی نسبتاً بالا با تکنیکهای پیشرفتهتر میساخت. در ۱۹۰۳ مستر پیش از دیگران نمای درشت را بهکار برد و نخستین کارگردانی بود که صحنههایش را با نور مصنوعی روشن کرد. او همچنین تجربههائی در صدای همزمان (سینکرونایزد) بهعمل آورد و در این راه با تمهید 'صدا - تصویر' (با تونبیلدر (tonbilder (sound - images) - نوعی سینمای روائی بدوی، با شرکت ستارگان مشهور کابارهها و اپرا و باله - محتوای سینمای اولیهٔ آلمان را بین سالهای ۱۹۰۴ و ۱۹۰۸ بالا برد. در ۱۹۰۹ اسکار مستر قدمی فراتر نهاد و با فیلم آندریاس هوفر (Andreas Hofer) و کارگردانی کارل فرولیش (Carl Froelich) به فیلم بلند داستانی (گروسفیلم) روی آورد و تا ۱۹۱۷ همهٔ نیروی خود را صرف فیلم سینمائی کرد. این کمپانی بعداً، به همراه اغلب کمپانیهای دیگر، تحتنظارت دولت جدید درآمد و این مجموعهٔ ادغام شده سازمان اونیورزوم فیلم یا UFA نام گرفت. یکی از دستاوردهای تاریخی مستر در این راه آن بود که بازیگران نوپائی چون هنی پورتن (Henny Porten): امیل یانینگس (Emil Jannings)، لیل داگور (Lil Dagover) و کُنراد وایدت (Conrad Veidt) را معرفی کرد که در دههٔ ۱۹۲۰ تا سطح ستارگان مشهور سینما ارتقاء یافتند، دستاورد دیگر فیلمهای او رواج دادن دو گونهٔ سینمائی بود.
|
|
یکی ملودرام (میلرو فرزندش (The Miller and His Child)، غرقشدهٔ خوشبختی (Forgotten in Hoppiness) و تراژدی یک اعتصاب (Tragedy of a Strike) ،(۱۹۱۱) که هانری پورتن ستاره و اِدُلف گارتنر (Adolf Gartner) کارگردان هر سه فیلم بودند؛ دیگری نوعی درام اجتماعی (راه بازگشت به وطن (The Way Back Home) ،(۱۹۱۰) و اشکهای چون مروارید (Pearls Mean Tears)، (۱۹۱۱) که مشترکاً اَدُلف گارتنر و کورت استارک (Curt Starck) کارگردانی و توسط هانری پروتن بازی شدند.
|
|
تحول واقعی سینمای آلمان از حوالی ۱۹۱۰ و در واقع به پیروی از جنبش فیلم هنری فرانسه آغاز شد و این زمانی بود که کارگردانها، بازیگران و نویسندگان تئاتر آلمان بهتدریج سینما را جدی گرفتند و به آن علاقه نشان دادند. در ۱۸۹۱۲ نخستین 'فیلم مؤلفان مشهور' (اُتورن فیلم - Autorenfilme)، و در واقع نسخهٔ آلمانی فیلم هنری، توسط کارگردان تئاتری بهنام ماکس ماک (Max Mack) (؟ - ۱۸۸۴) بر پردهٔ سینما افتاد. این فیلم که شخص دیگر نام داشت و از نمایشنامهای بسیار موفق اقتباس شده بود، فیلم دربارهٔ شخصیت دوگانهٔ یک وکیل دعاوی اهل برلین بود و نقش او را بازیگر معروف آلمانی آلبرت باسرمن (Albert Bassermann) (۱۹۵۲ - ۱۸۶۷) ایفاء کرده بود. یک سال پس از آن، کارگردان و تهیهکنندهٔ بزرگ آلمانی ماکس رابنهارت (۱) (۱۹۴۳ - ۱۸۷۳) به ساختن فیلم علاقهمند شد و نمایشنامهٔ شب ونیزی (A Venetioan Night) و جزیرهٔ مردگان (The Isle of the Dead) و همچنین نمایشنامهٔ دختر عجیب (The Strange Girl) (یک 'رؤیابازی dream - play'' از شاعر ودرامنویس مهم آلمانی هوگوفُن هوفمانشتال - Hugo von Hofmannsthal) را به فیلم درآورد. این نخستین فیلم داستانی سینمائی و جدی آلمانی بود که به درونمایهای کاملاً فوقطبیعی پرداخت. نفوذ اهل ادبیات و تئاتر به سینمای آلمان پایگاه اجتماعی سینما را بالا برد اما، همچون فرانسه، وابستگی به سنت روائی تئاتر، موجب تأخیر رشد زبان سینمائی در این کشور شد.
|
|
(۱) . Max Reinhardt: یکی از بزرگترین کارگردانهای تئاتر جهان، که بر تئاتر سدهٔ نوزدهم و اوایل سدهٔ بیستم تأثیر فراوانی گذاشت، او بر همهٔ جوانب صحنه نظارت کامل میکرد و در انواع سبکها بهویژه در طبیعتگرائی تجربه کرد، موجب اعتلاء بازیگری، کارگردانی و طراحی صحنه در تئاتر شد، و تعدادی فیلم هم ساخت. - م.
|
|
نخستین فیلم پیش از جنگ آلمانی که از سنت تئاتری فاصله گرفت دانشجوی اهل پراگ بود که توسط یک کارگردان دانمارکی بهنام استلان رای (Stellan Rye) در ۱۹۱۳ ساخته شد و گوییدو سیبر (Guido Seeber، سال ۱۹۴۰ - ۱۸۷۹)، پیشآهنگ نورپردازی، مدیر فیلمبرداری، و یکی از بازیگران رابنهارت بهنام پل وجنر (Paul Wegener، سال ۱۹۴۸ - ۱۸۷۴) بازیگر نقش اول آن بود. غالب صحنههای این فیلم در پراگ فیلمبرداری شده و بهواسطهٔ نورپردازی فضاسازانه و استفاده از شیوههای مختلف ایجاد توهم بصری، و همچنین بهواسطهٔ بازی ماهرانهٔ وجِنر در ارائهٔ من و من برتر دانشجو، فیلم متمایزی است. این فیلم در آغاز بیشتر ا زنظر محتوا مورد توجه قرار گرفت و نه فرابافتهای تکنیکی، زیرا چنانکه زیگفرید کراکائر (۲) اشاره کرده است، دانشجوی اهلپراگ توجه بهمایهٔ بیمارگونهٔ 'لایههای عمیق و ترسناک درون [خود]' را در سینما مطرح میکند، مایهای که از ۱۹۱۳ سینمای آلمان را گرفتار خود کرد، و توسط نازیها مورد بهرهبرداری قرار گرفت. بهعلاوه فیلم دانشجوی اهل پراگ بهعنوان افسانهای روانکاوانه و ترسناک با دکورهائی فراطبیعی در حقیقت پیشتاز سینمای اکسپرسیونیست آلمان بلافاصله پس از جنگ شد، و حتی همین فیلم در ۱۹۲۶ به شیوهٔ اکسپرسیونیستی توسط برخی از سازندگان اولیهاش بازسازی شد.
|
|
(۲) . Siegfried Kracauer: یکی از محققان معروف سینما و جامعهشناس که نظریاتش دربارهٔ سینمای اکسپرسیونیسم آلمان و جامعهشناسی آلمان نازی مرجع مهمی برای محققان و جامعهشناسان است، و هنوز پس از نیم قرن مورد استناد است. - م.
|
|
|
در ۱۹۱۵، پس از آغاز جنگ، وجِنر با همکاری فیلمنامهنویس بهنام هنریک گالین (Henrik Galeen) مشترکاً فیلم پیشتاز دیگری بهنام گولِم (The Golem) ساختند که باز هم مایههای اکسپرسیونیستی داشت و توسط گویید و سیبر در پراگ فیلمبرداری شد. درونمایهٔ اکسپرسیونیستی انسان بدون روح در فیلم گولم بار دیگر در ۱۹۱۶ در یک سریال شش قسمتی بهنام هومونکولوس (Homunculus) و به کارگردانی اتو ریپرت (Otto Rippert) ظاهر میشود. این سریال که محبوبترین فیلم آلمانی در سالهای جنگ بود، دربارهٔ موجودی مصنوعی است که هوش و ارادهٔ زیادی دارد اما روح ندارد. این موجود 'عجیبالحقانه' نیز همچون گولم پس از آنکه به اصلیت غیرطبیعی خود پیمیبرد، نیروی خود را صرف تخریب میکند و همچون حاکمی مستبد با برپائی جنگ و کشتار جمعی میکوشد انتقام خود را از نسل بشر بگیرد.
|